eitaa logo
فلسفه ذهن
932 دنبال‌کننده
140 عکس
69 ویدیو
21 فایل
محتوای تخصصی در حوزه #فلسفه_ذهن و فلسفه #علوم_شناختی توسط: مهدی همازاده ابیانه @MHomazadeh عضو هیات علمی موسسه حکمت و فلسفه ایران با همکاری هیئت تحریریه
مشاهده در ایتا
دانلود
ویراست دوم کتاب «این فلسفه ذهن است، یک درآمد» در 288 صفحه و 17 فصل در 2023 به چاپ رسیده است. 📒 نويسنده در فصول اول تا ششم به چیستی ذهن و حالات ذهنی، و نظريات اصلي در ، مانند ، ، ، مسئله و و برخي مفاهيم ديگر پرداخته است. 📕 عنوان فصل هفتم، ماشین‌های متفکر است. در این فصل درباره اینکه ماشین آیا اساساً می‌تواند بیندیشد و نیز درباره ، ، استدلال جان سرل و برخی مباحث دیگر سخن به میان آمده است. سپس در فصل هشتم از بحث شده است. 📘 فصل نهم درباره مسئله بسیار مهم است، شامل انواع نظریه‌ها درباره تعامل میان ذهن و بدن و مشکل و نظریه . 📒 فصل دهم را بررسی می‌کند و فصل يازدهم دربارۀ ، تصور ذهنی و عاطفه است. 📕مسائل بسيار مهم ، و و در فصول دوازدهم تا چهاردهم مطرح شده‌اند. 📙 در فصل پانزدهم نویسنده درباره ، و سخن گفته است. 📘 فصل شانزدهم را مطرح می‌کند که از بحث‌های جدید در است. 📕 فصل هفدهم (آخر) به مباحثی آینده‌نگرانه پرداخته است، مانند ، انسان‌های تقویت‌شده ، و . 🖊 رضا درگاهی‌فر @PhilMind
♦️فراخوان ستاد علوم شناختی برای ترجمه منابع منتخب فلسفه ذهن👆
11.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥برخی مدافعان درباره ، را هم از قبیل حیات می‌دانند. تا مدتها طرفداران () قائل به روح حیوانی یا چیزی شبیه آن، بعنوان وجه تمایز موجودات زنده و غیر زنده بودند. که از پیشروان (توهمی بودن جنبه کیفی آگاهی) است هم بر چنین تشابهی تأکید دارد👆 💥اما فارق مهمی که در این قیاس وجود دارد، کارکردی بودن ماهیت حیات است؛ حیات موجود زنده را کارکردهایی مانند تولید مثل و رشد و تغذیه و ... شکل می‌دهد و اساسا حیات، چیزی ورای این کارکردها نیست. آگاهی اما علاوه بر جنبه کارکردی، یک‌ جنبه کیفی و پدیداری هم دارد که در منظر سابجکتیو و اول‌شخص، تجربه می‌شود. 💥مثلا یا فقط در دریافت و محیط، ، هدایت و و ... خلاصه نمی‌شود. بلکه علاوه بر این‌ها - که با عنوان () یا می‌شناسیم - یک جنبه کیفی و درونی هم دارد: () 💥هر تلاش علمی که بدنبال تقلیل/ تبیین دومی به/ با اولی باشد، صرفا صورت را پاک می‌کند. @PhilMind
♦️از جمله استدلال‌ها در برابر ملاک حافظه برای این‌همانی شخصی (و هر ملاک روانی دیگر)، آزمایش فکری‌ای است که برنارد ویلیامز مطرح کرده است. هدف از این آزمایش فکری نشان دادن ناکافی بودن ملاک روانی برای و در نتیجه اثبات لازم بودن ملاک بدنی برای آنست. ♦️در این آزمایش فکری چنین فرض می‌شود که یک فرد خاص - مثلاً چارلز - یک روز صبح به صورتی کاملاً دگرگون شده از خواب بیدار