eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
3.8هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.7هزار ویدیو
5 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/6185937938 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گذرم‌تابه‌درخانه‌ات‌افتادحسین❤️‍🩹؛ ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ • 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
حسین جااان😭💔 ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ • 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
فعالیت امروزم همش به عشق امام‌حسینم💔😭
میگفت‌کربلا‌چه‌شکلیه؟ جواب‌داد:‌بهشته‌خدا‌روی‌زمین پرسیدچرا؟! -آخه‌‌جایی‌که‌امام‌حسین‌اونجا‌قدم‌میزنه با‌بهشت‌فرقی‌نمیکنه...(:"❤️ ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ • 𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝ @pezeshk313 🩺✨
اللهم عجل لولیک الفرج🌿؛ . 🌸 پایان فعالیت ادمین👈🏻 🌸
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
. نجوای عاشقی🌻❤️‍🩹 #پارت_7 همه چی خوب بود ولی همه میدونیم زندگی همیشه روی خوش شو به ما نشون نمیده
. نجوای عاشقی🌻❤️‍🩹 سینی آش هارو برداشتم در حالی که با چادر گلگلی تو دستم سر و کله میزدم دونه دونه درهارو زدم فقط موند خونه آخری کوچیک ته کوچه بن‌بست مون که زیادی خطری میزد شیطان درونم میگفت برو حالا به یکی اش ندی چی میشه ولی بابا همیشه میگفت نذری رو باید به همه همسایه ها داد تا کسی چشمش نمونه با ترس و لرز با قدم های آروم به سمت در خودمون رفتم که چون اش های توی سینی تموم شده سینی رو پر کنم وارد خونه شدم و یک اش برداشتم که مامان گفت به حاج محسن اینام دادی _حاج محسن کیه؟+همسایه روبروی دیگه دوست قدیمی بابات _اهاااا اونی که به من شکلات میداد مامان تک خنده ای کرد و باسر تایید کرد _راستیی مامان . نویسنده:گمنام ⭕️کپی:ممنوع⭕️ ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ •𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
. نجوای عاشقی🌻❤️‍🩹 +جونم _همون که یک پسر چشم عسلی خوشگل داشت که از من ۷ سال بزرگتر بود؟ +عهههه دختر خدا مرگم بده این چه حرفیه نامحرمه ها _مامانی آخرین بار من اونو ۱۴ سالگی دیدم خب +حالا اونو ول کن برو آش تو بده بچه با نیشخند آش هارو برداشتم و جلوی در اومدم دوباره استرس به جونم افتاد در خونه آخری ته کوچه رو زدم بعد دوبار زنگ زدن پسر جوونی که حدودا ۲۵.۳۰ سالش میشد در رو باز کرد سرم و انداختم پایین و گفتم :سل..سلاا ....سلام آش نذری هست پسره با یکم تردید آش رو از دستم گرفت و زیر لب ممنونی گفت و بعد خداحافظی در رو بست . نویسنده:گمنام ⭕️کپی:حرام⭕️ ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ •𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
. نجوای عاشقی🌻❤️‍🩹 باصدای بسته شدن در نفسی از روی آسودگی کشیدم و با خودم گفتم: _خیلی ذشته زینب خانم الکی به مردم شک میکنی میدونم قیافه طرف عین دزد ها و خلافکار هاست "تازه خونشونم جای وحشتناکی هست و بیشتر از همه خودش ترسناکه شبیه غول بیابونی اما نباید الکی قضاوت کنی دیگ" همینطور که با خودم کلنجار میرفتم برگشتم سمت در و با دیدن پسره که خشکش زده بود رنگ گچ شدم مغزم:ای خدا اینم شانس منه یعنی همشو شنید پسره که معلوم بود همشو شنیده حتی نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم از ترس و خجالت خواستم سریع دور شم پس ببخشیدی گفتم و خواستم دور شم که گفت:خانم صبر کن کجا؟ نویسنده:گمنام ⭕️کپی:حرام⭕️ ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ •𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
به گروه گپ دخترونم مون بپیوندید🗣 این کانال گپ مخصوص دختران حیدری هست ✨ کلی صحبت میکنیم💛؛ حیفه نیایی☺️🌻 گروه خیلی خوبیه تا پاک نشده بیاین😉 https://eitaa.com/joinchat/3620209472C4b0b6e940f
پزشکیان هنوزز نیومده روی کار چرا برقا قطع شد؟😐👩‍🦯😂
سوالات‌یکی‌از‌شما: درسته که میگن‌پزشکیان‌۴سال‌اول‌میتونه ريیس‌جمهور‌شه؟ + طبق قانون حداقل سن برای تصدی پست ریاست جمهوری ۴۰ سال و حداکثر ۷۵ سال است. رئیس کمیسیون امور داخلی کشور و شوراها در مجلس شورای اسلامی، افزود: در طرح اصلاح قانون انتخابات که به شورای نگهبان ارسال شده، شرایط سنی ۴۰ تا ۷۵ سال برای ثبت نام در انتخابات ریاست جمهوری لحاظ شده که مورد ایراد هیات عالی نظارت مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار گرفته است.
