برصیصای عابد۱.mp3
8.77M
حکایت برصیصای عابد و دختر سلطان از زبان مرحوم شیخ احمد کافی.
تقطیع و تنظیم توسط کانال شیخ نخودکی
#برصیصای_عابد_کافی
ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
سروش
https://splus.ir/joingroup/AFMUx93csQLAL1QTxdTNuw
تلگرام
https://t.me/+3ijFS4DhK1xlZWY8
حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت رضا(علیهالسّلام) مشرف بودم پیرمردی را دیدم که حضور قلب و خشوعش منرا متوجه او ساخت. وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است، او را در بلند شدن کمک کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم. گفت: حجرهام در مدرسه خیرات خان است او را تا منزلش همراهی کردم و سخت به او علاقهمند شدم، بهطوریکه همه روزه میرفتم و او را در کارهایش کمک میکردم و نام و محل و حالاتش را پرسیدم.
گفت: نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم. ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا(علیهالسلام) مشرف میشوم و مدتی توقف کرده، باز به عراق برمیگردم؛ در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دومرتبه، پیاده مشرف شدهام؛ در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم؛ مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمیتوانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من میگریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول پیاده و بهزحمت میروی؛ البته مورد نظر واقع میشوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام(علیهالسّلام) نموده، در آن محل شریف، یادی هم از ما بنما.
پس آنها را وداع نموده، به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم. پس از زیارت، در گوشهای از حرم، و حالت بیخودی و بی خبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا(علیهالسّلام) بهدست مبارکش
نوشتههای بیشماری بود که به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچهها هم نوشتهای میداد؛ چون به من رسیدند، چهار نوشته به من مرحمت فرمود: پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟
فرمود: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت؛ عرض کردم این کار، مناسب حضرتت نیست و خوب است به دیگری امر فرمائید تا این نوشتهها را تقسیم کند.
حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم. پس از آن یکی از نوشتهها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشتهشده بود.
«خلاصی از آتش جهنم، ایمنی از حساب، داخل شدن در بهشت و منم فرزند رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله)».
#عنایات_امام_رضا_برگه_امان
برگرفته از کتاب داستانهای شگفت آیةالله دستغیب ص ۱۶۵
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
مردی حصیر باف میگفت:
عیال من پس از وضع حمل تا هشت ماه، قطره ای شیر در سینه نداشت که به بچه خود بنوشاند و از این بابت بسیار در زحمت و اندوهگین بودم. تا آنکه یکی از دوستان، مرا به حضور حاج شیخ دلالت کرد. بامدادی بود که به خدمتش رفتم و جماعتی پیش از من در انتظار نوبت بودند، اما ناگهان مرحوم شیخ با صدای بلند فرمودند: آن کس که عیالش شیر ندارد، بیاید. به حضورش رفتم، سه دانه انجیر مرحمت کردند و فرمودند: عیالت هر روز یک دانه از اینها را با قرائت سه قل هو الله احد و سه صلوات بخورد. مستقیما به خانه آمدم و یکی از آن سه انجیر را به عیال خود دادم، ساعتی نکشید که اطلاع داد، سینه هایش از شیر پر شده است و شیر خود به خود خارج میشده و پیراهن او را خیس کرده است. قبول این ماجرای شگفت انگیز برای زنان همسایه مشکل بود، اما چون از نزدیک دیدند، به صحت گفته او اذعان کردند. خلاصه عیال من با آنکه هشت ماه بود که قطره ای شیر در سینه نداشت، بعد از آن، چنان صاحب شیر شد که علاوه از فرزند خود، کودکان دیگر را هم شیر میداد.
منبع: نشان از بی نشانها
#مرد_حصیرباف
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
هدایت شده از ✳️انگیزشی صبح زیبا sobheziba ✳️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به شما خوبان
💐الهی امروز
🌹دریچه شادے بے پایان،
💐خوشبختے، سلامتے
🌹و روزے پر برکت
💐به روے همه شما عزیزان باز بشه 🙏🏻🌿
🌺آرامش دلنشین در صبح زیبا🌺
https://eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69
می نویسم نامِ زیبایِ تو را آقای عشق
چون غباری می شوم پایِ تو را آقای عشق
قد کشیدی مثل یک سروی به باغِ اهل بیت
ای بنازم قدّ و بالایِ تو را آقای عشق
«پنجمین»مهرِ درخشان ِ خدایی«باقری»
می پسندم نورِ زیبایِ تو را آقای عشق
در نَفَس های تو اعجازِ مسیحا گل نمود
دوست دارم هر نَفَس های تورا آقای عشق
شاهدی مانند تو در کربلا اصلأ نبود
خون گرفته چشمِ بینایِ تو را آقای عشق
خاطراتی داری از بنت الحسین،هم بازی ات
می پذیرم نَقلِ گویایِ تو را آقای عشق
از رقیّه از سه ساله صحبتی کن نازنین
می خرم با جان نواهایِ تو را آقای عشق
بهر ما تفسیر کن «الشام الشامِ»پدر
سیلِ اشکم داغِ بالایِ تو را آقای عشق
«یا محمّد»ای امامِ پنجمین ،پرونده ام
کسر دارد مُهر و امضای تو را آقای عشق
محسن راحت حق
🌸کانال حکایات مرحوم شیخ نخودکی🌸
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂🧚♂
👇۵ جمله ی خارق العاده از دکتر جو دیسپنزا:
🧚♂-افکار شما آینده شما را می سازند. یعنی به هر چیزی فکر کنید دقیقا همان را به زندگیتان وارد میکنید.
