ابرار، به نذری وفا میکنند و از روزی که شرِّ گستردهای دارد، میترسند. و این حال، رفتار خاصی را در آنها رقم میزند:
امور مادی، ویژگی خاصی دارند:
⛔️ اگر به کسی بدهی، دیگر خودت نداری!
علم اینچنین نیست! به هر کسی بیاموزی، خودت هم بهتر میفهمی!
و البته غذا و خوردنیها نیز، باز میان امور مادی، ویژگی خاصی دارند!
⛔️ نبود غذا، سختی و رنجی جسمانی دارد، که دیگر امور مادی، ندارند.
اگر ظرف غذا نباشد، آنچنان زندگی مختل نمیشود ، در مقایسه با وقتی که، خودِ غذا، نباشد.
و البته باز، وقتی خودْ نیازمندی و به غذا علاقه داری، بخشش غذا، سختتر است.
ما نیز صدقه میدهیم. ولی از ۱۵ میلیون حقوق ماهانه، مقدار کمی را در حد چند پرس غذا! آن هم در زمانی که میدانیم با باقیماندهی حقوقمان، میتوانیم تا آخر ماه، زندگی کنیم.
و تازه، این بخشش هم، در ازای حل مشکلی از زندگی خودمان یا فرزندمان است، نه برای رضای خدا!
اما ابرار، با وجود علاقه به غذا، بدون هیچ چشمداشتی، تنها برای خداوند، غذای خود را به نیازمند میدهند.
آن هم نه نیازمندی عادی! بلکه به مسکین و یتیم ، و بلکه به اسیر!
اسیر چه کسی است؟ اسیر کسی هست که در جنگ علیه ما بوده!
میتوانی به کسی که با تو در جنگ بوده، آن غذایی که دوستش داری را بدهی؟
🔶 تا از آنچه که بدان نیازمند هستی، و دوستش داری، نبخشی، نمیتوانی از ابرار باشی و سهمی از آن جامِ معطر و خنک، نخواهی داشت.
امتحان کن!
به کسی کمک کن که میدانی نه تنها تشکر نمیکند، بلکه مثل این که وظیفهی تو بوده، پول را میگیرد و بیتوجه میرود!
در این لحظه، تو چه حسی داری؟
آیا ناراحت میشوی؟! احساس میکنی به تو بیاحترامی شده! قدر تو را ندانستهاند! و ...
از طرف مقابل نیز، وقتی به ما کمکی میکنند، احساس میکنیم که باید جبران کنیم و یا لااقل تشکر کنیم.
اما ابرار در روابط دیگری هستند! وقتی کمکی میکنند، خود میگویند که از خدا میترسند و به خاطر خدا و ترس از آن روز سخت، کمک کردهاند و هیچ انتظاری ندارند! نه نیازی به جبران است و نه نیازی به تشکر!
حقیقتا اگر چنین رفیقی داشته باشی، چقدر زندگی راحت میشود! این که هیچ انتظاری از تو ندارد! گویا از چنین خُلقی، میتوان همان عطر خنک کافوری را، استشمام کرد...
میخواهی از ابرار بشوی ؟
🔶 باید آنچه را دوست داری، به دیگران ببخشی، آن هم بدون این که ذرهای انتظار داشته باشی برای تو جبران کنند و یا تشکری از تو بکنند! بلکه به کسی هم که کمکش کردی، بگویی «من از ترس قیامت کمک کردم!»
ما معمولا انتظار داریم که بعد از کمک، تشکر و احترامی ببینیم؛ اما کمک و بخشش به سبک ابرار، هیچ شأن و احترامی ایجاد نمیکند.
آیا میخواهی از ابرار باشی و برای کمک به دیگران، چنین سختیهایی به خود بدهی، و هیچ احترام و تشکری هم دریافت نکنی؟
آیا میخواهی از ابرار باشی؟
ابرار چنان ترسی از آن روز داشتند، که هر سختی را به جان و دل میخریدند! و در برابر تلاششان و گذشتشان، از مسکین و یتیم و اسیر، هیچ نمیخواستند.
اما ثمرهی این همه سختی و ترس، چه شد؟
اولین نتیجه این بود که خداوند، آنها را از شر آن روز، مصون داشت.
آنها که ترسیدند، مصون شدند. اما من و تو که ترسی نداریم، مصون نیستیم.
⛔️ شر بزرگی در پیش رو داری، اما، ذرهای به خود نمیگیری!
و به نحو عجیبی زندگی میکنیم که گویا «عذاب آخرت که مال همسایه است!»
