eitaa logo
آشنایی با حکمت
83 دنبال‌کننده
124 عکس
15 ویدیو
116 فایل
ارتباط با من : @samanmasoomi فایل دوره‌های قدیمی کانال را می‌توانید از آرشیو تلگرام دریافت کنید: https://t.me/PhilosophyStart
مشاهده در ایتا
دانلود
تصحیح قدیمی بخش ابتدایی کتاب «نصوص الخصوص في ترجمة الفصوص» را می‌توانید در نرم افزار «همراه نور» بخرید. http://hamrahnoor.ir/book/11015
إن شاء الله صوت این جلسات، در کانال @baba_rokna بارگذاری می‌شود.
، بحث خوبی به عنوان «ملاصدرا و نقشه راه خوانش حکمت متعالیه» شروع کرده‌اند؛ که این صوتِ جلسه اول ایشان است. دغدغه ایشان، بسیار قابل توجه و جدی است. به خصوص نیم ساعت اول این صوت. جلسات، چهارشنبه‌ها، ساعت ۱۰، در خانه طلاب (کنار بیمارستان میلاد) برگزار می‌شود و صوت آن در کانال ایتا خانه طلاب، بارگذاری خواهد شد.
🔰 المپیاد علوم عقلی ▫️اولین المپیاد علوم عقلی با محوریت کتاب بدایة الحکمه نگاشته مرحوم علامه طباطبایی توسط مؤسسه آموزشی پژوهشی نفحات و مرکز تخصصی آموزش فلسفه اسلامی و با همکاری مؤسسات و مراکز تخصصی اموزشی برگزار می‌گردد. ▫️این المپیاد ویژه طلاب و دانشجویان متولد سال ۱۳۷۰ به بعد است. - طلابی که پس از تحصیلات دانشگاهی وارد حوزه علمیه شده‌اند، شرط سن سال ۱۳۶۷ به بعد است. ⏱ مهلت ثبت‌نام: تا ۱۵ مردادماه ۱۴۰۱ 🥇 زمان برگزاری المپیاد: ۱۵ مهرماه ۱۴۰۱ 🖥 جهت ثبت‌نام به سامانه ثبت‌نام نفحات به آدرس ذیل مراجعه نمایید؛ Register.Nafahat-eri.ir 💢 نفحات را در فضای مجازی دنبال کنید؛ | ایتا | آپارات | تلگرام | اینستاگرام |
إن شاء الله از این هفته، در صفحه‌ی اندیشه‌ی روزنامه اصفهان زیبا ، شروع به معرفی کتاب «منازل السائرین» خواجه عبدالله انصاری می‌کنم. این کتاب، از مهم‌ترین کتب عرفان عملی است. خوشحال می‌شم هر نکته‌ای داشتید، برام ارسال کنید. مطلب اول که امروز چاپ شد:
نقل عن *الإمامُ‌ العسكريُّ‌ * عليه السلام: صَلُّوا في عَشائرِهِم واشهَدوا جَنائزَهُم، وعُودُوا مَرضاهُم،وأدُّوا حُقوقَهُم؛فإنَّ‌ الرّجُلَ‌ مِنكُم إذا وَرِعَ‌ في دِينِهِ‌،وصَدَقَ‌ في حَديثِهِ‌،وأدَّى الأمانَةَ‌،وحَسَّنَ‌ خُلقَهُ‌ مَع النّاسِ‌،قيلَ‌:هذا شِيعيٌّ‌،فيَسُرُّني ذلكَ‌. اتَّقُوا اللّهَ‌ وكُونوا زَيناً ولا تَكُونوا شَيناً، جُرُّوا إلَينا كُلَّ‌ مَوَدَّةٍ‌،وادفَعوا عَنّا كُلَّ‌ قَبيحٍ‌؛فإنّهُ‌ ما قِيلَ‌ فِينا مِن حَسَنٍ‌ فنَحنُ‌ أهلُهُ‌،وما قِيلَ‌ فِينا مِن سُوءٍ فما نَحنُ‌ كذلک. (تحف العقول) از *امام حسن عسکری* در توصیه به شیعیان، نقل شده که: در جمع آنان (:اهل سنّت) - نماز بخوانيد - و در تشييع جنازه‌هايشان حاضر شويد - و از بيمارانشان عيادت كنيد - و حقوقشان را ادا كنيد؛ زيرا هر يك از شما وقتى در دين خود پارسا باشد و راست گويد و امانتدار باشد و اخلاقش را با مردم خوب كند، گفته خواهد شد: ✅ «اين شيعه است و اين مرا خوشحال مى‌كند.» امام در ادامه فرمود: ◀️ از خدا بترسيد و مايۀ آراستگى وآبرومندى [ما] باشيد، نه باعث عيب و ننگ. ◀️ دوستى‌ها را به سوى ما جلب كنيد و هرگونه زشتى را از ما دور سازيد؛ زيرا هر خوبى‌اى كه دربارۀ ما گفته شود، ما اهل آن هستيم و هر عيب و بدى‌اى دربارۀ ما گفته شود،ما چنان نيستيم. ✏️حاشیه: حال عجیبی دارد که امامِ تو، تو را از خودش بداند! بگوید چنین باش تا نیکی‌ها به نام من بخورد... ای جان به این لحظه...
