eitaa logo
فلسفه علوم اجتماعی
430 دنبال‌کننده
32 عکس
9 ویدیو
39 فایل
تاملاتی در باب «فلسفه، امر اجتماعی و نظم» ارتباط با ادمین: مهدی سلطانی @msoltani41
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقه نظامات در اندیشهٔ شهید محمدباقر صدر در نشست: «بازخوانی اندیشهٔ اجتماعی شهید محمدباقر صدر» سخنرانی: حجت‌الاسلام و المسلمین حمید پارسانیا دانشکدهٔ علوم‌اجتماعی دانشگاه تهران سه شنبه، ۳اردیبهشت۱۳۹۸ 🆔 @parsania_net
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
| فلسفه علوم اجتماعی 🎧 استاد پارسانیا 🔶اگر متافیزیک تکان بخورد همه علوم تکان می‌خورد. 🔹تفاوت فلسفه و علم یک تفاوت نو پدیدی است. 🔹فلسفه روش عقل را به کار می‌گیرد و علم روش تجربی را پیگیر می‌شود. 🔹پس نفس تفاوت فلسفه و علم یک روش شد. 🔹فلسفه دو روش را به کار می‌گیرد. 🔹یک عام و یک خاص،معنی عام او یک معرفت علمی بود و عمده روشش برهان بود برهان به معنی عقلی نیست البته بی عقل هم نمی‌توان گفت یعنی در برهان حتماً عقل داریم اینکه مواد برهان چه چیزی باشد دست موضوع علم است. 🔹معرفت علمی حتماً باید برهانی باشد عبور از حسیات مشکل جدی است. 🔹گاهی فلسفه به معنی خاص به کار برده می‌شود. 🔹اگر فلسفه به معنی خاص باشد یک علم خاص است و شامل همه علوم نمی‌شود اما هیچ علمی بی نیاز از او نیست اگر به معنی عام باشد شامل همه علوم می‌شود و علوم تجربی از آن خارج نمی‌شود این معنای جدیدی از فلسفه است. 🔹فلسفه به معنای متافیزیک،یک علمی است که درباره واقعیت بحث می‌کند مستقیماً به بحث حقیقت ورود پیدا می‌کند. 🔹احکام متافیزیک یک احکام کلی است. 🆔 @parsania_net
چرا در جنگ اقتصادی هستیم؟ در جنگ اقتصادی یکی از ابزارهای مهم بحث پول و هویت آن است. دلار به عنوان ارز بین المللی و جهانی باید به عنوان ناظر بی طرف و عام و جهان شمول عهده‌دار ربط امور در این ساحت باشد، لکن دلار در جهت منافع ایالات متحده عمل می کند و نه به عنوان ابزار مالی جهانی و بی طرف. امریکا از این ظرفیت در تنش با کشورها استفاده می کند و با کشورهای متخاصم خود وارد جنگ اقتصادی می‌شود. لذا اکنون در جنگ اقتصادی ریال و دلار هستیم. و شروع کننده ی این جنگ، ایران نیست، بلکه امریکاست. و تا معقولیت صلح ( امام حسن) در این جنگ اثبات نشود، نمی توان فتوا به صلح کرد و باید این جنگ را ادامه داد. البته این به این معنا نیست که حاکمیت و دولت اثرات زیانبار این جنگ را خنثی نسازد و در جهت رفع آنها تدبیر عالمانه و حکیمانه نداشته باشد. @philosophyofsocialscience
💢سیدجواد طباطبایی؛ مردی که پروژه فکری‌اش را تمام کرد و رفت ....💢 🔹برای نسل بنده سیدجواد طباطبایی فقط یک اندیشمند نیست، او مظهر است و همین است که او را مهم می‌کند، ولو اینکه اشتباه بگوید ... 🔹در دهه‌های هفتاد و هشتاد که دوران دگردیسی فکری بخش زیادی از انقلابیون از سروش و ملکیان و مجتهد شبستری و کدیور و فنایی و دیگران بود، سید جواد سفت بر سر حرف اول خود که همان «تجدد ایرانی» یا «مدرنیته ایرانی» بود، ایستاد. 🔹او هیچگاه از انقلاب اسلامی تجلیل نکرد و دهه‌ها بر روزه سکوت خود صبر ورزید، ولی به ابتذال در اندیشه‌ورزی هم در نغلتید؛ در زمانی که می توانست از با استقبال از خیل کسانی که خود را «روشنفکر» می خواندند، یارگیری سیاسی کند، این کار را نکرد. او همه اینها را غربزدگانی می‌دانست که درکی از مفهوم «دولت ـ ملت ایرانشهری» ندارند و در پی تجددی تقلیدی‌اند؛ نه تأسیسی. او تلاش می کرد درست بنویسد؛ فارسی بنویسد؛ دقیق بنویسد؛ به خاطر مخالفتی که با انقلاب اسلامی دارد به هر رطب و یابسی چنگ نزند؛ مبتذل نشود. او در مقابل تجزیه‌طلبها ایستاد، او جریانها پان‌ترکیسم و پان‌عربیسم را به چالش کشید و البته پته بی‌سوادی بسیاری از روشنفکران دگردیس شده را بارها به روی آب انداخت. او در مقابل مدیریت شهری تکنوکراتها که شهرها را تبدیل به زیست‌گاه غریبه‌ها کرده بود، خروخشید. تلاش کرد از ایرانشهری بگوید و مرز آن را با ناسیونالیسم که پدیده‌ای مدرن در اروپای معاصر است، روشن کند. او از ملت ایران سخن می گفت در حالی که آن را قرن‌ها مقدم بر دولت ـ ملت مدرن می‌دانست. 🔹سیدجواد طباطبایی برای نسل منی که با انقلاب حیات معنوی پیدا کرده است، مخالفی سرسخت بود. از نظر چون منی که مسئله‌ام عقلانیت انقلابی است، سیدجواد طباطبایی چشمی برای دیدن انقلاب اسلامی و تبار تاریخی آن است و به تبع، آینده روشن آن نداشت، ولی هر چه بود مانند دیگر مخالفینِ به ظاهر اندیشه‌ایِ انقلاب اسلامی، مبتذل و دم دستی نبود و درک خوبی از قواعد دعوای فکری و اندیشه‌ای داشت. 🔹سالها بود که درباره ابعاد اندیشه هویت ملی ایرانیان و ایده ایرانشهری‌اش با دوستان مباحثه داشتیم. من تعریفی از روشنفکری ارائه کرده بودم که ایشان نیز جزو این جریان قرار می‌گرفت، هرچند با دیگرانشان فاصله فاحشی داشت. از نظر من «شاه بیت جریان روشنفکری» در طول حیات دویست و چند سال خود، یه جمله بیشتر نبوده و نیست و آن «لزوم تحقق مدرنیته و تجدد در ایران است»؛ از ملکم خان و آخوندزاده گرفته تا سروش، ملکیان و شایگان و شبستری و کدیور و فیرحی، نعمت الله فاضلی و حسین عظیمی و سریع‌القلم و محسن رنانی و همه و همه برای این مقصود، راهبردهایی ارائه کرده و البته ملاحظات در نظر گرفته‌اند، سید جواد هم تزی غیر از این نداشت، هرچند درصدد بود فرآیند تجدد را از دل هویت تاریخی ما برویاند و از اخذ عاریتی مدرنیته‌ی اروپایی اجتناب کند . 