🌀موسسه حامی و خانه اندیشهورزان با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوریهای شناختی برگزار میکنند:
🔹نوروساینس به مثابه علم آگاهی؟
(Neuroscience as the science of consciousness?)
✅سخنران: دکتر مهدی همازاده
(پژوهشکده علوم شناختی)
📅زمان: چهارشنبه ۲۴ خرداد
⏰ ساعت ۱۵ تا ۱۷
📍مکان: چهار راه ولیعصر، قبل از خیابان برادران مظفر شمالی، خانه اندیشهورزان
✔️حضور برای عموم آزاد و رایگان است. برای ثبتنام، فرم حضور در نشست را پر کنید.
https://forms.gle/GCToAye16wGNsgKj7
هدایت شده از انجمن علمی فلسفۀ دانشگاه ادیان و مذاهب
📌 «انجمن علمی فلسفه #دانشگاه_ادیانومذاهب» با همکاری «انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی #دانشگاه_تهران» و «انجمن علمی فلسفه #دانشگاه_اصفهان» برگزار میکند:
🎙 دکتر مهدی همازاده
🔖 آشنایی با فلسفه #هوش_مصنوعی؛ پرسشهای #اخلاق هوش مصنوعی
✅ متافیزیک هوش مصنوعی
✅ رویکردهای کلاسیک و مدرن در ساخت هوش مصنوعی و چالشهای فلسفی آن
✅ نقبی به متافیزیک هوش مصنوعی از منظر حکمت متعالیه
📱لینک حضور بهصورت #مجازی:
http://b2n.ir/h51160
🔑 #کد_ورود به نشست: 22
⏰ زمان: سهشنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۰
📍 مکان: قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، سالن حکیم
🤝 به ما بپیوندید:
@phdmoral
🔥 اولین کنفرانس بینالمللی فلسفه ذهن در ایران، با حمایت ستاد توسعه علوم شناختی برگزار میشود.
💥 این همایش که با تشکیل شورای علمی از اساتید شناختهشده فلسفه ذهن و تعیین سرفصلهای فراخوان و سفارش مقالات آغاز به کار کرده، در اوایل اسفند ۱۴۰۲ برگزار خواهد شد.
💥 ارسال مقاله کوتاه (۲۵۰۰-۲۰۰۰ کلمه) تا پایان مهرماه و از طریق ایمیل و نیز سایت اختصاصی www.philmind.ir امکانپذیر است.
🌗 همایش طی سه روز و در محل دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی برپا خواهد بود که روز اول به حوزه موضوعات «علم آگاهی»، روز دوم به حوزه «فلسفه آگاهی» و روز سوم به موضوعات «تاریخچه و جامعهشناسی آگاهی» اختصاص دارد.
🎙طبق برنامهریزی انجامشده، اساتید مطرح داخلی و بینالمللی در این همایش به ارائه مقاله خواهند پرداخت.
📣 علاقمندان برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانند به سایت اختصاصی همایش (www.philmind.ir) مراجعه نمایند. در این سایت علاوه بر اطلاعات مربوط به همایش، بخشهای محتوایی در قالبهای متنوع یادداشت و کلیپ و معرفی منابع و ... نیز در دسترس مخاطبان قرار دارد که بطور منظم به روزرسانی خواهد شد.
@PhilMind
🧠 #مسئله_دشوار آگاهی حتی وقتی انجام تمام کارکردهای مرتبط را تبیین کردیم، همچنان برقرار است. مثلاً برای تبیین #گزارش_پذیری کافیست توضیح بدهید چطور یک سیستم میتواند کارکرد تهیه گزارش از حالات درونی خود را انجام دهد. برای تبیین #دسترسی_درونی، نیاز به توضیح این داریم که چطور یک سیستم میتواند اطلاعات درباره حالات درونیاش را در هدایت رفتارهای بعدی به کار گیرد. برای تبیین #یکپارچه_سازی_اطلاعات و #کنترل_رفتار، لازم است توضیح دهیم که چطور فرآیندهای مرکزی یک سیستم میتوانند اطلاعات را جمعآوری کرده و در تسهیل رفتارهای گوناگون مورد استفاده قرار دهند.
