eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
3.8هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/6185937938 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
خداوندا التیام بده قلب کسی را که از سختی هایش با کسی جز تو صحبت نمیکند ! .
حرف زدن با مهـنازم قشنگترین حـسی بــود کــه میــشد تجـربه کرد ؛ 🤍 ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید از خودمون خوش‌مون بیاد☕️💛 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
می‌گفت : این ایام اگر دیدی گریه‌ات نیومد به چشمات التماس کن ! بگو یه عمر هر جا رو گفتی نگاه کردم یه امشبو می‌خوام برای حضرت زهرا گریه کنم💔 ((:
ولی کتابی که این روزا همش دنبال ِیه وقتی میگردم فقطط بخونمشش >>>>>> . ینیاا ، حس ِخوبی که از خوندنش میگیرم ُچیزایی که ازش یاد میگیرم ُبا یه دنیاا هم عوض نمیکنمم ، بسس کهه قشنگهه 😭😭😭😭 . و خب .. یادگاری از همون روزی ِکه برامون شهید اوردن (((: .. و راستش منم خییلیی خییلیی دوست داشتم این کتاب ُبخونم ُبلاخره‌م بش رسیدم 😭😂💙 . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه زهرا عجل وفاتی رو نمیخوندی....🥲 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
به یکی میگم زندگی بدون استرس چطوریه؟ میگه بیخیالیِ ، بیخیال باش همین . میگم زیاد دوست دارم تجربش کنم ولی نمیشه :))
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
- تمامِ هستیِ حيدر بمان ڪنار علی . . ៹ بمان ڪه بی تو سياه است روزگارِ علی..❤️‍🩹🥀"¡
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
هنوز ڪوچه به ڪوچه حڪایت مردی‌ست..؛ که‌دستِ بسته‌ی‌او عـاشقانه می‌لرزید..((:💔!″ ‌‌ ‌‌
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
خیال کن پسࢪے مادࢪش زمین بخوࢪد ؛ به پیش چشم تࢪش یاوࢪش زمین بخوࢪد..🖤′':))
خدایادر جستجوی آنچه برایم مقدر نکرده ای؛خسته ام مکنِ :::))) ♥ کپیِ ؟! خیر. . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید جایی که فکر میکنی همه‌چیز تموم شده یه شروع باشه....🥲 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
رزق روضه مادر الحمدالله بخاطر این شب‌های پر برکت 🖤 . . ‌‌‌💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من جا ندارم که تو بیرون‌کنی امام رضا.....🥲❤️ 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
⤸‌ این ماه ك از پنجره هرشب به کمین است ،معشوقه‌ی‌خورشیدُ دلش گیرِ‌ زمین‌است🪐⤹'
بریم هیئت🤍. ✨. 🪐 ⊹ ⸼࣪ 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که بارون‌میاد...!🥲🍂 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
نه قیمتا به جنسا میخورن نه آدما به حرفاشون؛ نه هوا به فصلش 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام رضا جانم قرارمون که یادت هست دیگه؟🥲❤️🫂 💘˹➜˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @pezeshk313 •°
اشتباه کردن بد نیست؛ این‌که از اشتباهاتت درس نگیری و مدام تکرارشون کنی بده🤌
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
ࢪمآن↯ ﴿ #رمان_عشق_به_یک_شرط﴾ #قسمت91 #ترانه مهدی اه کشید و گفت: - قهر بین زن و شوهر خوب نی
ࢪمآن↯ ﴿ متعجب به مهدی نگاه کردم و گفتم: - چرا به من نگفتید؟ مریم گفت: - نمی شه که ما باید هویت مون مخفی بمونه! اهانی گفتم. ساجده سرمم رو زد و گفت: - دراز بکش نباید زیاد بشینی ها. دراز کشیدم که زینب هم اومد و خم شد بوسم کرد دستمو روی شکم ش گذاشتم و گفتم: - مبارک باشه زن داداش وایی دارم عمه می شم. زینب به ذوقم خندید و گفت: - بچه امون دختره وای امروز می خوایم بریم خرید سیسمونی. من بیشتر از زینب ذوق کرده بودم. طاهر هم رسید و رفته بود بیمارستان گفتن ما مرخص شدیم داداشم شرینی خریده بود و اومده بود خونه. پیشونی مو بوسید و گفت: - خداروشکر سالمی دورت بگردم باید حتما قربانی کنیم کلی نذر کردم برات همه رو دادم گوسفنده مونده که گفتم برگشتی قربانی کنم گوشت شو بدیم خانواده های کم بضاعت. سری تکون دادم و گفتم: - جبران می کنم برات داداش شرمنده ام کردی به خدا خیلی زحمت کشیدی