می‌شود: شخصیت او کاملاً تغییر کرده و مهارت‌ها، معلومات و خاطرات او نیز کاملاً متفاوت با مهارت‌ها، معلومات و خاطراتی است که پیش از دگرگونی داشت. همچنین فرض کنید که شخصیت جدید او تا آنجا که قابل تشخیص است، دقیقاً شبیه یک شخصیت تاریخی - مثلاً گای فاوکس - است؛ یعنی خصایص شخصیتی، مهارت‌ها و دانش او دقیقاً شبیه خصایص شخصیتی، مهارت‌ها و دانشی باشد که دربارۀ فاوکس می‌دانیم و آن ادعاهای راجع به خاطرات او که قابل راستی‌آزمایی است «بر الگوی زندگی فاوکس مطابق با معلومات مورخان منطبق است»، و بقیۀ خاطرات او که قابل راستی‌آزمایی نیستند «معقول بوده، توضیحاتی دربارۀ واقعیت‌های توضیح داده نشده فراهم می‌آورند و غیره». ♦️در چنین وضعیتی ادعا شده است که ما بدون تردید وسوسه می‌شویم چارلز را با فاوکس یکی بدانیم و بگوییم که فاوکس به نوعی در بدن چارلز دوباره به زندگی برگشته است. استدلال این طور ادامه پیدا می‌کند که ولی خوب است به دلیل ذیل در برابر این وسوسه مقاومت کنیم: اگر دگرگونی وصف شده می‌تواند در چارلز واقع شود، در این صورت دقیقاً تغییری مشابه منطقاً می‌تواند در برادرش رابرت رخ دهد. و در این احتمال، اگر ما بتوانیم چارلز را با فاوکس یکی بدانیم، همچنین می‌توانیم رابرت را با فاوکس یکی بدانیم. ولی این یکی دانستن‌های متکثر به نتایج زشتی می‌انجامد، از جمله این که باید بتوان به درستی گفت که رابرت و چارلز یک شخص‌اند و امکان پذیر است که یک شخص در یک زمان در دو مکان باشد. این ملاحظه روشن می‌کند که هنگامی که فقط چارلز دستخوش تغییر یادشده است نیز یکی دانستن چارلز و فاوکس کاملاً «بی‌معنا» است. ♦️به هر حال اگر در مورد تکرار، شباهت در شخصیت، مهارت‌ها، دانش و خاطرات، این‌همانی افراد نمایش دهندۀ این مشخصه‌ها را نتیجه نمی‌دهند، چرا باید هنگامی که رابرت عادی می‌ماند و فقط چارلز دگرگون می‌شود چنین نتیجه‌ای بدهند؟ به زبان ساده و خلاصه ادعای این استدلال آن است که چون بر اساس ملاک روانی احکام این‌همانی نقض می‌شوند، ملاک روانی ناکافی و در نتیجه نادرست است. 🖋️ احمد لهراسبی @PhilMind
🧬 یک تلاش از سوی مدافعان () برای تبیین رابطه ذهن - بدن این بوده که تأثیر و علیت ویژگی‌های ذهنی بر ویژگی‌های فیزیکی را از تصویر علیت بالا به پایین خارج کنند. در توضیح ایشان، علیت ذهن بر بدن،‌ چیزی است که باید «علیت سیستماتیک» نامیده شود. 🧬 این نسخه از نوظهورگرایی، مدل لایه‏لایه هستی که به سلسله مراتب مجزای لایه‌ها تقسیم می‌شود را نیز رد می‌کند. جهان در این نگاه، بمثابه سلسله مراتبی از لایه‌ها شامل اتم‌ها، مولکول‌ها، سلول‌ها و ... نیست. بلکه جهان، تودرتو و در هم تنیده است و این‏طور نیست که ویژگی‌های ذهنی در لایه‌ای بالاتر از ویژگی‌های بیولوژیکی و نوروشیمیایی قرار گرفته باشند. 