eitaa logo
اخلاق در حوزه‌ی اجتماع
406 دنبال‌کننده
30 عکس
4 ویدیو
1 فایل
دین و اخلاق در جامعه ایران. در اینجا روزنوشت های دکتر مهراب صادق‌نیا در باره وضعیت دین و اخلاق در جامعه ایران به اشتراک گذاشته می شود.: MehrabSadeghNia
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹منطق یک بام و دو هوا! فیلتر کردن اولویت دارد ولی رفع آن نه! ✅ در برنامه "باضافه یک" شبکه‌ی سه تلویزیون(نوزدهم شهریور) مجری و کارشناس برنامه بارها تکرار می‌کردند که "مسئله‌ی بازگرداندن استادان و دانشجویان اخراجی، رفع فیلترینگ، و حذف گشت ارشاد در اولویت مطالبات مردم نیست و بهتر است دولت آقای پزشکیان به حل مشکلات اقتصادی، اشتغال، تورم، و گرانی بپردازند تا امور کم اهمیتی مثل بازگشت چند استاد و دانشجو! البته من نمی‌دانم بازگشت استاد و دانشجویی که به ناحق اخراج شده است و یا رفع فیلترینگ و حذف گشت ارشاد، در اولویت مردم هست یا نیست و یا این که اساسا این‌جا، جای اولویت‌بندی هست یا خیر. یا چه تزاحمی بین این امور و تلاش برای حل مشکلات اقتصادی هست؛ ولی یک سوال دارم: بر اساس کدام منطق، "فیلتر کردن" از مطالبات مردم و امور دارای اولویت هست، ولی "رفع فیلتر" اولویتی ندارد؟! چرا "اخراج دانش‌جو و استاد"، اولویت داشت ولی "بازگردان آن‌ها" اولویت ندارد؟!! چرا وقتی بنا بود گشت ارشاد راه بیافتد، و یا فیلترینگ انجام شود، و یا استاد و دانشجویی اخراج شود شما نفرمودید این امور اولویت ندارند و بهتر است دولت به حل مشکلات اقتصادی مردم بپردازد؟! این چه منطقی است که هر وقت دل‌تان بخواهد یک چیز اولویت پیدا می‌کند؟ تلاش برای ناامید کردن مردم خلاف مسئولیت اجتماعی است. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۶/۲۰ Sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹بیرانوندازیسیون رفع فیلترینگ ✅ در کشور ما هر مساله‌ای شانس این را دارد که به چیزی شبیه پرونده‌ی فسخ قراداد علی‌رضا بیرانوند در کمیته‌ی انضباطی فوتبال تبدیل شود. پرونده‌ای که همه چیزش معلوم بود و قاضی‌اش می‌توانست به آسانی رأی خود را در زمان کوتاهی صادر کند؛ ولی فشارهای بیرونی، از زنوزی و قلعه‌نویی گرفته تا هواداران پرسپولیس، باعث می‌شد که دست و دل‌ش بلرزد. برای فرار از صدور رأی، مدام بهانه می‌آورد که پرونده نیازمند کارشناسی بیش‌تر است. آخرِ سر هم بعد از چندین ماه، رأیی داد که انگار نداد! این که یک پرونده بود؛ خیلی چیزهای دیگر هم می‌توانند گرفتار همین فرآیند شوند. فرآیندی که من اسم‌ش را گذاشته‌ام "بیرانوندازیسیون". نمونه‌اش فیلترینگ اینترنت! آقای پزشکیان با وعده‌ی برداشتن فیلترینگ و دسترسی آسان به شبکه اینترنت پا به میدان انتخابات گذاشت و ازقضا رأی آورد. چند ماه هم هست که دولت‌ش را تشکیل داده است؛ ولی دریغ از یک گزارش در باره‌ی رفع فیلترینگ! به تازگی وزیر جوان ایشان اظهار کرده‌اند که "رفع فیلترینگ با بله و خیر نمی‌شود، بلکه نیازمند کار کارشناسی