eitaa logo
آشنایی با حکمت
83 دنبال‌کننده
124 عکس
15 ویدیو
116 فایل
ارتباط با من : @samanmasoomi فایل دوره‌های قدیمی کانال را می‌توانید از آرشیو تلگرام دریافت کنید: https://t.me/PhilosophyStart
مشاهده در ایتا
دانلود
📚فی «قرب الإسناد» بسنده عَنِ اَلرِّضَا عن أبیه عن أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، فی حدیث طویل: ...أَنَّ وَابِصَةَ بْنَ مَعْبَدٍ اَلْأَسَدِيَّ أَتَاهُ فَقَالَ: لاَ أَدَعُ مِنَ اَلْبِرِّ وَ اَلْإِثْمِ شَيْئاً إِلاَّ سَأَلْتُهُ عَنْهُ؛ فَلَمَّا أَتَاهُ قَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: إِلَيْكَ يَا وَابِصَةُ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ؛ فَقَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : [دَعهُ] اُدْنُهْ يَا وَابِصَةُ؛ فَدَنَوْتُ. فَقَالَ: أَ تَسْاَلُ عَمَّا جِئْتَ لَهُ أَوْ أُخْبِرُكَ؟ قَالَ: أَخْبِرْنِي. قَالَ: جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ اَلْبِرِّ وَ اَلْإِثْمِ. قَالَ: نَعَمْ. فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى صَدْرِهِ، ثُمَّ قَالَ: ✅ «يَا وَابِصَةُ [البر ما اطمأنت به النفس و] اَلْبِرُّ مَا اِطْمَأَنَّ بِهِ اَلصَّدْرُ، وَ اَلْإِثْمُ مَا تَرَدَّدَ فِي اَلصَّدْرِ و جَالَ فِي اَلْقَلْبِ، وَ إِنْ أَفْتَاكَ اَلنَّاسُ وَ أَفْتَوْكَ .» 📚 در کتاب «قرب الاسناد» به سندش از امام صادق (ع)، داستانی را نقل می‌کند که یک یهودی برای پرسش و پاسخ، خدمت حضرت می‌رسد و سخن به معجزات پیامبر اسلام کشیده می‌شود؛ در خلال این گفتگو، این داستان نقل می‌شود: ...وابصه بن معبد اسدی سوی پیامبر صلّی الله علیه و آله رهسپار شد و گفت: درباره همه کارهای نیک [:برّ] و بد [:إثم] از ایشان خواهم پرسید. وقتی نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله آمد یکی از اصحاب به او گفت: ای وابصه از رسول خدا فاصله بگیر! پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: [رهایش کن!] نزدیک بیا ای وابصه! پس نزدیک شدم. [پیامبر] به او فرمود: آیا سوالی را که برایش آمده­ای خودت می­پرسی یا من برایت بگویم؟ عرض کرد: برایم بگویید. فرمود: آمده­ای درباره نیک و بد بپرسی. عرض کرد: بله. پس حضرت با دست بر سینه اش زد و سپس فرمود: ✅«ای وابصه! [«نیک» چیزی است که نفس از آن آرامش یابد؛] «نیک» چیزی است که سینه از آن آرامش یابد؛ و «بد» چیزی است که در سینه می­چرخد و در قلب میچرخد و جولان میدهد؛ هرچند فتوایِ انجامش را مردم به تو داده باشند و فتوا داده باشند. » 🔗سند: کتاب قرب الاسناد، از لحاظ سند، بسیار دلچسب است! چون تلاش شده تا احادیثی در این کتاب نقل شود که با کوتاه‌ترین سند، به معصوم برسد؛ در این حدیث، جناب حمیری (:صاحب کتاب قرب الاسناد و از اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری) از «الحسن بن ظريف» و او از «معمر» نقل می‌کند که امام رضا از امام موسی کاظم از امام صادق، این داستان را نقل کرده است. که هر دو واسطه («الحسن بن ظريف» و «معمر») از شیعیانِ مورد اعتماد هستند. مواردی که در قلاب آمده در نسخه بحار بود ولی در چاپ قرب الاسناد نبود. ✏️حاشیه: ما کمتر به قلب و صدرِ خود توجه میکنیم؛ اما اگر مدتی متمرکز شویم، این دو حالت که در روایت آمده را در درون خود میبینیم؛ یعنی: ⛔️ سخنی را میشنویم و حتی تلاش می کنیم که آن را بپذیریم، ولی باز ناآرام هستیم