🧬 در نگرش سیستم‌ها حد مرز مشخصی برای جدا کردن لایه فیزیک از لایه شیمی و این‏دو از لایه زیست‏شناسی وجود ندارد؛ بلکه طبق این دیدگاه، در همان جایگاهی که قواعد و پدیده‏های فیزیکی وجود دارند، می‏توان قواعد و پدیده‏های شیمیایی و زیست‏شناختی و ... را نیز سراغ گرفت. در این صورت نگرانی‏ای از نقض اصل بستار علل فیزیکی (physical clousure)، وجود نخواهد داشت؛ چرا که پدیده‏های ذهنی در همان جهان فیزیکی حضور دارند و البته طبق قواعد حاکم بر خودشان، تأثیر علی می‏گذارند. 🧬 علاوه بر این، ویژگی‌های ذهنی کاملاً بوسیله ویژگی‏های نوروشیمیایی حالات مغزی تعین (determination) نمی‏یابند، محقق (realization) نمی‌شوند، یا با آن‏ها اینهمان نیستند. بلکه – هماهنگ با نظر اکثر فیزیکالیست‏ها در باب محتوای حالات التفاتی - ویژگی‌های ذهنی کاملاً وسیع و برون‌گرا لحاظ می‌شوند. 🧬 در چنین سیستم‌هایی، فعل و انفعالات و اتصالات پیچیده بین ذهن و بدن، و ذهن و محیط اجتماعی، بنحوی برون‏گرایانه (و نه صرفاً در ساختار نورونی و درونی)، تحقق می‏یابند و بسته به این‏که سیستم مذکور در چه زمان و مکانی واقع شود، ویژگی‏های ذهنی – براساس شرایط محیطی و بیرونی – می‏توانند کاملاً متفاوت باشند؛ حتی اگر وضعیت نورونی و درونی شخص، یکسان باقی مانده باشد. 🧬 هرچند به نظر می‌رسد این توضیحات نیز نکته قابل ملاحظه‌ای در حل مسئله بیان نمی‌دارد. این‌که از سطوح و لایه‌ها به سیستم‌ها نقل مکان کنیم و مرتب به درجات خاصی از پیچیدگی اشاره کنیم که در گام‌های بعدی تحقیقات علوم و روشن خواهند شد، یا بطریقی چندمجهولی و بتدریج، در تاریخ تکاملی سیستم‏ها محقق شده، معضل شناخته شده را حل نمی‌کند؛ معضلی که بعنوان یکی از اساسی‌ترین اشکالات فیزیکالیست‌ها علیه دکارتی مطرح شد و همچنان نیز به قدرت خویش باقیست. 🧬 بلکه بنظر می‏رسد همچنان جای این پرسش فیزیکالیستی باقی است که پدیده‏های ذهنی دارای قواعد خاص خودشان، چطور با پدیده‏های فیزیکی دارای قواعد خاص، تعامل علی برقرار می‏کنند که مثلاً : overdetermination (عاملیت موازی دو علت فیزیکی و ذهنی برای یک معلول فیزیکی) رخ نمی‏دهد و منحصراً پدیده ذهنی، علیت دارد؟ @PhilMind
🐦 با الهام از مقاله معروف تامس نیگل ("حس و حال خفاش بودن، چگونه است") می‌توان گفت فرض کنید یک خفاش و یک قرقی وارد جنگلی یکسان می‌شوند و از لابلای درختان انبوه آن عبور می‌کنند. رفتار و مواجهه هر دو پرنده با موانع جنگل، به شیوه‌ای تقریبا مشابه اتفاق می‌افتد؛ آن‌ها سعی می‌کنند بدون برخورد به درختان، عرض جنگل را از نزدیکترین مسیر طی کنند و از آن خارج شوند. در این مثال، کارکرد هر دو سیستم جانوری در محیط واحد، تقریباً یکسان است. 