🧚♀-اگر می خواهید به اهداف خود برسید آن را به وضوح در ذهنتان مجسم کنید ، اما جزئیات امر را به هوش کیهانی واگذار کنید. تسلیم باشید و اعتماد کنید.
🧚♀-وقتی وضعیت درونی خود را تغییر دهید دیگر هیچ نیازی به دنیای بیرونی برای تامین احساس شادی و دیگر احساسات نخواهید داشت.
🧚♀-سپاسگزاری کلید آفرینش است . هنگام سپاسگزاری فکر و احساس با یکدیگر تلفیق میشوند و سیگنالهای قدرتمندی را به هوش کیهانی ارسال میکنند.
🧚♀به کانال حکایات شیخ نخودکی بپیوندید🧚♀
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
حاجی ذبیح الله عراقی می گفت:
در شهرستان اراک، میان من و چند تن از دوستان، سخن از بزرگی و بزرگواری و جلالت قدر مرحوم حاجی شیخ حسنعلی اصفهانی شد، و مقرر گردید: یکی از حاضران بنام «سید حسین» به مشهد مشرف شود وتحقیق کند. از گاراژ «مارس» بلیط مسافرت به مشهد برای او گرفتیم. چون هنگام حرکت وی، برای بدرقه به گاراژ مارس رفتیم، تلگرافی به مضمون زیر از حضرت شیخ به عنوان سید حسین رسید که در آن، وی را از مسافرت با اتومبیل شماره فلان یعنی همان وسیله که قصد مسافرت با آنرا داشت، منع کرده بودند. وصول این تلگراف، با توجه به اینکه مرحوم شیخ از ماجرای گفتگوی ما خبری نداشتند، موجب شگفتی گردید و به همین سبب، سید حسین از مسافرت با آن اتومبیل منصرف شد. بعد از سه روز خبر رسید که آن اتومبیل در جاده مشهد و در محل فیروزکوه، دچار حادثه گردیده و در اثر واژگونی، جمعی از سرنشینان آن زخمی و مجروح شده اند.
#تلگراف
🌸کانال حکایات شیخ نخودکی 🌸
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
آمد به جهان نور خدایی جلوات
آنکس که بود بر همگان باب نجات
باقر مه تابنده ی عصمت آمد
بر آل وی و مام و اب او صلوات
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نوری به جهان به چهره ظاهر آمد
پنجم ولی طیب و طاهر آمد
شادند همه آل محمد زیرا
هدیه ز خدا حضرت باقر آمد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸کانال حکایات شیخ نخودکی 🌸
https://eitaa.com/joinchat/3582132467C4a49277d69
استاد اخلاق مرحوم دولابی:
هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.
منبع:تسنیم
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
با عرض سلام و ادب خدمت اعضای محترم گروه و همراهان گرامی فایل صوتی سخنرانی مرحوم کافی در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام ونمرود را آماده کردیم ،که تقدیم دوستان می کنیم .جهت استحضار دوستان با توجه به کمبود وقت که همه عزیزان دچار آن هستند،این فایلها تقطیع و تنظیم میشود، بگونه ای که فقط قسمتهایی که مربوط به داستان مورد نظر است باقی می ماند و توضیحات دیگر مرحوم کافی و مطالب دیگر منبر از لابلای آن حذف میگردد .و داستان شسته و رفته تقدیم عزیزان میشود ،انشالله دیگران را هم از اینگونه پستها بهرمند سازید .یاعلی
ابراهیم پیامبر.mp3
20.35M
سلام این فایل داستان حضرت ابراهیم علیه السلام و نمرود است با بیان شیوای مرحوم شیخ احمد کافی.