🔹تنها نقطه ابهام نظریه‌اش به نظر ما، لوازم قاطع نظریه‌اش درباره انقلاب اسلامی بود. نقطه ای که دهه‌ها مسکوت رها کرده بود و لبه‌ی تیز نقدهایش را بیشتر متوجه شیخ فضل‌الله و جلال آل احمد و شریعتی کرده بود. در مقابل، همیشه از مشروطه در حد اعلی تمجید می‌کرد. به گمانش اولین انقلاب ملی در مشروطه به وقوع پیوسته بود و آن این بود که هویت ملی ما ایرانیان پس قرنها بروز در قالب ادب فارسی، در مشروطه مجال یافته بود در صورتی جدید به ظهور و خودآگاهی برسد و آن «صورت قانون‌خواهی» بود... 🔹اما حوادث اخیر نیمه سال 1401، برای سیدجواد طباطبایی خوابی دیگر دیده بود که من آن را می‌نامم. سیدجواد کتومی که تاکنون در لفافه با انقلاب اسلامی مواجه شده بود، به یکباره از «انقلاب ملی دوم» سخن گفت؛ «انقلابی ملی علیه انقلاب اسلامی»؛ انقلاب ملیِ بدونِ رهبری که علیه سیاست‌نادانانی است که کمر به نابودی ایران بسته‌اند یعنی ملایان و چپ‌گراها !!! از صراحتش متن سی صفحه‌ای‌اش علیه انقلاب اسلامی خوشم آمد. این همان سیدجوادی بود که ما می‌شناختیم و انتظارش را داشتیم. خوشحالم که قبل از رفتنش به دیار باقی، «پروژه‌اش را تمام کرد...»؛ پروژه‌ای که هرچند نکات ظریف و مهمی در هویت و سنت ما دیده بود، ولی متأسفانه در دیدن پدیده بزرگی به نام انقلاب 57 عاجز و کور بود. ✅معتقدم پروژه فکری سیدجواد طباطبایی به خاطر همین عجزش، جای زیادی در آینده تمدنی ایران ندارد، ولی امیدوارم که جریان روشنفکری و توسعه‌خواه ایرانی با خواندن آثار ایشان، از ابتذال اندیشه‌ای که امروز با آن دست به گریبان است، رها شود و عمق یابد و لااقل از «ایده تجدد عاریتی» عبور کند و به ایده «تجدد درونزای ایرانی» ارتقا یابد. باشد که از این طریق، اشتراک‌های بیشتری بر سر مسئله‌های ایران پیدا کنیم ...
نسخه نهایی مسکن الفواد - آرام‌بخش دل‌ها.pdf
1.05M
آرام‌بخش دل‌ها در مصیبت و بلا تالیف شهید ثانی ترجمه عبدالحمید واسطی نویسنده پس از مرگ پنج فرزند این کتاب را نوشته و مترجم پس از مرگ فرزند نوجوان خود آن را ترجمه کرده است.. @habibollah1
4_5818793096728544906.pdf
1.69M
💠 گفتگو میان هگل و فیلسوفان مسلمان 🔹 استاد حمید پارسانیا 🔹 استاد یزدان پناه 🔹 استاد عسکری 🔹 دکتر طالب زاده 🔹 دکتر بهشتی 🔹 دکتر احسن 💠 @parsania_net
📘کتاب فلسفه و روش علوم اجتماعی اثر جدید استاد حمید پارسانیا @parsania_net
📘کتاب فلسفه و روش علوم اجتماعی اثر جدید استاد حمید پارسانیا 🔹این کتاب مشتمل بر ده گفتار و مقاله است که بخشی از عقبه‌های معرفتی علم مدرن که اولا، بیشتر هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی است و ثانیا، تأثیر مباشر و قریب در هویت علم دارند، اشاره کرده و تطورات این عقبه‌ها را در تعامل با تحولات علم پیگیری کرده است. 🔸هم‌چنین به موازات آن عقبه‌های متناظر با آن‌‌ها را در فرهنگ اسلامی و خصوصا ایرانی دنبال کرده و ظرفیت‌های منطقی آن‌ها را برای تعامل و تدوین دانش‌ها و نظریه‌های مورد نیاز جامعه اسلامی به بحث و گفتگو گذاشته است. 🔻مهم‌ترین مفاهیمی که در این اثر از دو بعد هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی موضوع بحث بوده‌اند این موارد است: عقل، وحی، نقل، شهود، روش و علم تجربی، تجریدی و نیز علم سکولار و علم دینی. 🔹هفت گفتار و مقاله‌ منتشر شده در این اثر در طرح گفتمان نخبگان علوم انسانی از سال 1394 تا کنون ارائه شده است و گفتار و مقاله دیگر مربوط به نشستی در وزارت علوم اندونزی در جاکارتا، بیروت و آخرین آنها نیز در مجمع عالی حکمت قم بوده است. 🔸این کتاب با توجه به شبکه‌ مفهومی نظریه‌های علمی و مفاهیم فرادست و فرودست آنها و حضور آنها در فرهنگ رقیب، تلاش می‌کند به حضور چالش‌های فرهنگی مدرن در متن و حاشیه فرهنگ اسلامی اشاره کرده و راهبرد مواجهه خلاق با آن را طرح نماید. 🔻این راهبرد را می‌توان در مسیر توجه به فلسفه علوم اجتماعی و یا فلسفه و روش علوم اجتماعی جستجو کرد و لکن مسیری که اثر پیش‌ِ رو معرفی می‌نماید، مقید به مسائلی نیستند که در چند دهه اخیر در کشورهای اروپایی به‌گونه‌ای سیال و متنوع محل بحث قرار گرفته‌اند، بلکه به موازات مسائل مدرن، به مسائل در چارچوب فرهنگی موجود در فرهنگ اسلامی که متأثر از عقل، نقل، وحی، شهود و تجربه است می‌پردازد. این کتاب به همت انتشارات بوستان کتاب و همکاری موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری منتشر شده است. 💠 @parsania_net
نسبتی ویژه با طبیعت لازمه انسانیت ✍محمد وحید سهیلی حضرت امام خمینی(ره) در کتاب شرح چهل حدیث از استاد خود آیت الله شاه ابادی(ره) نقل می کنند که حالت روحی حضرت آدم، علیه السلام، این بود که توجه به ملک خود نکند و مجذوب عالم غیب و مقام قدسی باشد، و این حرکت آدم، علیه السلام، را از آدمیت سلب می کرد، پس حق تعالی شیطان را بر او مسلط فرمود تا او را متوجه به شجره طبیعت کند و از آن جاذبه ملکوتی او را به ملک منصرف کند(1).‏ این جملات از این حیث حائز اهمیت است که ضرورت توجه به کثرات را لازمه انسانی انسان می¬داند. در غیر اینصورت انسان دیگر نیست بلکه ملک است و حال آنکه غرض از خقت انسان، نمودار گشتن کمالات انسانی است. به ضرورت عقلی-قرآنی سیر تکمیل انسانیت از میان کثرات میگذارد. از همین رو خداوند از تلقی کلمات برای توبه آدم سخن به میان می¬آورد و نه القاء(2). کلمه تلقی، بر ضرورت سیر از کثرت به وحدت برای دریافت آن کلمات دلالت دارد. بنابراین در عباراتی که بر جهنمی، پست و... بودن دنیا دلالت دارند به معنای نفی توجه بالکل از جهن طبیعیت و دنیا نیست. بلکه نفی توجه به و تکثرات از آن جهت که فقط تکثراند؛ می¬باشد. اما در وجه ایجابی نیاز است نوعی دیگر از توجه به دنیا و نسبت کثرت و وحدت را سامان ببخشیم. در این معنا از هبوط نه تنها مستلزم انکار صعود و تکامل انسان نیست بلکه حتی شاکله نظری مناسبی را نیز برای آن پدید می آورد. در سایه هبوط بسیاری از مفاهیم جدی انسانی نظیر غربت، اضطراب، تشویش، بیگانگی، تلاش، امید، تعهد، مسدولیت و مانند آن معنا می یابد(3). از لوازم این چشم انداز ویژه در نظام دانش و طبقه بندی علوم، تفسیری ممتاز از نسبت علوم نظری و عملی است. لذا در دیدگاه فلسفی امام خمینی(ره) در عقل نظری و عملی هر دو عمل لازم است. و همانطور که عقل نظری به عقل عملی بازمی-گردد، عقل نظری هم به عقل عملی بازگشت می¬کند. و لذا در عقل نظری که درک و علم است نیز عمل لازم است(4). 1. امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث، ص 621 2. صحیفه امام خمینی(ره)، ج18، صص455-454 3. حمید پارسانیا، هستی و هبوط(1389)، دفتر نشر معارف، ص 27 4. امام خمینی(ره)، تقریرات فلسفه، ج3، ص 340