هدایت شده از عارفین
🍃آیت‌الله‌ بهجت (ره) : اگر کسی بفهمد دنیایش نظیر آخرتش به دست خداست و اوست که مطالب دارَین را امضا می‌کند خیلی راحت می‌شود. 📚در محضر بهجت، ج۳، ص۱۷۶ 🆔 @arefin
«سلوکی منزل به منزل» ❓چه قدم‌هایی را بردارم تا به مقصد برسم؟ اگر قصد «سفر» به سوی «خدا» داری، این پرسش از اولین سؤال‌های توست. در متن قبلی گفتیم که چنین طلب و سؤالی در میان سالکان باعث شد که خواجه عبدالله انصاری به نوشتنِ کتاب «منازل السائرین» روکند؛ و هنوز نیز این سؤال پابرجاست و کتبی در این زمینه تدوین می‌شود. در میان طرح‌های سلوک، کتاب منازل، تنظیم و نظم عجیبی دارد. خواجه منازل را به 10 بخش تقسیم کرده است؛ بخش اول «بدایات» و بخش آخر «نهایات» است و در هر بخش، 10 باب قرار داده است که در مجموع 100 باب یا منزل می‌شود؛ اما خواجه توجه دارد که همه سالکان یک سطح ندارند! هم مبتدیان این 100 باب را طی می‌کنند و هم ثابت‌قدمانِ این راه؛ ازاین‌رو، هر باب را در سه سطح برای «عامه» و «سالک» و «محقق» تنظیم کرده است. اگر مقایسه‌ای با دیگر کتب سلوکی کنیم، نظم ریاضی‌وارِ این کتاب ما را شگفت‌زده خواهد کرد؛ به‌خصوص اگر خود نیز لااقل یک بار تلاش کرده باشیم که چنین ترتیبی را کشف یا تدوین کنیم؛ اما با نگاهی دقیق‌تر به تصور خواجه از منازلِ سلوک، این شگفتی افزون خواهد شد! ابتدا باید تصور خود از «منازل» را کمی واکاوی کنیم. در تصور ما، هر منزل مانند یک پله از راه‌پله است: 1. بین پله‌ها، ترتیب است و بدون گذشتن از هر پله، به پله بعدی نمی‌رسیم. 2. تا در پله‌ای مستقر نشویم، نمی‌توانیم از آن عبور کنیم، پس در هر پله، همان پله طی می‌شود و به پله‌های دورتر دسترسی نداریم. 3. با گذر از یک پله، کار ما با آن پله به اتمام می‌رسد. کسی که در پله بالاتر است، دیگر نیازی به پله‌های قبلی ندارد و مسلط بر آن‌هاست. 4. کسی که از پله‌ای گذشت، به پله‌های پایین بازنمی‌گردد. 5. با طی‌کردن هر پله، درصدی از راه طی می‌شود. 6. راه‌پله جهتی واحد دارد؛ یعنی از یک سو رو به تعالی است. 7. ترتیب و تعداد و حالت پله‌ها برای همه‌ انسان‌ها یکسان است. 8. توجه به پله بعدی کاری بی‌فایده و بلکه اشتباه است؛ زیرا تا پله فعلی طی نشود، راهی برای رسیدن به پله‌های بعدی نیست. شاید شما هم مثل من مدتی به دنبال پیدا کردن چنین مسیری، کتب سلوکی را زیر و رو کرده باشید! اما هر چه بیشتر جستجو کردم، کمتر یافتم! به خصوص مهم‌ترین مشکل، پیدا کردن پله‌ی اولی است که مقدماتی نداشته باشد؛ کسی که در میان راه است، اجمالا با هر کتابی، قدمی برمی‌دارد، اما کسی که سالک نیست، چه کند؟ گویا نه‌تنها کتب سلوکی، که قرآن نیز این قدم اول را صراحتا بیان نکرده! اصلا تا به حال به این فکر کرده‌اید که چرا در قرآن، مراحل سلوک با نظمی دلچسب، بیان نشده است؟ خداوند قصد هدایت ما را نداشته؟ چرا خداوند به سادگی بیان نکرده که آغاز سلوک چیست و با چه دستورالعملی، مرحله به مرحله پیش برویم؟ اصلا چرا قرآن نظم ندارد؟ تصور ما از سلوک، نه در کتب سلوکی یافت می‌شود و نه در قرآن! جالب این جاست که خواجه عبدالله انصاری نیز - که شاید منظم‌ترین کتاب را در زمینه‌ی سلوک، تدوین کرده – چنین تصوّری از سلوک ندارد! او در مقدمه کتاب، ابتدا نظر جنید را نقل می‌کند که ✳️ «گاهى بنده از حالى به حال بالاترى منتقل مى‌شود و هنوز از حال نخست كه از آن گذشته است، چیزی باقی مانده؛ پس از حال دوم بر حال نخست اشراف مى‌يابد و آن را اصلاح مى‌كند.» بر این اساس، گاهی ترتیب بین پله‌ها به هم می‌ریزد و در مراحل بالاتر باید مشغول اصلاح مراتب پایین‌تر شد. با قبول سخن جنید شاید بگوییم «بهتر نیست که در هر مقامی، تا تکمیل و اتمام آن مقام صبر کنیم و سپس با اقتدار و قوای کامل‌تری به مقام بالاتر برویم؟» به بیان دیگر، شاید چنین به نظر رسد که سالک در مرتبه بالاتر، متوجه کوتاهی‌های خود در مرتبه پایین‌تر می‌شود. در واقع او صبوری لازم را به خرج نداده و خواسته است پیش از موعد به مرتبه بالاتری برود؛ ازاین‌رو دچار نقص در مرتبه پایین شده. پس باید با صبر و حوصله در هر مقامی ماند تا تکمیل گردد؛ هرچند که طبق بیان جنید، راه اصلاح باز است. اما خواجه بعد از نقل سخنِ جنید، سخن متفاوتی ارائه می‌دهد: ✳️«اما به نظر من، هيچ مقامى براى بنده درست و