🧠 چطور انجام یک کارکرد را تبیین میکنیم؟ با مشخص کردن فرآیندی که آن کارکرد را به انجام میرساند. برای انجام این کار، #مدل_سازی_شناختی و نوروفیزیولوژیک، کاملاً مکفی است.
اگر به دنبال تبیینی با جزئیات عینی هستیم، میتوانیم فرآیندهای عصبی مسئول انجام این کارکردها را مشخص سازیم. و اگر یک تبیین انتزاعیتر نیاز داریم، میتوانیم فرآیندی در قالب تعابیر محاسباتی ارائه دهیم.
در هر صورت یک تبیین کامل و قانعکننده به دست خواهد آمد. وقتی آن فرآیند عصبی یا محاسباتی را مشخص کردیم که کارکرد مثلاً گزارش شفاهی را به انجام میرساند، عمده کار تبیین گزارشپذیری به سرانجام رسیده است.
🧠 اما وقتی رویکرد فوق به #تجربه_آگاهانه میرسد، این دست تبیینها هم به شکست میانجامد. البته جنبه پدیداری تجربه در بسیاری موارد با #پردازش_اطلاعات و جنبههای کارکردی نیز همراه است. مثلاً هنگام #ادراک_بصری، چرخهای از پردازش اطلاعات و تعاملات کارکردی در #مغز و بدن ما وجود دارد. رویکرد #علوم_شناختی برای تبیین ساختارها و کارکردها، حتما در تبیین این جنبه از #ادراک_حسی کارآمدی دارد.
ولی علاوه بر این، ما یک جنبه درونی و سابجکتیو هم در ادراک بصری فوق داریم که مثلاً همان کیفیت ادراک سبزی چمنزار و لذت سابجکتیو همراه با این ادراک است. به تعبیر تامس نیگل، چیزی وجود دارد که حس و حال بودن در این حالت آگاهانه است. شناسایی ساختارها و کارکردهای نوروبیولوژیک برای تبیین این جنبه از ادراک حسی، عمیقاً ناکافی و ناامیدکننده به نظر میرسد.
🧠 توانایی تمایزگذاری و واکنش به محرکهای محیطی، یکپارچهسازی اطلاعات، گزارشپذیری حالات ذهنی، توانایی سیستم برای دسترسی به حالات درونیاش، تمرکز توجه، هدایت و کنترل ارادی رفتار، ... اینها همگی جنبههایی مرتبط با #آگاهی هستند که با پردازش اطلاعات و شناسایی ساختارها و کارکردها قابل توضیحاند. از اینرو آنها را مسائل آسان آگاهی نامیدهاند. اما #آگاهی_پدیداری که با جنبه اولشخص احساسات و هیجانات و ... سروکار دارد، با این متدولوژی تحقیقاتی رامشدنی به نظر نمیرسد و شاید احاله به پیشرفتهای آتی #نوروساینس هم بیمعنا باشد. مادام که متدولوژی تحقیقات ما بر روی کشف ساختارهای نورونی مرتبط و کارکردهای مغزی-بدنی تمرکز دارد، دشوار است که تصور کنیم به تبیین #تجربه_پدیداری راه خواهد یافت.
📚 برگرفته از کتاب The Character of Consciousness نوشته #دیوید_چالمرز
@PhilMind
#معرفی_کتاب
ویراست دوم کتاب «این فلسفه ذهن است، یک درآمد» در 288 صفحه و 17 فصل در 2023 به چاپ رسیده است.
