eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
3.8هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/9857715145 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
🥰❤️‍🩹چالش‌داریم. ❤️‍🩹🥰 🥰❤️‍🩹نوع ؛ راندی‌خوشگلم ❤️‍🩹🥰 🥰❤️‍🩹. ظرفیت ؛ معلوم نیست‌. ❤️‍🩹🥰
😍❤️‍🩹زهرا❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹یاس❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹نرجس❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹فاطمه ❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹فاطمه²❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹حنین ❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹معصومه ❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹حدیث❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹هناس ❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹مریمی ❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹زیدا❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹یا زهرا ❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹آیناز ❤️‍🩹🥰 😍❤️‍🩹زهرا ²❤️‍🩹🥰
راند ¹ عضو‌کانال‌زیر‌بشید . @maktabe_shohada1 لطفا لف ندید حتی اگر در چالش برنده نشدید در غدیر این صورت کلا عضو نشید
هرکی اسم داده شرکت کنه .
اگه واقعااا لف ندید 😍 این علامت رو بفرستید
راند ² 😀😃😄😁😆 بفرستید
راند ³ هرکس یا حسین بگه برندست
هرکس گفت جایزه میگیره 😍
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
. نجوای عاشقی🌻❤️‍🩹 #پارت_5 نمیدونستم مامان با دیدن پسرش خوشحال میشه یا از شدت شوک خدایی نکرده سکته م
. نجوای عاشقی🌻❤️‍🩹 دلمو به دریا زدم و گفتم میرم و با جدیت میگم با قدم های نسبتا اروم سمت آشپزخانه رفتم مامانی میگم اگه یکروز داداش امید برگرده نظرت چیه مامان که میدونست الکی این سوالارو نمیپرسم نیم نگاه مشکوکی بهم انداخت و گفت خ.. خب خوشحال میشم دیگه _اگه الان بفهمی چی +زینب جانم چرا این سوالا رو میپرسی دخترم باصدایی لرزون گفتم :ما..ما.ن..یی دا.داش بر....گ..شت..ه! _________________ ۶ ماه از اون قضیه می‌گذشت با کمک محمد علی و امید خونمون عوض کرده بودیم و یک خونه دلباز و حیاط دار خریده بودیم امروز سومین روزی بود که بعد اثباب کشی داشتیم تو خونه زیبا و جدیدمون زندگی میکردیم . نویسنده:گمنام ⭕️کپی:ممنوع⭕️ ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ •𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
. نجوای عاشقی🌻❤️‍🩹 #پارت_6 دلمو به دریا زدم و گفتم میرم و با جدیت میگم با قدم های نسبتا اروم سمت آشپ
. نجوای عاشقی🌻❤️‍🩹 همه چی خوب بود ولی همه میدونیم زندگی همیشه روی خوش شو به ما نشون نمیده امروز بخاطر عید غدیر نذری داشتیم مامان اش نذری درست کرده و بود محمد علی و امید برده بودن تو محله های نیازمند پخش میکردن یک قابلمه دیگ هم برای همسایه ها درست کرده بودیم مامان قاب های اش رو پر کرد و توی سینی چید +زینبم مامان انقدر اش نخور میترکی حالا برو این سینی اش رو بین همسایه ها پخش کن _چشم مامانی اما میدونی که من هیچکدوم از همسایه های این محله نمیشناسم خجالت میکشم خب +وا دختر نذری پخش کردن خجالت داره پاشو تنبلی نکن _با تنبلی شدید گفتم چشم مامانی و بلند شدم و چادر گلگلی مامانو سرم کردم . نویسنده:گمنام ⭕️کپی:حرام⭕️ ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ •𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