انا لله و انا الیه راجعون دکتر ، متفکر گرانقدر سحرگاه شب قدر بیست و سوم به رحمت خدا رفت. پیامبر اکرم ص فرمود: مرگ عالِم مصیبتی جبران ناپذیر و رخنه ای بسته ناشدنی است. او ستاره ای است که غروب می کند. مرگ یک قبیله آسانتر از مرگ یک عالم است.
عماد علوم اجتماعی انقلاب اسلامی روح استاد گرانقدرم دکتر عماد افروغ (رحمت الله علیه)، متفکر، جامعه شناس و روشنفکر جبهه فکری انقلاب اسلامی، در سحرگاه شب قدر به ملکوت اعلی پیوست و خانواده، جامعه دانشگاهی، شاگردان و دوستداران خود را به سوگ نشاند. برای من طلبه که در هر سه مقطع تحصیلات دانشگاهی، توفیق تلمذ و دانشجویی اش را داشتم، دکتر افروغ نمونه روشنفکر انقلاب اسلامی بود. هم نظریه پرداز و منتقد بود و هم مجاهد و عامل. در ساحت نظر بر عماد اندیشه کل گرایی توحیدی اسلامی امام خمینی تکیه داشت و در ساحت عمل بر عدالت و رعایت حقوق الناس فروغ می بخشید. معرفت و استمرار آرمان های انقلاب اسلامی و اندیشه بنیانگذار جمهوری اسلامی در کانون نظرورزی و کنش‌گری علمی و سیاسی او قرار داشت. غرق نشدن و غرق نکردن در جامعه شناسی اغترابی مدرن و پست مدرن و آگاهی عمیق به لزوم فهم تأصیلی رخداد عظیم انقلاب اسلامی، او را به حکمت متعالیه رسانده بود و لذا تاکید داشت که رهبر انقلاب اسلامی اگر تفکر حکمی متعالیه نمی داشت، نمی توانست راهبر و رهبر جامعه و انقلاب اسلامی باشد.لذا معتقد بود؛ امام خمینی(رضوان الله علیه) ، با غرق شدن در خداوند، بعد از متنعم شدن از سفره برکات زاید الوصف او در سفر چهارم ، ماموریت رهنمونی مردم به سمت خدا را یافته است». او باورمند به امام، انقلاب و مردم، نگران فاصله گیری جامعه معاصر ایران، از هویت تاریخی یکتاپرستانهِ ته نشین شده و صبغه فرهنگی توحیدی عمیق آن بود. جامعه سیاست زده و اقتصاد زده ایران را دچار عارضه گست می دید لذا اخلاق گرایانه، نهاد سیاست را در کنار نهاد علم (حوزوی و دانشگاهی) نقد می کرد. روشنفکری اصیل را جز با «محتواگرایی و تولید علم» و ملاحظه نسبت «روشنفکری و اصل گرایی فلسفی» ممکن نمی دانست. گرچه خود را به حضور در حاشیه قدرت جمهوری اسلامی می کشاند اما عمیقاً به کانون انقلاب اسلامی دلبسته بود و در متن سیاست فرهنگی حاضر بود. دلبسته دنیای خنثی و سرد دانشگاهی نبود، لازمه عمل روشنفکری را تعهد به خدا و پاسخگوی به مردم می دانست. روشنفکری را دعوت به هزینه دادن و درافتادن با واقعیتی که آن را «شبکه های القایی و اغوایی قدرت» می نامید می کرد تا روشنفکر، از خلال آن ابزار هژمونی و استیلای قدرت دولتی نشود مردمی بماند و نقد تعالی بخش کند. فرهنگ ایده او برای هدایت سیاست و فرو نشاندن طغیان اراده معطوف به قدرت بود. لذا بر « فرهنگ شناسی و حقوق فرهنگی»، «هویت ایرانی و حقوق فرهنگی» «پیوند اخلاق و سیاست»تمرکز داشت و بر «بازخوانی هویت در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» تاکید می نمود. گرچه روزنگاشت او پس از ابتلایی سخت، در سحرگاه شب قدر به سطر آخر رسید اما «فریادهای خاموش» او را هرگز فراموش نخواهیم کرد. استاد ما «رهایی را در عاشورا » می دید و «حس و حالی با نهج‌البلاغه» داشت و چه نیک سرانجام که در ایام شهادت امیر المومنین (صلوات الله علیه) روح اش در جوار رحمت حق آرام گرفت. سلام و رضوان خدا بر او باد. علی اصغر اسلامی تنها ۱۴۰۲٫۱٫۲۵ https://ble.ir/hamshenasi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️خدا رحمت کند دکتر افروغ را. 🔹سال 98 بود که در ضمن مجموعه مصاحبه‌های ، در خدمت دکتر عماد افروغ بودیم. 🔹حقیقتاً مصاحبه دلچسب و جذابی بود؛ همه برای ما و هم برای ایشان (بنا به گفته ضبط شده ایشان در فیلم مصاحبه). 🔹با دردمندی و غیرت از هویت فرهنگی انقلاب اسلامی دفاع می کرد. 🔹معتقد بود برای فهم انقلاب اسلامی باید «فرهنگ» را نه در سطح «ایدئولوژی»، بلکه در سطح «تئوری فرهنگی» تبیین کرد. 🔹انقلاب اسلامی را واکنش فرهنگی و عمومی مردم ایران، در مقابل ویرایش‌های فرهنگی رژیم وابسته پهلوی برای مدرنیزاسیون ایران می‌دانست. 🔹انقلاب حضرت امام خمینی ره را نقطه مقابل گفتمان «تحجر» و «نوشدگی غیرمنضبطـ» می‌دانست و تلاش می‌کرد گفتمان انقلاب را با دو مؤلفه و توضیح دهد. 🔹در این مصاحبه تلاش کرد فهرست جامعی از مؤلفه‌های متمایز کننده «رویکرد پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» و «رویکرد توسعه مدرن» را بیان کند. 🔹چقدر دغدغه «جمهوریت انقلاب» را داشت! و آن را در دو بُعد گفتمانی و نظام‌سازی دنبال می‌کرد. 🔹خدایش در این شبهای ماه مبارک غریق رحمتش کند و با در زمره بسیجیان امامش حضرت امام خمینی ره محشورش کند. 🔹همه دوستان را به دیدن بخش اول تصویری این مصاحبه دعوت می‌کنم. 🔹همچنین فهرست تفصیلی این مصاحبه بسیار خوب را برای مطالعه عزیران به پیوست تقدیم می‌کنم. https://eitaa.com/alimohammadi1389/1294 🔹ان شاء الله به زودی متن کامل این مصاحبه در کنار 14 مصاحبه دیگر در قالب یک کتاب منتشر خواهد شد....