📒 نويسنده در فصول اول تا ششم به چیستی ذهن و حالات ذهنی، و نظريات اصلي در #مسئله_ذهن_بدن، مانند #دوگانهانگاری_جوهری، #دوگانهانگاری_ویژگیها، #رفتارگرایی ، مسئله #اذهان_دیگر و #اینهمانی_ذهن_و_مغز و برخي مفاهيم ديگر پرداخته است.
📕 عنوان فصل هفتم، ماشینهای متفکر است. در این فصل درباره اینکه ماشین آیا اساساً میتواند بیندیشد و نیز درباره #ماشین_تورینگ، #آزمون_تورینگ، استدلال #اتاق_چینی جان سرل و برخی مباحث دیگر سخن به میان آمده است. سپس در فصل هشتم از #کارکردگرایی بحث شده است.
📘 فصل نهم درباره مسئله بسیار مهم #علیت_ذهنی است، شامل انواع نظریهها درباره تعامل میان ذهن و بدن و مشکل #بستار_علّی و نظریه #یگانهانگاری_غیرقانونمند.
📒 فصل دهم #مادیگرایی_حذفگرا را بررسی میکند و فصل يازدهم دربارۀ #ادراک_حسی، تصور ذهنی و عاطفه است.
📕مسائل بسيار مهم #اراده_آزاد، #حیث_التفاتی و #بازنمود_ذهنی و #آگاهی در فصول دوازدهم تا چهاردهم مطرح شدهاند.
📙 در فصل پانزدهم نویسنده درباره #اینهمانی_شخصی، و #زندگی_پس_از_مرگ سخن گفته است.
📘 فصل شانزدهم #رویکرد_4E را مطرح میکند که از بحثهای جدید در #علوم_شناختی است.
📕 فصل هفدهم (آخر) به مباحثی آیندهنگرانه پرداخته است، مانند #هوش_مصنوعی_برتر #Super_AI ، انسانهای تقویتشده #Enhanced_humans ، #پساانسانها #Posthumans و #بارگذاری_ذهنی #Mind_Uploading .
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥برخی مدافعان #تقلیل_گرایی درباره #آگاهی، #تجربه_پدیداری را هم از قبیل حیات میدانند. تا مدتها طرفداران #اصالت_حیات (#vitalism) قائل به روح حیوانی یا چیزی شبیه آن، بعنوان وجه تمایز موجودات زنده و غیر زنده بودند.
#دنیل_دنت که از پیشروان #حذف_گرایی (توهمی بودن جنبه کیفی آگاهی) است هم بر چنین تشابهی تأکید دارد👆
💥اما فارق مهمی که در این قیاس وجود دارد، کارکردی بودن ماهیت حیات است؛ حیات موجود زنده را کارکردهایی مانند تولید مثل و رشد و تغذیه و ... شکل میدهد و اساسا حیات، چیزی ورای این کارکردها نیست.
آگاهی اما علاوه بر جنبه کارکردی، یک جنبه کیفی و پدیداری هم دارد که در منظر سابجکتیو و اولشخص، تجربه میشود.
💥مثلا #ادراک_حسی یا #عواطف فقط در دریافت و #پردازش_اطلاعات محیط، #گزارش_پذیری، هدایت و #کنترل_رفتار و ... خلاصه نمیشود. بلکه علاوه بر اینها - که با عنوان #آگاهی_دسترسی (#AccessConsciousness) یا #آگاهی_اطلاعاتی میشناسیم - یک جنبه کیفی و درونی هم دارد: #آگاهی_پدیداری (#PhenomenalConsciousness)
💥هر تلاش علمی که بدنبال تقلیل/ تبیین دومی به/ با اولی باشد، صرفا صورت #مسئله_دشوار را پاک میکند.
@PhilMind
♦️از جمله استدلالها در برابر ملاک حافظه برای اینهمانی شخصی (و هر ملاک روانی دیگر)، آزمایش فکریای است که برنارد ویلیامز مطرح کرده است. هدف از این آزمایش فکری نشان دادن ناکافی بودن ملاک روانی برای #اینهمانی_شخصی و در نتیجه اثبات لازم بودن ملاک بدنی برای آنست.
