پیشنهادی برای نوشتن و انتشار در مجلات علمی ـ پژوهشی
من اینجا حوزه بحثم مطالعات اسلامی است. انتشار در مجلات علمی ـ پژوهشی داخلی و یا خارجی خوب است و طبعا بسیاری از محققین جوان برای شکل دادن به سابقه دانشگاهی خود علاقمند به آنند. در این امر تردیدی نیست و فوائد آن مورد انکار من نیست. اما به نظرم بیش و پیش از آن باید اهتمام محققان جوان ما به کیفیت کار باشد و اینکه با خودباوری سعی کنند از طریق کیفیت بالای مقالات جایگاه مقالات فارسی حوزه مطالعات اسلامی را در سطح عمومی و بین المللی بالا ببرند. اگر کیفیت مقاله از نقطه نظر معیارهای آکادمیک بالا باشد محقق خارجی هم و لو زبان فارسی نداند ناچار است به آن مراجعه کند و آن را در نظر بگیرد. یکی از راه های بهبود کیفیت مسئله محوری است در ارائه مقالات. باید مقاله شما با محوریت یک پرسش ارائه شود. منابع اصلی دیده شود و در عین حال سابقه تحقیقات قبلی را به خوبی بازتاب دهد و دقیقا روشن کند که این مقاله و پژوهش جدید نسبت به نوشته های قبلی چه گامی را به جلو می گذارد و چه مسئله حل نشده ای را تلاش می کند تا حل و بررسی کند.
راه حل هم خودباوری است و صرف وقت. صرف اینکه مقاله ای به زبان خارجی است و یا در ژورنالی خیلی مشهور منتشر شده به معنی عالمانه بودن آن نیست. بسیاری از نوشته هایی که الآن در ایران در حوزه مطالعات اسلامی و ایرانی منتشر می شود یک سر و گردن از شماری از مقالات مشابه خارجی بهتر است منتهی مشکل نحوه ارائه مقاله و عدم دقت در این دو نکته است: مسئله محوری و توجه به پیشینه پژوهش ها. اینکه در مقاله ای همه چیز را از اول شروع می کنید و اشاره ای به پژوهش ها و مساهمت های قبلی نمی کنید حسن مقاله نیست نشان ضعف آن است.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
🔺کتاب جدید آیت الله صافی گلپایگانی در نقد فلسفه و عرفان منتشر شد برای آشنایی بادیدگاههای ایشان درباره فلسفه می توانید این متن را ببینید👇
http://mobahesat.ir/4322
@namehayehawzavi
🔻«سودای تفکیک»، حاصل قلم دکتر سیدحسن اسلامی اردکانی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب به زودی از سوی نشر کرگدن منتشر می شود.
🔻مهمترین آموزههای مکتب تفکیک عبارتاند از: جدایی راه دین از فلسفه و عرفان؛ برتری شناخت دینی؛ استناد این شناخت به قرآن و حدیث؛ اتکا به ظاهر آیات و روایات و سرانجام رد هرگونه تأویل. مکتب تفکیک کارش را با نقادی فلسفه و بیاعتبارسازی آن آغاز میکند، اما میکوشد از طریق آن کسب اعتبار کند.
🔻شاید در متون معاصر حملهای تندتر و بیرحمانهتر از نقدهای طرفداران این مکتب به فلسفۀ اسلامی نتوان یافت، اما در همین متون بزرگان این مکتب «فیلسوف تفکیکی» لقب میگیرند. مدعیان تفکیک ما را به نوعی خاص از عقلانیت دعوت میکنند که به نظر میرسد با عقلانیت رایج تنها اشتراک لفظی دارد. آنان ما را به تعبد و قبول آموزهها و رازهایی فرامیخوانند که نهتنها برای آنها دلیلی به دست نمیدهند، که حتی معتقدند ما توان ادراکشان را نیز نداریم.
🔻در این کتاب پس از مروری بر سنت فلسفهستیزی در جهان مسیحیت و اسلام، مهمترین آموزههای مکتب تفکیک مطرح و نقد میشوند. سپس روششناسی طرفداران این مکتب مورد توجه قرار میگیرد و آنگاه آراء شخصیتهای برجستۀ این جریان فکری و چالشهایی که آنان با شخصیتهای برجستهای مانند علامه طباطبایی داشتهاند کاویده میشود.
⏪
✔️فروپاشی نخبگانی با خیزش اجتماعی🔻
🔸حمید پارسانیا
🔹دو شکاف اجتماعی در سه دهه اخیر بوجود آمده است. یکی از این دو شکاف مربوط به فاصله بین نخبگان، خواص و مدیران سیاسی و اجتماعی کشور با حوزه عمومی و مردم است و شکاف دیگر مربوط به فاصله بین نخبگان، خواص و مدیران سیاسی و اجتماعی با یکدیگر است. هر کدام از این دو شکاف در دورههای هشتساله یا ده ساله خود را نشان دادهاند، هر چند که اغلب تفسیر درستی از آنها نشده است.
🔹در دوران جنگ شاهد فاصلهای کمتر بین این دو حوزه هستیم نخستین انشقاق در این حوزه در سال 71 در اعتراضاتی شکل گرفت که از کوی طلاب مشهد آغاز شد و سپس این انشقاق به ترتیب در سه دوره هشت ساله یعنی در سه مقطع انتخابات 76، 84 و 92 خود را نشان داد. در این سه مقطع، مردم اعتراض خود را به نخبگان سیاسی و الگوی مدیریتی واحد آنها، نشان دادند.
🔹 شکاف دوّم، مربوط به نزاع بین نخبگان سیاسی با یکدیگر است. این شکاف، در مقاطعی غیر از انتخابات، یعنی در حوادث سال 78 و 88 خود را نشان داد. حادثه سال78 از نوع حوادث مقاطع انتخابات نبود؛ یعنی حادثهای عمومی و فراگیر نبود. این حادثه مربوط به تهران، آنهم در میانه شهر از کوی دانشگاه تا خیابان انقلاب بود. حادثه کاملاً نخبگانی و سیاسی بود و کانون فرماندهی آن، برخی از معاونتهای دولت و یا وزارت علوم بودند و هدف آن نیز عبور از خیابان جمهوری بود. حادثه سال88 نیز حادثهای مربوط به شهرهای بزرگ و بیشتر مربوط به بالای شهر تهران بود و طرفهای این حادثه اینبار، سران و محورهای اصلی مدیریت کشور و نخبگان سیاسی بودند.
🔹 نخبگان سیاسی، اغلب به رقابتهای مربوط به خود نظر داشتهاند و مسائل روزمره زندگی مردم ما کمتر مسأله آنها بوده است. آنها متأسفانه هیچگاه قرائت درستی از مقاومتهای عمومی مردم در انتخاباتهای مکرر نکردهاند و مقاومت مردم نسبت به الگوهای مدیریتی خودشان را هزینه رقابتهای سیاسیشان کردهاند.
🔹حوادث جاری جامعه را با نوع حوادث سال 78 و 88 متفاوت است. این حادثه مربوط حوزه نخبگانی کشور نیست و به حوزه عمومی جامعه بازمیگردد. این حادثه مطالبه عمومی جامعه جامعه از الگوهای مدیریت ثابت و مستمری است که نزاعهای سیاسی نخبگانی نیز کمتر در آن تأثیرگذار بوده و هست.
🔹 بحث دیگر علّت ناکارآمدی مدیریتی کشور است که ناشی از بیتوجهی مدیران به تفاوت دو عرصه سیاستگذاری و خطمشیگذاری است. قانون اساسی به گونهای است که اجازه استقرار سیاستگذاری را به هیچیک از قوا نمیدهد و حال آن که مدیران کشور رقابتهای قبیلهای خود را اغلب با ادبیات سیاستگذارانه توجیه کرده و از این افق به چالش با یکدیگر میپردازند. نتیجه طبیعی این وضعیت، غفلت از خطمشیگذاری و تدوین و اجرای سیاستهای اجرایی (و نه سیاستهای کلان) در عرصه مدیریت و غفلت از مسائل جاری مردم است.
🔹 این مدل از مدیریت، آسیب واقعی و عینی خود را در حوزه عمومی وارد میسازد و ساختار اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی حوزه عمومی را تخریب می کند و اینک خیزش عمومی مردم، این مدل از مدیریت اجتماعی را در معرض فروپاشی قرار میدهد و فرصت مناسبی را برای تغییر و تحول بنیادین آن که به گونهای رسوبکرده و سخت و درعینحال فرتوت است، ایجاد میکند.
@philtheo
@namehayehawzavi
⚡️ حجة الاسلام و المسلمین دکتر #جوادی_آملی:
🔅 عقلانیت وحیانی یک دستگاه معرفتی جامع است. میرود تا حقیقت وحی را بیابد و بشناسد. ما نیازمند یک عقل متعالی هستیم تا زیر سایهی وحی قرار بگیرد.
🔅 در نظر آیتالله جوادی آملی عقل هرگز صراط نیست؛ عقل هرگز مهندس نیست؛ عقل سراجی است که صراط را کشف میکند. این بیان در علم اصول که منابع دین عبارتاند از کتاب و سنت و عقل و اجماع، سخنی ناصواب است و تنها منبع معرفت عبارت است از کتاب و سنت و نباید عقل و اجماع را در کنار آن قرار داد.
🔅 در مکتب حکمای ما و متکلمان امامیه کاملاً واضح و مبرهن است که فضای وحی با فضای عقل ذاتاً منفک و جداست.
