eitaa logo
🦋دختࢪان ِحیدࢪی🦋
3.8هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
5 فایل
_اینجا؟اکیپِ دهه هشتادیا؛🤏😜 وگوشه دنج از احوالاتمون👀💘 [سعی میکنیم انگیزه بهتون تزریق کنیم جانا🦦😌] کپی از پستا؟حلاله🤌 کپی از روزمرگی؟فرهنگِ فور🤝 با جان و دل شنواییم گیانم:)❤️ https://daigo.ir/secret/6185937938 ❌️ورود آقایون راضی نیستیم❌️
مشاهده در ایتا
دانلود
👩🏻‍🌾ᬼ⃟🍂شروع فعالیت 👩🏻‍🌾ᬼ⃟🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز مادر بود که مادری داغدار شد ‌‌⊱·–·–·❁·–·–·–⊰ 𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
ایران تسلیت ..🖤🥀 ‌‌⊱·–·–·❁·–·–·–⊰ 𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
⭕ پر درآمدترین رشته های انسانی💰💰 حقوق ⚖️ روان شناسی 🤯 مدیریت 📱 ⭕پر درآمدترین رشته های دانشگاهی تجربی💰💰 پزشکی 🩺 دندان پزشکی 🦷 دارو سازی 🧫 پرستاری➕ فیزیوتراپی 💪 علوم آزمایشگاهی 🧪 علوم تغذیه 🍖 بهداشت 🍏 ⭕ پر درآمدترین رشته های دانشگاهی ریاضی💰💰 مهندسی کامپیوتر 🖥 علوم‌کامپیوتر 💻 مهندسی صنایع 🏗 مهندسی مکانیک👨‍🔧 بجز این ها رشته های دیگری هم هستند که پردرامدن:) 🎒 ‌‌⊱·–·–·❁·–·–·–⊰ 𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
قول من به شهدا چادرمه! سرم بره چادرم نمیره🥺❤️ ‌‌⊱·–·–·❁·–·–·–⊰ 𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
👩🏻‍🌾ᬼ⃟🍂پایان فعالیت👩🏻‍🌾ᬼ⃟🍂
کارت‌که‌به‌مشکل‌برمیخوره به‌احدی‌مشکلت‌رونگو برودرخونه‌(س) بشین‌دردودل‌کن؛دوخط‌روضه‌بخون‌براش یجوری‌مشکلت‌حل‌میشه ؛ ‌که‌خودتم‌باورنمیکنی((
شِنیـده‌ام‌دِلھاۍ‌شِکستہ‌را‌خوب‌‌میخَرۍ..؟! حـٰال‌دلم‌خوب‌نیـست:(💔!' ھَنوز‌وَقـت‌خریدنـش‌نَشده؟!🖐🏻
مثلا خونه من کربلا باشه هروقت دلم بگیره برم خیابون قدم بزنم تا به این کوچه برسم...!
ولی خوشبحال اون بچه هایی که امشب حاج قاسم بغلشون میکنه❤️‍🩹:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال و هوای پاییزی دانشگاه🍁🍂 ‌‌⊱·–·–·❁·–·–·–⊰ 𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
یهویی دلم این مداحی‌و خواست🥺 عشق صفای حرمت غروباو شبای حرمت نفس توی هوای حرمت همه رویا عشق یعنی سینه زنی یعنی حب الحسین اجننی یعنی ارباب همه کَسه منی همه دنیااا 🫀🫀 حتما گوش بدید از خیلی قشنگه🥺💕 یاعلی✨
دوباره سلام قرار بود ب درخواستتون ی پارت بزارم..
قسمت‌صدوهفتادوششم ریحانه باذوق منتظر بود تا کادویی که با روح الله برای محمد گرفته بودن،باز بشه. محمد در جعبه رو برداشت و لبخند زد و گفت:ای جانم، ممنونم عزیزدلم... یه دستبند چرمی به رنگ مشکی که وسطش یک سنگ مستطیلی شرف الشمس وصل شده بود و از جعبه بیرون اورد و دور مچ دیگه اش بست با دقت که نگاه کردم توجه ام به یا زهرایی که روش حک شده بود جلب شد. ریحانه دوباره محمد رو بغل کرد. ته دلم بهش حسودیم شد. رفتار ریحانه و محمد باهم خیلی خوب بود. میترسیدم دستبندش و از چیزی که من براش خریدم بیشتر دوست داشته باشه. محمد از روح الله هم تشکر کرد و طبق گفته ی من آخرین جعبه که از همه قشنگ تر تزئین شده بود هدیه ی من بود. محمد جعبه رو برداشت و بازش کرد که از اطرافش چندتا ورق باز شد و عکسای کوچیکمون رو که چاپ کرده بودم و به جعبه چسبونده بودم پشت سر هم قرار گرفت . با لبخند عکس هارو ورق زد و جعبه ی کوچیک تری که وسطش گذاشته بودم رو باز کرد. تا نگاهش به انگشتر داخل جعبه افتاد سرش و بالا گرفت و با لبخند بهم‌نگاه کرد. انگشتر عقیق سبزی رو که براش گرفته بودم رو از جاش برداشت و تو دستش گذاشت و روی سنگش دست کشید. دوباره بهم نگاه کرد و گفت: +خیلی قشنگ و خوش رنگه. ممنونم فاطمه جان انگشتر ستی که باهاش خریده بودم رو از جیبم در اوردم و تو دستم گذاشتم و نشونش دادم که خندید و گفت: +واسه من خریدی دلت خواست رفتی واس‌خودتم گرفتی؟ _نه خیر از اول میخواستم ست بخرم فقط با لبخند نگاهم کرد و چیزی نگفت. شمیم انگشترم رو گرفت تا نگاهش کنه. چند دقیقه که گذشت اسنک هایی که برای شام درست کرده بودم هم آوردیم و دور سفره ی گردمون نشستیم. تا ساعت یک شب گفتیم و خندیدیم. اون شب پر ماجرا جزء بهترین شب های زندگیم شد،البته تمام‌ اوقاتی که با محمد میگذشت بهترین لحظات زندگی من بودن. مهمون ها که رفتن روی مبل ولو شدم و گفتم: _آخیش خیلی خوش گذشت،نه؟ محمد کنارم نشست وگفت: +اره. تا حالا کسی اینجوری برام‌تولد نگرفته بود! بهترین تولدم بود! _جدی میگی؟ +اره عزیزم.ممنونم بخاطر همه ی خوبی هات! رفت تو آشپزخونه و ظرف قرص ها رو برداشت. _چیشده؟ +هیچی،یخورده سرم‌درد میکنه دنبال قرصم. رفتم و ظرف رو از دستش گرفتم‌. _صبر کن‌الان برات دمنوش درست میکنم خوب میشی. چرا سرت درد میکنه؟ +چیزی نیست دیگه چیزی نگفتم. داشتم دمنوش رو تو قوری میریختم که با یک نایلون توی دستش اومد و کنارم ایستاد. توجه ای نکردم و نبات رو از کابیت در آوردم که محمد گفت: +فاطمه برگشتم عقب و یه کاسه که با پاپیون بسته شده بود جلوی صورتم دیدم با تعجب از دستش گرفتم و گفتم ؛ این چیه؟ چیزی نگفت ، پاپیونش رو باز کردم و در کاسه رو برداشتم. با دیدن ترشک داخل کاسه دهنم آب افتاد با خنده گفتم : _عاشقتم یعنی +گفتم قهر کردی باهام،خواستم از دلت در بیارم که فهمیدم برام نقشه کشیده بودی. لواشک ها رو داد دستم که گفتم : وای؟ اناره؟ خندید و گفت :آره بغلش کردم و گفتم : _فاطمه فدات شه الهی ،خب پس اگه اینطوریه همیشه قهر میکنم باهات بیای با لواشک از دلم در بیاری . خندید و گفت: +خدانکنه، نه دیگه از این خبرا نیست خانومم. دفعه بعد اگه باهام قهر کنی میام انقدر قلقلکت میدم قهر کردن از یادت بره نفس عمیقی کشیدم و گفتم : _ان شالله هزار و بیست و نه سال دیگه کنار من زندگی کنی. خندید و گفت: !او چه خبره؟ _از خدا میخوام بهترین ها برات اتفاق بیافته... محمد؟ +جون دلم ؟ _خداروشکر که به دنیا اومدی خداروشکر که پیدات کردم، خداروشکر که عاشقت شدم و خداروشکر که الان کنار منی . با خنده گفت : +نمیخواد دمنوش بزاری دیگه _چرا؟ +وقتی تو اینجوری نگاهم میکنی، من واسه آرامش به دارو و دمنوش چه نیازی دارم؟ __ ..
😲😲زودباوری 🔺در عصر ما یکی از دام‌های اصلی زودباوری مردم، شبکه‌های اجتماعی هستند.افراد زودباور عموماً به دلیل: 🔸ناآگاهی 🔸حضور کمرنگ در بین افراد جامعه 🔸پرورش یافتن در فضایی بسته 🔸 برخوردار نبودن از تفکری انتقادی 🔸 اهمیت دادن بیش از اندازه به تأیید دیگران 🔸 خودکم‌بینی و نداشتن «اعتماد به خود» به‌سادگی تحت تاثیر امواج اجتماعی و فرهنگی قرار می‌گیرند. ⚠️مراقب این خطر ها باشیم...! ✍ ✅ "مجازیات" ✅ دریچه ای به سمت رسیدن به سواد فضای مجازی ‌‌⊱·–·–·❁·–·–·–⊰ 𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
. دختر ها سلیقه های خوبی دارند دختر ها نقاشی های خوبی دارند ” درد را در زیباترین شکلش می کشند “ ولی ادعا نمی کنند …!🤍 ‌‌⊱·–·–·❁·–·–·–⊰ 𝐽𝑜𝑖𝑛↝@chadorane87♥️✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیشب جلو در بیمارستان باهنر کرمان بلندگوی بیمارستان داره اعلام میکنه نامعلوم ۵ ساله . . . نامعلوم ۷ ساله . . . نامعلوم ۲۲ ساله . . ‌. چقدر غریبونه . . . . چقدر تلخ و سخت💔
به گروه گپ دخترونم مون بپیوندید❤️ این کانال گپ مخصوص دختران حیدری هست 😁✨ کلی صحبت میکنیم 💞 حیفه نیایی☺️😌 گروه خیلی خوبیه تا پاک نشده بیاین https://eitaa.com/joinchat/3704816268C8d73089e95