♦️در این آزمایش فکری چنین فرض میشود که یک فرد خاص - مثلاً چارلز - یک روز صبح به صورتی کاملاً دگرگون شده از خواب بیدار میشود: شخصیت او کاملاً تغییر کرده و مهارتها، معلومات و خاطرات او نیز کاملاً متفاوت با مهارتها، معلومات و خاطراتی است که پیش از دگرگونی داشت.
همچنین فرض کنید که شخصیت جدید او تا آنجا که قابل تشخیص است، دقیقاً شبیه یک شخصیت تاریخی - مثلاً گای فاوکس - است؛ یعنی خصایص شخصیتی، مهارتها و دانش او دقیقاً شبیه خصایص شخصیتی، مهارتها و دانشی باشد که دربارۀ فاوکس میدانیم و آن ادعاهای راجع به خاطرات او که قابل راستیآزمایی است «بر الگوی زندگی فاوکس مطابق با معلومات مورخان منطبق است»، و بقیۀ خاطرات او که قابل راستیآزمایی نیستند «معقول بوده، توضیحاتی دربارۀ واقعیتهای توضیح داده نشده فراهم میآورند و غیره».
♦️در چنین وضعیتی ادعا شده است که ما بدون تردید وسوسه میشویم چارلز را با فاوکس یکی بدانیم و بگوییم که فاوکس به نوعی در بدن چارلز دوباره به زندگی برگشته است.
استدلال این طور ادامه پیدا میکند که ولی خوب است به دلیل ذیل در برابر این وسوسه مقاومت کنیم:
اگر دگرگونی وصف شده میتواند در چارلز واقع شود، در این صورت دقیقاً تغییری مشابه منطقاً میتواند در برادرش رابرت رخ دهد. و در این احتمال، اگر ما بتوانیم چارلز را با فاوکس یکی بدانیم، همچنین میتوانیم رابرت را با فاوکس یکی بدانیم.
ولی این یکی دانستنهای متکثر به نتایج زشتی میانجامد، از جمله این که باید بتوان به درستی گفت که رابرت و چارلز یک شخصاند و امکان پذیر است که یک شخص در یک زمان در دو مکان باشد.
این ملاحظه روشن میکند که هنگامی که فقط چارلز دستخوش تغییر یادشده است نیز یکی دانستن چارلز و فاوکس کاملاً «بیمعنا» است.
♦️به هر حال اگر در مورد تکرار، شباهت در شخصیت، مهارتها، دانش و خاطرات، اینهمانی افراد نمایش دهندۀ این مشخصهها را نتیجه نمیدهند، چرا باید هنگامی که رابرت عادی میماند و فقط چارلز دگرگون میشود چنین نتیجهای بدهند؟
به زبان ساده و خلاصه ادعای این استدلال آن است که چون بر اساس ملاک روانی احکام اینهمانی نقض میشوند، ملاک روانی ناکافی و در نتیجه نادرست است.
🖋️ احمد لهراسبی
@PhilMind
🧬 یک تلاش از سوی مدافعان #نوظهورگرایی (#emergentism) برای تبیین رابطه ذهن - بدن این بوده که تأثیر و علیت ویژگیهای ذهنی بر ویژگیهای فیزیکی را از تصویر علیت بالا به پایین خارج کنند. در توضیح ایشان، علیت ذهن بر بدن، چیزی است که باید «علیت سیستماتیک» نامیده شود.
🧬 این نسخه از نوظهورگرایی، مدل لایهلایه هستی که به سلسله مراتب مجزای لایهها تقسیم میشود را نیز رد میکند. جهان در این نگاه، بمثابه سلسله مراتبی از لایهها شامل اتمها، مولکولها، سلولها و ... نیست. بلکه جهان، تودرتو و در هم تنیده است و اینطور نیست که ویژگیهای ذهنی در لایهای بالاتر از ویژگیهای بیولوژیکی و نوروشیمیایی قرار گرفته باشند.
