چونکه داریم به ساعت های مهمونی
۱۰ کیلومتری عید غدیر نزدیک میشیم ...
لطفا این پست رو بخونید و منتشر کنید :)
.
فروغفرخزادهمقشنگمیگه؛😍
فرقی ندارد
چه ساعت از شبانه روز باشد؛
صدایت را که می شنوم
خورشید در دلم طلوع میکند...🌱
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
هدایت شده از سِدنا ³¹³ .
در صحن و سرای حرم حضرت ِرضا [ ع ] به یاد تمام اهالی ِسِدنا و چنلهای :
شَقَف ، رماد ، اوداج ، ریحای اصلی ، حسیبا ، التیام ، علیهان ، مبهوت ، مترصد ، نوراء ، بدح ، هبوط ، سید ، برای او ، از اینجا که منم ، قطعه بهشت ، ماهد ، مأوا ، خادم الشهدا ، پیشولیها ، اِصحاء ، روناک ، سایه ، مرتجی ، بهشت زهرا ، فرزند انقلاب ، مقصدالحسین ، کافه جهادی ، روزهای دلتنگی ، دلتنگ شهدا ، غریب طوس ، دژم ، خانم ِسایه ، 128 ، کفتر موفرفری ، رادیو آیلی ، کافه ماه ، بابابزرگ میونگ هی ، Jonhlock ، مهتا ، مجنون ، چشمک ، دختران حیدری ، مهدءالقلب ، اوستا گالری ، پناه من ، پناهگاه من ، Painting Paradise ، سدره المنتهی ، ماهدیس شاپ ، معجزه سازان ، سلنا ، ریحانه ، مداحیام ، مجنون ، مبهم ؛
و گروههای :
گپ ِرمادیون ، گپ ِبروبچ ایتا ، اکیپ ِما ، هنرمندان ِایتا ، گالری ِایتی ، محفل ققنوس ؛
و کسانی که تو پیویم بهم اسم دادن ؛
و تمام ِکسانی که ناخواسته از قلم افتادند ( :
فور کنین برسه به دستشون 🤍 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الو...
میشه گوشی و بدین امام رضا..؟🥲♥️
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
• 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
من عیدی میخوام کی بهم میده ؟ - @Sedna32
عهایدیدوستموزدممم😅
ایدیخودماخرش32
اون31
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
من عیدی میخوام کی بهم میده ؟ - @Sedna32
ممنون از توجهتون ، حتی یک تبریک ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم گذاشتم، تو چشم عکس گنبد افتاد:) 🥺♥
#کاردست
#عیدتون_مبارك
به گروه گپ دخترونم مون بپیوندید🗣 این کانال گپ مخصوص دختران حیدری هست 🪗 کلی صحبت میکنیم💟؛ حیفه نیایی🤍😉
گروه خیلی خوبیه تا پاک نشده بیاین💖
https://eitaa.com/joinchat/3620209472C2d0cb20be4
اولین بار اجرای برنامه من توسط کودکان مناطق محروم برای شادیشون انشالله که حضرت امیرالمومنین قبول بکنه🥺😍❤️
#روزمرگی
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
•𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
اولین بار اجرای برنامه من توسط کودکان مناطق محروم برای شادیشون انشالله که حضرت امیرالمومنین قبول بکن
پیش بچهها انگار آدم که توی بهشته بوی بهشت رو میفهمه الهی که همه جز بهشتیان باشیم🥺❤️
#روزمرگی
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
•𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
پیش بچهها انگار آدم که توی بهشته بوی بهشت رو میفهمه الهی که همه جز بهشتیان باشیم🥺❤️ #روزمرگی ⊱·–
وقتی مامانم تعریف میکنه دخترم تو خونه کمکم میکنه بهم میگن پاشو اینا رو بگیر😂❤️
#روزمرگی
⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰
•𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
حالا اینا هیچ ،
من خودم یه ماه از نماز صبح تا یکی دوساعت بعد از نماز مغرب عشا مسجد بودیم برا اینا 😂🙈
هدایت شده از بزن رو پیوستن
واییییییییییی خدااااا بده از این مادرشوهرااااا🥺🫂
دیدی مادرشوهرش چیکار کرده؟🙄🙈
https://eitaa.com/Resonanco3_1_3/60101
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت41
شوکه شدم از این کارش از نگاهش وحشت کردم ،اشکام سرازیر شدن...