و گویا آن سخن در سینه میچرخد و بالا و پایین و چپ و راست میرود و در قلب جولان میدهد و جایی پیدا نمیکند. گاهی باز تلاش میکنیم و مدتی آن سخن را در گوشه ای از جانمان جای میدهیم ولی باز بعد از مدتی، باز به پا می خیزد؛ گویا منتظر شنیدنِ یک اشاره است که شروع به غوغا کند! در این شرایط، تنها با دوری کردن از افرادی که آن سخن را به ما یادآوری میکنند، می توانیم خود را گول بزنیم و این غوغا را فراموش کنیم! ✳️ و در طرف مقابل، گاهی تا سخنی را میشنویم، سریعا بر جانمان مینشیند و گویا حتی در پی کشف دلیلش نیستیم و در کنار آن سخن، آرامش مییابیم، و یا آن سخن در درون سینه ی ما جای میگیرد و گویا آشنایی است که سالهاست که عضوی از این خانه است. این روایت، بررسی حالت صدر و قلب را ملاکی برای فهم برّ و اثم قرار داده است. به نظر میرسد این ملاک، ملاک دقیقی است، اما اگر با خود، روراست باشیم و با غفلت و شلوغی و هیاهو، صدای قلبمان را در میانِ داد و دعواها، گم نکنیم! ⛔️چقدر توان سکوت داریم؟ ⛔️چقدر توان شنیدنِ سخنانِ دیگران را داریم؟ ⛔️چقدر توانِ روبرو شدن با خود و تنهایی را داریم؟ ❓ اگر این توانایی ها را نداریم، شاید اثم های زیادی در سینه داریم که می ترسیم لحظه ای سکوت، ما را متوجه غوغای آن ها کند! http://noo.rs/Mc8fw
voice_msg_7376216714645005516.opus
891.4K
ترجمه‌ای آزاد از سوره مبارکه ماعون
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸باور کن که حامله نیست!🔸 زنها وقتی باردارند، با احتیاط می نشینند و می ایستند. مؤمن هم باردار است و جنین او ایمان اوست. زن حامله اگر از بلندی بیفتد، بچه اش سقط میشود؛ مؤمن هم گاهی یک حرف ناملایم میزند و ایمانش سقط میشود. زنی که پشت سر هم به این طرف و آن طرف میپرد، باور کن که حامله نیست. اگر حامله بود اینطور بی پروا نبود. کسی هم که لابلای حرفهایش خیلی شلنگ تخته میاندازد و در قضاوتش درباره این و آن، هرچه خواست میگوید، باور کن که حامل «ایمان» نیست. @haerishirazi
روز 1⃣ از ۲۹ روز، مبارکِ ماه خدا، ماه قرآن، ! ▪️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
سوره دخان، با عبارتی شروع می‌شود: «حم» شاید به من می‌گوید: حقیقتی را پیش چشمت قرار می‌دهم که به راحتی قابل درک نیست. اما سپس قسم می‌خورد به آن کتابِ ! خدا هیچ وقت ساده نبوده! حتی انقدر ساده نبود که به سادگی بگوییم: «سخت است! قابل فهم نیست! رهایش کنیم!»
روز 2⃣ از ۲۹ روز، مبارکِ ماه خدا، ماه قرآن، ! ▪️▪️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
هر زمانی، تحمل تحقق کاری را دارد؛ هر کاری را در هر زمانی نمی‌توان انجام داد. در شب، در ، شاید نزدیک به پرتگاهی باشی، ولی نمی‌بینی! در این شرایط، بیش و پیش از هر چیزی، به بیم‌دهنده‌ای (:انذاردهنده‌ای) نیاز داری، که با بیانی ، تو را از خطرها، آگاه کند. جالب است که هرچند حقیقت در «شب» آشکار نیست، اما در همین تاریکی است که معلوم می‌شود، چه کسی مومن است و چه کسی کافر! چه کسی گوش شنوا دارد و چه کسی ندارد! در «روز» همه حقیقت را می‌بینند و از پرتگاه‌ها دور می‌شوند! اما در شب است که شرایط برای تمایز و جدا شدنِ امور، مهیاست. خداوند ، آن کتاب آشکار را برای انذاردادن، در شبی مبارک نازل کرد. در همان شبی که، امور از یکدیگر جدا می‌شوند و نیک و بد، مشخص می‌شوند. اگر می‌خواهی این حقیقت را درک کنی، به تاریکی اطرافت نگاه کن، و بیان روشن قرآن!