🧬 در نگرش سیستمها حد مرز مشخصی برای جدا کردن لایه فیزیک از لایه شیمی و ایندو از لایه زیستشناسی وجود ندارد؛ بلکه طبق این دیدگاه، در همان جایگاهی که قواعد و پدیدههای فیزیکی وجود دارند، میتوان قواعد و پدیدههای شیمیایی و زیستشناختی و ... را نیز سراغ گرفت.
در این صورت نگرانیای از نقض اصل بستار علل فیزیکی (physical clousure)، وجود نخواهد داشت؛ چرا که پدیدههای ذهنی در همان جهان فیزیکی حضور دارند و البته طبق قواعد حاکم بر خودشان، تأثیر علی میگذارند.
🧬 علاوه بر این، ویژگیهای ذهنی کاملاً بوسیله ویژگیهای نوروشیمیایی حالات مغزی تعین (determination) نمییابند، محقق (realization) نمیشوند، یا با آنها اینهمان نیستند. بلکه – هماهنگ با نظر اکثر فیزیکالیستها در باب محتوای حالات التفاتی - ویژگیهای ذهنی کاملاً وسیع و برونگرا لحاظ میشوند.
🧬 در چنین سیستمهایی، فعل و انفعالات و اتصالات پیچیده بین ذهن و بدن، و ذهن و محیط اجتماعی، بنحوی برونگرایانه (و نه صرفاً در ساختار نورونی و درونی)، تحقق مییابند و بسته به اینکه سیستم مذکور در چه زمان و مکانی واقع شود، ویژگیهای ذهنی – براساس شرایط محیطی و بیرونی – میتوانند کاملاً متفاوت باشند؛ حتی اگر وضعیت نورونی و درونی شخص، یکسان باقی مانده باشد.
🧬 هرچند به نظر میرسد این توضیحات نیز نکته قابل ملاحظهای در حل مسئله بیان نمیدارد. اینکه از سطوح و لایهها به سیستمها نقل مکان کنیم و مرتب به درجات خاصی از پیچیدگی اشاره کنیم که در گامهای بعدی تحقیقات علوم #زیست_شناسی و #علوم_شناختی روشن خواهند شد، یا بطریقی چندمجهولی و بتدریج، در تاریخ تکاملی سیستمها محقق شده، معضل شناخته شده #علیت_ذهنی را حل نمیکند؛ معضلی که بعنوان یکی از اساسیترین اشکالات فیزیکالیستها علیه #دوئالیسم دکارتی مطرح شد و همچنان نیز به قدرت خویش باقیست.
🧬 بلکه بنظر میرسد همچنان جای این پرسش فیزیکالیستی باقی است که پدیدههای ذهنی دارای قواعد خاص خودشان، چطور با پدیدههای فیزیکی دارای قواعد خاص، تعامل علی برقرار میکنند که مثلاً #تعین_علی_مضاعف: overdetermination (عاملیت موازی دو علت فیزیکی و ذهنی برای یک معلول فیزیکی) رخ نمیدهد و منحصراً پدیده ذهنی، علیت دارد؟
@PhilMind
🐦 با الهام از مقاله معروف تامس نیگل ("حس و حال خفاش بودن، چگونه است") میتوان گفت فرض کنید یک خفاش و یک قرقی وارد جنگلی یکسان میشوند و از لابلای درختان انبوه آن عبور میکنند. رفتار و مواجهه هر دو پرنده با موانع جنگل، به شیوهای تقریبا مشابه اتفاق میافتد؛ آنها سعی میکنند بدون برخورد به درختان، عرض جنگل را از نزدیکترین مسیر طی کنند و از آن خارج شوند. در این مثال، کارکرد هر دو سیستم جانوری در محیط واحد، تقریباً یکسان است.