صحیح نمى‌شود؛ مگر آنگاه که از آن بالا رود و سپس بر آن اشراف يابد و آنگاه آن را درست و صحیح گرداند.» هرچند توصیه به صبر و حوصله در هر مقامی، قطعا سخن درستی است، اما از نظر خواجه امکانِ تصحیحِ کاملِ هیچ حال و مقامی، در همان حال و مقام نیست! تا در منزلی هستی، نقص‌های خود را در آن منزل یا نمی‌بینی، یا نمی‌توانی رفع کنی. باید بالاتر روی و دوباره به پایین نظر کنی! برای مثال، منزل 7، یک بار در خود منزل 7 طی می‌شود؛ ولی سالک باز در منزل 8، آن منزل را طی می‌کند، و باز در 9 و 10 و ... . به بیان دیگر، کسی که در حال حرکت در منزل 10 است، در حال گردش در تمام منازل 1 تا 9 نیز باید باشد. ازاین‌رو، عارف در آخرین منازل باز در حال طی‌کردن همان مقامات ابتدایی هم هست؛
گویی اولین منزل، خود 100 بار تا منزل 100 تجدید می‌شود! به بیان دیگر، بدایات و منازل ابتدایی اصلاح نمی‌شود مگر به تصحیح منازل نهایی یا همان نهایات. اما عجیب است که خواجه باز در مقدمه، شگفتی دیگری می‌آفریند و می‌گوید: ✳️«أنّ‌ النهايات لا تصحّ‌ إلاّ بتصحيح البدايات» نه‌تنها در نهایات، بدایات اصلاح می‌شوند، بلکه خود نهایات نیز توسط بدایات تصحیح می‌شوند! کسی که به منزل 100 می‌رسد، باز برای تصحیح همین منزلِ 100 باید تمام منازل قبلی را طی کند؛ منازلی که خود در منزل 100 اصلاح می‌شوند! آیا این دوری آشکار نیست؟ آشفتگی و بی‌نظمی نیست؟ کتاب منازل السائرین، شروح متعددی دارد، یکی از این شروح، شرح عبدالرزاق کاشانی است؛ به نظر می‌رسد جناب کاشانی، متوجه تعجب ما شده است و از این رو در شرح مقدمه می‌فرمایند: ✳️«به جان خودم قسم! حق همان است که مصنف رحمه الله فرمود! چراکه هر مقامی، فروع و مراتبی در سایر مقامات دارد! و تا وقتی که سالک در آن مقام است و از آن بالاتر نرفته، از آن فروع و مراتب در حجاب است!» هر منزلی از سلوک، در تمام منازل دیگر، ریشه دارد! تا در یک منزل هستی، از امتداد آن در منزل دیگر، بی‌خبری! گویا منازل سلوک، همچون یک فرکتال هستند که در هر منزلی، امتدادی از دیگر منازل وجود دارد! با توجه به این حقیقت، جناب کاشانی، دست به بسط منازل زده است؛ گفتیم که خواجه، کتاب منازل را در ۱۰ بخش، از بدایات تا نهایت، تدوین کرده است؛ از این رو، جناب کاشانی، هر منزلی را متناسب با این ۱۰ بخش، به ۱۰ منزل تقسیم کرده است که در مجموع، ۱۰۰۰ منزل خواهد شد. حقیقت این است که در تصور رایج از سلوک و مقامات، ما قدم اول را برمی‌داریم تا مقدمه‌ای برای قدم بعدی داشته باشیم. مراحل و منازل از هم «استقلال» دارند و هرکدام جداگانه کاری می‌کنند و ما را به جایی می‌رسانند. گویا 100 «مقصد» داریم که در هر منزل، به یکی از آن‌ها می‌رسیم؛ ازاین‌رو، وقتی می‌بینیم که بین منازل چنین نسبتی است، احساس می‌کنیم دچار دور و بی‌نظمی شده‌ایم. در صورتی که در تصور خواجه، خدا، واحد و احد و قیوم و صمد و لطیف و قریب است و تنها او مقصد است. اگر هر منزلی یک مقصد مستقل باشد، دچار شرک و تعدد معبود می‌شویم. حقیقت این است که خدای لطیف و قریب در همین نزدیکی است! دور نیست که با پلکانی به او برسیم! دارای جزء نیست که با هر منزل، به جزئی از او برسیم؛ پس سلوک چه می‌شود؟ نمی‌دانم! شاید سلوک چشم باز کردن به این حقیقت است! سلوک، زیستن و همراهی و عاشقی و بندگی در پیش‌گاهِ این محبوبِ رنگین است! دورِ یار گشتن است! ما قرار نیست که سالک بشویم! گویا حقیقت سلوک را، در خود داریم و خواجه قرار است این بذر نهفته را شکوفا کند! به نظر می‌رسد، از همین روست که خواجه در مقدمه، سخن ابوعبید بسری را برای ما از خداوند طلب کرد: «خداوند را بندگانى است كه به ايشان در آغازهايشان آنچه را در پايان‌هايشان است، نشان مى‌دهد.» حال اگر چنین است، باید آغاز راه، منزلی باشد که تمامِ راه است؛ باید هویتی داشته باشد که بتوان گفت: «تنها یک توصیه به تو می‌کنم! آن هم ... تا آخر عمر آویزه‌ی گوش‌ات کن و با آن زندگی کن!» آن هم چیزی که در قلب من همین الان هست! کدام آغاز چنین عظمتی دارد؟ إن شاء الله، چند هفته‌ی بعد، بتوانیم با این منزل آشنا شویم. اما پیش از آن، باز هم بی‌نظمی‌های دیگری در سلوک هست، که باید با آن‌ها آشنا شویم، تا تصور بهتری از راه و منازل داشته باشیم. إن شاء الله در متن بعدی، به این نکات، خواهیم پرداخت.