تا در مقام هستیم، گویا انذاری معنا ندارد! حال، هر کس به نحوی عالم را جمع می‌بیند: » کسی با امام زمان خود جمع است. » کسی به شفاعت امام حسین جمع است. » کسی با توحید جمع است. » کسی با وجود جمع است. » کسی با خدای همه‌جایی عارفان جمع است. » کسی با رحمت بی‌منتهای خدا جمع است. » کسی با ... تا در این جمع هستیم، احساس نمی‌کنیم! چه کسی در خانه‌ی معشوق، احساس غم می‌کند؟ اما نباید فراموش کرد که در شب، تاریکی حکم‌فرماست و همه لاف وحدت می‌زنند! اما در همین شب، امور از هم می‌شوند! و جدایی، ترسناک است! خداوند در همین تاریکی، آرام آرام، ما را جدا می‌کند! آن‌هایی که این جدایی را نبینند، لاابالی می‌شوند! چه در لباس عرفان و فلسفه و چه در لباس ولایت! ولی آن‌هایی که این جدایی را بیینند، به خوف و حزن می‌رسند. وقتی که همه چیز، حکیمانه جدا می‌شود، من کدام سو نهاده خواهم شد؟
روز 3⃣ از ۲۹ روز، مبارکِ ماه خدا، ماه قرآن، ! ▪️▪️▪️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
گاهی میان تاریکی‌ها، خود را خوب یا مومن یا مهم یا عزیز یا ... جا می‌زنیم! اما امری از سوی خداوند آمده است و دیگر راهی برای دروغ نیست. همه باید جدا شوند! هیچ اختلاطی ممکن نیست! چراکه خداوند مکرر در مکرر، امری از سوی خود ارسال می‌کند و بهشتیان را بهشتی و جهنمیان را جهنمی می‌کند! چه امری؟ رحمتی از سوی ربِّ تو! ای محمد (ص)! رحمتی که خودمان طالب آن هستیم و از خداوند آن را خواسته‌ایم و او دعای ما را شنیده و بر اساس علمش، برآورده کرده است!!! عجیب نیست؟ رحمتی که خود خواهان آن هستیم، به سوی ما می‌آید! و این رحمت، عده‌ای را جهنمی می‌کند! خداوند، شروع به نقل داستان عجیبی کرده است!
بدون تعارف، در اکثر موارد، وقتی برداشت خودم از آیه‌ای را می‌گم ، اگر بعدش ازم بپرسی: «از این برداشت، مطمئنی؟» جوابم اینه: «نه!» برای همین خواستم بازم یادآوری کنم که برداشت‌هایی که از سوره‌ی دخان، یا هر سوره‌ی دیگری دارم، طبیعتا حاصل تلاش منه! نه بیش از این! یکی از دلایلی که خیلی به «تدبر جمعی» علاقه دارم، اینه که حاصل تدبرهای جمعی، بیشتر قابل اعتماد است. به خصوص اگر افراد اهل قرآن و با اخلاص، در جمع باشند.
روز 4⃣ از ۲۹ روز، مبارکِ ماه خدا، ماه قرآن، ! ▪️▪️▪️▪️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
رحمتی از سوی ربِّ محمد (ص) آمده است! در شب مبارکی! اما رب محمد کیست؟ همان رب آسمان‌ها! همان رب زمین! و هر آنچه که در میان آسمان‌ها و زمین است. ما درکی از این آیه نداریم! ما رب محمد را، رب آسمان و زمین و ... نمی‌بینیم! برای ما، محمد با سامان، فرقی ندارد! چراکه می‌توانیم بگوییم «رب سامان، همان رب آسمان و زمین و ... است!» ما هنوز درکی از پیامبر اسلام و شب قدر و کتابی که برای او آمده، نداریم! محمد، همان کسی است که رحمت ربِّ او، همه چیز را از یکدیگر جدا می‌کند! تا محمد نباشد، حق و باطل و همه چیز، به هم آمیخته است! و این ربِّ محمد است که با رحمت و کتاب مبین، همه‌ی مرزها را مشخص می‌کند و هر کسی را در جایگاهش قرار می‌دهد! گویا همه چیز در خدمت تدبیری است که به محمد می‌رسد! رب محمد، همان رب آسمان است و زمین و هرآنچه در میان این دوست. اهل یقین، به این نکته آگاه‌اند! هیچ الهی جز رب محمد نیست! همو زنده می‌کند و می‌میراند! و همو، ربِّ شما و پدران نخستین شماست! آن شب که او، کتاب مبین را بر محمد نازل کرد، شب تقدیر شماست...