مگه من چکار کردم...
بلند شدم و رفتم لباسامو پوشیدم و کیفمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون گریه امونم نمیداد
هق هق میزدم و از خونه زدم بیرون
فاطمه و مادر جونم هم دویدن بیرون و صدام میزدن ولی من حتی دلم نمیخواست یه لحظه دیگه اونجا باشم حالم خیلی خراب بود
نمیتونستم برم خونه،چون به مامان گفته بودم که شب نمیام اگه میرفتم حتمن همه باخبر میشدن که چه افتاقی افتاده...
توی خیابونا راه میرفتم رفتم پارک ،رفتم سینما،رفتم بازار ،هوا کم کم تاریک شده بود
دیگه نمیدونستم کجا برم ،یه دفعه به ذهنم رسید برم جمکران...
یه دربست گرفتم رفتم سمت جمکران
وقتی رسیدم یه چادر از خانمی که بیرون در ایستاده بود گرفتم و سرم گذاشتم رفتم داخل
وارد حیاط که شدم با دیدن گنبد بغضم شکست و نشستم رو زمین...
چادرمو کشیدم روی سرمو گریه میکردم.
- من به کدامین گناهم ،باید مجازات بشم آقا ،کم آوردم ،فکر میکردم کاره درستی کردم ،ولی راه و اشتباه رفتم ، جز این جا هیچ پناهگاهی ندارم ،آقا جان پناهم بده
آقا جان خسته ام ،جان عمه ات پناهم بده
قلبی که سنگه هیچ وقت نرم نمیشه
رفتم داخل و بعد از خوندن نماز و دعا
برگشتم بیرون
شب جمعه بود و مراسم دعای کمیل بود
جمعیت زیادی اومده بودن ،بعد از مراسم دعای کمیل ،کمی حالم بهتر شده بود
نزدیکای ۱۲ شب بود، تصمیم گرفتم برم داخل مسجد تا صبح اونجا بمونم و صبح برم خونه
بلند شدم که برم یکی اسممو صدا زد
برگشتم نگاهش کردم
با دیدنش اشکام دوباره سرازیر شد
سجاد: همه جارو دنبالت گشتم ،اینجا تنها امیدم واسه پیدا کردنت بود،بدون هیچ حرفی ازش دور شدم ،چادرمو کشید
سجاد: ببخشید ،بابت امروز...
(صدای گریه ام بلند شد وبا مشت میزدم به سینه اش)ببخشید،همیشه کارت همینه؟
آدمو زیر پاهات له میکنی بعد میگی ببخشید ، من با تمام وجودم دوستت داشتم ،اما تو مثل یه اشغال باهام رفتار کردی، دیگه نمیخوام ببینمت ،خیالت راحت ،برنده شدی برادر،فردا میرم درخواست طلاق میدمو تمام..
بعد ازش دور شدمو رفتم خروجی
سجادمو دنبالم میاومد و صدام میزد:
وایستا کارت دارم ،
(چقدر حسرت شنیدن اسممو از زبونش داشتم )
سجاد: صبر کن
چادر و به خانمی که دم در بود تحویل دادم و
رفتم سر خیابون ،منتظر ماشین شدم ،یه تاکسی جلوم ایستاد سوار ماشین شدم خواستم درو ببندم که سجاد در و نگه داشت
سجاد: پیاده شو کارت دارم
راننده: آقا چیکار داری،برو پی کارت پسرک
سجاد:پیاده شو خودم هر جا خواستی میرسونمت
(منم فقط گریه میکردم و چیزی نمیگفتم)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت42
سجاد محکم دستمو گرفت و از ماشین منو کشید بیرون دست درد گرفت
راننده هم پیاده شد اومد سمتمون
راننده: مگه باتو نیستم ،چیکارش داری دختر مردم...
سجاد: اقا بفرما،زنمه
راننده: راست میگه خانوم
سرمو به معنی تایید تکون دادمو راننده رفت
سجادمو دستمو محکم گرفت و برد سمت ماشینش سوار ماشین شدیم
سرمو گذاشتم روی شیشه و آروم گریه میکردم بعد از مدتی رسیدیم خونه سجاد اینا
از ماشین پیاده شدیم و وارد حیاط خونه شدیم
مادر جون توی حیاط نشسته بود مادر فکرم هزار جا رفت قربونت برم کجا رفتی...