است. مشکل ما فیلترینگ نیست، فیلترشکن‌ها هستند." این یعنی همان بیرانوندسازی پرونده‌ی فیلترینگ. یعنی خرید زمان. یعنی می‌خواهیم ولی می‌ترسیم. کاش می‌دانستید نتیجه‌ی بیرانوندازیسیون چیزی جز نابودی اعتماد مردم نیست. صادقانه بیایید و بگویید می‌خواهیم کاری بکنیم ولی نمی‌توانیم. بگویید "زنوزی‌ها"، "قلعه‌نویی‌ها" و "درویش‌ها"ی ماجرا زیادند و تمام؛ ولی کارشناسی را بهانه نکنید! مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۷/۱۶ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹حتما لازم است نصف عالم کشته شوند؟! .... یعنی جوری دیگر نمی‌شود؟ 🟢 آل‌عمران، ۱۵۹: پس به (بركت) رحمت الهى با آنان نرم‌خو (و پرمهر) شدى و اگر تندخو و سخت‌دل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده می‌شدند پس از آنان درگذر و براي‌شان آمرزش بخواه و در كار(ها) با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى دارد. ✅ آقای حجت‌الاسلام والمسلمین سید محمدمهدی میرباقری در یک تلویزیونی گفتند که چهل و دو هزار نفر (تعداد شهدای مظلوم غزه) که سهل است! اگر نصف عالم هم کشته شوند، برای رسیدن به مقصد ایرادی ندارد. خیلی تلاش کردم چیزی ننویسم؛ ولی نشد. انبوهی از پرسش‌ها ذهن‌م را مشغول کرده است. مقصدی که برای رسیدن به آن "اگر نصف عالم هم کشته شوند ایراد ندارد" کجاست و چه مشخصه‌هایی دارد؟ این چه مقصدی است که برای رسیدن به آن باید نصف عالم بمیرند و نیم دیگرش داغ‌دار عزیزانشان باشند؟ فکر نمی‌کنید یک جای کار گیر دارد؟ فکر نمی‌کنید اندیشه‌ای که برای تبلیغ، ترویج، و استقرارش نیاز است نصف عالم بمیرد، یحتمل خودش ایراد داشته باشد؟ حالا فرض بگیریم آن مقصد مورد نظر شما "آرمان‌شهر آگوستین" یا "ملکوت الهی مسیح" و یا "مدینه‌ی فاضله‌ی فارابی"، و یا اساسا همان بهشت موعود ادیان ابراهیمی؛ چرا باید راه رسیدن به آن کشته شدن نصف عالم باشد؟! یعنی راه مناسب‌تری نیست؟ راهی که با آرامش بیش‌تری ما را به آن مقصد برساند؟ فکر نمی‌کنید که اگر به قرآن تمسک کنیم و پیامبرانه از دین خدا سخن بگوییم، نیازی نباشد که نصف عالم کشته شوند تا حرف ما را قبول کنند؟ مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۷/۲۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹آسیب نرسانیم ✅ "هوش اخلاقی" یکی از انواع هوش و کیفیت‌های خدادادی است. کیفیتی که به ما کمک می‌کند عمل اخلاقی را از غیر اخلاقی تمییز دهیم. از نگاه روان‌شناسان و جامعه‌شناسان اخلاق، این هوش، اصولی دارد که شایسته است به آن‌ها توجه، و تقویت شوند. اختلال در این هوش، امکان تبدیل تعلیم اخلاق به تجربه را از بین می‌برد. ✅ بروس واینستین در کتاب "هوش اخلاقی" پنج اصل را به عنوان اصول هوش اخلاقی معرفی می‌کند. از نگاه او اولین آن‌ها عبارت است از "آسیب نرسانیم". این اصل، یک قاعده‌ی احترازی و پرهیزدهنده است. یعنی برای این که به این قاعده تن بدهیم لازم نیست کاری