🐦 ولی با توجه به یافته‌های تجربی می‌دانیم که حس درونی و خفاش باید علی‌القاعده با حس و تجربه قرقی، تفاوت اساسی داشته باشد؛ چرا که قرقی – مثل عمده جانداران – از طریق ، محیط پیرامون را می‌بیند و بر این اساس، رفتارهای خود را تنظیم می‌کند. اما خفاش فاقد بینایی است و محیط اطرافش را از طریق ارسال پالس و دریافت تکانه‌های صوتی و ارزیابی شدت و کیفیت این اصوات، درک می‌کند. 🐦 قرقی دارد درختان و سایر موانع پیرامونش را می‌بیند و تصاویر آن‌ها را دریافت می‌کند، اما خفاش سایز و شکل این موانع را از طریق ادراک شنوایی، تشخیص می‌دهد. طبیعتاً حس درونی و منظر سابجکتیو در ادراک بصری، تفاوت قابل توجهی نسبت به ادراک شنوایی دارد. 🐦 بر مبنای دیدگاه ، آن‌چه در () خفاش و قرقی می‌بینیم، تفاوت چندانی با هم ندارند و کارکردها تقریباً یکسانند. اما و تجربه درونی آن‌ها قاعدتاً تفاوتی اساسی با هم دارند. 🐦 امروزه ما در و ، جنبه‌های مختلفی از سیستم ادراک حسی خفاش را می‌شناسیم و جزئیات فرکانس‌های صوتی و سیستم ارسال و دریافت پالس‌ها و نواحی فعال مغز او در این مواقع را می‌توانیم تشریح کنیم. ولی تمام این یافته‌ها – هرچقدر هم که پیشرفت کنند – همچنان از دستیابی به منظر اول‌شخص و حس درونی خفاش در هنگام ادراک محیط، ناتوان است؛ بلکه آن تجربه پدیداری، ورای دسترسی مفهومی و کارکردهای شناختی است. 🐦 مدل‌های محاسباتی در تولید و ساخت نیز با همین رویکرد کاردکردگرایانه، حداکثر تا تمایزگذاری‌ها و شبیه‌سازی‌های رفتاری پیش می‌روند و از ادراک و بازسازی آگاهی پدیداری باز می‌مانند. @PhilMind
⏰ این پرسش مکرر مطرح می‌شود که در ، بحثی متناظر با مفهوم آگاهی () وجود دارد و آیا از این مفهوم در استدلال‌های مربوط به چیستی نفس، استفاده شده است؟ ⏰ مفهوم (و به ویژه : Phenomenal Consciousness) در معاصر، به تجربیات درونی ارجاع می‌دهد؛ یعنی به همان کیفیات سابجکتیو که بصورت مثلا غم و شادی و خشم و درد و لذت و ... تجربه می‌شوند. آگاهی بدین معنا چالش اصلی و مسئله دشوار معاصر قلمداد می‌شود و انواع تئوری‌ها به منظور تبیین فیزیکی آن ارائه و مخدوش شده است. ⏰ در فلسفه اسلامی اما عمده تمرکزها و استدلال‌ها پیرامون ، بر محور مفهوم علم و بعضاً می‌چرخد. ادراک حسی هم از جنبه اطلاع مفهومی از محتوا و نه از جنبه آن. مثلا ادراک بصری دریا (یا تصویر هر ابژه عظیم الابعاد) از این جهت مورد بحث قرار می‌گیرد که آیا دریافت آن صرفا توسط چشم و مغز امکان‌پذیر است یا نه. استدلالی که بر ابعاد محتوای ادراک حسی و مشخصه‌های اطلاعاتی آن تکیه دارد و نه بر کیفیت پدیداری (مثلا لذت یا ترس) حاصل از ادراک آن. یا مثلاً استدلال‌هایی که بر تجرد علم تکیه می‌کنند، عمدتا بر امکان یا عدم امکان تحقق محتوای علم در مغز یا هر پایگاه فیزیکی دیگر تمرکز دارند. ⏰ این قبیل استدلال‌ها در واقع محتوای التفاتی را برجسته می‌کنند. - که نزدیکترین آن‌ها به مفهوم علم، حالاتی مانند تفکر و باور در