فهرست مصاحبه دکتر افروغ در ضمن سلسله مصاحبه‌های
استاد افروغ در دیالکتیک سنت و مدرنیته (این نوشته در زمان حیات ایشان نوشته شده و به سمع و نظر ایشان رسیده است) این روزها که وضعیت حال «ما»، فهم نسبت سنت و مدرنیته است، مدرنیته همانند کودک بیش‌فعالی که از سر و کول سنت بالا رفته و همه‌ی داشته‌های آن را به یغما می‌برد، سوال مهم برای «ما»ی ایرانی، دیالکتیک سنت و مدرنیته است. این دیالکتیک مصادیق فراوانی دارد، برای امثال دکتر افروغ، هویت نظریه‌های علوم اجتماعی مدرن و نسبت آن با سنت، از جمله مصادیق مهمی است که تکلیف آن بایستی روشن شود. چنین نظریه‌هایی در فضای پسانیچه‌ای که به هر ضرورتی چوب حراج زده شده است، دکتر افروغ به دنبال ضرورت در مدرنیته است، البته ضرورتی که مبتلا به ثنویت نباشد. روشن‌نگاه داشتن تنور ضرورت، به معنای حفظ آخرین سنگرهای سنت است که در درون مدرنیته انجام می‌شود. چنین حفظی برای تداوم صورت جمعی؛ یعنی سنت، ضروری است. در فضای پسانیچه‌ای،‌ انسان مبتلا به اینجا‌زدگی و اکنون‌زدگی می‌شود و در غیاب ضرورت و مطلق، بحران‌هایی را با جان، گوشت و پوست لمس می‌کند که تا به امروز، شاید، ندیده است. این غیاب؛ نه تنها به دلیل فراموشی «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلي »؛ یعنی ازلیت خود، بلکه در عناد با آن و تلاش در غیرمعقول دانستن آن در فضای امروز است. بشر امروز به دلیل چنین عنادی، معاد و ابدیت خویش را نیز چوب حراج زده است و با این حراج کردن، ذات و فطرت خویش را نیز به غفلت از دست داده و به اینجا‌زدگی گرفتار شده است. استاد افروغ ضرورت را در رئالیسم انتقادی بسکار دنبال می‌کند تا بتواند از درون مدرنیته، جایی برای سنت گشوده باشد. لذا این کار، شایسته تقدیر است. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
انا لله و انا الیه راجعون ارتحال دکتر افروغ بر فرزندان و خانواده ایشان بر اصحاب علوم اجتماعی و جامعه علمی به دوست داران انقلاب و درد مندان امت و جامعه اسلامی و به همه عزیزانی که تجدید حیات معنوی و رنسانس دینی جامعه بشری را در جهت تحقق جامعه مهدوی دنبال می‌کنند تسلیت باد. دکتر افروغ همانگونه که همواره اعلام می‌داشت هویت خود را در مسیر رشد و بالندگی انقلاب اسلامی ایران و آرمان‌های جهانی آن تعریف می‌کرد. او تلاش پیگیر و دردمندانه خود را در مسیر گسترش لایه های فرهنگی جوشش فعال امت اسلامی و نقد سازه ها و ساختارهای نظری مسلط بر جامعه معاصر بشری دنبال می کرد و جایگاه خود را در حلقه وصل تعامل خلاق و فعال دو نهاد دانشگاه و حوزه جستجو می‌کرد. او می کوشید تا به تعبیر خود لایه های عمیق فرهنگ اسلامی را که ریشه در متون و نصوص دینی داشت و به نظر او در حکمت اسلامی به طور عام و فلسفه صدرایی به طور خاص تجسم یافته بود در سازه های نظری و ساختارها و کنش های اجتماعی جامعه اسلامی ایران شناسایی کند و این رسالت را در فعالیت‌های مختلف علمی فرهنگی و اجتماعی خود در نظر می‌گرفت. بیش از دو دهه آمد و شد مستمر و اغلب هفته گی او به قم بخشی مهم از جهاد علمی اوست و ثمره این تلاش همراهی برای تکوین رشته هایی نظیر فلسفه علوم اجتماعی و باز آرایی دانش اجتماعی مسلمین و تربیت طلاب و دانشجویان و تدوین رساله های و تالیف کتب علمی است. این استاد در لیله القدر ضیافت الهی به ملکوت اعلی پیوست تا قضای الهی را از افق آسمانی در تحقق آرمان‌های تاریخی خود ببیند و تقدیر خداوند را در رشد و توسعه امت اسلامی نظاره کند . حمید پارسانیا ۱۴۰۲/۱/۲۶
hadees_peimaneh.pdf
2.39M
📗کتاب «حدیث پیمانه» پژوهشی در انقلاب اسلامی ✍️حمید پارسانیا 💠کتاب «حدیث پیمانه» از نگاه رهبر انقلاب: ▶️ کتاب نوشتهٔ شماست؟ کتاب بسیار خوبی است. مدت‌ها پیش به دوستان فیلسوفمان در قم، از کمبودی گله می‌کردم و می‌گفتم: ✅«فرق فلسفهٔ ما با فلسفهٔ غرب (از زمان ارسطو و افلاطون تاکنون) این است که فلسفهٔ غرب، همیشه یک دنباله و ادامهٔ اجتماعی و سیاسی و مردمی داشته است؛ اما فلسفهٔ ما ادامهٔ اجتماعی و سیاسی نداشته است. ✅ حداکثرش به ادامهٔ تربیت فردی رسیده؛ والا اینکه فلسفهٔ ما بگوید شکل حکومت چگونه باید باشد، حقوق مردم چیست، ارتباطات آنها با یکدیگر چگونه است، چنین ادامه‌ای ندارد. در حالی که همهٔ این مبانی می‌تواند مبنای فلسفهٔ اجتماعی و سیاسی قرار بگیرد.» ✅ وقتی من ترتیب و فصل‌بندی کتاب شما را (البته همه‌اش را نخوانده‌ام) نگاه کردم، دیدم این کار شده است. از مبانی فکری و فلسفی شروع کرده‌اید و به جمهوری اسلامی و مسائل آن رسیده‌اید. ✅ این چیز باارزشی است. الحمدلله این‌طور فکرها در جامعهٔ ما حضور دارد. از این‌ها باید حداکثر استفاده بشود. این سبک کار، درست است. باید متمسّک به مبانی بود. 🎙بیانات رهبر انقلاب در دیدار هیئت‌مدیرهٔ دفتر تبلیغات اسلامی حوزهٔ علمیهٔ قم، ۲۹دی۱۳۸۰ 📚منشور حوزه و روحانیت، ج۵، ص۳۱۰تا۳۱۱ @parsania_net 📚@dostaneketab