بکنیم؛ فقط کافی‌ست پاسخ یک زشتی را با زشتی ندهیم. کافی است خشم را با خشم، خشونت را خشونت، و به قول مادر بزرگم، "تَش را با تَش" جواب ندهیم. این یعنی پاره کردن زنجیره‌ی آسیب؛ یعنی جلوگیری از دومینوی خشونت. لازم نیست موضوع را پیچیده کنیم و دست به دامان فیلسوفان شویم تا بفهیم آسیب چیست و آسیب‌رساندن کدام است؛ کافی‌ست "خاله‌زنک بازی"، "پچ پچ‌های پشت سر"، "بازی‌های درگوشی"، "شایعات"، "سرک کشیدن به زندگی دیگران"، "از کاه کوه ساختن‌"' و "قضاوت کردن دیگران"را ادامه ندهیم. آسیب، در حقیقت، هر کاری‌ست که به دیگران لطمه می‌زند. دامنه‌ی لطمه از رنج و رنجش شروع شده و تا مرگ که آسیب نهایی است ادامه دارد. آسیب نرساندن در سناریوهای مختلفی می‌تواند فهمیده و دنبال شود. درک این که آسیب چیست و ما کِی آسیب می‌رسانیم نیازمند مراقبت جدی و قاعده‌ی "تفهم دیگران" و "تأمل در خویشتن" است. نخستین سخن هوش اخلاقی این است که ما باید دریابیم چه کار و یا سخنی از ما به دیگری لطمه می‌زند سپس از آن پرهیز کنیم. هوش اخلاقی می‌گوید هیچ چیزی نباید بهانه‌ی آسیب به دیگران باشد. اخلاقی که آسیب به دیگران را تجویز می‌کند، بی‌اخلاقی‌ست. تفسیری از دین که نتیجه‌ی آن لطمه به دیگران است، بی‌اخلاقی‌ست و با روح دین و هوش اخلاقی ناسازگار است. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۱/۷/۲۸ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 گردوخاک‌های دهه‌ی هفتادی ✅ بخش نخست از گفتگوی ابوالقاسم علی‌دوست و عبدالکریم سروش را گوش کردم. آن‌گونه که گمان می‌رفت پُر سر و صدا بود و دست به دست چرخید. هواخواهان هر دو سوی ماجرا احساس برد داشتند. برابرِ معمول، سروش با نقد نهاد فقاهت آغاز کرد و بر فقه تاخت؛ و علی‌دوست که ناخواسته به نمایندگی از فقه و حوزه‌ی علمیّه سخن می‌گفت، کوشید از اخلاقی بودن فقه دفاع کند. علی‌دوست، در حوزه‌ی علمیه‌ی قم استاد ممتازی است که زبان جهان جدید را می‌فهمد و تلاش دارد با عَلُم کردن "فقه مقاصدی" سویه‌های انسانی و اخلاقی فقه را پررنگ کند؛ ولی نگرانی از واکنش رویکردهای سنتی‌تر به فقه او را ملاحظه‌کار کرده است. جوری که در این "مناظره" نیز آشکار بود. او اگر خوش می‌بود و خود را نمایندگی می‌کرد، می‌توانست سمت و سوی بحث را به جای درستی ببرد. گفتگوی فقه و روشن‌فکری (فقیهان و روشن‌فکران) چیز تازه‌ای نیست و از قضا این بار محتوای تازه‌ای هم نداشت. در این رویارویی، عبدالکریم سروش هنوز همان گردوخاک‌های دهه‌‌های شصت و هفتاد را هوا می‌کرد و علی‌دوست هم تلاش می‌کرد همان گرد و خاک‌ها را کنار بزند. این گفتگو برای نسل‌های تازه‌تر کِششی نداشت و جوان‌ترها آن را نشنیدند و درانتظار بخش‌های دیگرش نیز نیستند. سروش و علی‌دوست دیگی را هم می‌زدند که حتی اگر آشی در آن پخته شود، آشوبی را نمی‌خواباند و باب میل جوانان امروز جامعه‌ی ایران نیست. این جامعه از این پرسش و پاسخ‌ها گذشته است. البته جای نگرانی و ناامیدی است که هم فقه و هم روشن‌فکری‌فکری دینی هر دو از جامعه‌ی خود عقب بمانند. شکاف میان واقعیت اجتماعی و روشن‌فکری دینی با این گرد و خاک‌ها پر نمی‌شود. اندیشه‌هایی که نتیجه‌ی پشت‌میز نشینی است، چه از یک متفکر حوزوی برآید چه از یک روشن‌فکر دانشگاهی، اندیشیدن بر سرِ هیچ است. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۸/۱۹ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹در فضیلت درست‌کاری ✅ معمولاً درست‌کاری را به "انجام دادن کارِ درست" معنا می‌کنند. بر اساس این تعریف، گویی فهرستی از کارها وجود دارد که "درست" توصیف می‌شوند و هرکس با هر انگیزه‌ای آن‌ها را انجام بدهد، درست‌کار خوانده می‌شود. با این حال، درست‌کاری به مثابه یکی از مؤلفه‌های هوش اخلاقی، معنای پیچیده‌تری دارد. هری فرانکفورت درست‌کاری را "سازگاری شخصیّت" و یا "یکپارچگی شخصیّت" تعریف می‌کند. بر این اساس، درست‌کار کسی است که آن‌چه انجام می‌دهد با آن‌چه که می‌اندیشد سازگار است. درست‌کار کسی است که رفتارش با اعتقادات‌ش هم‌داستان است. درست‌کاری به این معنا، چیزی نزدیک به صداقت و بی‌ریایی و یک فضیلت اخلاقی است. انسان‌های درست‌کار به این معنا، از انسجام شخصیت، شادی، آرامش، و احساس اطمینان و اعتماد به‌نفس بیش‌تری برخوردارند. کسانی که در ظاهر به گونه‌ای رفتار می‌کنند و در باطن جوری دیگر می‌اندیشند، حتی اگر رفتارشان اخلاقی و درست باشد، از فضیلت درست‌کاری بی‌بهره‌اند. دلایل زیادی برای درست‌کار نبودن وجود دارد که مهم‌ترین آن‌ها فشارهای اجتماعی است. جامعه‌ای که با زور و بگیر و ببند، مراقبت و تنبیه، و طرد و مجازات شهروندان خود را به انجام دادن چیزی که درست می‌داند وادار می‌کند، درحقیقت، درست‌کاری را پیش پای اطاعت‌طلبی خود سر بریده است. در این جامعه ممکن است بتوان رفتار آدم‌ها را با فهرست اخلاقی مورد نظر سازگار کرد؛ ولی نتیجه‌ی این فشار پیدایش اجتماع ریاکارانِ افسرده، ناامید، غیرقابل اعتماد، و ناشاد است. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۸/۲۱ https://eitaa.com/sadeghniamehrab
🔹به شنیدن مزخرفات عادت نکنیم. ✅ یکی از سنجه‌های حساسیت اخلاقی جامعه، میزان اهمیتی است که آن جامعه به "حقیقت" می‌دهد. جامعه‌ی اخلاقی به حقیقت احترام می‌گذارد. انسان‌های درست‌کار را، از آن جهت که حقیقت را نمایش می‌دهند، ارج می‌نهد؛ و دروغ‌گویان، ریاکاران، چاپلوسان، مصلحت‌اندیشان، عافیت‌طلبان، و فریبکاران را به دلیل کتمان حقیقت سرزنش کرده و به حاشیه می‌راند. در مقابل، بی‌تفاوتی به حقیقت سبب پیدایش "مزخرف‌گویی" و شیوع آن می‌شود. جامعه‌ای که حقیقت را قدر نمی‌داند و به زندگی در موقعیت‌های مبهم، عادت دارد، استعداد شگرفی برای شنیدن حرف‌های مزخرف خواهد داشت. حرف مزخرف یعنی حرف بی‌ارزشی که شاید به مثابه تریاک و یا هر داروی مخدر دیگری باعث دِم‌خوشی و بی‌غمی لحظه‌ای شده و کمی از استرس‌های جامعه بکاهد، ولی هیچ نتیجه‌ی معناداری