فلسفه ذهن هستند - البته جزو مسائل دشوار فیزیکالیستی بحساب می‌آیند و برخی فیلسوفان معاصر، طبیعی‌سازی () را در کنار طبیعی‌سازی ، دو مسئله اصلی فیزیکالیسم می‌دانند. ولی به هرحال مسئله آگاهی پدیداری از مسئله حیث التفاتی جداست و آن‌چه در ادبیات معاصر با توافقی گسترده به عنوان مسئله محوری تلقی شده و موضوع انواع استدلال‌ها درباره ماهیت ذهن قرار گرفته، همین مسئله آگاهی و کیفیات پدیداری‌ست. (بازنمودگرایان سعی می‌کنند آگاهی پدیداری را به حیث التفاتی تقلیل بدهند و از این طریق، راه حلی برای آگاهی ارائه دهند) ⏰ آن‌چه در نظر فیلسوفان مسلمان اما - از فارابی و گرفته تا - مهم می‌نمود، علم به معنای حیث التفاتی بود و اساسا آگاهی پدیداری در مباحث ایشان پیرامون نفس، جایگاه خاصی نداشته است. اینان حتی در شمارش نیز از مراتب مادون (قوای حاسه) گرفته تا قوه عاقله، جایگاهی برای قوای متناظر با تجربه در نظر نگرفته‌اند. این‌که استدلال‌های سنتی فیلسوفان مسلمان در باب تجرد نفس تا چه اندازه می‌تواند صائب و نافذ باشد، بحثی مجزا و مفصل می‌طلبد. ولی در هر حال باید توجه داشت که موضوع بحث در این قبیل استدلال‌ها عمدتا حیث التفاتی‌ست و نه تجربه پدیداری. ⏰ سنت فلسفی اسکولاستیک در جهان غرب نیز به تبع رویکرد فوق، بر ماهیت علم و ادراک تکیه کرده‌ و حتی هم برای استدلال به نفع ذهن غیر فیزیکی، انواع تفکر را محور بحث و استدلال قرار داده است. شیفت مباحث از محتوای التفاتی/بازنمودی به کیفیت پدیداری، تا حد زیادی متأثر از یافته‌های جدید در نیمه دوم قرن بیستم و تاکیدات مختلف بر هیجانات و احساسات و ... بود که مسئله‌ای متفاوت از تبیین محتوای اطلاعاتی را پیش می‌کشید. ⏰ هرچند این شیفت مهم توجهات هنوز در اتفاق نیفتاده و عمده مهندسان AI به تبع تورینگ و چشم‌اندازهای اواسط قرن بیستم، همچنان بدنبال تولید یا روبات‌های بدن‌مند هستند. بماند که در همین هدف نیز به و تمایزناپذیری رفتاری و کارکردی اکتفا می‌کنند. رویکردهای نوین درباره ساخت به تازگی از زیر آوار التفات‌گرایی در هوش مصنوعی سر برآورده‌اند؛ البته اگر همین‌ها نیز از آفات مدل‌سازی‌های بازنمودگرا در امان بمانند. @PhilMind
21.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ مایکل گرازیانو - استاد و روانشناسی دانشگاه پرینستون - در این گفتگو از دیدگاه دفاع می‌کند👆 ❇️ طبق نظر حذف‌گرایان ( و گرازیانو و ...)، اساسا تجربه پدیداری وجود واقعی ندارد و توهمی بیش نیست. آن‌چه واقعا بعنوان آگاهی وجود دارد، همین جنبه‌های اطلاعاتی و کارکردی است؛ یعنی دریافت و و خروجی‌های زبانی و رفتاری مرتبط با آن. لذا بحث درباره جنبه سابجکتیو و تجربه درونی را باید کنار گذاشت. ❇️ از این منظر هم دارای آگاهی‌ست و می‌توان بزودی به آپلودکردن و انسان‌ها در کامپیوتر هم رسید. نه بدین معنا که روبات‌ها و کامپیوترها دارند یا خواهند داشت؛ بلکه بدین معنا که خود ما هم چنین چیزی نداریم و آگاهی () را باید در حد مطلع بودن () فروکاست؛ در حد پردازش اطلاعات و دسترسی‌پذیری و گزارش‌پذیری و هدایت رفتار و ...