⚡️ حجة الاسلام و المسلمین دکتر #برنجکار:
🔅 ما منابع دین را سه تا میدانیم: قرآن، سنت و عقل. البته عقل علاوه بر منبعیت، کاشف وحی نیز هست.
🔅 تلقی رایج این است که «عقل تا جایی ما را می برد و بعد از آن وحی کار خود را شروع می کند» اما ما معتقدیم این تلقی درست نیست و هرجا که عقل ورود می کند وحی هم می تواند ورود کند و بالعکس اما نحوه ورودها در حوزه های مختلف متفاوت است. پس بین عقل و وحی تفیکیک حوزهای نداریم.
🔅 اعتقاد ما بر این است اگر عقل و وحی باهم تعامل کنند می توانیم به معرفت دینی دست پیدا کنیم؛ وحی معلم عقل است و عقل مدرک وحی. وحی گنیجههای عقل را استخراج میکند و عقل گنیجههای وحی را. لذا کسی که خود را از عقل محروم کند از وحی محروم کرده و کسی که خود را از وحی محروم کند از عقل محروم کرده است.
🔅 عقل نیاز به معلم دارد. همانگونه که انسان های عاقل در تعلم ریاضیات و حل معادلات که امور عقلی است نیاز به معلم دارند و عقلی بودن مطلب دلیل بر بی نیازی معلم نیست.
🔅 این نگاه که در قرآن و روایات ریشه دارد، در بین اصحاب امامیه تا قرن چهارم نگاه رایجی بوده است. پس از آن تحت تأثیر تفکر معتزلی و ترجمهی فلسفهی یونان که ادعای عقلبسندگی دارد، این نگاه تضعیف شده است.
🔅 عقل وحیانی و وحی عقلانی، به معنای تعامل دو سویهی عقل و وحی در همهی معارف دین است. عقل وحیانی یعنی عقلی که تحت تعلیم وحی و اهل بیت قرار بگیرد تا گنجینههای خودش را متوجه شود. عقل فطری ماده اولیه است و باید ارتقا یابد و این عقل در محضر وحی و اهل بیت علیهم السلام رشد پیدا می کند .
@ohiktheo
✔️علل شکست خردورزی🔻
🔸سیدیحیی یثربی
🔹۱ـ اصول و مسائل مبتنی بر عقل و اندیشه، نیازمند ورزش فکری و تدبر و تعمق است که این کار از عموم مردم ساخته نیست. تعداد کسانی که دارای توان استدلال و تعمق هستند، کم است و اکثریت دارای ذهن بسیط و تنبل و غیر ورزیده اند؛ لذا مبلغان و مروجان مکتبهای عقلگرا، در قبولاندن اصول و مسائل خود به افکار عمومی دچار مشکل و دردسرند. اما مکتبهای مبتنی بر نقل و ذوق و احساسات، در ترویج و تبلیغ اصول و مسائل خود برای توده مردم، این مشکل را ندارند. از اینجا است که اشعریتِ مبتنی بر نقل و احساسات دینی و نیز تصوفِ مبتنی بر ذوق و احساس، به آسانی رواج مییابند و همه گیر میشوند، در حالی که مکتب اعتزال و فلسفه شکست میخورند. مخصوصاً در جامعههایی مانند جامعه ما که هنوز هم به جای کتاب خوانی و مطالعه مطالب تحقیقی و تحلیلی، به شنیدن و گوش دادن مطالب خطابی و تخیلی عادت دارند.
🔹۲ـ اعتزال و فلسفه، مستلزم فهم و دانستن هستند و این کار نیازمند پشتکار و استعداد و آموزش جدی است، در حالی که اشعریت مشکل خود را با تکیه بر «نمیدانیم» و «مجهول بودن کیفیت» مرتفع ساخته و تصوف نیز نیاز به فهمیدن ندارد، بلکه فقط با تشویق و تحریک، پیش رفته و نیل به معرفت را موقوف رسیدن به کشف میداند که «عقل در راه عشق نابیناست.
🔹۳ـ دیدگاه فلاسفه و معتزله بر نوعی اصالت انسان «اومانیسم» استوار میباشد، در حالی که اشعریت بر حاکمیت مطلق الهی استوار است. در فلسفه، انسان به عنوان موجودی که باید هر چیز را بفهمد و سپس اثبات نموده یا رد کند، از نوعی اصالت و استقلال برخوردار است. یک فیلسوف میخواهد کائنات را در دست داشته باشد. اگر این تسلط عیناً امکان ندارد، علماً و ذهناً باید امکان داشته باشد. حتی خدا را، فیلسوف و قوانین مورد کشف و قبول او، مانند علیت اثبات میکنند. علاوه بر اینکه خداوند با قوانین فسلفه اثبات میگردد، از نظر خردگرایان، خداوند در تدبیر جهان نیز باید از قوانین و مبانی عقلی پیروی کند؛ از حسن و قبح معتزله گرفته تا علیت فلسفه و لوازم آن از قبیل ضرورت و حتمیت وجود معلول با وجود علت، عدم امکان صدور بیش از یک معلول از یک علت و امثال اینها.
🔹بدیهی است که ذهن عامه و توده مردم با دیدگاه اشعریت و عرفان سازگارتر است. به عنوان نمونه همین فکر و فرهنگ ایرانی خودمان را در نظر بگیرید. دست کم بعد از صفویه در این کشور فرهنگ تشیع حاکم بوده و این فرهنگ با دیدگاه اشعری مخالفت جدی داشته است. با این وصف هنوز افکار عمومی، اشعری است. زیرا که مردم در تبیین و تحلیل هر قضیهای، از جنگ و انقلاب گرفته تا شفای یک بیمار و برد تیم فوتبال! بیش از قوانین علمی و فلسفی به امداد الهی تکیه دارند! بنابراین بقای اشعریت و تصوف را ذهنیت توده مردم پشتیبانی میکند؛ زیرا در آن دو، جایی برای گستاخی انسان از طریق چون و چرای فکری در کار خدا یا دخالت عملی در زندگی فردی و اجتماعی خود وجود ندارد؛ اما فلسفه و اعتزال به دلیل آنکه به انسان اصالت بخشیده و توان او را در فهم جهان و تدبیر کارهایش میپذیرند، از این نعمت، یعنی حمایت عوام بیبهره ماندهاند!
🔹۴ـ مهمتر از همه اینکه دخالت قدرت سیاسی را نباید نادیده گرفت. از آنجا که از طرفی فلسفه و اعتزال و به طور کلی ارزشمند بودن تفکر، چنان که گفتیم مبنای نوعی اومانیسم و اصالت انسان است و از طرف دیگر اشعریت مبنای حاکمیت مطلق خداوند و بیاختیاری و بیاعتباری انسان میباشد، همیشه قدرت حاکم، اشعریت و جبر را به نفع خود دیده است. در نظام جبر، انسانها بیاعتبار شده و قدرت و اختیار و اعتبار حکام از اراده خداوند نشأت مییابد. در نتیجه از طرفی حکام تقدیس میشوند و از طرف دیگر توده مردم تسلیم! که مخالفت با سلطان به منزله مخالفت با اراده و عزم خداوند خواهد بود.
🔹۵ـ شرایط اجتماعی همه کشورها در دوران گذشته و شرایط کشورهای جهان سوم در عصر حاضر با اشعریت همسو و سازگارند. عناصر اصلی اشعریت که این مکتب بر آنها استوار است عبارتند از: ندانستن، نتوانستن و بیقانونی. در نظام اشعریت هیچ انسانی نمیتواند آینده را پیشبینی کرده و در تعیین و تغییر آن نقشی داشته باشد. جهان یکسره در قبضه قدرت خداوند است و برای کارهای خداوند، هیچ چارچوبی از علیت (چنانکه در فلسفه است) و یا حسن و قبح (چنانکه در مکتب معتزله است) وجود ندارد و هر چه آن خسرو کند، شیرین کند!
@namehayehawzavi
✨نشست تخصصی: تراث حکمی امام رضا (ع)
🎙سخنرانان: دکتر محمدتقی سبحانی، دکتر علی رضایی تهرانی
⏱شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۷ ساعت ۱۸ تا ۲۰
🏢مشهد، مجمع عالی حکمت اسلامی
@philtheo
5_معارف_و_عقاید_جوانان_و_دانشجویان.mp3
29.83M
دوره آموزشی «معارف اسلامی و عقاید» ویژه جوانان و دانشجویان دکتر محمد تقی سبحانی|جلسه پنجم|1397/4/28
⚡️اقتصاد در دست روحانیت نیست
⚡️مردم از اسلام فراری نیستند از نماد مسلمانی منِ روحانی فراری هستند
⚡️روحانی تکنوکرات، مرتجع، روشنفکر، سوپر روشنفکر، سنتی و سوپر سنتی داریم
✔️سیدابوالحسن نواب ریس دانشگاه ادیان قم در گفتگو با شفقنا🔻
🔹تکثر و تنوعی که در حوزه های علمیه و بین علما و روحانیت هست از فاصله میان روحانیت و مردم جلوگیری می کند. همانطور که در جامعه ۸۰ میلیون نفری هزاران نوع تفکر، نگاه و ایده وجود دارد، ۸۰ هزار روحانی هم همین تکثر را دارند و این تکثر پنهان نیست. جامعه و روحانیت کلیت ندارند که بگوییم کلیت مردم از کلیت روحانیت متنفر است. همین امروز هم برخی از روحانیون هستند که اگر اجازه دهند صحبت کنند میلیون ها نفر از افراد دگراندیش با اشتیاق پای صحبت های او می نشینند. هر طبقه از مردم، روحانی خود را دارند و مردم با عشق و شور به سراغ او می روند به عبارت دیگر به عدد تکثری که در جامعه هست،
🔹اکنون در مجلس روحانیت تقریباً هیچ نقشی ندارد چون مجلس اول ۱۷۰ روحانی داشت و اکنون ۱۷ روحانی در مجلس حضور دارند. معلوم است که ۱۷ روحانی در میان ۲۹۰ نماینده هیچ نقشی ندارد. در کابینه دولت هم یک روحانی به عنوان وزیر اطلاعات داریم که به منظور مجتهد بودن باید روحانی باشد و نقشی در مسایل اقتصادی ندارد. اتفاقاً در جایی که این روحانی نقش دارد مسئولیت خود را به خوبی ایفا و اطلاعات را خوشنام کرده و مردم از اطلاعات نگرانی ندارند. رییس جمهور هم روحانی است، همه مردم می دانند که اقتصاد دست روحانیت نیست، ولی کلیت نظام را می بینند.