برای همین ندیدنِ عذاب و شرّ آن روز است که اگر کمی از سختیهای دنیا را بچشیم، فریاد میزنیم که «خدایا منو بکش و راحتم کن!»
بیخبر از این که، مرگ، ابتدای عذاب است! مرگ حرکت به سمت روزی است که شری دارد بزرگتر از تمام عذابهای دنیا.
و چون ما از چنین عذابِ بزرگی نمیترسیم، این عذاب را ملاقات خواهیم کرد...
اما ابرار، از این روز و این عذاب بزرگ، میترسند، و همین باعث میشود که، خداوند آنها را ایمن سازد...
چه خجالببار و مسخره است! ما به امیدهای سادهای، ترسمان را از دست میدهیم. مثلا به امیدِ توسل به همین ابراری که خود از شر آن روز میترسند...
«مگر خدا ترس دارد؟ بله! مردمی که هنوز رحمت خدا و اهل بیت را نچشیدهاند، از خدا میترسند! اما عارفان، دیگر ترسی ندارند!...»
شبیه این👆 سخنان را گاهگاه میشنویم، اما به نظر میرسد، این دست سخنان، با سورهی «انسان» آنچنان هماهنگی ندارد! البته با لذتطلبیهای ما، هماهنگ هستند!
گاهی حتی ژست عرفان هم میگیریم که «عارفان دیگر نه ترسی از جهنم دارند و نه شوقی به بهشت...»
خود به چشم خود دیدم که شبی در همین اصفهان، مردی بر بالای منبری بلند نشسته بود و آیاتی از قرآن میخواند! به همراه روایاتی! و بعد گفت: «شیعیان که دیگر نباید ترسی از عذاب جهنم داشته باشند! شیعیان یعنی همین شماها!» و با دستش اشاره کرد به جمعیت!
و به همین راحتی، همین اندک ترسی که گهگاه از دل ما میگذرد هم، کور میشود!
اما ابرار، از شرّ آن روز، میترسند! از ربشان میترسند!
انتخاب با توست! اگر میخواهی، به پای آن منبر برو و دیگر نترس! اما ابرار میترسیدند!
گفته شده که همهی ائمه، مناجات شعبانیه را میخواندند. در بخش انتهایی این دعا، از خدا طلب میکنند که در مسیری قرار بگیرند که به او، عارف شوند، و از او در ترس و مراقبت باشند...👇
إِلٰهِى وَأَلْحِقْنِى بِنُورِ عِزِّكَ الْأَبْهَجِ
فَأَكُونَ لَكَ عارِفاً،
وَعَنْ سِواكَ مُنْحَرِفاً،
وَمِنْكَ خائِفاً مُراقِباً،
يَا ذَا الْجَلالِ وَالْإِكْرامِ
خدایا، مرا به نور عزّت بسیار زیبایت برسان
تا عارف به تو گردم
و از غیر تو رویگردان شوم
و از تو هراسان و برحذر باشم
ای دارای بزرگی و رأفت و محبت 🤲
اگر صحنهای برای ما دردناک یا ترسناک باشد، صورت خود را از آن برمیگردانیم تا آن را نبینیم.
تحملِ روبرو شدن با آن روزی که شرّی گسترده داشته باشد نیز، برای ما سخت است. پس تا بتوانیم، سعی میکنیم نه حرفی از آن روز بشنویم و نه نگاهمان به آن شر، بیفتد.
و شاید همین رفتار، آرام آرام، گوش و چشم ما را، نسبت به آن حقیقت، کر و کور میکند. پس دیگر نه ترسی داریم و نه مراقبتی و نه سمع و بصری!
اما ابرار، کسانی بودند که شاکر نعمت گوش و چشم هستند و با حقیقت روبرو میشوند هرچند تلخ و ترسناک باشد. پس پیوسته در خوف از شرّ روزی عبوس و سخت، قرار دارند.
ماندن در چنین شرایطی، یعنی #صبر !
و خداوند نیز، به سبب این صبر، و به کمک این صبر، پاداشی خاص به ابرار میدهد.
خداوند در برابر هرآنچه تلخی و ترس که برش صبر کردند، بهشتی بزرگ و پوششی از حریر، به ابرار خواهد داد...
ابرار، با خنکایِ کافوری که از چشمه های عبادالله میگرفتند، مسیر تلخ و سختی را با صبر، طی کردند، و این مسیر، به بهشت میرسد.