؛ به بیان گرازیانو، در حد توجه و توصیفات این توجه. ❇️ دیدگاه حذف‌گرایی البته اقبال چندانی در میان فیلسوفان ندارد؛ چراکه مبتنی بر انکار امر شهودی و همگانی‌ست. ضمن اینکه توهمی‌بودن پدیده سابجکتیو، بسیار چالش برانگیز می‌نماید. توهم در مورد ادراک امر آبجکتیو از لحاظ مثلا تطبیق محتوای ادراک با دنیای خارج، سنجیده می‌شود. اما توهم بمعنای عدم تطابق محتوای تجربه درونی با جهان سابجکتیو عجیب است. و اینکه آیا توهم مختلف، خودش یک حالت ذهنی پدیداری نیست؟ @PhilMind
📜پیش‌همایش بین‌المللی فلسفهٔ ذهن 📣 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی، انجمن مغز و فلسفهٔ ذهن برگزار می‌کند 🔥مسابقهٔ ذهن: علم و فلسفه🔥 📚علاقه‌مندان لازم است آثار خود را در وبسایت ویرگول بارگذاری کرده و سپس فرم درخواست شرکت در مسابقه را پر‌ کنند. آثار پس از بررسی اولیه توسط «انتشارات مغز و فلسفه ذهن»، در آدرس blog.mindphilosa.ir منتشر شده و در مسابقه شرکت داده می‌شوند. 🔶اطلاعات تکمیلی دربارهٔ نحوهٔ شرکت در مسابقه به‌زودی در کانال انجمن اعلام خواهد شد. محدودیتی در تعداد و انواع آثار ارسالی وجود ندارد. @Mindphilosa (تلگرام)
📣 پیش همایش بین المللی فلسفه ذهن 🔔 با حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری‌های شناختی، انجمن مغز و فلسفه ذهن دانشگاه علوم‌پزشکی شهید بهشتی برگزار می‌کند: 🔥مدرسه تابستانه فلسفه ذهن ۱۴۰۲ 💥این رویداد با تدریس اساتید شناخته شدهٔ این حوزه امسال به مدت ۴ روز از ۳۰ مرداد تا ۲ شهریور در دانشگاه علوم‌پزشکی شهید بهشتی برگزار می‌شود. ⭐️ مبلغ ثبت‌نام: ۱۰۰ هزار تومان 🌕 به دلیل محدودیت در تعداد، جهت ثبت نام در رویداد لازم است که علاقه‌مندان از طریق فرم زیر اطلاعات خود را جهت بررسی ارسال نمایند: https://forms.gle/p5uQZ1nt5vDQVjG67 ✅ اطلاع‌رسانی‌های بیشتر از طریق کانال‌های اطلاع رسانی ستاد علوم شناختی، سایت و کانال فلسفه ذهن، و انجمن مغز و فلسفه ذهن انجام خواهد شد. www.cogc.ir @PhilMind / www.philmind.ir @Mindphilosa / www.mindphilosa.ir
4_5904316920772956400_1_1.mp3
22.05M
🔖 صوت جلسه آشنایی با فلسفهٔ 👆👆 🎙 دکتر مهدی همازاده ⏰ زمان: سه‌شنبه، ۲۳ خرداد ۱۴۰۲ 📍 مکان: قم، دانشگاه ادیان و مذاهب 📌 «انجمن علمی دانشجویی فلسفه دانشگاه ادیان‌ومذاهب» با همکاری «انجمن علمی فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران» و «انجمن علمی فلسفه دانشگاه اصفهان» @PhilMind