🔹روحانیت منابع اقتصادی ندارد که به مردم کمک کند. منابع متأثر از مردم است، وقتی مردم وضعشان خوب شود، وضع روحانیت هم خوب می شود. اصلاً روحانیتِ منفک از مردم نداریم. ۸۰ میلیون مردم و ۸۰ هزار روحانی دارید، این یک هزارم کاملاً مینیاتور ۸۰ میلیون هستند. همه رقم طبقاتی که در میان مردم هست در میان روحانیون هم هست، به عنوان مثال روحانی تکنوکرات، مرتجع، روشنفکر، سوپر روشنفکر، سنتی، سوپر سنتی داریم. شما در عوام افرادی را پیدا می کنید که تلویزیون روشن نمی کنند در میان روحانیون هم هستند کسانی که تلویزیون ندارند و نگاه نمی کنند.
🔹در عوام کسانی هستند که شمال ویلا دارند در میان روحانیت هم هستند، در عوام کسانی هستند که ماشین مدل بالا سوار می شوند در میان روحانیون هم هستند. در میان عوام کسانی زندگی های سالمی دارند، در میان روحانیون هم چنین افرادی هستند. به همین دلیل تأکید می کنم که روحانیت صدای بازتاب جامعه است و انقدر در هم آمیخته است که روحانیت جدای از مردم نیست. طلبه ها یک طبقه خاصی نیستند، یک بازتابی از جامعه هستند. شما هیچ کُلنی و مجموعه ای در میان مردم پیدا نمی کنید که یک مجموعه کوچکتر در میان روحانیت نباشد.
🔹مردم از اسلام فراری نیستند از نماد مسلمانی منِ روحانی فراری هستند. مردم می دانند که اسلام مظهر عدالت و محبت است. البته تعداد کسانی که از دین گریزان شدند و به ادیان دیگر روی آوردند در حدی نیست که نگران کننده باشد. درست است که مردم به خاطر عمل منِ روحانی از دینی که نماد آن من (روحانی) هستم، متنفر شدند و اعتقاداتشان ضعیف شده، اما به دینی که نماد آن مثلاً ترامپ هست، گرایش پیدا نمی کنند.
yon.ir/S0rcj
@namehayehawzavi
کلام قبل از خواجه و احیای آن
دیده می شود که برخی در جهت پاکسازی کلام از فلسفه سینوی به احیای کلام ماقبل خواجه فرا می خوانند. استدلال این عده محدود این است که کلام امامیه قبل از خواجه آمیخته با علوم بیگانه و یا تأثیرات خارج از مکتب اهل بیت نبود و با خواجه و با تأثیر پذیری از فخر رازی کلام امامیه با فلسفه ابن سینا آمیخته شد و از مکتب اهل بیت دور شد.
این عده ظاهرا اطلاع درستی از تاریخ علم کلام ندارند. علم کلام از آغاز آن در بستر تأثیرات و تبادل افکار با فلسفه یونانی و تأثیرات متکلمان ادیان مختلف و حتی تبادلات فکری و تأثیرات و تأثرات از زنادقه و ثنویه و دیگران شکل گرفت. در میان امامیه هم از آغاز کلام شیعی در تبادل و تعامل با جهمیه و معتزله بود. بعدها با ظهور کسانی مانند نوبختی ها و شیخ مفید کلام شیعی تحت تأثیر عمیق کلام معتزلی قرار گرفت و با شخصیت شریف مرتضی بیشتر ابواب دانش کلام و از جمله مباحث حدوث عالم و صفات خدا و طبیعیات علم کلام از مکتب بهشمی ها اخذ شد. بعدا هم که برخی مانند سدید الدین حمصی با مکتب بهشمی مخالفت کردند به ترکیبی از مکتب بغدادی معتزله و همچنین مکتب ابو الحسین بصری و محمود ملاحمی معتزلی روی آوردند.
بنابراین من به درستی متوجه نمی شوم دقیقا هدف از پاکسازی کلام چیست؟ دانش کلام در طول تاریخ خود تحت تأثیر مکاتب فکری و استدلالی مختلف بوده و در تعامل با اندیشه ها و نظامات مختلف عقلی رشد و نمو کرده است. زمانی هم به برکت محقق طوسی و بعدها شارحانش مانند صاحب شوارق و دیگران کلام امامیه نه تنها تحت تأثیر مکتب های فلسفی بلکه مکتب های کلامی غیر معتزلی قرار داشت. از آن جمله است تأثیر کلام امامیه از مکتب کلامی و فلسفی شیراز.
فکر می کنم همین مقدار کافی باشد برای اثبات بیهوده بودن چنین رویکردی.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
⚡️حوزه آزاد، مستقل از دولت و احزاب است
✔️آیت الله اسحاق فیاض از مراجع تقلید ساکن عراق🔻
🔹طلبه باید درس و بحث را بر تمامی کارهای روزانه حتی بر انجام عمل مستحبی مانند نماز شب مقدم بدارد و جز انجام واجبات و تامین ضرورتهای زندگی وقت خود را صرف علم آموزی کند.
🔹علما این مشکلات و سختیها را برای استقلال حوزه از دولت، احزاب سیاسی و دینی تحمل کردند. حوزه آزاد، مستقل از دولت و احزاب است.
🔹درسها، تحقیق و پژوهش در حوزه پیرامون کتاب و سنت است و این تحقیقها به هر میزان که پیشرفت کرده و به نتایج گوهرباری دست یابد اما از حدود کتاب و سنت عبور نخواهد کرد از این روست که فتوای علما مطابق با موازین شرعی است و هیچ فقیهی فتوایی مخالف با کتاب و سنت صادر نمیکند.
@namehayehawzavi
⚡️عدالت باید حاکم بر هر حکم فقهی باشد
⚡️باید کرامت انسانی رادر حقوق خانواده، حقوق مخالفین، حقوق کافرین، حقوق شهروندی در نظر گرفت.
✔️به گزارش اجتهاد محمدعلی ایازی در میزگرد «چالشهای فقه در دنیای معاصر»🔻
🔹استاد شهید مطهری بحثی را مطرح کردهاند که اگر حکمی فقهی با اصل عدالت تعارض کند؛ در کشاکش بین این دو میباید به کدام اخذ نمود. ایشان میفرماید پرواضح است که اصل عدالت که از عقل و دین بدان دستیافتهایم، حاکم بر هر حکم فقهی دیگر است. عدیل همین بحث را میتوان در مورد کرامت انسانی داشت. اهمیت این بحث از همان ابتدای خلقت که خدای متعال، فرشتگان را امر به سجده بر آدمی نمود روشن میشود.
🔹در این منظومه باید آیاتی را نشان کرد. ازجمله آیات شریفه «و نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» حجر، آیه ۲۹؛ و من از روحم در انسان دمیدم. «قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ» ص، آیه ۷۵٫ گفت: ای ابلیس چه چیزی تو را منع کرد بر آنچه به دست خودم آفریدم سجده نکنی. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا» مائده، آیه ۳۲٫ هر کس، کسی را نه به خاطر قصاص قتل کسى یا ارتکاب فسادى بر روى زمین بکشد، گویا همه مردم را کشته است. «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا» اسراء، آیه ۷۰٫ ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و بر دریا و خشکى سوار کردیم و از چیزهاى خوش و پاکیزه روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خویش برتریشان نهادیم.
🔹خدای متعال در همه این آیات کرامت انسانی را مدنظر قرار داده؛ نه آنکه کرامت مؤمن یا مسلمان را هدف قرار دهد. لذا کافر، مشرک و حتی مجرم باید مورد تکریم باشد و فقط در همان عیبش میتوان او را مذمت نمود.
🔹در این منظومه باید بدان توجه داد که آیا کرامتی که قرآن بدان سخن رانده است، کرامت ذاتی است یا کرامت استعدادی؟ آیا ذات انسان مورد تکریم است یا انسان صرفاً استعداد کرامت را قابل است. این نکته بحثی تفسیری است که مفسران بدان سخن راندهاند و نظر علامه طباطبائی دراینباره بر کرامت ذاتی داشتن انسان است.