منم آروم سلام کردم
مادر جون: سلام عزیز دلم
بعد رفتیم توی اتاق، سجاد لباسشو عوض کرد و روی تخت دراز کشید منم یه گوشه از اتاق نشستم و سرمو گذاشتم روی پاهامو آروم گریه میکردم،کم کم خوابم برد...
نصفه های شب با صدای گریه بیدار شدم
چشمامو باز کردم سجاد روی سجاده اش سجده کرده و داره گریه میکنه متعجب نگاهش میکردم ...
رفتم نزدیکش...
- اتفاقی افتاده سرش و بلند کرد و به چشمام نگاه کرد چشماش قرمز شده بود
یه دفعه بغلم کردو گریه میکرد....
سجاد: بهار منو ببخش...
ببخش که شوهر خوبی نبودم،ببخش که دلتو شکوندم ،ببخش که اشکتو درآوردم
شوکه شده بودم ،ولی با صدای گریه اش ،خودمم گریه ام گرفته بود
گرمای وجودشو احساس میکردم
از خودم جداش کردم ،با دستام اشکاشو پاک کردم ، نمیدونستم چرا طاقت دیدن اشکشو نداشتم
با هر قطره اشکش ،نفسم بند میاومد...
- چی شده سجاد ،چرا گریه میکنی؟
سجاد: خواب دیدم،
خواب دیدم تو یه صحرای پر از خاک ماسه هستم ،چشمم به یه صف طولانی افتاد
با چشمام صف دنبال کردم تا به یه خیمه چادر رسیدم رفتم کمی جلوتر ،پرسیدم ،اینجا صف چیه یکی گفت،اقا امام حسین توی اون خیمه است ،ماهم به نوبت داریم میریم به دیدنش
با شنیدن این جمله خوشحال شدم
منم رفتم انتهای صف ایستادم تا آقا رو ببینم
ساعت ها گذشت تا به در خیمه رسیدم
نوبت به من که رسید ،دونفر که مأمور محافظت از اقا بودن جلومو گرفتن
میگفتن تو حق رفتن به داخل و نداری
گفتم چرا؟
گفتن! اینجا صف عاشقان حسینه...
نه صف دل شکستن...
تو دلشکستی....
اینجا جایی برای کسی که دل میشکنه نداریم
برو از اینجا که امام تمایلی به دیدارت نداره...
از خواب بیدار شدم چشمم به تو افتاد که گوشه اتاق خوابیدی ،از خودم بدم اومد
من میخواستم که تو دلبسته ام نشی فقط همین ،نمیخواستم اذیتت کنم بهار جان...
باور کن...
بهار منو ببخش...
با شنیدن حرفاش ،اشکام سرازیر شد
بغلش کردم...
-بخشیدمت اقا
،بخشیدمت عشق من...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت43
نزدیک های ظهر بود که بیدار شدم
چشمامو باز کردم دیدم سجاد رو به روم نشسته و داره نگام میکنه -سلام،صبح بخیر
سجاد: ( یه نگاهی به ساعت مچیش کرد و خندید)سلام بانووو،ظهر بخیر
( اولین بار بود که لبخندشو میدیدم، چقدر دلنشینه وقتی میخنده )
سجاد: پاشو ،آماده شو بریم بیرون - چشم
سجاد لباسشو پوشید و رفت بیرون
منم بلند شدم ،رفتم دست و صورتمو شستم و برگشتم توی اتاق
لباسامو پوشیدم و کیفمو برداشتم از اتاق زدم بیرون
مادر جون و آقا جون توی حیاط نشسته بودن
سجادم داشت ماشینشو تمیز میکرد - سلام
آقا جون: سلام دخترم خوبی؟
-خیلی ممنونم
مادر جون: سلام بهار جان، صبحانه خوردی؟ -نه
سجاد:میریم بیرون یه چیزی میخوریم
مادر جون یه لبخندی زد:برین خدا پشت و پناهتون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
سجاد نگاهم میکرد ومیخندید ،انگار دارم خواب میبینم سجادی که تا دیروز نگاهم نمیکرد ،الان چقدر عوض شده بعد از مدتی رسیدیم به یه کافه از ماشین پیاده شدیم سجاد دستمو گرفت و رفتیم داخل کافه کافه شلوغ بود