جر فریب و دغل‌بازی به همراه نداشته و در نهایت، به فروپاشی جامعه خواهد انجامید. نکته‌ی مهم این است که "مزخرف‌گویی" با دروغ‌گویی متفاوت و بلکه از آن بدتر است. جامعه‌ای که به دروغ‌گفتن و دروغ‌شنیدن عادت دارد، هم‌چنان مرز میان حقیقت و غیر حقیقت را نگه می‌دارد و کسی که دروغ می‌گوید در همان زمان، می‌داند که واقعیت چیز دیگری است و او دارد آن را پنهان می‌کند؛ ولی جامعه‌ای که به مزخرف‌شنیدن عادت می‌کند، این تمایز را نادیده می‌گیرد و درک خود از واقعیت‌ها را در همان اندازه‌، ناچیز نگه می‌دارد. آدمی که مزخرف می‌گوید و یا حرف‌های مزخرف گوش می‌دهد، هیچ درکی از واقعیت آن‌گونه که هست ندارد و گمان می‌برد که حرف‌های بی‌ارزشی که می‌گوید و یا می‌شنود همان حقیقت هستند. بر این اساس، حقیقت‌گو و دروغ‌گو، هر دو درکی از حقیقت دارند؛ با این تفاوت که یکی آن را می‌گوید و دیگری آن را پنهان می‌کند؛ ولی مزخرف‌گو هیچ درکی از حقیقت ندارد. او حقیقت را به اندازه درک ناچیز خود کاهش می‌دهد. به همین دلیل، دروغ ویران‌گر است؛ ولی مزخرف‌گویی بسیار ویران‌گرتر. برای این که یک جامعه به شنیدن حرف‌های مزخرف عادت نکند، باید یاد بگیرد و اجازه داشته باشد که از هر کسی که سخنی می‌گوید، بپرسد که چرا؟ چگونه؟ با چه تبیینی؟! مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۹/۱ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 قرآن و فیزیک کوانتوم ✅ به تازه‌گی یکی از استادان حوزه و دانشگاه گفته‌اند که "فیزیک کوانتوم دقیقا منطبق بر آیات قرآن است." فرض می‌کنیم که ایشان فیزیک کوانتوم را می‌شناسند و نیز آیات قرآن را هم می‌فهمند و نتیجه‌ی درستی گرفته‌اند. خُب الان چه بکنیم؟ برای فیزیک کوانتوم کف بزنیم یا برای قرآن؟ اگر چندی بعد این فیزیک زیر سوال رفت چه بکنیم؟ آن‌وقت قرآن با فیزیک جدید سازگار نخواهد بود و با یک فیزیک زیر سوال‌رفته سازگار است. اساسا چه نیازی هست که زور بزنیم و قرآن را با فیزیک و شیمی و نجوم هم‌نوا بکنیم؟ چه تاثیری در دین‌داری مردم دارد؟ مروری بر تاریخ سکولاریزم نشان می‌دهد که هر چند در آغاز دوران مدرن، ساینتیست‌ها (اندیشمندان علوم تجربی) پیش‌ران‌های سکولاریزم بودند و روحانی‌ها مخالفان جدی آن؛ ولی کم کم روحانی‌ها با ادبیات علوم تجربی آشناتر و خویش‌تر شدند. رفته رفته، آن‌ها نه تنها مانعی برای سکولاریزم به حساب نمی‌آمدند، بلکه جای ساینتیست‌ها را گرفته و پیش‌برندگان سکولاریزم شدند. حکایت هاروی کاکس، گوگارتن، بولتمان، بون‌هافر، و دیگر الاهیات‌دان‌های مسیحی در این زمینه خواندنی است. در دنیای اسلام نیز ماجرا تا اندازه‌ای چنین است. از سِر سید احمدخان هندی بگیرید تا بازرگان و نوپاهایی که این طرف و آن طرف، شعار تفسیر علمی قرآن را سر می‌دهند. این‌ها ممکن است به سکولاریزم فحش بدهند و حتی رقیبان خود را با این لقب گرفتار خشونت نمادین کرده و از میدان به در کنند؛ ولی کارشان ترویج سکولاریزم است حتی اگر