چرا برگزاری رفراندوم، منجر به فروپاشی یک نظام سیاسی نمی‌شود؟ تاملی در بی معنایی برگزاری رفراندوم در یک نظام سیاسی مستقر [قسمت اول] 1. ایدۀ «رای‌گیری» و «انتخابات» که امروزه تبدیل به مولفۀ اصلیِ سیاست‌ورزی در سطح جهان شده است، «در ظاهر ماجرا» ناظر بر آن است که حداکثر مردم، برای یک دورۀ خاص و تحت شرایط خاصی، سرنوشت سیاسی همۀ مردم را تعیین می‌کنند. با این‌حال اگر این انتخابات را در ذیل یک نظام سیاسی، در طول تاریخی که آن نظام سیاسی دوام آورده بنگریم، درخواهیم یافت که انتخابِ یک دولت یا نماینده توسط حداکثر مردم مشارکت‌کننده در انتخابات در یک دوره، گاهی در تضادِ آشکار با انتخاب حداکثر مردم در دورۀ بعدیِ آن قرار دارد و علیرغم این تضاد، هر دو انتخاب یحتمل مشروع شمرده می‌شوند. فی‌المثل در ایران، انتخابات 1376، دولت منتخب حداکثر مردم در تضاد با دولتِ برگزیدۀ حداکثر مردم در 1384 بوده و هر دو علیرغم این تضاد، در ذیل نظام جمهوری اسلامی مشروعیت داشته‌اند. پرسشی که طرح می‌شود آن است که علیرغم این تضاد، پس چگونه نظم سیاسی جمهوری اسلامی در ایران بقاء یافته است؟ آیا در ورای رای مردم قلمرویی هست که می‌تواند این تضاد را مرتفع سازد و علیرغم این تضاد، نظم و نظام سیاسی به بقاء خود ادامه دهد؟ 2. به‌نظر می‌رسد تنها راه پاسخ به این پرسش، نظرگاه فلسفی باشد، زیرا رفع تضاد و بالاتر رفتن از تضاد ظاهری میان دو امر، نیازمند تاملی در ورای آنچه در ظاهر رخ می‌دهد است و این افق، نظرگاهی فلسفی و عقلی می‌طلبد. اگر یک نظام سیاسی، در درونِ خود با تکیه بر رای حداکثر مردم، دو تجربۀ سیاسی متضاد با یکدیگر داشته باشد، این نشانگر آن است که نظم سیاسیِ حاکم بر آن نظام، ظرفیتِ رفع این دو انتخاب و گزینش متضاد را داشته است؛ چون منطقاً دو امر متضاد با یکدیگر قابل جمع نیستند، اما قابل رفع‌اند. از این حیث به‌نظر می‌رسد در هر یک از انتخابات‌ها که گاهی با هم در تضاد هم قرار می‌گیرند، علاوه بر تعیین سرنوشتِ دوره‌ای همۀ مردم توسط اکثریت پیروز، نظم سیاسی نیز مورد تایید قرار می‌گیرد. به‌تعبیر دیگر، انتخابات و رای اکثریت مردم، علاوه بر انتخابِ یک دولت برای یک دوره، از هستیِ سیاسی آن نظام نیز نمایندگی می‌کند. با نظر به اینکه دولت‌ها و ایده‌های متضاد آنها در طول تاریخ گذرا هستنند و آنچه باقی می‌ماند، نظام سیاسی حاکم بر آنها است، بنابراین به‌نظر می‌رسد حتی می‌توانیم بگوییم آنچه که در جریان انتخابات‌های مختلف که بعضاً نتایج متضاد با هم دارند، مورد نمایندگی و رای مردم قرار می‌گیرد، نظم یک نظام سیاسی است که با هستی یا نیستیِ آن گره خورده است. از این‌جهت، رای مردم در انتخابات‌ها، خواه ناظر به نامزد پیروز باشد و خواه ناظر به نامزدِ ناکام، رایِ به هستیِ یک نظام سیاسی است. اما از جهتی دیگر می‌توان قدری پیشتر رفت و اولاً اصالت رای و انتخابات را معطوف به هستی و بقاء اصل نظام سیاسی دانست و ثانیاً آن‌را معطوف به نامزد پیروز واجد حداکثر رای ممکن تفسیر کرد، زیرا نامزد پیروز نیز در زمانِ پس از پیروزی، بیش از آنکه موظف و مکلف به تحقق خواسته‌های حداکثرِ مردمِ رای‌دهنده به خودش باشد، موظف به تحقق خواست‌های هستی‌شناختیِ آن نظام سیاسی و به‌تعبیری دیگر، همۀ مردم (نه حداکثرِ پیروز) است. این شعار که معمولاً و به‌درستی توسط نامزد پیروز مطرح می‌شود که او پس از پیروزی، بایستی به‌نحوی عمل کند که نه فقط رای‌دهندگانِ به او منتفع شوند، بلکه همۀ مردم و کلیت یک نظام سیاسی منتفع گردند، بیانگر آن است که مشروعیتِ نامزد پیروز، اولاً و بالذات ناظر به نمایندگیِ او از هستیِ نظام سیاسی و همۀ مردم است و ثانیاً و بالعرض برخاسته از رای حداکثرِ موافق با اوست. اگر نامزد پیروزِ یک انتخابات، اقدامی در جهتِ نقض حقوق اساسی حداقلِ افرادِ ناکام در انتخابات انجام دهد به‌نحوی که آنها را مجبور به نقض امنیت نظام سیاسی کند، عملاً مشروعیتِ نامزد پیروز نقض خواهد شد و مشروعیتی برای بقاء در منصب سیاسی نخواهد داشت. بنابراین رای حداکثر مردم به یک نماینده (خواه نمایندۀ دولتی باشد و خواه مجلس شورا و خواه دیگر انتخابات)، به‌معنای آن است که او از خلالِ رای اکثریت، نمایندگیِ اصل نظام سیاسی را برعهده دارد.