📜رسول خداصلی الله علیه و آله را در سال ۵۹۰ در شهر تلمسان در خواب زیارت کردم-در ضمن شنیده بودم کسی در مورد شیخ ابومدین بدگویی کرده در حالی که شیخ ابومدین از بزرگان عرفا است و من بدو معتقدم لذا این شخص را ناخوش داشتم به سبب دشمنی اش با ابومدین-رسول خدا فرمود:برای چه فلانی را ناخوش داری، عرض کردم: به واسطه دشمنیش با ابومدین، فرمود:آیا خدا و مرا دوست ندارد، عرض کردم:چرا،خدا و شما را دوست دارد، فرمود:پس چرا او را به سبب دشمنی اش با ابومدین دشمن می داری و برای دوست داشتنش مر خدای و رسول خدای را دوستش نمی داری؟گفتم: من تا کنون در غفلت و لغزش بودم و اکنون توبه می کنم‌. 📘فتوحات مکیه،باب۵۶۰:وصایای حکمی،بند۴۸۰ @JAMEOLASRAR110
اندیشه 1 آذر.pdf
6.29M
به مناسبت روز حکمت و فلسفه و فارابی
نقش اول داستان سلوک گفتیم که عده‌ای از فقراء دست به دامن خواجه شدند تا ترتیبِ منازل سیر و سلوک را برای آن‌ها آشکار کند؛ سؤال و طلبی که ما نیز امروزه، کم و بیش داریم: از کجا شروع کنم؟ چه مراحلی را با چه ترتیبی طی کنم؟ اما در متن قبلی بیان شد که تصور خواجه از منازل، با تصور ما فرق دارد؛ خواجه منازل را مستقل نمی‌بیند و اصلاح هر منزل را در همان منزل ممکن نمی‌داند؛ همه منازل وابسته به یکدیگر هستند، از این رو، طی کردن منازل، با پیچیدگی‌هایی همراه است که متفاوت از نظم ساده‌ای است که انتظارش را داشتیم؛ اما نکته‌ی مهم‌تری نیز باز برخلاف انتظار ماست؛ خواجه در مقدمه می‌فرماید «بدان که سیرکنندگان در این مقامات، به نحو فجیعی، بسیار متفاوت هستند! و ترتيب قطعی برای آن‌ها وجود ندارد!» ما در جستجویِ منازل السائرین، «خود» را فراموش کرده‌ایم! ما انتظار داریم که سیری در پیش رو باشد که برای همه‌ی انسان‌ها در تمامِ زمان‌ها تنظیم شده باشد؛ سیری که من و تو را نبیند؛ گویا «انسان» خود حقیقتی است و تفاوتِ «انسان‌ها» خارج از انسانیت است؛ و این دقیقا خلاف سلوک است! باید این را متذکر شد که در روند سلوک، اولین و آخرین چیزی که باید دست‌اندرکارِ آن بود «من» هستم؛ قرار است «من» خودم را خرج راه خدا کنم؛ «من» را اصلاح کنم؛ حتی در مراحلی «من» را نبینم؛ «من» را خالص کنم؛ «من» تقوا پیشه کنم و «من» به خدا برسم؛ به نظر می‌رسد این یکی از آفات جدی افرادی باشد که شروع به مطالعه‌ی کتب سلوکی می‌کنند: آنان با فراموش کردنِ خود، روندهای سلوکی را تعقل و یا تخیل می‌کنند و در آن‌ها، تعمق می‌کنند و شاید بسیار بسیار، سخنان عمیقی به زبان و عقل و خیال آن‌ها راه یابد؛ اما متأسفانه ممکن است بعد از سال‌ها، هنوز در «خود» و برای خود، قدم از قدم برنداشته باشند، و همین سکون، و غفلت از خود، باعث می‌شود که بیش از پیش، تفاوتِ انسان‌ها را نبینند و بیشتر در این گرداب فرو روند و بلکه دیگران را هم به این گرداب، دعوت کنند. باید متذکر شد که اگر نخواهم خود را تغییر دهم «حقیقت و اسلوب سلوک» هیچ ربطی به من ندارند؛ حقیقت سرِ جایش هست و نیازی ندارد که آن را تبیین و فهم کنم! «من» برای تغییر خودم، به آن نیاز دارم؛ اما اگر دست به تغییر خود نزنم، بعد از مرگ، مطالعه‌ی کتب سلوکی، پشیزی در محاسبه‌ی روز جزا، تاثیری ندارد! بلکه تاثیر عکس دارد! آن که ندای راه را شنیده و کاری نکرده، پلیدتر از کسی است که نشنیده. اما اگر متذکر اهمیت «من» شویم، اولین چیزی که به چشم ما می‌خورد، تفاوت‌هاست؛ هر انسانی خلقی دارد و شرایط روحی و زمانی خاص خودش و محیط متفاوتی که در آن زندگی کرده و فرهنگی که در درون آن بزرگ‌شده است؛ فعلا نمی‌خواهم این شرایط را شرایطی صحیح بدانم، ولی لااقل راه من به آن مقصد واحد، متفاوت از راه تو خواهد بود؛ کسی که قرار است با حکومت یزید مقابله کند، راه و روشی دارد متفاوت از کسی که می‌خواهد با حکومت معاویه مقابله کند. امام حسین در زمان معاویه سیاستی داشتند غیر از سیاست دوران یزید؛ اگر کسی در کنار امام حسین در زمانه‌ی یزید است، باید همراه امام، به کربلا رود؛ اما در زمان امام صادق، وقت، وقتِ تقیه است! و کسی این را می‌فهد، که درکی از تفاوتِ زمانه داشته باشد؛ حال، تذکرِ پیر هرات به ما نیز، شبیه به همین ماجراست؛ من باید در درون خودم و باشرایط خاص خودم، سلوک کنم؛ من با اَشرار درونیِ خودم که متفاوت از اَشرار دیگری است، باید مقابله کنم؛ من توانایی‌های خاصی در سلوک دارم، که متفاوت از توانایی‌های توست. جناب کاشانی برای شرح این سخنان خواجه، ما را متوجه تفاوت «استعداد»ها می‌کنند؛ این تفاوت استعدادها، منجر به تفاوت در مسیر سلوک می‌شود، آن هم تاحدی که ممکن است فردی، در منزلی، بسیار باقی بماند؛ اما فرد دیگری، سریع از آن عبور کند؛ بلکه شاید فردی، اصلا به منزلی وارد نشود! حتی بعضی افراد، به جهت توفیقی خاص، بدون طی کردنِ منازل ابتدایی، به منازل انتهایی برده می‌شوند! در بعضی منازل، بعضی افراد به واسطه‌ی ضعف استعداد، دچار نوعی ناهشیاری و بی‌توجهی به دیگر ابعاد زندگی ‌می‌شوند؛ حتی ممکن است این ناهشیاری، سال‌های سال، همراه کسی باشد؛ اما برای بعضی دیگر، چنین اتفاقی نمی‌افتد. حال توجه کنید که همه‌ی منازل در یکدیگر حضور دارند؛ پس تفاوت در منازل، منجر به تمایز در تمام سلوک است؛ شاید بر اساس همین نکته، خواجه در مقدمه می‌فرماید: «هيچ منتهاىِ جامعى، محل توقفِ تمامِ سالکین نیست». از نظر اهل عرفان، کسی شایسته‌ی امامت است که تمامی استعدادها را می‌شناسد و می‌تواند هر کسی را در راه سلوکِ خودش، به پیش ببرد.