اکنون بر تختها تکیه میزنند! اکنون دیگر نه آفتابی سوزان آنها را آزار میدهد، و نه سرمایی شدید.
درختانی بالای سر آنها هست که سایهای لذتبخش دارند و میوههای آنها، کاملا در دسترس و نزدیک است. شاید دیگر برای رسیدن به ثمرات، راهی طولانی را طی نمیکنند! بلکه ثمرات خود در نزدیکیِ دست آنها قرار دارند.
با ظرفهای نقرهای و جامهای بلورین، بر گردشان میگردند! بلورهای نقرهای که به نحوی که میخواهند، تنظیمشان میکنند. گویا امروز، همه ظرفیتها، به اختیار آنها است.
و از کاسههایی مینوشند که طبعش زنجبیل است. و امروز دیگر حرارت بالایی به آنها داده میشود و هر روز، فعالتر میشوند.
این زنجبیل از چشمهای به نام سلسبیل است که شرابی سبک و گوارا دارد.
و در گِرد ایشان، جوانانی میچرخند که چون به آنها نگاه میکنی، خیال میکنی که مرواریدهایی هستند که در مجلس پخش شدهاند...
بله...
بله...
به هر سو که بنگری، نعمت و سلطنتی بزرگ را مشاهده میکنی...
🔶 السلوک إذا کان به أو فیه أو منه أو إلیه، لایعول علیه! فإذا جمع الکل، عول علیه.
📚 (محیالدین #ابنعربی ، رساله ما لایعول علیه، ۱۸۵)
🔶 سلوک اگر به کمک [حق] یا در [حق] یا از [حق] یا به سوی [حق]، باشد، قابل اعتماد نیست! پس آنگاه که همهی این موارد را جمع کند، قابل اعتماد است.
۱۷ رمضان سال ۵۶۰ قمری، بنابر نظری، تولد جناب محی الدین ابنعربی است. (قول دیگر، ۲۷ رمضان است.)
#ابنعربی در مقدمه رساله «مشاهدة الاسرار القدسیة و مطالع الانوار الالهیه» خاطراتی را نقل میکند؛ یکی از آنها، از این قرار است (ترجمه از اسماعیل محمدی، ص۱۱۶):
روزی نتوانستم نماز عصر را به جماعت بخوانم و این فضیلت از من فوت شد؛ من به منزل ایشان [:شیخ عبدالعزیز مهدوی] رفتم و نماز عصر را فرادا در آن جا بجا آوردم.
وقتی نماز را به پایان رساندم، کسی از شاگردانِ ایشان نماند مگر اینکه مرا به خاطر این مصیبت تسلیت گفته، با من مصافحه نمود، و در حق من دعا کرد تا خداوند آنچه از من فوت شده است را تدارک نماید و آرزو کرد تا صبرم بر این مصیبت، بیشتر شود.
چه بهتر از شرابی که پاک باشد؟
و چه بهتر از شراب پاکی که پاک کننده باشد؟
و بالاتر از آن!
چه مجلسی که خداوند، ساقیِ آن باشد!؟
حقیقتا قابل تصور نیست!
اما ابرار، هرچند که در آیات ابتدای سوره، از چشمههایی مینوشیدند که عبادالله جاری کرده بودند.
اما گویا در انتهای ذکر نعمتهای بهشتی، به مجلسی میرسیم که ساقی آن، ربِّ ابرار است...
سورهی انسان، از آغازِ داستانِ انسان، شروع شد.
داستانِ احوال انسان
و راههای پیش رو
و نتایج آنها
و اکنون در آیهی ۲۲
تمام آن مُلک کبیر را
و نعمتهای وسیع را
پاداش راهی میداند
که توسط بعضی از انسانها
طی شد
و در انتها
از سعی آن انسانها
تشکر خواهد شد.
به نظر میرسد در سورهی انسان، داستانی برای زندگی انسان، روایت شده.
داستانی درباره:
دوران، ذکر، نطفه مخلوط، آزمایش، سمع و بصر، کفر، شکر، ابرار، عبادالله، چشمهها، نذر، خوف، روزی شر، اطعامی بیجزا و شکر، ملک و نعمتی به عنوان جزا و شکر.
امروز این سوره را دوباره بخوان و داستان را مرور کن.