چرا برگزاری رفراندوم، منجر به فروپاشی یک نظام سیاسی نمی‌شود؟ [قسمت دوم] 3. اگر مطابق آنچه تا اینجا گفته شد، ایدۀ «نمایندگی» حداکثر مردم را به‌مثابه نمایندگیِ از اصل وجود و هستیِ یک نظام سیاسی بدانیم، پرسش آن است که اصل این هستیِ سیاسی و نظم متاثر از آن، چگونه تکوین می‌یابد؟ تکوین هستی، به‌معنای خلق آن، طبعاً در انحصار خداوند است، اما در هستی‌های این‌دنیایی، انسان به‌عنوان خلیفه‌الله یا اشرف موجودات، امکان خلق جهان‌هایی را متناسب با اختیار خود دارد. با این‌حال این خلقِ جهان، مخصوصاً جهان سیاسی توسط انسان، طبعاً بایستی با نظام تکوینی که مخلوق الهی است، سازگاری داشته باشد، در غیر این‌صورت، یا نظم سیاسی طبیعی قلمداد نمی‌شود و یا نظم سیاسی سازگار را ارادۀ الهی نیست. از این‌منظر خلقِ یک نظام سیاسی توسط انسان، در وضعیت و حالتی از حالات انسانی یا حالتی از اجتماع انسانی رقم می‌خورد که آن فرد و جامعه در لحظۀ خلقِ یک هستیِ سیاسی، تا حد ممکن در قرابت و نزدیکی با نظم تکوینی عالم قرار گرفته باشد. به‌این معنا اگر به نظرات سیاسی غرب نیز بنگریم، با درک متفاوت جدیدی که در علوم طبیعی از مفهوم طبیعت در سده‌های 14 به بعد رقم خورد و منجر به ظهور علوم طبیعی نظیر نجوم، فیزیک، مکانیک، شیمی و زیست‌شناسی جدید شد، مفهوم جدید «طبیعت» به قلمرو علوم انسانی و سیاسی راه یافت و از خلال طرح این مفهوم جدید از طبیعت بود که جهانِ سیاسی جدید تحت تاثیر منطق علوم طبیعی و سازگار با جهان تکوینِ طبیعی، البته در معنای مدرنِ آن شکل گرفت. لاک، هابز، روسو و دیگر بنیان‌‌گذاران علوم سیاسی جدید، همگی درک جدیدی از طبیعت و طبیعت انسانی را صورت‌بندی کردند و به تبع این درک جدید، امکان خلقِ هستیِ سیاسی جدیدی را که با منطق علوم طبیعی مدرن سازگار بود، یافتند. از این‌منظر حتی در طرح ایدۀ دموکراسی مدرن نیز شاهد آن هستیم که با درکِ جدیدی که از طبیعت شکل گرفت، رای حداکثر مردم در قالب «قرارداد اجتماعی» در حقیقت به‌معنای نمایندگیِ از نظم فیزیکی و طبیعی جدیدی بود که در این دوره ظهور یافت. آنچه در پس تاسیس نظام‌های سیاسی مدرن، مخصوصاً بعد از انقلاب فرانسه شاهد هستیم، نمایندگیِ سیاسی از هستیِ مدرنی است که در دورۀ مدرن شکل گرفته و صورت‌بندی می‌شود و از خلالِ رای‌گیری توسط حداکثرِ مردم، اشکال و اقتضائات مختلف آن به‌ظهور می‌رسد. بنابراین در پسِ ایدۀ دموکراسی مدرنِ غربی نیز تقید به یک نظم سیاسی و متاثر از هستیِ جهان مدرن وجود دارد که دولت‌های مختلف برآمده از آن، ظهورات آن نظم سیاسی خاص هستند و مشروعیت خودِ این نماینده‌های پیروز، مقید به حفظ آن نظم سیاسی مدرن است، زیرا اساساً ایدۀ نمایندگیِ سیاسی که از خلال رای‌گیری محقق می‌شود، ناظر به حفظ نظم سیاسی است که پیش از آن، از خلال منازعات خونین و در آستانۀ مرگ و زندگی شکل گرفته است. از این منظر، حتی در جهان مدرن، تکوین این نظم جدید از هستی که می‌توان آن‌را در منازعات خونین سده‌های قبل، فی‌المثل در منازعات میان کلیسایِ ارسطویی‌شده از یک‌سو و بنیانگذاران علوم طبیعی جدید نظیر جوردانو برونو، گالیله و نظایر آنها از سوی دیگر دنبال کرد، مبنای تکوین نظم سیاسی مبتنی بر دموکراسی مدرن بوده است. تا آن منازعات جدی ایجاد نمی‌شد، امکان چنین نظم سیاسی ممکن نمی‌بود. رای‌گیری‌های بعدی این نظام‌های سیاسی بر انتخاب دولتِ شخصی و جزئی در هر دورۀ تاریخی، در حقیقت تلاش برای فهم اقتضائات مختلف همین نظم سیاسی تکوین‌یافته در عرصۀ عمل و اجرا بوده است. از این منظر اگر هرکدام از دولت‌های مقید به این نظم مدرن، اگر بخواهند نظم سیاسی متاثر از علوم طبیعی و انسانیِ مدرن را نفی کنند، جایی در این نظام سیاسی نخواهد داشت. به این معنا رای‌گیری و نمایندگی رای حداکثر مردم، علاوه بر آنکه کاشف از رای حداکثر مردم در دوره‌ای خاص است، اما در حقیقت تایید مستمر آن نظم سیاسی است که در منازعاتی پیش از رای‌گیری مذکور، مطابق با درکیِ از طبیعت و هستیِ امورِ جهان، جعل و خلق یا کشف شده است.