این فایل بگونه ای تقطیع شده است که فقط اصل داستان ارائه میشود و مباحث دیگر منبر حذف شده است ،شما هم در انتشار فضایل اولیاء الله سهیم باشید وآن را برای عزیزانتان ارسال کنید .یا علی.
#ابراهیم_و_نمرود_کافی
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
🖍 ۴ چيز را هرگز فراموش نكن:
🌸 به همه نمیتوانى كمك كنى
همه چيز رانمیتوانى عوض كنى
همه تو را دوست نخواهندداشت
همه را نمیتوانى راضى نگه دارى
🍃🌸پس آنطور كه خودت دوست دارى زندگى كن
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
⚜ هشت سخن ناب که هر روز شما را با انگیزه نگه میدارد:
✓ ۱) هیچ کس شما را به جلو هل
نمیدهد،به جز خودتان!☘️
✓ ۲) همیشه باور داشته باشید که اتفاق
فوق العادهای رخ خواهد داد!💕
✓ ۳) هیچ چیز در دنیا دائمی نیست؛
حتی مشکلاتمان!‼️
✓ ۴) امیدتان را از دست ندهید،شما هرگز
نمیدانید که فردا ممکن است چه چیزی به همراه داشته باشد!🔮
✓ ۵) زندگی سرسخت است اما شما
هم همین طور!✨
✓ ۶) از فکر کردن به اتفاقات ناگوار دست
کشیده و به اتفاقات خوب فکر کنید!☁️
✓ ۷) در سکوت به سختی کار کنید!🪄 بگذارید موفقیت، صدای شما باشد!💎
✓ ۸) رها کردن،آسان نیست اما
ضروری است!🪔
کانال حکایات شیخ نخودکی
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
اعمال شب اول ماه رجب
شبتون بخیر التماس دعا❤️
کانال حکایات شیخ نخودکی
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
آقای سید محمد ریاضی یزدی، شاعر معروف، حکایت کرد که: دوستی داشتم از صلحا و خوبان. وی میگفت روزی با سیدی بزرگوار در جائی نشسته بودیم. شیخی ابراهیم نام که با دوستم سابقه مودت داشت بر ما وارد شد، پس از تعارفات معمول، سید به او گفت: آقا شیخ ابراهیم، ماجرای خود را با مرحوم حاشیخ حسنعلی اصفهانی برای رفیق ما بازگو. شیخ گفت: از گیلان به زیارت مشهد مقدس آمدم و در آن شهر هر چه پول داشتم مصرف شد. بدون خرجی ماندم. حساب کردم تا مراجعت به وطن، به پانصد تومان احتیاج دارم. به حرم مشرف شدم و به امام عرض کردم: به پانصد تومان نیازمندم که به گیلان باز گردم، انتظار مرحمت دارم. اما تا روز دیگر خبری نشد. مجددا در حرم عرض حاجت کردم و گفتم: سیدی، من گدای متکبری هستم و این بار هم احتیاج خود را به حضورت عرض میکنم، اما اگر عنایتی نفرمائی، دیگر بار نخواهم آمد و چیزی نخواهم گفت، ولی یادداشت میکنم که امام رضا (علیه السلام) مهمان نواز نیست. چون از حرم خارج گردیدم، شنیدم که از پشت سر، کسی مرا صدا میزند، بازگشتم دیدم شیخی است که بعدا فهمیدم او را «حاج شیخ حسنعلی اصفهانی» میخوانند. حاج شیخ مرا مخاطب ساخته و فرمودند: آقا شیخ ابراهیم گیلانی چرا اینقدر جسورانه در محضر امام سخن گفتی؟ شایسته نیست که چنین بی ادب و گستاخ باشی و سپس پاکتی به من دادند. از اطلاع شیخ بر مکنونات باطنی خود و سخنی ص: ۵۶ که سرا با امام خود در میان نهاده بودم، غرق تعجب شدم. به خانه آمدم و پاکت را گشودم، با کمال شگفتی دیدم که پانصد تومان است. تصمیم گرفتم که صبح روز دیگر به خانه حاج شیخ بروم و از او بپرسم که چگونه از راز دل من آگاه شده و این پول
و این پول از کجا است؟ اما شب در خواب دیدم که شیخ به در خانه آمدند و فرمودند: آقا شیخ ابراهیم تو به پانصد تومان پول حاجت داشتی به تو داده شد، دیگر از کجا دانستم و از کجا آوردم، بتو مربوط نیست. بدان که اگر برای این پرسش به خانه من بیائی، ترا نخواهم پذیرفت. از خواب بیدار شدم و دیگر برای این کار به خانه ایشان نرفتم و به گیلان بازگشتم.
#گدای_متکبر
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
🌾🌺🌾
اصول شاد بودن:
☘قدردانی خود را ابراز نمایید.