🔹باید مداقه نمود که کرامت انسانی که قرآن از آن میگوید، صرف خبر است یا در این بیان امتنان نیز نهفته است. ظاهر آن است که خدای متعال از این بیان درصدد نتیجهای بوده است که این کرامت را بهعنوان یک اصل مطرح کند. البته میباید بدین نکته نگاه فقیهانه انداخت که آیا این نکته قرآنی را مانند عدالت میتوان بهعنوان اصل قلمداد کرد یا خیر و در ادامه اگر آن را بهعنوان اصل پذیرفت، در تعارض بین این اصل و دیگر احکام چه باید کرد. این نکته قرآنی را میباید در حقوق خانواده، حقوق مخالفین، حقوق کافرین، حقوق شهروندی و … در نظر گرفت.
@namehayehawzavi
♈️مطلبی از دکتر انصاری که خشم برخی از مدعیان کلام را بر انگیخت
کلام قبل از خواجه و احیای آن
دیده می شود که برخی در جهت پاکسازی کلام از فلسفه سینوی به احیای کلام ماقبل خواجه فرا می خوانند. استدلال این عده محدود این است که کلام امامیه قبل از خواجه آمیخته با علوم بیگانه و یا تأثیرات خارج از مکتب اهل بیت نبود و با خواجه و با تأثیر پذیری از فخر رازی کلام امامیه با فلسفه ابن سینا آمیخته شد و از مکتب اهل بیت دور شد.
این عده ظاهرا اطلاع درستی از تاریخ علم کلام ندارند. علم کلام از آغاز آن در بستر تأثیرات و تبادل افکار با فلسفه یونانی و تأثیرات متکلمان ادیان مختلف و حتی تبادلات فکری و تأثیرات و تأثرات از زنادقه و ثنویه و دیگران شکل گرفت. در میان امامیه هم از آغاز کلام شیعی در تبادل و تعامل با جهمیه و معتزله بود. بعدها با ظهور کسانی مانند نوبختی ها و شیخ مفید کلام شیعی تحت تأثیر عمیق کلام معتزلی قرار گرفت و با شخصیت شریف مرتضی بیشتر ابواب دانش کلام و از جمله مباحث حدوث عالم و صفات خدا و طبیعیات علم کلام از مکتب بهشمی ها اخذ شد. بعدا هم که برخی مانند سدید الدین حمصی با مکتب بهشمی مخالفت کردند به ترکیبی از مکتب بغدادی معتزله و همچنین مکتب ابو الحسین بصری و محمود ملاحمی معتزلی روی آوردند.
بنابراین من به درستی متوجه نمی شوم دقیقا هدف از پاکسازی کلام چیست؟ دانش کلام در طول تاریخ خود تحت تأثیر مکاتب فکری و استدلالی مختلف بوده و در تعامل با اندیشه ها و نظامات مختلف عقلی رشد و نمو کرده است. زمانی هم به برکت محقق طوسی و بعدها شارحانش مانند صاحب شوارق و دیگران کلام امامیه نه تنها تحت تأثیر مکتب های فلسفی بلکه مکتب های کلامی غیر معتزلی قرار داشت. از آن جمله است تأثیر پذیری کلام امامیه از مکتب کلامی و فلسفی شیراز.
فکر می کنم همین مقدار کافی باشد برای اثبات بیهوده بودن چنین رویکردی.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
📢 «سودای تفکیک» منتشر شد
این کتاب حاصل بیش از یک دهه تأملات و نوشتههای نویسنده در باب مکتب تفکیک است؛ مکتبی که، با ادعای خلوص دینی، کار خود را با نقادی فلسفه و بیاعتبارسازی آن آغاز کرد، اما سرانجام کوشید از طریق آن کسب اعتبار کند. کتاب حاضر فراز و فرود این جریان را در پاسداشت روش علمی و اخلاق تحقیق و داوری نشان میدهد. مطالب این کتاب از سویی بر نقد روششناختی مدعیات مدافعان مکتب تفکیک متمرکز است و از سوی دیگر، در سطحی عام تر، دعوتی است به رعایت اخلاق تفکر و پژوهش.
yon.ir/96kz5
⚡️عدالت باید حاکم بر هر حکم فقهی باشد
⚡️باید کرامت انسانی رادر حقوق خانواده، حقوق مخالفین، حقوق کافرین، حقوق شهروندی در نظر گرفت.
✔️به گزارش اجتهاد محمدعلی ایازی در میزگرد «چالشهای فقه در دنیای معاصر»🔻
🔹استاد شهید مطهری بحثی را مطرح کردهاند که اگر حکمی فقهی با اصل عدالت تعارض کند؛ در کشاکش بین این دو میباید به کدام اخذ نمود. ایشان میفرماید پرواضح است که اصل عدالت که از عقل و دین بدان دستیافتهایم، حاکم بر هر حکم فقهی دیگر است. عدیل همین بحث را میتوان در مورد کرامت انسانی داشت. اهمیت این بحث از همان ابتدای خلقت که خدای متعال، فرشتگان را امر به سجده بر آدمی نمود روشن میشود.
🔹در این منظومه باید آیاتی را نشان کرد. ازجمله آیات شریفه «و نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» حجر، آیه ۲۹؛ و من از روحم در انسان دمیدم. «قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ» ص، آیه ۷۵٫ گفت: ای ابلیس چه چیزی تو را منع کرد بر آنچه به دست خودم آفریدم سجده نکنی. «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا» مائده، آیه ۳۲٫ هر کس، کسی را نه به خاطر قصاص قتل کسى یا ارتکاب فسادى بر روى زمین بکشد، گویا همه مردم را کشته است. «وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلا» اسراء، آیه ۷۰٫ ما فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و بر دریا و خشکى سوار کردیم و از چیزهاى خوش و پاکیزه روزى دادیم و بر بسیارى از مخلوقات خویش برتریشان نهادیم.
🔹خدای متعال در همه این آیات کرامت انسانی را مدنظر قرار داده؛ نه آنکه کرامت مؤمن یا مسلمان را هدف قرار دهد. لذا کافر، مشرک و حتی مجرم باید مورد تکریم باشد و فقط در همان عیبش میتوان او را مذمت نمود.
🔹در این منظومه باید بدان توجه داد که آیا کرامتی که قرآن بدان سخن رانده است، کرامت ذاتی است یا کرامت استعدادی؟ آیا ذات انسان مورد تکریم است یا انسان صرفاً استعداد کرامت را قابل است. این نکته بحثی تفسیری است که مفسران بدان سخن راندهاند و نظر علامه طباطبائی دراینباره بر کرامت ذاتی داشتن انسان است.
🔹باید مداقه نمود که کرامت انسانی که قرآن از آن میگوید، صرف خبر است یا در این بیان امتنان نیز نهفته است. ظاهر آن است که خدای متعال از این بیان درصدد نتیجهای بوده است که این کرامت را بهعنوان یک اصل مطرح کند. البته میباید بدین نکته نگاه فقیهانه انداخت که آیا این نکته قرآنی را مانند عدالت میتوان بهعنوان اصل قلمداد کرد یا خیر و در ادامه اگر آن را بهعنوان اصل پذیرفت، در تعارض بین این اصل و دیگر احکام چه باید کرد. این نکته قرآنی را میباید در حقوق خانواده، حقوق مخالفین، حقوق کافرین، حقوق شهروندی و … در نظر گرفت.
@namehayehawzavi
استاد حسن انصاری در کانال تلگرامیش نوشت :
دو معنای تعلیقه و شرح نویسی
در فرهنگ و ادبیات اسلامی تعلیقه و شرح نویسی معمولا دو معنا داشته و به دو انگیزه مختلف فراهم می شده:
طالب علمان آنگاه که کتابی را به درس نزد استادی می خواندند معمولا با نوشتن تعلیقه و یا شرح تلاش می کردند مطالب استاد و یا دانسته های اولیه خود را در این گونه کتاب ها محفوظ دارند. این رسم در میان فقها و حکمای شیعه در چند سده اخیر خیلی معمول بوده. بسیاری از تعلیقه ها و شرح هایی که در الذریعه یاد شده از این قبیل است. علامه حلی تعدادی از آثاری که در حکمت داشته محصول دوران تحصیل اوست. خلاصه نویسی ها هم بسیاری اوقات به همین دلیل بوده و صرفا در دوران تحصیلات فراهم می شده است.
گونه ای دیگر از تعلیقه و شرح نویسی ها محصول دوران پختگی اشخاص بوده. به ویژه در سده های اخیر در میان علمای شیعه بسیاری از اوقات تعلیقه نویسی و یا شرح نویسی حاصل دوران تدریس کتاب های مورد شرح و تعلیقه است. حال گاهی تعلیقه ها و شروح را شاگردان فراهم می کرده اند به سبک تقریرات فقهی و اصولی معمول و گاهی هم استادان قبل و یا بعد از هر جلسه درس تعلیقه و شرح را که به منظور مجلس درس فراهم می شد و یا نتیجه آن بود تدوین می کردند.
در بررسی تحولات فکری دانشمندان باید بین این دو گونه تعلیقه ها تمایز قائل شد.
مجالس مذاکره علم
در قدیم گاهی صورت بحث های مجالس مذاکرات علمی را تدوین می کرده اند. گاهی در شکل مناظرات که از آنها نمونه های متعددی در سنت اسلامی داریم و گاهی هم صرف مباحثه های علمی به سبکی که در ادوار اخیر در حوزه های علمیه معمول بوده. از نمونه اخیر باید فی المثل به کتاب های المقابسات و الامتاع و المانسه ابو حیان توحیدی اشاره کرد که حقیقتا شاهکارند.