رفتیم یه گوشه ای که خلوت بود نشستیم
سجاد:چی میخوری؟
-هر چی که خودت دوست داری واسه منم سفارش بده
سجاد:باشه،الان بر میگردم
بعد چند دقیقه سجاد برگشت
سجاد باز هم نگاهم میکرد و لبخند میزد
بعد از خوردن نسکافه و کیک از کافه زدیم بیرون سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
توی راه سجاد نزدیک یه گلفروشی ایستاد
پیاده شد و دوتا شاخه گل یاس خرید
یکی از گلا رو به سمت من گرفت
سجاد :تقدیم به زیباترین همسر دنیا
سرخی روی صورتمو حس میکردم
-خیلی ممنونم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗خریدار عشق💗
قسمت44
بعد از مدتی رسیدیم به بهشت زهرا
بدون هیچ سوالی از ماشین پیاده شدم
سجاد هم شاخه گل و از رو داشتبرد برداشت و از ماشین پیاد شد
دست در دست هم وارد بهشت زهرا شدیم ،رفتیم سمت گلزار شهدا
بعد از مدتی سجاد ایستادو نگاهی به سنگ قبر انداخت چهره اش پر از غم بود نشست کنار سنگ قبر ،گل و گذاشت روی سنگ قبر چشمم به اسم روی سنگ قبر افتاد
مرتضی اسدی،شهید مدافع حرم
نمیدونم چرا اینقدر این اسم آشنا بود
منم نشستم کنار سنگ قبر
سجاد: ترم اولی که دیدمت ،فهمیدم تو با همه دخترا فرق داری ، با اینکه چادری نبودی ،ولی حجابت منو مجذوب خودش میکرد ، با مرتضی درباره تو حرف زده بودم ،مرتضی هم همش میگفت،چرا اینقدر این دست و اون دست میکنی سجاد، برو باهاش حرف بزن
هر دفعه که میخواستم باهات حرف بزنم ،یه چیزی پیش می اومد و نمیتونستم حرف دلمو بهت بزنم ،
تا وقتی که مرتضی گفت میخواد بره سوریه
با شنیدن این اسم،همه چی از یادم رفت، حتی عشقی که تو قلبم به تو داشتم .
خانواده مرتضی بعد از مدتی راضی شدن ،ولی خانواده من نه
از مرتضی خواستم که صبر کنه تا با هم بریم
تا اینکه ، تو دوباره تو وارد زندگیم شدی، بعد از ماجراهایی که پیش اومد ،مرتضی گفت دیگه نمیتونه صبر کنه و رفت
بعد از مدتی از رفتش، خبر شهادتش و شنیدم ،داشتم دیونه میشدم ،وقتی تصمیم به رفتن گرفتم ،با مخالفت مامان رو به رو شدم ،بعدم که شرط تو... ( باشنیدن حرفای سجاد ،از خودمم بدم اومد، که چقدر خودخواه بودم و نزاشتم بره)
سجاد: بهار !
من عاشقتم ،حتی بیشتر از اونی که تصورش هم کنی ،تمام کارهایی هم که کردم ،فقط به این خاطر بود که دلبسته هم نشیم ،چون من دیر یا زود میرم ،دلم نمیخواست تو بیشتر اذیت بشی ،حلالم کن - به یه شرط...
سجاد ( خندید): نمیدونم چرا هر موقع میگی به یه شرط ،چهار ستون بدنم میلرزه
- نترس، از شرط قبلیم سخت تر نیست
سجاد: خوب بگو - تا زمانی که بری ،اینقدر عشقت و نثارم میکنی که جبران این چند وقت بشه
سجاد: ای به چشم
یه شرط دیگه هم دارم
سجاد: جانم بگو
- حق نداری روز رفتنت و به من بگی ،فقط یه روز مونده به رفتنت بهم میگی
سجاد: چرا - دلم نمیخواد لحظه شماری رفتنت و بکنم ،چون میدونم قبل از اینکه بری من میمیرم
سجاد: الهی قربونت برم ،چشم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