☘خوش بینی را تقویت کنید.
☘از فکرهای زیاده از حد و مقایسه با دیگران بپرهیزید.
☘مهربانی را تمرین کنید.
☘ارتباطات اجتماعی را پرورش دهید.
☘بخشش را یاد بگیرید.
☘راهکارهایی برای مقابله با مشکلات بیابید.
☘تجربیات ناب زندگی را افزایش دهید.
☘طعم لذت را بچشید.
☘به اهداف خود پایبند باشید.
☘معنویت و مذهب را تمرین کنید.
☘از بدن خود محافظت نمایید.
🔅کانال حکایات شیخ نخودکی🔅
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
سلام دوستان این جدول اذکار ماه رجب هست برنامه ریزی کنیم که ان شاءالله روزانه در کنار هم از فیوضات این ماه بهره مند شویم
دوستان التماس دعا🙏
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
🌸🌸🌸🌸سلام و عرض ادب و تبریک حلول ماه رجب خدمت تمامی اعضای کانال مرحوم شیخ نخودکی.
امید وارم پستهای کانال مورد رضایت تان قرار گرفته باشه ، چون تمایل نداریم ارتباط یکسویه باشد ،لطفا اگر بجهت بهبود بیشتر پستهای کانال پیشنهاد یا انتقادی دارید ، مثلاً پستهایی با مضامین دیگر در کانال قرار بگیرد .
با آیدی زیر درمیان بگذارید حتما مدّ نظر قرار خواهد گرفت ، از اینکه هستید سپاسگزاریم ،انشالله با یاری عزیزان تعداد اعضای کانال روز افزون بشود . برای همه ی شما زندگی با برکت و عاقبت بخیری آرزومندیم .
مدیریت کانال .🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@sanavandi
امام موسی کاظم علیه السلام درمورد ماه رجب فرمودند :
رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر.
رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى نوشاند.
من لا يحضره الفقيه، ج 2 ، ص 92 ، ح 1821
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
به حیف نون میگن یه موجود نام ببر
میگه: ماست 😳
میگن: ماست که موجود نیس
میگه:من خودم دیدم روی درِ یه مغازه نوشته بود ماست موجود است😅😂😅🤣😂😂🙏
کانال حکایات شیخ نخودکی
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
سلام دوستان یکی دیگر از حکایات مرحوم نخودکی را بصورت صوتی و تصویری آماده کردیم که تقدیم حضور میگردد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرمردی نقل کرد که: در سابق به اتفاق دو نفر از همدستان خود، دزدی می کردیم. محل سکونت ما در «محمد آباد بود. هر روز بین الطلوعین، بر سر راه به کمین می نشستیم و اشخاص را لخت می کردیم. اما همه روز می دیدیم شیخی عبا بر سر کشیده از جاده می گذرد و به نقطه نامعلومی می رود. پیش خود اندیشیدیم که او مردی معامله گر است و صبح زود می رود تا پیش از دیگران به قافله برسد و جنس خریداری کند و لذا تصمیم گرفتیم که راه را بر او ببندیم. روز دیگر، سحرگاه که شیخ پیدا شد، به دنبال او راه افتادیم از جاده بیرون رفت. به این سبب خوشحالتر شدیم که دیگر در بیابان کسی مزاحم ما نخواهد شد. پس از آنکه مقداری راه پیموده شد، ناگهان دیدیم که بیابان از مارهای فراوان پر شد مارها بما حمله ور گردیدند؛ فریاد برداشتم: ای شیخ بداد ما برس، هم اکنون مارها ما را هلاک خواهند کرد. شیخ به عقب برگشتند و فرمودند: با من چکار داشتید؟ گفتیم پرسشی می خواستیم بکنیم، گفتند: چرا تا در جاده بودم، نپرسیدید،؟ پس شما قصد دزدی در سر داشتید، حال اگر از کار بد خود توبه کنید، از شر این مارها خلاصی خواهید یافت
وگرنه هلاکتان خواهند کرد.
با اشاره شیخ، مارها، بی حرکت شدند و ما هم از کار خود توبه و اظهار ندامت کردیم. به این ترتیب از شر مارها نجات یافتیم. اکنون از ما سه نفر، فقط من زنده هستم و دو نفر دیگر از دنیا رفته اند.
#دزدان_و_مارهای_بیابان
🌸🌸 کانال کرامات شیخ نخودکی 🌸🌸
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc
دزدان و شیخ نخودکی.mp3
2.47M
فایل صوتی حکایت
#دزدان_و_مارهای_بیابان_صوتی
کانال حکایات شیخ نخودکی
https://eitaa.com/joinchat/3391029539C098f038cbc