مجالس مباحثه های فقهی و اصولی در طول سده بیستم در حوزه های علمی شیعه معمول بوده. من نمی دانم آیا همین امر کاملا در سده نوزدهم هم در جریان بوده و یا خیر. بسیاری از مهمترین مباحث علمی در همین جلسات مذاکره ها و مباحثه ها که معمولا در دیدارهای شخصی و مجالس عمومی مجال ظهور و بروز داشت و دارد مطرح می شده و می شود. معمولا اهتمامی برای ضبط این مباحث ها وجود نداشته است. از مرحوم پدرم و یا از مرحوم آقای کشمیری شنیدم که مرحوم شیخ محمد کاظم شیرازی که از فقهای مسلم نجف و بسیار بحاث در فقه و اصول بود معمولا وقتی می خواست با شاگردان وارد مجلسی شود قبل از رسیدن به مجلس طرح بحث می کرد تا وقتی وارد مجلس می شود بی تأمل دنباله بحث را با دیگران پی گیرد.
در ادبیات اسلامی محصول بسیاری از این مذاکرات را می توان در گوشه و کنار کتاب ها دید. خوب است کسی همت کند و این موارد را جمع کند.
بر گرفته از کانال تلگرامی استاد حسن انصاری
وهابیت به مثابه منبع اصلی مواد خام برای هرگونه افراط گرایی مذهبی و سیاسی
آگاهان می دانند که افراط گرایی مذهبی و آنچه به اسلام سیاسی بنیاد گرا در چند دهه اخیر معروف شده یکدست نیست. برخی گرایش جهادی دارند و برخی دیگر بر جنبه های تبلیغی تأکید می کنند. شماری گروه ها بیش از آنکه سیاسی باشند افراط گرایی مذهبی با مایه های تکفیری و ضد شیعی تند دارند و برخی بیشتر سیاسی اند و دلمشغولی آنها امر قدرت است به نام حکومت خدا بر روی زمین. در این میان کسانی نظرشان صرفا تطبیق شریعت بوده و گروه هایی با اندیشه های تکفیری هرگونه مشروعیت را برای حکومت و تمدن بشری نفی می کنند و اندیشه های جهاد و هجرت را ترویج می کنند.
من سی سال است روی تاریخ مذهب و فکر در اسلام کار و مطالعه می کنم. تقریبا بیشتر منابع اصلی و آثار حنابله و اصحاب حدیث را خوانده ام. همچنین آثار ابن تیمیه را. وهابیت ریشه در ابن تیمیه دارد. منتهی ابن تیمیه سوادش خیلی بیشتر از محمد بن عبد الوهاب بود. روایت محمد بن عبد الوهاب از اسلام و تمدن و سهم خرد بشری در فهم دین خیلی ابتدایی و مبتنی بر درکی سطحی از منابع دینی بود. وهابیت امروز درکش از اسلام از درک محمد بن عبد الوهاب هم پایین تر است. علاوه بر اینکه گروه های مختلف وهابی از افکار سلفیان غیر وهابی هم در طول چند دهه اخیر تأثیر گرفته اند، تأثیراتی درباره افکار جهادی و تکفیری و در راستای ایده اجرای شریعت و مقابله با هرگونه فکر تمدنی جدید. هر چه هست میراث وهابیت یکسره تکفیر و ردیه نویسی بر دگر اندیشان و اشعریان و معتزلیان و شیعه و فلاسفه و متکلمین است و اینک نیز انکار تمدن جدید.
با وجود اینکه وهابیت سنتی با گروه های سلفی جهادی و یا سلفی دیگر و حتی شماری از گروه های اسلام سیاسی مانند اخوان المسلمین و اقمار آن تفاوت دارد و گروهای محافظه کار آنها با اندیشه های اسلام سیاسی چندان همدلی نشان نمی دهند و با وجود اینکه امروزه در عربستان سعودی میان گروه های مختلف وهابی از نقطه نظر بحث های سیاسی و در نسبت با اسلام سیاسی و تفکرات جهادی اختلاف نظر وجود دارد اما یک چیز مسلم است و آن اینکه به عنوان یک متخصص در تاریخ مذاهب اسلامی معتقدم وهابیت سنتی و محافظه کار منبع اصلی نشر پیش زمینه افکار تمامی این گروه های افراطی است. در واقع ماده خام اندیشه های گروه های جهادی و تکفیری را در تمام منطقه و جهان اسلام همین وهابیت سنتی تأمین و پمپاژ و تزریق می کند. کافی است نگاه کنید به فتاوی و منشورات مفتیان رسمی وهابیت و ببینید چه درباره دگر اندیشان و تمدن جدید می گویند و چگونه شیعیان و معتزله و اشعریان و صوفیان را تکفیر و یا تفسیق و تضلیل می کنند، هرگونه فکر جدید را بدعت می انگارند و هرگونه تظاهرات متفاوت اندیشگی و مخالف با سنت ادعایی خود را بدعت و یا حتی کفر و شرک می خوانند.
باری وهابیت ماده خام افراطی گری مذهبی را در دنیا تأمین می کند...
⚡️فقط به اخلاق فردی چسبیده ایم
✔️احمد عابدی🔻
🔹نوع مسائل اخلاقی که در منابر و سخنرانی ها مطرح می شود، اخلاق فردی است؛ البته اخلاق فردی هم لازم و مفید است؛ ولی همه اخلاق این نیست؛ یعنی اینکه انسان به خدا توکل داشته باشد، ذکر بگوید، دعا بخواند، شجاع باشد، ترسو نباشد، چله نشینی داشته باشد، اینها اخلاق فردی است؛ ولی باید توجه داشته باشیم که ما اخلاق سیاسی هم داریم، اخلاق اجتماعی هم داریم، اخلاق طبیعی و نحوه برخورد با طبیعت و محیط زیست نیز جزو اخلاق است، اینکه با حیوانات چگونه برخورد کنیم، با درخت و گل و گیاه چه برخوردی داشته باشیم، از آب و خاک چگونه مراقبت کنیم ... ، ضابطه و راهکار همه اینها را اخلاق تعیین می کند و یک بحث اخلاقی است.
🔹در دنیا نیز اکنون این بحث ها خیلی مطرح است و بهترین دین را آن دینی می دانند که برای این موارد، رابطه بهتری تعریف کند و برخورد بهتری داشته باشد.
🔹در گذشته، دین خوب آن دینی بود که شبهات مهم فلسفی عقلی و منطقی را مطرح کند و جواب دهد؛ ولی الان نگاه می کنند که ببینند کدام دین می گوید درخت را قطع نکنید، اینکه اگر ناخن گرفتید آن را دفن کنید، چقدر به نظافت فردی و اجتماعی تأکید کرده است، اینکه چاه زباله کجا باشد، چقدر با چاه آب شرب فاصله داشته باشد، کاشت یک درخت چقدر ثواب دارد و در مقابل آن، قطع درخت چقدر مذمت شده است؛ همه اینها جزو اخلاق است که در دین مبین اسلام به وضوح بیان شده؛ ولی کمتر مطرح و گفته می شود، اینها اخلاق طبیعی و حقوق طبیعت است.
🔹اینکه می فرماید هر کاری می خواهید بکنید حتماً محکم کاری کنید، حتی اگر قبری را می پوشانید، آن را محکم کنید؛ پس اگر ساختمانی می سازید حتماً آن را محکم کنید که در برابر سیل و زلزله ایمن و مقاوم باشد. بنابر این ممکن است گفته شود که این بخش اخلاق، اگر مهم تر از اخلاق فردی نباشد کم اهمیت تر از آن نیست.
🔹خوب است که در هر زمان، متناسب با ابزار جدیدی که می آید، فرهنگ و اخلاق آن هم در جامعه مدون شود؛ مثلاً اخلاق تلفن همراه، اینکه چه موقع با شما تماس بگیرند، چه ساعتی از شب یا وقت نماز تماس نگیرند؛ اینها فرهنگ و اخلاق است، هر کسی باید خودش رعایت کند که وقت نماز زنگ نزند، نه اینکه طرف مقابل تلفن را خاموش کند یا جواب ندهد.
🔹اینکه اخلاق ماشین سواری و رعایت ترافیک چگونه باشد. اخلاق تلویزیون چگونه باشد، چه موقع تماشا کنیم، چه فیلمی را ببینیم، آیا هر چه پخش کردند ما هم باید ببینیم؟! آیا بچه هر چه خواست باید ببیند؟
@namehayehawzavi
چه کسی می گوید ما سیستم نداریم؟
✍دکتر علیرضا اسمعیلزاد ،عضو هیات علمی دانشگاه آزاد تبریز
۱. صبح، به عنوان عضو هیات مصاحبه کننده از متقاضیان ورود به دوره دکترا، می روی دانشگاه.
بعد از مدتی اولین متقاضی وارد اتاق مصاحبه می شود. مردی است نزدیک به پنجاه سال.
از رزومه اش می پرسی. می گوید در فلان واحد دانشگاهی سالهاست درس ریشه های انقلاب تدریس می کند.
خوشحال می شوی. با خود می گویی لابد زمینه نظری خوبی باید داشته باشد.
سوالاتی می پرسی پاسخی ندارد. سوالات خیلی ساده تر می پرسی. پاسخی ندارد.
می پرسی کدام کتاب را تدریس می کنی. می گوید نام کتاب را نمی دانم. می پرسی نویسنده اش؟ می گوید یادم نیست؛ همان کتاب که جلدش زرد رنگ است!