البته در هر حال، حضور در بعضی از مقامات، قطعی است، هرچند که نحوه‌ی حضور، متفاوت باشد؛ و بر اساس شرح جناب کاشانی، کتاب منازل، بر اساس حالاتِ مریدی تنظیم شده که استعداد متوسطی دارد و دارایِ فطرتی کامل است و در طی زندگی، با موانع مختلف درونی و بیرونی، در راه سلوک، آزموده می‌شود؛ به نظر می‌رسد، اکثر افراد، با چنین تدوینی، احساس همدلی خواهد کرد. اما با درک این نکات، چالشِ جدیدی در برابر من قرار خواهد گرفت: چگونه خود را بشناسم؟ «من» کدامم؟ هرچند که پاسخ این پرسش، به اندازه‌ی داستانِ زندگانیِ ما، طولانی است، اما باید کمی درباره‌ی آن، سخن گفت؛ إن شاء الله، هفته‌ی آینده، کمی با این داستان، آشنا می‌شویم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نماهنگ بسیار زیبا ⭕️ از خدا طلب فرزند کنید! فرزند را نذر امام زمان کنید! 🔰
فالوور خودت باش! 💬حالت چطور است؟ از خودت چه خبر؟ این دو پرسش را معمولا از یکدیگر می‌پرسیم؛ اما هیچ‌گاه به آن‌ها پاسخ نمی‌دهیم. واقعا من در چه حالی هستم؟ در متن قبلی تذکر دادیم که بدون خودشناسی، نمی‌توان از کتاب منازل‌السائرین، بهره‌مند شویم؛ از این رو این هفته، به دنبال «خود» خواهیم بود؛ اما به نظر نمی‌رسد که پاسخ به این پرسش، کار سختی باشد؛ زیرا نزدیک‌ترین حقیقت به من، خودِ من هستم. از مولی علی(ع) نقل شده که فرمودند: 📜«كَيفَ‌ يَعرِفُ‌ غَيرَهُ‌ مَن يَجهَلُ‌ نَفسَهُ‌؟!» چگونه ديگرى را بشناسد، كسى كه نفسِ خود را نمى‌شناسد؟ (غررالحکم: 6998) همچنین مفیدترین شناخت، شناخت نفس است، چنان از مولی علی (ع) نقل شده: 📜 «أفضَلُ‌ المَعرِفَةِ‌ مَعرِفَةُ‌ الإنسانِ‌ نَفسَهُ‌.» برترين شناخت، خودشناسىِ انسان است (غررالحکم: 2935) اما عجیب است که این معرفتِ نزدیک و مهم را پیگیری نمی‌کنیم! 📜 «عَجِبتُ‌ لِمَن يَنشُدُ ضالَّتَهُ‌ وقَد أضَلَّ‌ نَفسَهُ‌ فلا يَطلُبُها!» در شگفتم ازكسى كه‌ گمشده خود را مى‌جويد؛ در حالی که خويشتن را گم كرده و آن را نمى‌جويد! (غررالحکم: 6266) ◀️ راهکارها با همه این احوال اما اکثر انسان‌ها رجوعی به خود ندارند و واقعا سخن‌گفتن درباره چیزی به این روشنی و نزدیکی سخت است؛ اما شاید تنها با یک تذکر، کسی به مقصد برسد: ✅ «ساعتی از روز را در تنهایی و سکوت بنشین و حال خود را بررسی کن.» کمی از خود بیرون رویم! طوری به خود نگاه کنیم که گویا در حال نگاه و وارسیِ فرد دیگری هستیم؛ به رفتار و روحیاتش نگاه کنیم و درباره‌اش بیندیشیم؛ - حالش خوب است؟ - چه افکاری در طول روز از ذهن و قلبش می‌گذرد؟ - رفتارش عاقلانه است؟ - از این رفتارها چه غرض و نیتی داشت؟ - امسالش بهتر از سال قبلش شده؟ - در این مسیری که می‌رود به کجا خواهد رسید؟ - فکری برای اصلاح خودش دارد؟ - تا کنون موفق بوده؟ بین تمامی این بررسی‌ها، شاید دیدنِ «تمایلات» از هر چیز دیگری مهم‌تر باشد. ببینید: - چه چیزی را دوست دارد؟ - چه کاری او را به اعجاب وا می‌دارد؟ - با چه چیزی ذوق می‌کند؟ - از چه ناراحت می‌شود؟ - از دیدنِ چه‌کسی خوشحال می‌شود؟ - دوست دارد با چه کسانی وقت بگذراند؟ - وقتی دعا می‌کند، چه چیزهایی را از خدا می‌خواهد؟ - به درگاه خداوند برای اصلاح مشکلات روحی‌اش دعا می‌کند؟ - چه چیزی به او بدهیم، راضی می‌شود؟ - چه چیزی از او بگیریم، زندگی‌اش تیره و تار می‌شود؟ اما معمولا ما بسیاری از روحیات انسانی را اصلا نمی‌شناسیم! و وقتی روحیه‌ای را نشناسی، حتی وقتی دچارش شوی، بی‌تفاوت خواهی بود. از مهم‌ترین منابع برای روبه‌روشدن با روحیات متنوع انسانی، «قرآن» است. یکی از نکاتی که در خواندن قرآن بسیار اهمیت دارد، دقت در روحیات مختلفی است که قرآن معرفی می‌کند؛ حالات روحی و رفتاریِ منافق، مومن، کافر و ... . باید در هر آیه، روحیات مطرح را درک کرد و سپس در خود جستجو کرد و آن‌ها را یافت. شاید اکنون باور نکنید؛ اما با کمی کندوکاوِ صادقانه در خود، تمام این روحیات را، حتی روحیات کُفّار را، در خود خواهید یافت. ◀️ موانع خودشناسی اما موانع مهمی سر راه این کندوکاو خواهد بود. ⛔️ اولین مانع، تطهیرِ خود و رضایت از خود و عدم صداقت است. نمی‌خواهیم خودِ واقعی‌مان را بپذیریم! اما باید با خودمان روراست باشیم؛ با دروغ گفتنِ به خود، حقیقت گُم نمی‌شود. روزی می‌رسد که همه اسرار آشکار خواهد شد (طارق: 9). پس بهتر است پیش از قیامت و عذاب، شروع به درمان خود کنیم و پیش از هر درمانی، باید درد را صادقانه درک کنیم؛ شاید همین یک تذکر، که امام علی (ع) نقل شده است، فردی را به سعادت برساند: 📜 وَ اِحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْكَرَهُ أَوْ اِعْتَذَرَ مِنْه. بپرهيز از هر كارى كه چون كننده‌اش از آن پرسش شود، آن را انكار نمايد، یا از آن پوزش خواهد (نهج‌البلاغة: نامه 69). درون ما جایی است که علاقه به آشکارشدنش نداریم؛ اما این نباید باعث فراموشی درون و بی‌توجه به خود شود. ⛔️ مانع دوم، توجه به دیگران است که البته این مانع هم می‌تواند همراه با علاقه به تطهیر خود باشد! دوست داریم دیگران خیلی خوب نباشند تا احساس نکنیم که اوضاع خودمان بد است؛ گویا اگر همه بد باشند، اشکالی ندارد که من هم عیبی داشته باشم؛ برای همین به عیوب آن‌ها توجه می‌کنیم و این توجه، ما را از خود غافل می‌کند؛ از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: 📜 «إِذَا رَأَيْتُمُ اَلْعَبْدَ يَتَفَقَّدُ اَلذُّنُوبَ مِنَ اَلنَّاسِ نَاسِياً لِذَنْبِهِ فَاعْلَمُوا أَنَّهُ قَدْ مُكِرَ بِهِ.» هر گاه ديديد بنده گناهان مردم را مى‌جويد و گناهان خودش را از ياد برده است، بدانيد كه گرفتار مكر شده است (تحف‌العقول: ج۱ ص۳۶۴).
⛔️ اما مانع بسیار مهم دیگر، جذابیت‌های زندگی است! همین شور و نشاط و زیبایی‌های زندگی که ما را به خودشان جذب می‌کنند؛ چه‌کسی می‌تواند همزمان با دیدن یک بازی فوتبال جذاب، کتاب مهمی را بخواند و بفهمد؟ دوستی داشتم که همیشه به موسیقی گوش می‌کرد؛ او دیگر نمی‌توانست لحظه‌ای با خود تنها باشد؛ بلکه حتی آرام‌آرام روبه‌روشدن با خودش برایش وحشتناک می‌شد! باید کتاب نفس خود را در تنهایی و آرامش خواند! و البته باز به همین صورت، غم‌ها و اضطراب‌ها و سختی‌های زندگی نیز، می‌توانند مانع خودشناسی شوند. موانع خودشناسی، بسیار زیاد هستند، و همین مواردی که ذکر شد نیز، مصادیق متنوعی دارند؛ همچین «خود» نیز، ابعاد متنوعی دارد که هنوز برای ما ناشناخته است؛ امید است که پیگیریِ شما از خودتان، مسیر خودشناسی را آرام‌آرام بگشاید.