🐦 ولی با توجه به یافتههای تجربی میدانیم که حس درونی و #تجربه_پدیداری خفاش باید علیالقاعده با حس و تجربه قرقی، تفاوت اساسی داشته باشد؛ چرا که قرقی – مثل عمده جانداران – از طریق #ادراک_بصری، محیط پیرامون را میبیند و بر این اساس، رفتارهای خود را تنظیم میکند. اما خفاش فاقد بینایی است و محیط اطرافش را از طریق ارسال پالس و دریافت تکانههای صوتی و ارزیابی شدت و کیفیت این اصوات، درک میکند.
🐦 قرقی دارد درختان و سایر موانع پیرامونش را میبیند و تصاویر آنها را دریافت میکند، اما خفاش سایز و شکل این موانع را از طریق ادراک شنوایی، تشخیص میدهد. طبیعتاً حس درونی و منظر سابجکتیو در ادراک بصری، تفاوت قابل توجهی نسبت به ادراک شنوایی دارد.
🐦 بر مبنای دیدگاه #کارکردگرایی، آنچه در #ادراک_حسی (#perception) خفاش و قرقی میبینیم، تفاوت چندانی با هم ندارند و کارکردها تقریباً یکسانند. اما #آگاهی_پدیداری و تجربه درونی آنها قاعدتاً تفاوتی اساسی با هم دارند.
🐦 امروزه ما در #علوم_شناختی و #نوروساینس، جنبههای مختلفی از سیستم ادراک حسی خفاش را میشناسیم و جزئیات فرکانسهای صوتی و سیستم ارسال و دریافت پالسها و نواحی فعال مغز او در این مواقع را میتوانیم تشریح کنیم. ولی تمام این یافتهها – هرچقدر هم که پیشرفت کنند – همچنان از دستیابی به منظر اولشخص و حس درونی خفاش در هنگام ادراک محیط، ناتوان است؛ بلکه آن تجربه پدیداری، ورای دسترسی مفهومی و کارکردهای شناختی است.
🐦 مدلهای محاسباتی در تولید و ساخت #هوش_مصنوعی نیز با همین رویکرد کاردکردگرایانه، حداکثر تا تمایزگذاریها و شبیهسازیهای رفتاری پیش میروند و از ادراک و بازسازی آگاهی پدیداری باز میمانند.
@PhilMind
⏰ این پرسش مکرر مطرح میشود که در #فلسفه_اسلامی، بحثی متناظر با مفهوم آگاهی (#consciousness) وجود دارد و آیا از این مفهوم در استدلالهای مربوط به چیستی نفس، استفاده شده است؟
⏰ مفهوم #آگاهی (و به ویژه #آگاهی_پدیداری: Phenomenal Consciousness) در #فلسفه_ذهن معاصر، به تجربیات درونی ارجاع میدهد؛ یعنی به همان کیفیات سابجکتیو که بصورت مثلا غم و شادی و خشم و درد و لذت و ... تجربه میشوند. آگاهی بدین معنا چالش اصلی و مسئله دشوار #فیزیکالیسم معاصر قلمداد میشود و انواع تئوریها به منظور تبیین فیزیکی آن ارائه و مخدوش شده است.
⏰ در #علم_النفس فلسفه اسلامی اما عمده تمرکزها و استدلالها پیرامون #تجرد_نفس، بر محور مفهوم علم و بعضاً #ادراک_حسی میچرخد. ادراک حسی هم از جنبه اطلاع مفهومی از محتوا و نه از جنبه #کیفیت_پدیداری آن. مثلا ادراک بصری دریا (یا تصویر هر ابژه عظیم الابعاد) از این جهت مورد بحث قرار میگیرد که آیا دریافت آن صرفا توسط چشم و مغز امکانپذیر است یا نه. استدلالی که بر ابعاد محتوای ادراک حسی و مشخصههای اطلاعاتی آن تکیه دارد و نه بر کیفیت پدیداری (مثلا لذت یا ترس) حاصل از ادراک آن.