۲. در مصاحبه دو می گیرد. ترم تحصیلی شروع می شود. با تعجب می بینی در کلاست نشسته! تا پایان ترم گویی برای اجسام بی جان سخن می گویی.
احساس می کنی تدریس در کلاس دکترا کاری پوچ و بیهوده است. یک بیگاری واقعی.
۳. پایان ترم است. مقاله ای به عنوان کار تحقیقی ارائه کرده. مقاله نسبتا خوب و منسجمی است. تعجب می کنی؟! عباراتی از مقاله را در گوگل جستجو می کنی، متوجه می شوی مقاله متعلق به نویسنده دیگری است که قبلا چاپ شده. تنها چیزی که تغییر یافته نام نویسنده است.
۴. وارد سایت دانشگاه می شوی. به رزومه بعضی از همکارانت سر میزنی.
دو تن از همکاران که زن و شوهر هستند هرکدام در طول یکسال گذشته حدود بیست و پنج مقاله ISI چاپ کرده اند. می دانی که هیچ کدام توانایی چندانی در نگارش به زبان خارجی ندارند. معلوم است که شروع این خطوط تولید کجا قرار دارد!
هفته پژوهش است. به عنوان پژوهشگر نمونه از هر دو تجلیل شایسته ای می شود.
۵. دم در دانشگاه جلوت رو میگیرند.متوجه می شوی از پرسنلی است که قبلا در آشپزخانه بود و حالا به عنوان نگهبان دارد کار می کند.
وارد سلف می شوی. یکی از نگهبان های سابق در حال خدمت در آشپزخانه است.
ورودی دانشکده روی پارچه نوشته هایی انتصاب شایسته و بجای یکی از معاونت ها را به او تبریک گفته اند.یادت می آید که او همان دانشجویی است که سه سال پیش امتیازش در مصاحبه دکترا دو شد و کتابی که جلدش زرد رنگ است را تدریس می کرد!
۶. برخی معتقدند یکی از مهمترین علل توسعه نیافتگی ما نبود سیستم و کارکرد سیستماتیک است.
چه کسی می گوید ما سیستم نداریم؟!
همه عناصرِ "بزرگوارِ" فوق به نحو سیستماتیک و در هماهنگی کامل و به نحو "شایسته و بجا" باهم کار می کنند.
منبع : کانال سیدحسین اطهری
https://telegram.me/salehnikbakht
⚡️مسئولین اگر از خدا نمی ترسند از مردم بترسند
⚡️اموال و انفالی که در اختیار حاکم است باید صرف مصارف عمومی شود
✔️محسن غرویان در گفتگو با شفقنا🔻
🔹در مردم سالاری دینی مردم مالک اصلی مناصب، قدرت ها و حکومت هستند. بیت المال یعنی جایی که ثروت های ملی در آن جمع می شود و حاکم باید آنها را صرف مصالح و منافع ملی کند، مانند اموال و انفالی که در اختیار حاکم است و باید صرف مصارف عمومی شود، در این زمینه باید کسانی که در حاکمیت هستند از جمله مسئولین، مدیران، مدیرکل ها، وزرا و دولت، آمار و ارقام مربوط به ثروت ملی را به صورت شفاف به اطلاع مردم برسانند.
🔹در صورت عدم شفافیت از سوی مسئولین، اعتماد بین ملت و دولت از بین می رود و پایه های حاکمیت متزلزل می شود، بنابراین ضرورت دارد که مسئولین گزارش به ملت دهند، یکی از فلسفه های نماز جمعه در روایات همین است که حاکم در نماز جمعه که اجتماع همه مسلمین هست، اوضاع سیاسی، اقتصادی، نظامی، امنیتی و همه مسایل کشور اسلامی را به اطلاع مردم برساند.
🔹حاکم و حاکمیت باید نظارت مستمر بر فعالیت مسئولین داشته باشند، باید بر میزان ورود و خروج پول ها به کشور، میزان صادرات، واردات، حساب و کتاب بانک ها و همه کسانی که بیت المال در اختیار آنهاست، نظارت وجود داشته باشد. نظارت باید توسط حاکمیت به وسیله افراد مطمئن و مومن صورت گیرد، این افراد باید به مردم گزارش دهند چرا که ناظر همیشگی بر امورات بیت المال خودِ مردم هستند.
🔹مسئولین وقتی ببیند که آبرویشان در نزد مردم در خطر است، اگر خدا ترسی هم نداشته باشند، مردم ترسی دارند و باید این ترس از مردم را جدی گرفت یعنی باید مسئولین را از مردم ترساند چون اگر کارد به استخوان مردم برسد، ممکن است قدرت را از دست صاحبان قدرت بگیرند بنابراین کسانی که منصب و قدرتی دارند از مردم خواهند ترسید و به آسانی مرتکب خلاف نخواهند شد.
🔹امروز مساله پنهان بسیار کم است به عبارت دیگر روابط، ارتباطات و وسایل اطلاعاتی چنان زیاد است که به هر حال اسامی افراد منتشر می شود و مردم مطلع می گردند؛ انتشار اسامی به این دلیل است که مسئولین خطاکار از مردم بترسند و دست به چنین خطاها و خلاف هایی نزنند؛ اینکه مسئولین همیشه از مردم خوف داشته باشند، اهرم کنترل کننده خوبی است.
@namehayehawzavi
سه پیشنهاد به حوزویان
به همان دلیل که مکلفان در احکام فرعی شرعی، یا باید اجتهاد کنند یا احتیاط یا تقلید، بر مجتهدان حوزوی است که در غیر احکام فرعی شرعی(مثلا در امور سیاسی یا اقتصادی یا مدیریتی) یا به مقام اجتهاد برسند یا شیوۀ احتیاط را پیش گیرند یا از کارشناسان و اهل فن تقلید کنند. هر یک از علوم انسانی، مانند مدیریت، سیاست، اقتصاد و حقوق، دانشی گسترده است و صاحبنظری در هر یک از آنها به هیچ روی آسانتر از اجتهاد فقهی یا تخصص در علوم حوزوی نیست. بنابراین همانگونه که دانشآموختۀ اقتصاد نباید در احکام نماز و روزه و حج، فتوای شرعی بدهد، مجتهدان حوزوی نیز باید در مسائل اقتصادی و سیاسی(بهویژه سیاست بین الملل)، از فتوا خودداری کنند.
پیشنهاد دیگر این است که چون بسیاری از روحانیان و طلاب، دخالت در سیاست و اقتصاد و مدیریت را عین دیانت میدانند، لازم است که درسهای علوم سیاسی و اقتصادی و مدیریت را در حد کارشناسی دانشگاهی بخوانند و این مواد درسی به دروس حوزوی افزوده شود. یعنی طلاب، علم سیاست را دستکم در حد فارغ التحصیل این رشته در سطح کارشناسی دانشگاه بخوانند. در نظام آموزشی حوزه، سه سال نخست اختصاص به آشنایی با ادبیات عرب و اندکی منطق دارد. سپس نوبت به اصول فقه و فقه میرسد که بین شش تا ده سال طول میکشد. پس از آن باید در درس خارج فقه و اصول شرکت کنند که زمان متوسط آن ده سال است. این مقدار تحصیلات حوزوی، صلاحیت لازم را برای اظهار نظر اجتهادی در تفسیر قرآن یا کلام یا تاریخ اسلام یا فلسفه هم فراهم نمیکند؛ چه رسد به سخنرانی و تأثیرگذاری در امور پیچیدۀ سیاسی و اقتصادی و مدیریتی. از سوی دیگر چون بسیاری از مؤمنان، نظر طلاب و روحانیان را در هر مسئلهای نظر خدا و دین و قرآن قلمداد میکنند و مقدس میشمارند، اقتضای احتیاط و تقوا این است که طلاب عزیز در این امور متخصص شوند تا سخنی بر خلاف مصالح عمومی کشور نگویند. اما با نظر به حجم دروس تخصصی حوزه، بسیار دشوار است که طلبهای هم در علوم حوزوی پیشرفت کند و هم در یکی از علوم دانشگاهی صاحبنظر شود.
پیشنهاد سوم، احتیاط و سکوت است؛ مگر از موضع شهروندی و بدون استفاده از رانت دین و جایگاه حوزوی.
رضا بابایی
۹۷/۵/۱۱
@RezaBabaei43
استاد حسن انصاری:
قصص العلمای تنکابنی، کتابی شایسته پژوهشی جدی
قصص العلمای تنکابنی اثر مهمی است. کتاب حاوی اطلاعات مهمی در خصوص احوال دینی و مذهبی و اجتماعی و سیاسی عصر قاجار است. تاریخ مردم و باورهایشان است. تاریخ این سرزمین است و سنت های دینی و فرهنگی اش. رابطه علما با یکدیگر و با مردم و اعتقادات مردمان این سرزمین درباره امامان شیعه، علما و مظاهر مذهبی. حکایت هایی را تنکابنی نقل می کند که فارغ از میزان درستی و اصالتشان نشان می دهد مردم ما در سده نوزدهم درباره دین و مذهب چه می اندیشیده اند و چه باورهایی داشته اند. کتاب اثر دلکشی است با قلمی زیبا از نویسنده ای دانشمند و نکته سنج. درست است که انتقاد بر این کتاب کم نیست و از آن جمله نقل هایی که در نادرستی اش تردیدی نیست اما در بسیاری موارد در نقد همان حکایات نویسنده نشان داده که از حس نقد تاریخی به کلی خالی نبوده است.