مقدمه (۵) : ◀️ در انتظار خودم در پیشگاه خدا: 👇
✳️ در انتظار خودم در پیش‌گاه خدا قصد ما بهره‌مندی از کتاب «منازل السائرین» جناب خواجه عبدالله انصاری است؛ همراه با خواجه، وارد مقدمه‌ی کتاب شدیم؛ مقدمات برای ورود به منازل، بسیار حیاتی هستند، زیرا ما را با حال و هوایی که در آن، این کتاب تالیف شده، و عالَمی که نویسنده در آن می‌زیسته، آشنا می‌کنند؛ اما بعضی از ابعاد این عالَم، آنچنان در میان عبارات مخفی شده‌اند که اصلا به چشم نمی‌آیند؛ یا برای خواجه، آنچنان واضح و بدیهی بوده‌اند که ایشان یادی از آن‌ها نکرده است؛ یکی از این موارد، «معرفت‌نفس» یا «شناختِ خود» است؛ بدون خودشناسی، سلوک معنایی ندارد! اما به جهت تنوع و گستره‌ی ابعادِ من، خودشناسی نیز، ابعاد و اسلوب متنوعی خواهد داشت؛ در متن قبلی، به یکی از اسلوب‌های خودشناسی پرداختیم؛ اسلوب دیگرِ معرفت‌نفس، اسلوب فلاسفه‌ی اسلامی است که برای آشنایی با آن، می‌توانید به کتاب «معارف کاربردی» حجة الاسلام محمدحسن وکیلی، بخش «انسان‌شناسی» مراجعه کنید. اما باز اسلوب دیگری از «روبروشدن با خود» وجود دارد، که برای وارد شدن به عالم اهل عرفان، ضروری است، و آن توجه به احوال است. 💬 سلوک «از من» است یا «از خدا»؟ به رفتارها و برنامه‌ریزی‌های گذشته‌ی خود بنگرید، شما چگونه می‌اندیشیده‌اید؟ اگر کسی سلوک را «از خود» بداند، چنین می‌اندیشد: ◾️ «من باید رفتار و تلاشی داشته باشم تا به مقصد برسم؛ مقصدی که اکنون از من دور است و به آن نرسیده‌ام؛ پیش از این تلاشِ من، سلوک و رسیدن و وصولی وجود ندارد؛ پس باید مقصد را در ذهنم مجسم کنم و برای وصول به آن، برنامه‌ای تدوین کنم؛ إن شاء الله خداوند هم، مدد و برکت خود را برای من خواهد فرستاد» با توجه به این توضیح، آیا سلوک را از خود می‌دانسته‌اید و یا از خدا؟ کسی که سلوک را از خداوند بداند، چه درکی از سلوک دارد؟ 🔹نگاهی به گذشته سلوک، طی کردن یک راه است؛ به گذشته‌ی خود بنگرید! ما همواره در حال طی کردن «راه»ی بوده‌ایم؛ پس شاید بتوان با توجه به تجربیات گذشته، درکی از سلوک پیدا کرد: مخلوقی که وقتی به دنیا آمد، حتی نمی‌توانست غذا بخورد! باید مادر از شیره‌ی جانش به او می‌نوشاند و او را تروخشک می‌کرد تا زنده بماند؛ به نظر می‌رسد ما زندگی را از خود شروع نکرده‌ایم! در دوران کودکی، آنچنان آسیب‌پذیر بودیم که گویا اگر مراقبتِ مادر نبود، به راحتی از بین می‌رفتیم؛ نه فکری برای خود داشتیم و نه برای آینده برنامه‌ریزی می‌کردیم؛ اما آیا مادر و عوامل بیرونی، به تنهایی، می‌توانستند ما را پرورش دهند؟ کودکی را فرض کنید که تمایلی به شیر مادر نداشته باشد! بالعکس، سرکه دوست داشته باشد! مادر می‌تواند از او نگه‌داری کند؟ زنده خواهد ماند؟ کودکی را فرض کنید که تمایلی به چهره‌های انسان‌ها نداشته باشد؛ زبان و دیگر حقایق انسانی را درک خواهد کرد؟ ما به دنیا آمدیم و «کششی» ما را به سوی مکیدنِ سینه‌ی مادر و توجه به چهره‌ی انسان‌ها کشاند؛ جالب است که کودک، خودْ به شیر مادر بیشتر تمایل دارد تا شیر خشک(1)؛ بعدها نیز «کششی» ما را به سوی خوردن غذاهای شیرین کشاند! هیچ نمی‌دانستیم که غذاهای شیرین هستند که کالری بیشتری دارند، اما تمایلی به آن‌ها داشتیم! باید تمایل و کشش مناسبی در کودک باشد تا مادر بتواند او را بپروراند. همچنین سرِّ دیگری در خود «مادر» وجود دارد! مادران به طور طبیعی «علاقه‌مند» به کودکانشان هستند؛ شاید این مادر تا همین یک سال پیش، حال و حوصله‌ی خیلی کارها را نداشت، اما اکنون، شور و شوقِ خاصّی برای تروخشک کردن این کودک دارد؛ مادر، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی، آماده‌ی پرورشِ فرزند می‌شود؛ نه مادر و نه کودک، خود به تنهایی شرایط رشدِ کودک را فراهم نمی‌کنند؛ کشش و گرایشی در مادر و فرزند هست که به طور طبیعی، این دو را در مسیر رشد کودک قرار می‌دهد؛ و البته در مسیر رشدِ خودِ مادر! ما به طور طبیعی، در دوره‌های مختلف زندگیِ خود، به اموری متمایل می‌شویم و در حال و هوایی قرار می‌گیریم؛ در ابتدای زندگی، معمولا کمتر اهل بی‌توجهی به این «احوال» هستیم و این احوال را پیگیری می‌کنیم و با آن‌ها زندگی می‌کنیم؛ احوال معمولا با «امکانات بیرونی» و «استعدادهای درونی» ما، هماهنگ هستند؛ یعنی در زمان مناسب، هم استعداد رفتار و رشدی به ما داده می‌شود، و هم تمایلِ پیگیری و عملی کردنِ آن رفتار را، پیدا می‌کنیم، و هم شرایط محیطی ما برای آن فعالیت، آماده می‌شود. اما وقتی آرام آرام «خود را دارای استقلال می‌بینیم» و «به توانایی‌ها و تصمیم‌های خود اعتماد می‌کنیم» دیگر احوال را رها کرده و به «اغراض» دل خوش می‌کنیم!