چرا برگزاری رفراندوم، منجر به فروپاشی یک نظام سیاسی نمی‌شود؟ [قسمت سوم و پایانی] 4. با این مقدمات، اگر بخواهیم به نظم سیاسی شکل‌گرفته در انقلاب اسلامی نظر افکنیم، بایستی نقاط شکل‌گیری این نظم را در زمانی پیش از انتخابات‌های دوره‌ای یا حتی همه‌پرسی 12 فروردین 1358 دنبال کنیم. لحظۀ تکوینِ یک نظم سیاسی، به‌جهت آنکه با مسئلۀ نیستی و نبودِ یک وضع از امور و هستی و بودنِ یک وضع از امور دیگر سروکار دارد، لحظه‌ای است که باید آن‌را در منازعات مرگ و زندگی و پر مخاطرۀ پیش از رای‌گیری دنبال کرد. رأی‌گیری‌ها و همه‌پرسی‌های بعد از آن، خواه متضاد با یکدیگر باشند و خواه مویدِ هم، همگی ناظر به کشف ظهورات آن حقیقتی است که در لحظۀ تکوین نظم سیاسی، جرقۀ اولیه‌اش خورده و نطفه‌اش کاشته شده است. توماس کوهن در توضیح علت جابجایی پارادایم‌های علمی در انقلاب‌های علمی که آنها را مشابه با انقلاب‌های سیاسی نیز می‌داند، به‌لحاظ سرنوشت‌ساز غیرقابل توضیح توسط پارادایم علمی رایج اشاره می‌کند که بعضاً در حالت خواب یا شبه خلسه‌گونه رخ می‌دهد. به همین دلیل است که اغلب نظام‌های سیاسی برآمده از انقلاب‌ها، معمولاً تن به این خطر نمی‌دهند که اصل و اساس این نظم را تا پیش از برقراری یک نظم اولیه و فراگیر به رای بگذارند؛ هرچند انقلاب اسلامی از این جهت، از نوادر انقلاب‌ها است که این مخاطره را به جان خرید و همه‌پرسیِ 12 فروردین 1358 در فاصلۀ بسیار نزدیک به انقلاب برگزار کرد. اما فارغ از این همه‌پرسی، اگر قرار باشد اصلِ یک نظام سیاسی را دوباره به همه‌پرسی بگذاریم و نتیجۀ آن متضاد با نتیجۀ 1358 باشد، عملاً بر اساس آنچه گفته شد، اثبات‌کنندۀ فروپاشیِ اصل نظام جمهوری اسلامی نیست، زیرا اساساً تضاد در رای‌گیری‌ها و انتخابات‌های پس از انقلاب (یعنی انتخابات ریاست‌جمهوری، مجلس، خبرگان و ...) نیز وجود دارد و این تضادها، به‌معنای نفی اصل نظام نیست. بنابراین برگزاری همه‌پرسی با نتیجه‌ای حتی متضاد با نتیجۀ 1358 که ناظر به نفی اصل نظام باشد، اساساً بی‌معنا است، زیرا نظم یک نظام سیاسی، تابعی از منازعاتِ مرگ و زندگی پیش از همه‌پرسی و ناظر به «کشفِ حقیقت سیاست» در یک بستر زمانی و مکانی خاص است. 5. اگر هستیِ یک نظام سیاسی را در ارتباط با زمان نیز بنگریم، با تاسیس یک نظم سیاسی، یک عصر سیاسی آغاز می‌شود یا عصری جدید در استمرار اعصار گذشته احیاء می‌گردد. در ایران، به‌واسطۀ فراگیری اسلام و تشیع، مفهوم عصر عمدتاً با عصر اسلام یا عصر غیبت امام دوازدهم (عج) شناخته می‌شود و اعصار خردتر زندگی انسانِ ایرانی در نسبتی با آن تعریف می‌شده است. با این‌حال پس از مواجهۀ با جهانِ مدرن غربی، به تبع درک و فهمی که از مفهوم زمان در این جهان وجود دارد، مفهوم «معاصر» معنایی دیگرگونه یافته و بعضاً متضاد با عصر در معنای اسلامی و شیعی یافته است. اما انقلاب اسلامی، به این معنا احیاگر عصر در معنای اسلامی و شیعیِ آن بوده و تلاش کرده است تا معنای جدیدی از معاصرت را در ذیل انقلاب اسلامی رقم بزند. با تاسیس این نظام و همه‌پرسیِ مویدِ آن در 1358، عملاً ما وارد عصر جدیدی شده‌ایم که طرح رفراندوم در مقابل آن، به‌معنای بازگشت به معنای از عصر است که در دورۀ پهلول اول و دوم به اوج خود رسیده بود. به‌تعبیر دیگر، با همه‌پرسی 1358، معنای اسلامی و شیعی از عصر با انتخابات گره خورد و از پیوند با ایدۀ پادشاهی گسست. ما در عصر انقلاب اسلامی، معنایی از اسلام و تشیع را تجربه می‌کنیم که برخلاف ادوار گذشتۀ آن، که محصول تعاملات ناگزیر اسلام و تشیع با پادشاهی ایرانی بود، عصر «جمهوری اسلامی» است و از این جهت، برگزاری رفراندوم، عملاً به‌معنای بی‌اعتباری و بی‌معنایی سازوکارهایی است که در ذیل قانون اساسی برای مشارکت مردم تنظیم شده است. برگزاری رفراندوم دربارۀ اصل نظام یا موضوعات مبتلابه آن، در عصر پس از تاسیس جمهوری اسلامی، به‌معنای بازگشت به عصر گذشته است و در عمل به‌معنای تمام سازوکارهای تنظیمیِ این نظام اعم از انتخابات، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و انبوهی از سازوکارهای خاصِ این نظام تلقی می‌شود. به‌راستی اگر قرار باشد دربارۀ هر موضوعی رفراندوم برگزار شود، سازکارهای تنظیمی و تخصصیِ نظام جمهوری اسلامی دیگر چه محلی اِعراب خواهند داشت؟ خلاصۀ منتشرشده در خبرگزاری فارس: https://www.farsnews.ir/news/14020202000571
این بخش سوم حاوی نکات مهم و فلسفی است، این هستی و وجودی که اینجا از آن توضیحاتی داده شده است، همان واقعیت (wirklichkeit) در سنت ایده آلیسم آلمانی هم هست، به عبارت دیگر، هستی متعینی است که در تاریخ رقم خورده است. وقتی از هستی متعین صحبت می‌شود، یعنی هستی و واقعیتی که دارای حدود و مرز است، در سنت ایده آلیسم، این مرز موجب تحقق دوره ای می شود، لذا بحث از ادوار شکل می‌گیرد، چون هستی‌های متعین دیگری نیز وجود دارد که در حد و مرزهای دیگر قرار دارد که در افق، گذشته، اکنون و آینده، در بخش‌هایی از آن قرار می‌گیرد. در اینجا تاریخ پیوسته شکل می‌گیرد، یعنی ایده پیوستگی تاریخ. لذا در فلسفه تاریخ است که ایده پیوستگی تاریخی شکل می‌گیرد.(ایده دترمنیسم) رقیب ایده فوق، بحث گسستگی تاریخی است، متفکران موافق ایده گسست، برای عبور تلاش کردند که از این مرزگذاری‌ها عبور کنند. به عبارت دیگر، از تعین یافتگی و دترمنیسم عبور کنند، لذا مساله امر حاد و مرزگذار به صورت جدی مطرح می‌شود. در تبارشناسی، امر حادی که به صورت امر استعلا در تاریخ وجود داشته باشد،به محاق می‌رود. https://eitaa.com/philosophyofsocialscience