🔸ببین کجای داستان هستی؟
🔸قدم بعدی چیست؟
🔸اصلا میخواهی در این داستان باشی؟
🔸اگر نخواهی در این مسیر باشی، چه خواهد شد؟ راه خروجی هست؟
🔸چه چیزی در این مسیر، تو را آزار میدهد؟
🔸چه چیزی در این مسیر، تو را ترغیب میکند؟
🔶اصلا میخواهی با سورهی انسان، آشنا شوی؟
🔶اگر این سوره در قرآن نبود، چیزی از دین و دیانت من، کم میشد؟
🔸و ...؟
در سورهی انسان، از آیهی ۱ تا ۲۲ ، مسیر طولانی و پر چالشی را به تصویر میکشد. مسیری که احتمالا حتی برای پیامبر نیز، ساده نبودن است.
اما این مسیرِ پر چالش را، چگونه میتوان طی کرد؟
شاید آیهی ۲۳، اشارهای به یک راهنما باشد. راهنمایی که همچون همین مسیر، پر چالش است.
در این آیه، از پایین فرستادنِ چیزی خواندنی (:یعنی قرآن) خبر میدهد.
حقیقتی نزد خداوند بوده که برای پیامبرش، و البته ما، پایین فرستاده شده. آن هم پایینفرستادنی خاص. هر چند وقت یکبار، آیه یا آیاتی بر پیامبر میآمده است.
راستش را بگویم! قرآن، هرچند خواندنی است، اما مثل هیچ کتاب دیگری نیست!
🔸کتابها را یکباره منتشر میکنند. اما قرآن را جمله به جمله و بخش بخش!
🔸کتابها، فصل بندیِ موضوعی دارند، و قرآن نه!
🔸کتابها، روند مشخصی دارند، و قرآن نه!
🔸کتابها، ارتباط جملاتشان، یا واضح است یا واضح نیست. اما قرآن، معمولا واضح نیست، و ناگهان در شرایطی، کاملا واضح میشود! و حتی گاهی دوباره وضوحش گم میشود.
تنزیل قرآن، خیلی عجیب است! اما همین کتاب عجیب، در مسیر پر پیچ و خم زندگی، ناگهان کمککار میشود!
سرّی در پس این تنزیل است، که نه قابل فهم است و نه برای اهل راه، قابل انکار...
قرآن، مسیری را برای رسیدن به نعمتها، برای ما روایت کرد.
و سپس خداوند تاکید کرد که خود، قرآن را بر تو ای پیامبر، نازل کرده است آن هم، چه نازل کردنی!
و سپس نتیجه میگیرد که:
🔸پس برای حکم ربت صبر کن!
شاید منظور این است که رب تو، دستاندرکار عالم است. اوست که مسیرها را در پیش روی ما قرار میدهد، و خودش است که این قرآن را به نحو خاصی بر تو نازل کرده است. پس مسیر همین است که قرآن گفته، و آینده همان است که در این سوره نقل شد. به همین سختی و به همین طول و تفصیلی که بیان شد. پس برای این حکمِ رب خودت که در این سوره بیان شد، صبر کن! مسیر طولانی است و صبر تو را میطلبد!
اما چرا مخاطب این «توصیه به صبر»، شخص پیامبر است؟
شاید چون راهی که در این سوره مطرح شده، راهی است بسیار بلند مرتبه! شاید راهی است که بسیاری از مومنین، توان حرکت در آن را ندارند!
اما در این مسیری که در سوره نقل شد، راه فراری نبود! مگر میشود مومن بود و از این مسیر، فرار کرد؟
نظر تو چیست؟
مسیری که در این سوره بیان شد، با دینداری معمولی ما، فرقی دارد؟
در آیهی ۲۴، خداوند پیامبر را به صبر دعوت میکند، و البته پیروی نکردن از دو گروه.
یک گروه، اهل کفران هستند. این گروه از همان ابتدا، راهشان جدا بود! در همان آیهی ۳ بیان شد که هدایت ارایه شده، حال شما یا شاکر خواهید بود یا اهل کفران.
اما گروه دیگری که پیامبر از تبعیت از آنان نهی شده، اهل إثم هستند. مسیری که در این سوره مدنظر است، مسیری نیست که با گناه، قابل طی کردن باشد! شاید این مسیر، ورای بهشت عادی است. در مسیر بهشت، ظاهراً گناه، مانع راه نیست. امکان توبه هست. اما گویا در این مسیر، کسی که گناه میکند، دیگر تشخیصش را از دست میدهد، و اگر پیشنهادی بدهد، پیشنهادش نیز، مانع راه میشود و نباید از آن تبعیت کرد.
این احتمالی بود که به ذهن من رسید. نظر تو دربارهی این آیه، چیست؟