این کتاب تاریخ بخشی از حیات علمی علمای شیعه را در قرون گذشته به تصویر می کشد و بسیاری از زوایای حیات فردی و علمی و اجتماعی آنان را روشن می کند و صفای اهل مدرسه را به تصویر می کشد و ابعاد مهمی از حیات زاهدانه عالمانی را برآفتاب می کند که به دور از مطامع دنیوی و با کمال اخلاص عمر خود را در علم و زهد و تقوا سپری می کردند. با این همه نویسنده همه جا از نقد شماری از رفتارها اجتناب نکرده و حکایاتی را درباره منافسه ها و نزاع های میان اهل علم نقل کرده است.
این کتاب در سال های اخیر به شکل بسیار بدی ویرایش شد. باید از نو این کتاب تحقیق و منتشر شود. چندین کتاب تحلیلی مهم می توان درباره این اثر ارزشمند نوشت.
چرا یک نرم افزار کتابخانه ای آنلاین متحد میان کتابخانه ها و مراکز محتوا دار وجود ندارد
چگونه یک کشوری در دنیای امروز می تواند ادعای ترقی و تحولداشته باشد، در حالی که در بین این همه کتابخانه اش، کتابخانه های قدیم و جدید، کتابخانه های مجلس و دانشگاه و ملی و غیره و غیره، یک سیتستم متحد آنلاین برای ارائه ندارد؟ یک سرمایه محدد که با جان کندن فراهم آمده، با وقف هزاران فرد در طول سالیان برآمده، امروز هر کدام در گوشه ای خاک می خورد، بدون آن که دیگری بداند فلان کتاب در کجاست و چگونه می توان آن را بدست آورد. البته ادعا زیاد است، نرم افزارهای مدعی هم کم نیستند، اما امروز اگر شما همزمان بخواهید، به صورت آنلاین دارایی این همه کتابخانه را ببینید و کتاب دلخواه خود را بدست آورید، چه خواهدید کرد. یک نمونه نرم افزار آفلاین برای این کار مانند lib.ir هست که آفلاین است و محدود که هر چند ماه یا چند سالی، فهرستی از کتابخانه ای می گیرد و نمایش مختصری از آن می دهد. اما این که مثلا، دهها کتابخانه دانشگاه تهران، نزدیک به یک میلیون جلد کتاب دارد، یا دایره المعارف بزرگ اسلامی که بیش از این دارد، یا کتابخانه آستانه قدس که همه بله همه سرمایه اش از پول وقف و نذر است، چطور به صورت متحد یک برنامه مشترک ندارند؟ کتابخانه مرعشی که صدها هزار جلد کتاب چاپی و دهها هزار خطی دارد، چطور تحت یک برنامه قابل سرچ نیست. اصلا محتوا پیش کش، یک برنامه ای که بتواند دارایی همه کتابخانه های بزرگ را در حد دیتای مختصر و فهرستی یک جا ارائه دهد وجود ندارد. جالب است که این کار حتی بین کتابخانه های دانشگاه های دولتی هم نیست، چه رسد به این که با کتابخانه های دانشگاه آزاد یا بقیه مراکز آموزش عالی همراه باشد، یا همه پایان نامه ها را هم یک جا در بر داشته باشد. بزرگ ترین مرکز پایان نامه ای کشور، فقط اندکی بیش از 400 هزار پایان نامه دارد. در حالی است که شمار پایان نامه ها باید تا چندین برابر و به نظرم قریب به سه میلیون باشد. اما ما یک نرم افزاری که بتواند همه اینها را در کنار کتابها ارائه دهد نداریم. بارها نوشته ام، نورمگز تنها امید در باره مقالات است، اما آن نیز برنامه کاملی نیست و باید در کنار همه کتابها در یک برنامه متحد باشد. ضعف مدیریت ما، در کنار ضعف برنامه نویسی، آن هم در غیاب صدها هزار دانشجوی زبده و مشکل رفتنشان از کشور، و عدم حمایت از باقی مانده، مشکل اصلی ماست. مشکل تر از این مشکل، ذهن های بسته، دست های خالی از پول در این امور، و خرج نکردن مقدار پول در دسترس است که کسی دلش نمی آید خرج کند. تغییر مدیریت ها و نابودی برنامه ها با آمدن مدیر جدید، مشکل دیگر ماست، و این به معنای نداشتن استراتژی معین در این زمینه است. در یک مشکل بی عرضگی ما مهم ترین عامل است، این که کسی پس یک مدیر کتابخانه بر نمی آید که در تابستان دو ماه کامل تعطیل کند، و کسی نتواند به او اعتراض کند. بدتر این که در سایر ایام سال هم در حکم تعطیل باشد، و بعد هم من کاربر جرات نکنم اسمش را اینجا بیاورم چون اگر بیاورم همان یک نسخه خطی را هم که سالانه می توانم بگیرم، نخواهم توانست. یادم رفت بگویم، مشکل مدیریت مهندس های کشور بر همه امور است که کمتر عقل کتاب دارند، و مشکل این است که باقی مانده مدیران هم، یا عقل کتاب و نشر و برنامه و نرم افزار ندارند یا اگر دارند، آن قدر در فکر محدودیت ها و خودسانسوری ها و ممنوعیت ها و محرومیت ها هستند که بیشتر فکر نداشتنها را می کنند تا داشتنها را. [مثل این که قدری تند رفتم. ببخشید]
@jafarian1964
سه پایه را حذف کند و کنار بگذارد، یکی از پایههای تمدن اسلامی را کنار گذاشته است.
اسلامی هشدار داد: اگر پروژه مکتب تفکیک به سرانجام برسد و موفق شود که نمیشود، اسلام و تشیعی عرضه خواهد شد که در آن نه عرفان است و نه فلسفه. یعنی یک نوع تفکر شبیه به وهابیت ترویج میشود؛ یک نوع ظاهرگرایی، صورتگرایی و اخباریگری که بدتر از اخباریگری سنتی است؛ چراکه اخباریگری سنتی صرفاً به تمسک به اخبار در فروعات فقهی معتقد بود، اما اینها این رویکرد را به حوزه عقاید هم تسری دادهاند.
وی در پایان اظهار کرد: پیروان این جریان همواره خود را پشت سر اهلبیت(ع) پنهان میکردند. تفکیکیها به صراحت میگویند آیا سخن امام باقر(ع) و امام صادق(ع) برای ما حجت است و اعتبار دارد یا سخن ارسطو؟ آیا معارف ناب وحیانی برتر است یا معارف مخدوش انسانی؟ پاسخ ما این است که معارف ناب وحیانی برتر است، اما شما معارف ناب را به ما نشان بدهید. معارف وحیانی به دلیل گذر از کانال تفسیر من و شما آشفته میشود. تفکیکیان به صراحت میگویند ما عین اسلام هستیم و هرکس با ما مخالفت کند، در مسیر بنیامیه و بنیعباس قرار دارد.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با خبرگزاری قرآنی (ایکنا) درباره مکتب تفکیک خراسان به گفتگو نشست.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ضمن نقد اخلاقی مکتب معارفی خراسان موسوم به «مکتب تفکیک» عنوان کرد: تمدن اسلام بر سه پایه وحی، فلسفه و عرفان استوار است و حذف آموزههای فلسفی و عرفانی به حذف بنیادهای تمدن اسلامی منجر خواهد شد که نتیجه آن ظهور تفکری شبیه به وهابیت است.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در گفتوگو با ایکنا؛ به توضیح درباره آخرین اثر تألیفی خود با عنوان «سودای تفکیک» پرداخت که چندی پیش روانه بازار نشر شده است.
اسلامی در آغاز عنوان کرد: در واقع رویکردی که نقطه عزیمت من در نقد مکتب تفکیک است، رویکرد اخلاقی و معرفتشناختی است. مکتب تفکیک جریانی است که ادعای معرفی و ارائه اسلام خالص را دارد و در این مسیر کارهایی را انجام میدهد؛ از جمله نقادی فلسفه، نقادی عرفان، ارائه دیدگاههای بدیل و تأکید بر نوعی فهم سوسیالیستی در فهم قرآن و نظام اقتصادی اسلام. آنچه در کار تفکیکیها برجسته است، این است که این جریان پروای حقیقت و درست و نادرست را ندارد. به همین دلیل هر نسبتی را به هر کسی میدهند؛ مثلاً میگویند ابنسینا آنطور بود، ملاصدرا اینطور بود، علامه طباطبایی آنگونه بود و ... .
وی ادامه داد: هنگامی که این مدعیات و اتهامات بررسی میشود، روشن میشود که هیچکدام درست نیست. مثلاً نقل میکنند خواجه نصیرالدین طوسی گفته است که فلسفه امری وهمانی است، اما وقتی به آثار ایشان مراجعه میکنیم، میبینیم چنین مطلبی در آنها موجود نیست. مثلاً میگویند علامه طباطبایی گفته است قرآن و برهان و عرفان با هم سازگار نیستند، اما وقتی بررسی میکنیم، میبینیم چنین ادعایی واقعیت ندارد. در مجموع ارجاعات این گروه قابل بررسی است و مدعیاتشان نادرست است. خلاصه کلام، نقد بنده نقد روشی و اخلاقی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه اضافه کرد: روز اول که من با مکتب تفکیک آشنا شدم، یک نگاه همدلانه داشتم و آثارشان را با دقت میخواندم. یک بار از من خواسته شد مقالهای در خصوص کتاب «الحیاه» بنویسم. وقتی خواندن این کتاب را شروع کردم، متوجه شدم خیلی از مدعیات آن را نمیتوانم هضم کنم. در نتیجه مقالهای در این زمینه نوشتم و این مقاله با نقدهایی مواجه شد. این فرآیند به طول انجامید و حاصل آن این کتاب و کتاب «رؤیای خلوص» شده است.