💠 رشد فزآینده دین‌داری در جامعه ایران/ عدم تحلیل و برنامه‌ریزی نهادهای علمی نسبت‌ به این مسئله ✴️ مسئله این است که ما در سنجش دین و دین‌داری ایرانیان باید ناظر به معنایی از دین که در ایران وجود دارد یعنی اسلام، تشیع و مانند آن پژوهش کرده و از این زاویه، ابعاد اجتماعی، فرهنگی و تاریخی دین را هم بررسی کنیم. انقلاب اسلامی ایران نقطه عطفی در دین‌داری ایرانیان بود که به‌نوعی منشأ تغییرات و تحولات در جهان اسلام، بلکه فراتر از جهان اسلام، در سطح کشورهای غیراسلامی هم شد. ❇️ ما با سطحی از دین و دین‌داری مواجه هستیم که باید در تعاملات و ساختارهای قدرت اجتماعی، منطقه‌ای و جهانی به آن پرداخت و آن را مدنظر قرار داد. این مسئله ابتدا چندان به چشم مخاطبان این جریان دینی اجتماعی و سیاسی نمی‌آمد. اصلاً فکر نمی‌کردند که این یک واقعیت زنده و قابل تداوم است. 🔸این جریان چیزی در حاشیه رقابت‌های شرق و غرب بود اما ناباورانه دیدند تداوم پیدا کرد، موج ساخت، نوع رفتار و مواجهات سیاسی منطقه‌ای قدرت‌های جهانی را به‌گونه‌ای تحت‌تأثیر قرار داد و جهان سکولاری که به هیچ وجه هویت اجتماعی و سیاسی دین را به رسمیت نمی‌شناخت، ناگزیر شد در رقابت با این جریان دینی ایران و جهان اسلام بدل‌های دینی درست کند. این موضوع اصلاً سابقه نداشت. براین اساس گروه‌های سلفی تندرو و بعد داعش به وجود آمد. این‌ها پدیده‌های جدیدی بودند که درتقابل با دین در عرصه سیاسی و با مفاهیم دینی شکل گرفتند. 🔷 در برابر برخی ادعاها باید پرسید کدام روز در این چهل سال گذشته این عنصر ضعیف شده است؟ ما در حوزه مناسکی شاخص‌ها یا نمادهایی را نمی‌بینیم و نداریم که نشان دهد قلمرو مناسک دینی تضعیف شده، شاهدش مثلاً پدیده اربعین، عزاداری‌ امام‌حسین علیه‌السلام یا جشن‌های مهدویت و مانند اینهاست. امروز ما در عرصه اجتماعی و سیاسی غیبت دین را نمی‌بینیم، بلکه رقابت‌هایی را می‌بینیم که مفاهیم مربوط به خودش را می‌طلبد. ما به شناخت پیچیدگی‌های این روابط و تقسیم‌بندی انواع دین‌داری‌هایی که مطرح می‌شوند نیاز داریم. در این زمینه هم ادبیات و تحقیقات مرتبط با دین‌داری را در دوران معاصر شاهدیم و این خود نشانه‌ای از حضور دین در عرصه‌های مختلف است. 🔶 اگر نهادهای علمی‌تان در حاشیه مرجعیت علم مدرن باشد توقع اینکه برنامه‌ریزی نخبگانی مناسبی از این ناحیه در جامعه اسلامی داشته باشید، نابجاست. در آن جهات بقیه نهادهای اجتماعی و فعالیت‌های دینی هنوز وضعیت مناسبی نسبت‌به بخش‌های دیگر را شاید پیدا نکرده باشد. 🔻 همچنین القای اینکه دین‌داری قوت و قدرتی را پیدا نکرده یا گرفتار آسیب شده از سوی کسانی که مباحث نظری می‌کنند، نتیجه نبود تحلیل همه‌جانبه‌‌ای نسبت‌به مسئله است و این افراد در چارچوب نظریاتی به مباحث می‌پردازند که ساختار معرفتی و علمی آن متناظر با این فرهنگ نیست و از منبع دیگری تغذیه می‌شود. 📌 متن تفصیلی گفت‌وگو در سایت استاد پارسانیا 🎙 💠 @parsania_net
ایده ویلسون افزایش قدرت و نفوذ امریکا چه از نظر داخلی و چه خارجی جامعه ای دیگری برای امریکا رقم زده است؛ به تعبیر دیگر جمعیت و نیروها کیفیت نوینی از نسبت ها را ایجاد کرده است. به همین دلیل شاید زمانی تنها نیاز بود دولت به دادگاه یا پادشاه پاسخگو باشد اما اکنون ملت نیز دیدگاهی دارد که دولت نمی تواند آن را نادیده بگیرد. پس نحوه سامان امور از امری ساده به امری پیچیده تبدیل می گردد. دغدغه ویلسون این است که دولت امریکا قانون گذاری انجام می شود و بر سر قوانین بسیار مباحثات و درگیری ها صورت می گیرد اما نحوه انجام امور توسط دولت اندیشیده نمی شود. ویلسون معتقد است عرصه بسیار مهمی وجود دارد که در امریکا از آن غفلت شده است و آن نحوه انجام امور و یا اداره کردن است. بنابراین ویلسون موضوع جدید را متقوم می سازد و امکان یک علم جدید به نام علم اداره را شکل می دهد. با این کار ویلسون سعی می کند میدان منازعات را از کارآمدی قانون (constitution) به کارآمدی اداره معطوف کند. در این صورت علم اداره محل نزاع برای نحوه سامان به امور است به شکلی که به بهینه ترین شکل ممکن -یعنی هم کاراترین (efficiency) و هم کم هزینه ترین شکل ممکن- امور اداری انجام شود.این به نحوه ارتباط سازمان، کارکنان و روش ها (methods) بستگی دارد. بنابراین ویلسون در مقاله مهم خود درباره علم مطالعه اداره می گوید: The idea of the state is the conscience of administration. Seeing every day new things which the state ought to do, the next thing is to see clearly how it ought to do them. ویلسون معتقد است که در امریکا ایده دولت تغییر کرده است دولت دیگر بر پاشنه قبلی نمی چرخد. دولت دیگر نباید وقت خود را تنها مصروف قانون گذار و قانون کند بلکه ایده دولت و در نتیجه آرمان و وظیفه آن در حال تغییر قابل توجهی است و «ایده دولت، وجدان اداره است». به تعبیر دیگر دولت در عمل اهمیت دارد. دولت چگونه به امور سامان می بخشد و آنها را در نسبت با هم قرار می دهد. سوال جدید ویلسون این است که «چگونه قانون باید با روشنگری، برابری، با سرعت و بدون اصطکاک اجرا شود، به عنوان جزئیات عملی». بنابراین دیگر نمی توان به کلیات اکتفا کرد بلکه جزئیات هم است؛ چگونگی راست و ریس کردن امور اهمیت دارد. ما دیگر به یک قانون کلی نیاز نداریم ما نیاز نداریم که مثلاً بدانیم حجاب باید به عنوان یک قانون لازم الاجرا در قانون باشد. سوال اکنون این است که: چگونه این قانون با جزئیات و تنظیم نسبت امور اعم از سازمان، افراد و روش ها می تواند عملی شود. @RevolutionaryIdea