روز 5⃣ از ۲۹ روز، مبارکِ ماه خدا، ماه قرآن، ! ▪️▪️▪️▪️▪️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
انصافا *دوران خوبی بود!* کودک که بودیم، بازی می‌کردیم و مثلا من پدر می‌شدم و مثلا تو فروشنده! خرید و فروش می‌کردیم و مثلا پول در می‌آوریم و مثلا پولدار می‌شدیم و گاهی هم بی‌پول. و مثلا موفق می‌شدیم و مثلا پیشرفت می‌کردیم و بعد برای هم، دست می‌زدیم. دوران خوبی بود تا مجبورمان کردند که بزرگ شویم! دیگر نباید به فکر و خیال و «مثلا» دل خوش کنیم! باید بزرگ شویم و دنبال تحصیلات و زندگی برویم. چند ده سالی است که مشغول این کار هستم؛ یعنی دیگر مثلا قرار است که «مثلا همسایه» یا «مثلا موفق» نباشم و واقعا «موفق» باشم. اوضاع بد نیست! دوستی چند وقت پیش می‌گفت «تو‌ که خوب پیشرفت کردی و مشغول دکتری هستی!» اما مگر بازی کودکی چه بود؟ هدفی برای خودمان قرار می‌دادیم و می‌گفتیم «هر کی زودتر برسه، برندس!» بعد برای برنده، دست می‌زدیم! اما کسی نمی‌پرسید که: - چرا این هدف؟ - چرا برنده است؟ - اصلا چی را برده؟ فقط می‌دویدیم که برنده شویم و از این بازی لذت می‌بردیم. نگاهی بکنیم به خودمان! هر کی تحصیلات و دکتری داشته باشه، برندس! بدو! هر کسی عدد حسابش بیشتر، برندس! بدو! هر کسی اعتبار اجتماعی داشته باشه، برندس! بدو! اما مگر حقیقت عالم، و موفقیت واقعی و پایدار، به دست من و تو رقم می‌خورد که خود بگوییم «این هدف است! بدو!» به قول آگوستین: * بزرگ‌ترها، مرا از بازی کودکانه‌ام جدا کردند تا در بازی‌های خودشان وارد شوم! * («اعترافات»، کتاب اول، بخش ۹ و ۱۰، نقل به معنا)
قسم به کتاب آشکاری که در شب مبارکی به دست رب محمد نازل شد، همه مشغول بازی هستیم! نمی‌دانیم که حقیقتی نازل شده که همه چیز را از هم جدا می‌کند و تقدیر ما را رقم می‌زند و عاقبت ما را تعیین می‌کند! نمی‌دانیم که ربِّ محمد است که رب آسمان و زمین است! نمی‌دانیم که رب محمد است که زنده می‌کند و می‌میراند! اگر از اهل یقین بودیم، می‌دانستیم! اما اکنون در شک هستیم! نه شکی ساده! نمی‌دانیم و در این شک، مشغول بازی هستیم! ای محمد! در این شب، منتظر روزی باش که آسمان با دودی آشکار می‌رسد! منتظر باش که عذابی دردناک، همه مردم را در بر می‌گیرد! این بازی و این شب، به سر خواهد رسید...