البته‌رئیس‌جمهور‌مشخص‌شده ولی‌درکل‌یه‌نگاهی‌به‌سن‌کاندیدای‌ ریاست‌جمهوری‌دوره‌چهاردهم‌‌بیاندازیم
هدایت شده از مسآبقه سین زنی ✨
ᆢ مسابقه سین زنی★✨ ظرفیت... نفر📦🌸𓏲 ׄ جوایز مسابقه سین زنی ִֶָ 🎀◝ نـــفـــر اول♡: پک به قیمت 360 تومان نفر دوم♡: پک به قیمت 250 تومان نفر سوم♡: پک تینت لب بی نهایت 🌿💚 مهلت شرکت در مسابقه : 25 تیر راستی توهم به کیتي شاپ سر بزن و فرصتت رو از دست نده 👏💕 https://eitaa.com/Kanchi_shap کد:1
• .🖤🌊 و چه کسی می‌داند که پشت یک لبخند، چه جنگ‌هایی‌ست که زنده از آنها بازنگشته‌ایم؟ https://eitaa.com/joinchat/3594846280C372c5fbc2b
ونگوگ در نامه‌ای به برادرش نوشت: با من طوری رفتار کردند که انگار قلب ندارم! 💔 Please tell me it will all be okay
اعمال شب اول ماه محرم🖤 احياي اين شب نيايش و دعا خواندن صد ركعت نماز خواندن دو ركعت نماز در ركعت اول سوره‏ حمد و سوره انعام و در ركعت‏ دوم سوره حمد و سوره يس خواندن دو ركعت نماز در هر ركعت سوره حمد و يازده بار سوره توحيد در فضيلت اين نماز چنين آمده است: «خواندن اين نماز و روزه داشتن روزش موجب امنيّت است و كسي كه اين عمل را انجام دهد، گويا تمام سال بر كار نيك ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ •𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
بوی مُحَرم‌ می آید🏴 🖤از داغ حسین (ع) اشک نم نم داریم 🖤در خانه سینه ، تا ابد غـم داریم. 🖤پیراهن و شال مشکی آماده کنیـد، 🖤یک روز دگر تا به « محرم » داریم ... 🖤پـیـشـاپـیـش مـاه مـحـرم تـــســلـــیــــتـــــ بـــــاد ‌‌⊱·–·–·𔘓·–·–·–⊰ •𝐽𝑜𝑖𝑛𔘓↝@pezeshk313 🩺✨
حسین جان ممنونم که مغز و بدن پر از گناهم رو به محرمت رسوندی . .
https://daigo.ir/secret/1270910158 - یکمی هم صحبت کنیم🌚؟
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
https://daigo.ir/secret/1270910158 - یکمی هم صحبت کنیم🌚؟
آخجونننننن مختار اومدددددد🥺🥺😂 بریم ببینیممممممم ، پایاننننن😂 شبتون اروممممم
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
- پارتگذاری کنیممم 🙌🏻 -
- فک کردید یادم رفته؟🤪 نخیرممم الان میزارممم😂🕶 -
👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻😬👻 👻😬👻😬👻😬 👻😬👻😬👻 👻😬👻😬 👻😬👻 👻😬 👻 ࢪمآن⇩ 👋👀بچھ‌مثبٺ👀👋 خسته شده بودم و می خواستم بیخیال بقیه بشم و فاطی و زری هم نیومده بودن و می خواستم الکی خودمو بزنم به مریضی و برم به سامیار نشون بدم . اومدم برم که یه دختری دون دون اومد بره داخل که داد زدم: - هوووی مگه من گلابی ام اینجا؟ برگشت و پوفی کشید و گفت: - بابا معلم رفت سر کلاس ای بابا اخه چی داریم مگه؟ کیف شو باز کرد و کلافه به در سالن نگاه کرد بی حوصله نگاهی انداختم و زیپ و بستم زیپ دوم و باز کردم که دیدم باز همون کیک تو کیفشه! الکی مثلا می خوام زیر شو ببینم کیک و توی دستم در اوردم و تا ته کیف و مثلا گشتم که با طعنه گفت: - می خوای توی نخ دوخت کیف هم بگرد. و کیک و از دستم کشید انداخت تو کیف و با دو رفت. باید می فهمیدم برای کی اوردن! معلم نیومده بود و حسابی تو فکر کیک ها بودم. ترنم از اون ور داد زد: - ای بابا چرا تو خودتی ساری جون؟ بیا یکم بزنیم بخونیم رقاص ش کمه بیا وسط حاجی . بلند شدم و دستی تو هوا براش تکون دادم و رفتم بیرون. باید می رفتم دفتر بگم حالم بده و بیان دنبالم هولم شده بود زود به سامیار بگم. داشتم می رفتم سمت دفتر که دیدم همون حسنی و قاسمی وایسادن جفت هم و یکی از معلم ها پیششونه جفت دستشویی معلم ها. نزدیک راه پله وایسادم و گوش تیز کردم و وایسادم یه طوری که دوربین بتونه فیلم بگیره. داشتن حرف می زدن اما نمی شنیدم معلمه از کیف ش چند تا کیک همون مدلی در اورد و داد بهشون. سریع کنار اومدم نبینمم و دخترا بیرون اومدن و معلمه رفت تو دستشویی. دخترا که رفتن سریع رفتم تو روشویی. در اتاقک رو زدم و نگاهی به در دستشویی که معلم رفته بود انداختم. دسته طی رو توی لوله در گذاشتم که نتونه بیاد و فکر کنه در گیر کرده. سمت کیف ش رفتم و با استرس زیپ رو وا کردم و با دقت نگاهش کردم چند تا دیگه بسته کیک بود یکی شو برداشتم و گذاشتم توی جیب ام و از بقیه اش هم فیلم گرفتم . سریع دسته ‌طی رو برداشتم و بی سر و صدا زدم بیرون. یکم موهامو شلخته کردم و چهار تا هم زدم به لپ هام قرمز بشه.