📌 در ادبیات معمولاً دو ویژگی اصلی برای تمایز میان حالات ذهنی و حالات بدنی ذکر می‌شود: و . حیث التفاتی بمعنای درباره‌گی (aboutness) است. یعنی برخی از حالات ذهنی درباره چیزی هستند؛ مثلاً این عبارت را در نظر بگیرید: «علی باور دارد که آسمان آبی است». عبارت «آسمان آبی است» یک گزاره است. باور هم یک حالت ذهنی و معطوف به این گزاره است (یا به این گزاره التفات دارد). 📌 برنتانو شاید اوّلین فیلسوفی باشد که معتقد است آن‌چه میان حالات ذهنی و حالات بدنی افتراق می‌دهد، همین خصوصیت درباره‌گی یا حیث التفاتی حالات ذهنی است (Brentano,1874, Psychology from an Empirical Standpoint, p.8). برنتانو واژه “Intentional inexistence” را استفاده مي‌كند؛ يعني فرد می‌تواند باور به چیزی داشته باشد که وجود ندارد یا درباره چیزهایی فکر کند که وجود ندارند. به ‌عبارت‌ دیگر باورهای ما می‌توانند درباره گزاره‌هایی باشند که کاذب باشند. بدین دلیل برنتانو ویژگی التفاتی بودن حالات ذهنی را مشخصه ذهن می‌داند. 📌 بدنبال برنتانو، برخی فیلسوفان ذهن مانند تیم کرین (representational) حالات ذهنی را همان التفاتی‌بودن در نظر می‌گیرند (Crane, 2001, Elements of Mind, Ch.1). حالات ذهنی وقتی معطوف به چیزی باشند، در واقع آن چیز را بازنمایی می‌کنند. بازنمایی یعنی حکایت از چیزی کردن یا نمایش دادن چیزی. مثلاً باور به این جمله را در نظر بگیرید: «ارسطو مبدع منطق بود». اگر ارسطو مبدع بوده باشد، پس این جمله صادق است و بازنمایی‌کننده واقعیتی در جهان. و اگر این جمله غلط باشد، پس واقعیت را درست بازنمایی نمی‌کند. 📌 با این‌حال به نظر برخی فیلسوفان - برخلاف تعمیم برنتانو - تمام حالات ذهنی خصوصیت التفاتی ندارند. از دید ایشان احساسات و عواطف، ویژگی دیگری دارند که مشخصه این حالات است که همان کوالیاست: سابجکتیو یک حالت ذهنی که هرکسی بی‌واسطه و مستقیم، این کیفیت حالات ذهنی را تجربه می‌کند. 📌 اما فیلسوفان طرفدار (repesentationalism) قائل به تعمیم حیث التفاتی به تمام حالات ذهنی (از جمله شامل احساسات و عواطف و ...) هستند. به نظر این دسته از فیلسوفان ذهن، حالات پدیداری نیز یک ویژگی از جهان خارج یا از بدن ما را بازنمایی می‌کنند. مثلاً در ادراک شنوایی موسیقی مرغ سحر، یکسری ویژگی‌های فیزیکی از جنس امواج صوتی در محیط برای ما بازنمایی می‌شود و احساس خاص سابجکتیو که از شنیدن این موسیقی برای ما پدیدار می‌شود، در واقع ویژگی بازنمایی کنندۀ همان ویژگی‌های فیزیکی صوتی است. یا کوالیای درد زانو مثلاً همان ویژگی بازنمایی کنندۀ آسیب بافتی در زانوی من است. 📌 درواقع بازنمودگرایان، آگاهی پدیداری یا کوالیا را به حیث التفاتی تحویل می‌برند و تمام حالات ذهنی را حالاتی التفاتی می‌دانند که چیزی را بازنمایی می‌کنند. در نتیجه به نظر ایشان، حل مسئله حیث التفاتی (به هر طریق)، به حل آگاهی نیز خواهد انجامید. @PhilMind