پیشنهاد فیلم متناسب آیه ۹ سوره دخان: بالا رو نگاه نکن (Don't Look Up)
روز 6⃣ از ۲۹ روز، مبارکِ ماه خدا، ماه قرآن، ! ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
بازی می‌کنیم و چقدر بازی لذت‌بخش است. در بازی: - من هدف را تعیین می‌کنم. - هر گاه خواستم قانون و آیین‌نامه، مطابق تمایلاتم اضافه می‌کنم. - با هر کسی خواستم هم‌تیمی می‌شوم. - هر وقت خواستم، تیمم را عوض می‌کنم. - هر وقت خسته شدم، بازی را تمام می‌کنم. - هر جایزه‌ای خواستیم برای برنده تعیین می‌کنیم. - و ... خلاصه خودمان بازی را تعیین می‌کنیم و خودمان امور را از هم جدا می‌کنیم و برای هر چیزی، جایی تعیین می‌کنیم. ربِّ بازی ما هستیم و زنده کننده و میراننده بازی، ما هستیم. در بازی، فراموش می‌کنیم که رب‌ای هست و تقدیری و انزالی و رسولی. پس خودمان اداره می‌سازیم. خودمان مجموعه فرهنگی تولید می‌کنیم. خودمان برای روند رشد دیگران، برنامه ارایه می‌دهیم و مقصد و راه تعیین می‌کنیم. هر کسی زودتر به میز برسه، بُرده! بدو! خیلی عالی و لذت‌بخش است! وقتی از بازی لذت ببری، دیگر از بازی جدا نخواهی شد! حقیقت سهمگین است، اما تو در بازی رها هستی و هر دروغی را می‌توانی بپذیری! کسی که دل به بازی داد، دیگر راهی برای هدایتش نیست! باید منتظر روزی ماند که آسمان با دودی آشکار، برسد! باید همه‌ی مردم را از همه سو، دربر بگیرد! نباید هیچ راه فراری قرار دهد تا دیگر بازی، ممکن نباشد! اما این عذابی دردناک خواهد بود... تنها در این لحظه است که می‌فهمیم وجود دارد و عالم رب‌ای دارد! پس فریاد می‌زنیم که: ای ربِّ ما! این عذاب را از ما دور كن؛ ما مؤمنیم‌! اما آیا دل به رب و تقدیر او داده‌ایم یا هنوز هم تنها به دنبال فرار از ربوبیت رب هستیم؟
روز 7⃣ از ۲۹ روز، مبارکِ ماه خدا، ماه قرآن، ! ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▫️▫️▫️▫️▫️▫▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💧عده‌ای از حقیقت دورند! حالشان خوب نیست! گاه و بی‌گاه، قطره‌ای اشک از کنار چشم‌شان می‌چکد. آن‌ها حس می‌کنند که نمی‌دانند. حس می‌کنند که اهل یقین نیستند. حس می‌کنند که جز ظن، چیزی در دست ندارند؛ اما از این حال و هوا، راضی نیستند؛ به خود دروغ نمی‌گویند و می‌دانند که در تاریکی قرار دارند و از این بازی‌های کودکانه، چیزی عایدشان نمی‌شود. بسیاری از خطاهای این گروه، از سر جهل است، و اشک چشمانشان، گواه صدقشان. 🔥 اما عده‌ای در شک هستند و خوش‌اند! بازی می‌کنند و لذت می‌برند! و فراوان به دنبال تفریح! 🔸آیا مشکل این گروه، و خطاهای این گروه، حاصل ندانستن است؟ 🔸 آیا اگر بدانند، برای آن‌ها سودی دارد؟ خیر... اینان نیستند که با دیدن حقیقت، تغییر کنند! تذکر، برای این گروه، هیچ گاه سودی نداشته! باور نمی‌کنید؟! بگذارید داستان‌شان را برایتان بگویم: 🔆رسول خداوند، به سوی این مردم آمد! آن‌که نه خود نقصی داشت و نه رفتار غلطی می‌کرد و نه ناحق می‌گفت! رسول خدا بود، آن هم رسولی آشکار! آن‌ها با این رسول، چه کردند ؟ رسالت آشکار بود! علم او آشکار بود! جسارت و شجاعت این رسول و مخالفتش با افکار و رفتار و فرهنگ قوم، آشکار بود! آن‌ها با این رسول، چه کردند ؟ 🔥سخنی گفتند تا حقی را که درک کرده بودند، بپوشانند! 🔹او عالم بود! پس گفتند: از دیگری آموخته! 🔹او بسیار شجاع بود و از زندگی و حیاتی سخن می‌گفت که ناممکن به نظر می‌رسید! پس گفتند: او مجنون است!
😔ما هم این‌چنین هستیم! اگر کسی زندگی و افکار متفاوتی را با تمام شجاعت ارایه دهد، او را مجنون می‌خوانیم تا مبادا دست‌مان برای خودمان رو شود! مبادا دست‌مان رو شود که نه آنچنان علمی داریم و نه آنچنان شجاعتی! پس می‌گوییم: «چند کلمه یاد گرفته و سرش بوی قرمه‌سبزی می‌دهد!»
روز 8⃣ از ۲۹ روز، مبارکِ ماه خدا، ماه قرآن، ! ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▫️▫️▫️▫️▫▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️️▫️▫️▫️▫️▫️▫️