یا مثلاً استدلالهایی که بر تجرد علم تکیه میکنند، عمدتا بر امکان یا عدم امکان تحقق محتوای علم در مغز یا هر پایگاه فیزیکی دیگر تمرکز دارند.
⏰ این قبیل استدلالها در واقع محتوای التفاتی را برجسته میکنند. #حالات_التفاتی - که نزدیکترین آنها به مفهوم علم، حالاتی مانند تفکر و باور در فلسفه ذهن هستند - البته جزو مسائل دشوار فیزیکالیستی بحساب میآیند و برخی فیلسوفان معاصر، طبیعیسازی #حیث_التفاتی (#Intentionality) را در کنار طبیعیسازی #تجربه_پدیداری، دو مسئله اصلی فیزیکالیسم میدانند.
ولی به هرحال مسئله آگاهی پدیداری از مسئله حیث التفاتی جداست و آنچه در ادبیات معاصر #فلسفه_تحلیلی با توافقی گسترده به عنوان مسئله محوری تلقی شده و موضوع انواع استدلالها درباره ماهیت ذهن قرار گرفته، همین مسئله آگاهی و کیفیات پدیداریست. (بازنمودگرایان سعی میکنند آگاهی پدیداری را به حیث التفاتی تقلیل بدهند و از این طریق، راه حلی برای #مسئله_دشوار آگاهی ارائه دهند)
⏰ آنچه در نظر فیلسوفان مسلمان اما - از فارابی و #ابن_سینا گرفته تا #ملاصدرا - مهم مینمود، علم به معنای حیث التفاتی بود و اساسا آگاهی پدیداری در مباحث ایشان پیرامون نفس، جایگاه خاصی نداشته است. اینان حتی در شمارش #قوای_نفس نیز از مراتب مادون (قوای حاسه) گرفته تا قوه عاقله، جایگاهی برای قوای متناظر با تجربه #کیفیات_پدیداری در نظر نگرفتهاند.
اینکه استدلالهای سنتی فیلسوفان مسلمان در باب تجرد نفس تا چه اندازه میتواند صائب و نافذ باشد، بحثی مجزا و مفصل میطلبد. ولی در هر حال باید توجه داشت که موضوع بحث در این قبیل استدلالها عمدتا حیث التفاتیست و نه تجربه پدیداری.
⏰ سنت فلسفی اسکولاستیک در جهان غرب نیز به تبع رویکرد فوق، بر ماهیت علم و ادراک تکیه کرده و حتی #دکارت هم برای استدلال به نفع ذهن غیر فیزیکی، انواع تفکر را محور بحث و استدلال قرار داده است.
شیفت مباحث از محتوای التفاتی/بازنمودی به کیفیت پدیداری، تا حد زیادی متأثر از یافتههای جدید #علوم_شناختی در نیمه دوم قرن بیستم و تاکیدات مختلف بر هیجانات و احساسات و ... بود که مسئلهای متفاوت از تبیین محتوای اطلاعاتی را پیش میکشید.
⏰ هرچند این شیفت مهم توجهات هنوز در #هوش_مصنوعی اتفاق نیفتاده و عمده مهندسان AI به تبع تورینگ و چشماندازهای اواسط قرن بیستم، همچنان بدنبال تولید #ماشین_تفکرکننده یا روباتهای بدنمند هستند. بماند که در همین هدف نیز به #مدلهای_محاسباتی و تمایزناپذیری رفتاری و کارکردی اکتفا میکنند. رویکردهای نوین درباره ساخت #آگاهی_مصنوعی به تازگی از زیر آوار التفاتگرایی در هوش مصنوعی سر برآوردهاند؛ البته اگر همینها نیز از آفات مدلسازیهای بازنمودگرا در امان بمانند.
@PhilMind