🔹حال و غرض «غرض» تا حدی شبیه به «خیال‌پردازی» است و «حال» شبیه به «دیدن»؛ در «خیال‌پردازی» ما خودْ خدای صحنه می‌شویم و برای روند داستان، تصمیم‌گیری می‌کنیم؛ به بیرون از خود توجه نمی‌کنیم و احساس می‌کنیم که مدیر عالم هستیم؛ در بسیاری از مواقع، «برنامه‌ریزی» با چنین حال و هوایی رقم می‌خورد. اما وقتی در پیِ «دیدن» هستیم، تصمیم نمی‌گیریم که حقیقت چه باشد! خود را متوجه بیرون می‌کنیم و به حقیقت چشم می‌دوزیم تا حقیقت، خود را به ما معرفی کند؛ وقتی به آسمان نگاه می‌کنیم، یا سیاه است و یا سفید و یا آبی! من نمی‌توانم رنگ آن را تعیین کنم؛ ولی در خیال‌پردازی، من می‌توانم آسمانی بنفش داشته باشم و از آن لذت ببرم! بعضی حال را چنین تعریف کرده‌اند: ◀️ «آنچه که بدون تلاش و سختی و جلب‌کردن، بر قلب وارد می‌شود و صفات فرد را تغییر می‌دهد» (2) حال، کسبی نیست؛ اگر با آن همراهی کنی، علم و عمل متناسب با خودش را می‌آورد؛ حال در زمان حال، موجود می‌شود! اهل حال، در گذشته و یا آینده زندگی نمی‌کنند، بلکه با حالِ اکنون‌شان به پیش می‌روند؛ برخلاف اهل خیال‌پردازی که یا مشغول خیال‌پردازی درباره‌ی گذشته هستند و یا آینده. خیال‌پردازی شبیه به «طولِ اَمل» است که در روایات ما، مذموم تلقی شده (3) عارفان با احوال خود به پیش می‌روند و نه با اغراض خود! عارف هنوز که هنوز است، خود را کودکی می‌داند در دست تدبیر خدا! عارف برای خودْ شخصیتی مستقل از خداوند قائل نیست تا خودْ تصمیم بگیرد چه برایش رقم بخورد! او خداوند را در آنچه گذشته و توانایی‌هایی که تاکنون به او داده، محصور و محدود نمی‌داند تا صرفا منتظر چیزی همچون گذشته باشد؛ کودک اگر به کودکیِ خود خو بگیرد، به احوال نوجوانی بها نمی‌دهد! نوجوان اگر به احوال نوجوانیِ خود خو بگیرد، به احوال جوانی بها نمی‌دهد! عارف با خود چنین می‌گوید که اگر به خدای دیروز خو بگیرم، خدای امروز را از دست می‌دهم! عارف می‌داند که در تمام مراحل عمرش، با احوالی روبرو بوده است که او را به مراحل تازه‌ای دعوت می‌کرده‌اند؛ و خدا نامحدودتر از آن است که به احوال گذشته محدود شود؛ عارف هر روز منتظر حالی تازه است تا او را در مرحله‌ای جدید، پیش ببرد؛ و این روبرو شدن با خود، سبک متفاوتی از معرفت‌نفس است؛ در این سبک از معرفت نفس، عارف همواره سعی می‌کند نزد خودش و احوال تازه‌اش حاضر باشد و ببیند خدایش او را به کدام سو هدایت می‌کند، تا بتواند در هر لحظه، عبدِ خداوند باشد و در مسیر سلوک، پیش رود؛ همچنین چون احوال به دست خدایِ عالَم رقم می‌خورند، او با نگاه به شرایط محیطی و احوال عالم، و آنچه در کتاب خدا بیان شده، درک بهتری از احوالش پیدا می‌کند. خدای عارف، از درون و بیرون، او را هدایت می‌کند. 🔹موانع حضور نزد خود اما در این مسیر، موانع جدی وجود دارد؛ همه‌ی موانعی که در متن قبلی ذکر شد، در این سبک از معرفت‌نفس نیز، مانع هستند؛ اما به طور خاص می‌توان متذکر شد که توجه به «اغراض» اساس بی‌توجهی به «احوال» است؛ اغراض نفسانی، تنوع بسیار زیادی دارند؛ به عنوان مثال، یکی از این اغراض «دل‌سپردنِ به حالِ قبلی» است. وقتی حالی بر ما می‌گذرد و با آن همراه می‌شویم، احساس رشد و تعالی و بسط می‌کنیم؛ این احساس‌ها، همگی دل‌چسب هستند؛ اما کافی است که فراموش کنیم که احوال، وقتی دارند؛ هنگامی که وقتِ حالی گذشت، باید آن را رها کرد و با حال بعدی، همراه شد؛ اما دل‌چسب بودنِ حال قبلی، مانع می‌شود و دوست داریم مدام، گذشته را تکرار کنیم؛ پس به جایِ دل دادنِ به تحول، خود را ساکن می‌کنیم و می‌میرانیم. غرض دیگر، تمایل به ربوبیت و مدیریت است؛ ما رب عالم نیستیم! بله! ربوبیت، کمال است، اما کمال خداوند و نه من! وقتی می‌خواهم رب و مدیر باشم، دست به تغییر عالم بر اساس اغراض خودم می‌زنم، بدون توجه به تقدیر و ربوبیت خداوند؛ و از این رو، به احوال، که قاصدهای تقدیر و ربوبیت الهی هستند، بی‌توجه می‌شوم؛ اما کسی نمی‌تواند در برابر اراده‌ی خداوند، مقاومت کند! پس مکرر در مکرر، به بن‌بست می‌خورم! کسی که دل به اغراضِ خود می‌دهد، گویا در برابر تقدیر الهی قد علم کرده است. به نظر می‌رسد، عارف برای رهایی از ربوبیت و اغراضِ خود، نیازمند درک ربوبیت الهی است؛ به خصوص که بسیار پیش می‌آید که اغراضِ ما خود را به جای احوال جامی‌زنند! به نظر می‌رسد، دین و احکام آن و امامِ زمان، در این میان، نقش بسیار مهمی دارند؛ دین به عارف کمک می‌کند تا اغراض خود را مهار کرده و با احوالش پیش رود؛ البته درک احوال و اغراض، بدون چشیدنِ خود، ممکن نیست! هرچه توصیف و توضیح ارائه شود، ثمری ندارد، مگر این که صادقانه به خود رجوع کنیم و خود را بچشیم! اما در این مسیر، دین و احکام آن، این قلبِ حیران را آرام آرام با خداوندِ عالم، آشنا و همراه می‌کنند، تا جایی که خدایش را بشناسد و اغراضش را رها کرده و جز آنچه خدا می‌خواهد را نخواهد!