وی ادامه داد: تفکری از حدود ۸۰ سال قبل شکل گرفته است که نام سنتی آن «مکتب معارفی خراسان» است. بعدها در دهه شصت کسانی آمدند و مکتب تفکیک را بنیانگذاری کردند. مکتب تفکیک دو هدف اساسی دارد: یک هدف سلبی و یک هدف ایجابی. هدف سلبی مکتب تفکیک آن است که نشان دهد سه راه برای معرفت وجود دارد: یکی راه دل است که سر از عرفان درمیآورد؛ یکی راه تعقل است که سر از فلسفه درمیآورد؛ یکی هم راه وحی است که سر از قرآن درمیآورد.
پژوهشگر فلسفه تصریح کرد: این سه راه در طول تاریخ کمابیش با هم مرتبط بودهاند، اما ادعای تفکیکیان این است که باید این سه راه را از هم تفکیک کرد. تفکیک یعنی همین؛ یعنی راه اسلام غیر از راه فلسفه و عرفان است. در گام بعدی ادعا کردهاند که میخواهند اسلام اصیل و آموزههای قرآن را فارغ از باورهای عرفانی و فلسفی معرفی کنند. این دو هدف اصلی مکتب تفکیک است. آنچه در عمل طی سالهای بعد اتفاق افتاد، صرفاً تأکید بر تفکیک راه اسلام و وحی از راه عرفان و فلسفه بود. روندی که پیروان این جریان پی گرفتند، تأکید بر بیاعتباری فلسفه و توهین و تحقیر فلاسفه بود.
وی در پاسخ به پرسشی در خصوص علت حضور پررنگ جریانات فلسفهستیز در خراسان گفت: این موضوع نیازمند مطالعه گسترده تاریخی است. از دیرباز در خراسان نوعی تفکر ظاهرگرایی و اخباریگری وجود داشته است. غزالی از آن خطه است، خواجه عبدالله انصاری از آن خطه است، خواجه نظامالملک طوسی از آن خطه است؛ لذا یک سنت تاریخی فلسفهستیزانه در خراسان وجود داشته است. البته نباید این موضوع را خیلی پررنگ کرد؛ چراکه بنده معتقدم در همین خطه شاهد ظهور شخصیتهایی بودهایم که با تلاش بسیار از فلسفه دفاع میکردند. حتی فقهایی مانند آیتالله میلانی طرفدار فلسفه بودند و در خراسان میزیستند.
وی در ادامه به پیامدهای این جریان اشاره کرد و گفت: تمدن اسلامی که ما میشناسیم و وارث آن هستیم، چند پایه دارد. یک پایهاش قرآن و وحی است؛ یک پایهاش تفسیری است که فلاسفه و متکلمان از وحی ارائه کردهاند؛ یک پایهاش هم کاری است که عرفا در خصوص این سنت وحیانی انجام دادهاند. در واقع ما وارث وحیی هستیم که از طریق فقها، عرفا و فلاسفه تفسیر شده است. هرکدام از این سه رویکرد، نقاط قوت و ضعف دارند.
چرا یک نرم افزار کتابخانه ای آنلاین متحد میان کتابخانه ها و مراکز محتوا دار وجود ندارد
چگونه یک کشوری در دنیای امروز می تواند ادعای ترقی و تحولداشته باشد، در حالی که در بین این همه کتابخانه اش، کتابخانه های قدیم و جدید، کتابخانه های مجلس و دانشگاه و ملی و غیره و غیره، یک سیتستم متحد آنلاین برای ارائه ندارد؟ یک سرمایه محدد که با جان کندن فراهم آمده، با وقف هزاران فرد در طول سالیان برآمده، امروز هر کدام در گوشه ای خاک می خورد، بدون آن که دیگری بداند فلان کتاب در کجاست و چگونه می توان آن را بدست آورد. البته ادعا زیاد است، نرم افزارهای مدعی هم کم نیستند، اما امروز اگر شما همزمان بخواهید، به صورت آنلاین دارایی این همه کتابخانه را ببینید و کتاب دلخواه خود را بدست آورید، چه خواهدید کرد. یک نمونه نرم افزار آفلاین برای این کار مانند lib.ir هست که آفلاین است و محدود که هر چند ماه یا چند سالی، فهرستی از کتابخانه ای می گیرد و نمایش مختصری از آن می دهد. اما این که مثلا، دهها کتابخانه دانشگاه تهران، نزدیک به یک میلیون جلد کتاب دارد، یا دایره المعارف بزرگ اسلامی که بیش از این دارد، یا کتابخانه آستانه قدس که همه بله همه سرمایه اش از پول وقف و نذر است، چطور به صورت متحد یک برنامه مشترک ندارند؟ کتابخانه مرعشی که صدها هزار جلد کتاب چاپی و دهها هزار خطی دارد، چطور تحت یک برنامه قابل سرچ نیست. اصلا محتوا پیش کش، یک برنامه ای که بتواند دارایی همه کتابخانه های بزرگ را در حد دیتای مختصر و فهرستی یک جا ارائه دهد وجود ندارد. جالب است که این کار حتی بین کتابخانه های دانشگاه های دولتی هم نیست، چه رسد به این که با کتابخانه های دانشگاه آزاد یا بقیه مراکز آموزش عالی همراه باشد، یا همه پایان نامه ها را هم یک جا در بر داشته باشد. بزرگ ترین مرکز پایان نامه ای کشور، فقط اندکی بیش از 400 هزار پایان نامه دارد. در حالی است که شمار پایان نامه ها باید تا چندین برابر و به نظرم قریب به سه میلیون باشد. اما ما یک نرم افزاری که بتواند همه اینها را در کنار کتابها ارائه دهد نداریم. بارها نوشته ام، نورمگز تنها امید در باره مقالات است، اما آن نیز برنامه کاملی نیست و باید در کنار همه کتابها در یک برنامه متحد باشد. ضعف مدیریت ما، در کنار ضعف برنامه نویسی، آن هم در غیاب صدها هزار دانشجوی زبده و مشکل رفتنشان از کشور، و عدم حمایت از باقی مانده، مشکل اصلی ماست. مشکل تر از این مشکل، ذهن های بسته، دست های خالی از پول در این امور، و خرج نکردن مقدار پول در دسترس است که کسی دلش نمی آید خرج کند. تغییر مدیریت ها و نابودی برنامه ها با آمدن مدیر جدید، مشکل دیگر ماست، و این به معنای نداشتن استراتژی معین در این زمینه است. در یک کلمه، بی عرضگی ما مهم ترین عامل است، این که کسی پس یک مدیر کتابخانه بر نمی آید که در تابستان دو ماه کامل تعطیل کند، و کسی نتواند به او اعتراض کند. بدتر این که در سایر ایام سال هم در حکم تعطیل باشد، و بعد هم من کاربر جرات نکنم اسمش را اینجا بیاورم چون اگر بیاورم همان یک نسخه خطی را هم که سالانه می توانم بگیرم، نخواهم توانست. یادم رفت بگویم، مشکل مدیریت مهندس های کشور بر همه امور است که کمتر عقل کتاب دارند، و مشکل این است که باقی مانده مدیران هم، یا عقل کتاب و نشر و برنامه و نرم افزار ندارند یا اگر دارند، آن قدر در فکر محدودیت ها و خودسانسوری ها و ممنوعیت ها و محرومیت ها هستند که بیشتر فکر نداشتنها را می کنند تا داشتنها را. [مثل این که قدری تند رفتم. ببخشید]
@jafarian1964
🔵 شوخی شهروندی دوگانه
✍ مهراب صادقنیا
✅ «شهروندی دوگانه» اصطلاحی است که پیتر برگر برای توضیح روش دینپژوهی خود از آن استفاده کرده است؛ در نظر او ممکن است کسی هم به کار الهیات بپردازد و چون یک الاهیدان از دین سخن بگوید و هم خود را از شمار محققان و دینپژوهان بداند. به این معنی که میتواند همزمان، هم به یافتههای تجربی تکیه کند و هم به دادههای وحیانی.
✅ شمار زیادی از فراگیران علوم دینی یا اصطلاحاً طلبهها، مستند به این روش( اگر چه ناخودآگاه) شهروند دوگانه شدهاند. هم شهروند معارف وحیانی هستند و هم در بندِ یافتههای غیر وحیانی. آنان تلاش دارند که بگویند میتوان همزمان هم دادههای وحیانی را حرمت داشت و هم از یافتههای تجربی، فلسفی، و یا عقلانی در معنای مدرنش سخن گفت.
✅ از این شوخی و شدنی یا ناشدنی بودنش که بگذریم؛ شهروندی دوگانه بد دردی است. همواره دلم به حال کسانی که میان سنّت و مدرنیته، علم(تجربی) و وحی در رفت و آمدند میسوزد. چه کار سختی دارند آنان که از تفسیر علمی متون مقدس دفاع میکنند، ولی همواره به علوم تجربی و نظریهپردازان این علوم بدگمانند. یا آنان که فکر میکنند میتوان دین را به قرارگاه عقل(مدرن) ولی همواره به ناسازگاریاش با دین بدگمانند.
۹۷/۵/۱۶
@sadeghniamehrab