تسبیح‌ به‌دست باشند و در مراکز حوزوی تدریس کنند. کاری که این افراد به نام تفسیر علمی قرآن انجام می‌دهند، به زبان ساده، عبارت است از تبدیل تبیین‌های وحیانی به تبیین‌های تجربی. آن‌ها اگر در کارشان موفق شوند و پرت و پلا نگویند، معرفت دینی را به معرفت تجربی تبدیل کرده‌اند. یعنی معرفت را سکولار کرده‌اند. من اگر مسیولیتی می‌داشتم و به جای کسانی بودم که وقتی اسم سکولاریزم می‌آید اوقاتشان تلخ می‌شود؛ حتما به جای دعوا با دانشگاهیان و ساینتیست‌ها، با کسانی دست به یقه می‌شدم که جسته و گریخته چیزی در باره‌ی علم شنیده‌اند و حالا دارند معرفت دینی را با معرفت‌های تجربی رنگ و لعاب می‌دهند. مارادونا را ول کنید، غضنفرها را بچسبید! مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۹/۷ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 مزّه‌پرانی سیاسی ✅ سال‌ها پیش در کلاس درس زبان تخصصی، یک هم‌کلاسی داشتیم که اوضاع زبان‌ش افتضاح بود. البته او شلوغ‌ترین فرد کلاس بود. تمام ساعت درس را یا جوک می‌گفتم یا به این و آن تکّه می‌پراند. سعی وافری داشت در خندان ما. هر چه در ترجمه‌ی متن ناتوان بود، عوض‌ش در لودگی و مزه‌پرانی توان چشم‌گیری داشت. یک روز به درخواست استاد، از او خواستم که اگر ممکن است کمی از شوخی‌های‌ش کم کرده و به اصل درس توجه کند. گفتم که ما قرار است درس بخوانیم و چیزی بیاموزیم. کمی به من نگاه کرد و گفت "من همه‌ی ناتوانی‌های‌م را پشت این شوخی‌ها پنهان می‌کنم. من که از زبان انگلیسی چیزی سر در نمی‌آورم، اگر بنا باشد جوک هم نگویم، باید لال یک گوشه بنشینم." بله، او برای این که به چشم بیاید، تصمیم گرفته بود شوخی کند و جوک بگوید. با متن‌خوانی راه به جایی نمی‌برد، چون زبان بلد نبود، ولی با تکه‌پرانی خودی نمایان می‌کرد. این ماجرا را گفتم که بدانیم پیشنهادکنندگان طرح موسوم به "حجاب و عفاف" چه می‌کنند. این‌ها رفته بودند مجلس که گرهی از کار فروبسته‌ی ملت باز کنند؛ ولی نتوانستند یا ندانستند یا نخواستند؛ حالا برای این که به چشم بیایند باید کاری بکنند. یا به پُر و پاچه‌ی پزشکیان و ظریف بپیچند و یا طرح عفاف و حجاب را پیشنهاد کنند. آن‌هم در این شرایط دشوار منطقه‌ای که جامعه باید یک‌دست در برابر تهدیدهای بیرونی و مشکلات ناشی از تحریم ظالمانه بایستد. این کارها اگر مزّه‌پرانی نباشد پس چیست؟ اولوّیت کشور و صحنه‌ی سیاست بر اساس توان‌مندی و سلیقه‌ی ما تعیین نمی‌شود؛ همان‌گونه که کلاس درس زبان تخصصی را نمی‌شد بر اساس توان‌مندی آن هم‌کلاسی ما، به هم‌نشینیِ خنده تبدیل کرد، عرصه‌ی سیاست و تصمیم‌گیری برای کشور را نیز نمی‌توان بر اساس سلیقه و ظرفیت برخی مسئولان به عرصه‌ای برای این رفتار خُنک و طرح‌های تنش‌زا تبدیل کرد. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۹/۱۲ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹این کلمات زندان‌اند. ✅ اصطلاح خشونت نمادین (symbolic violence ) برای اولین بار توسط پی‌یر بوردیو، جامعه‌شناس فرانسوی به کار گرفته شد. او با این اصطلاح، خشونت‌های غیرفیزیکی را توصیف می‌کند. خشونت نمادین، رفتاری است غیر فیزیکی که نتیجه‌ی آن وارد کردن رنج، آسیب، زخم، و درد به دیگران است. خشونت‌های نمادین به دلیل پنهان و گاه ناآگاهانه بودن، زخم‌های عمیق‌تری را ایجاد می‌کنند. خشونت نمادین زبانی از بارزترین و فراگیرترینِ گونه‌های خشونت است.  ابزاری قدرتمند که معمولا برای تسلط و کنترل بر دیگری و یا به حاشیه راندن‌ش به کار گرفته می‌شود. به کار بردن کلیشه‌ها و تعبیرهای تحقیرآمیز، مضامین جنسیتی، توهین، و زبان بدن و چهره می‌تواند اعتماد به‌نفس یک نفر را نابود کرده، فرصت رشد و شکوفایی را از او بگیرد، و او را به دیوانگی، نابودی، و خودکشی بکشاند. شوربختانه، فرهنگ معاصر ما از خشونت‌های زبانی فربه است. ادبیات این سال‌های ما پر شده است از کلماتی که بدتر از هر تیغی انسان‌ها را می‌درند و آن‌ها را از صحنه‌ی فعالیّت عمومی حذف می‌کنند. کافی‌ست سری بچرخانید تا ببینید چقدر انسان نازنین و کاربلد با کلماتی چون "روشن‌فکر"، "سکولار"، "بی‌حجاب"، "غرب‌زده"، "چپی"، "لیبرال"، "فریب‌خورده"، و مفاهیمی از این دست، تحقیر، رنجیده، و گوشه‌نشین شده‌اند. فکرش را بکنید، جمله‌ی "نسبت به ایشان حساسیت‌هایی وجود دارد." چقدر می‌تواند خشونت تولید کند! چقدر می‌تواند غم بیافریند! با این جمله می‌توان یک گروه یا یک نفر را در معرض بدترین رنج‌ها قرار داد. با این جمله می‌توان یک نفر را کشت و قاتل خوانده نشد. این کلمات زندان‌اند! این کلمات خنجرند! این کلمات سم‌اند و زندگی خیلی‌ها را نابود می‌کنند. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۴/۱۰/۱ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
🔹 حاج‌آقا، دلت خوشه‌ ها! ✅ ...هوا بسیار سرد بود. بعد از چک و چونه در باره‌ی کرایه، نشستم صندلی جلوی ماشین. تب‌لت‌م را باز کردم و مشغول مطالعه شدم. راننده دکمه‌ی پخش ماشین را زد. موزیک‌ویدئوی یک خواننده زنِ آن‌ور آبی بود. یکی از مسافران که گویا طلبه بود، به شانه‌ام زد و با لحن خاصی از من پرسید "آقا، شما با این موسیقی مشکلی ندارید؟" کمی مکث کردم. گویا او عجله داشت. از دو نفر دیگر هم همین را پرسید و تقریبا همه گفتند مشکلی ندارند. به راننده گفت اگر ممکن است موسیقی را قطع کنید. راننده نپذیرفت و با خنده گفت: "رأی نیاوردی حاج‌آقا!" بنده خدا، طلبه‌ی هم‌سفر ما مانده بود چه بکند.  دست‌ش را گذاشت روی گوشش و چشم‌های‌ش را بست. من به راننده گفتم "البته من به رانندگی بد شما بیش‌تر اعتراض دارم؛ ولی بعضی جاها اکثریت و اقلیت معنا ندارد. بهتر است موسیقی را عوض کنید." گفت "اگر عوض نکنم چی؟" گفتم "هیج، باز هم دعای‌ت می‌کنم." چند لحظه بعد صدای پخش ماشین را کم کرد و موسیقی دیگری(همایون) گذاشت. طلبه‌ی یادشده، موقعیّت را سفید تشخیص داد و شروع کرد به امر به معروف راننده، که آقا تو جوانی و حیف است که آخرت خود را با این ترانه‌ها خراب کنی! خدا روز قیامت از گوش‌های ما سؤال می‌کند که چه شنیدید؟ و ... راننده عصبانی شد و همراه با غر و لند یک کارت از کیفش درآورد و داد دست من. کارت بنیاد شهید بود. گفت می‌بینی آقا! من فرزند شهیدم. پدرم را برای انقلاب داده‌ام. خودم هم از مدافعان حرم بوده‌ام. بعد ادامه داد "من جای شما بودم به دلار ۷۵ هزار تومانی گیر می‌دادم نه این موسیقی. آخرت آدم را گرانی و تبعیض بر باد می‌دهد و نه صدای مهستی! و ..." رسیده بودیم ترمینال جنوب و راننده‌ی جوان هم‌چنان داشت اولیت‌سنجی اخلاقی آن طلبه را نقد می‌کرد. تردید در هوش اخلاقی مبلغان دینی، یک مانع بزرگ بر سرِ عملی کردن دانسته‌های ماست. این تردید سبب می‌شود اقتدار اخلاقی آموزگاران اخلاق، آمران به معروف، و عالمان دین زیر سؤال برود. مردمی که اولویت‌های اخلاقی مبلغان دین را زیر سؤال می‌برند، در حقیقت، به درک اخلاقی و نیّت صرفا اخلاقی آن‌ها شک دارند. این شک از چگونگی موضع‌گیری نهاد روحانیت در برابر مسائل مختلف اجتماعی بر می‌خیزد. ذهنیّت اخلاقی نمی‌تواند جایی فعّال باشد جایی ساکت، جایی انسان را کفن‌پوش کند و جایی دیگر خاموش. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۱۰/۳ @sadeghniamehrab https://t.me/sadeghniamehrab
✅ حس حسینیه. 🔹... ساعت هشت و چند دقیقه به حسینه رسیدم. با نشان دادن کارت من را به داخل راهنمایی کردند. تجربه‌اش را داشتم. سال پیش هم همین مسیر را پیموده بودم. وارد حسینیه که شدم فهمیدم باید زودتر می‌آمدم. حسینیه پر شده بود از مردم پرشوری که با شعارهای خود هنرنمایی می‌کردند. گوشه‌ای از سالن، در همان ردیف‌های جلو نشستم. سری به اطراف چرخانده و با برخی از دوستانی که می‌شناختم چاق‌سلامتی کردم. چند دقیقه‌ای گذشت که یک نفر که گویا از مسئولان مراسم بود، آمد و گفت: حاج آقا این‌جا شما اذیت می‌شوید، بهتر است بیایید و آن‌جا روی صندلی بنشینید. بعد هم دستم را گرفت و کمک کرد از زمین بلند شوم. بعد هم من را سمت جایی که باید می‌رفتم راهنمایی کرد. انتظار دیدن رهبری معظم در تماشای شعارها و شعرخوانی‌های خودجوش مردم شیرین‌تر شده بود. بعد از یکی دو ساعت، آقا تشریف آوردند. مردم شورمندانه شعار می‌دادند و ایشان دست‌شان را به نشانه‌ی سلام و احترام بالا آورده و تکان می‌دادند. مردمی که احتمالا برخی‌شان از خیلی چیزها نگران و گاه در رنج‌اند ولی این‌جا و در این حسینیه با دیدن رهبری چنان امیدوار شده بودند که می‌گفتند "خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست." در این‌جا آدم‌ها یکی شده بودند، اختلافات‌شان هم رنگ باخته بود. آن‌چنان که من یادم رفته بود کسی که بغل دست‌م نشسته است، چندی پیش من را لیبرال، سکولار، اصلاح‌طلب، و روشن‌فکر توصیف کرده بود. او هم یادش رفته بود گویا؛ چون بعد از مراسم یکدیگر را بغل کرده و ابراز ارادت کردیم. سخنان رهبری پر بود از هشدار، انذار، و امید. از عزت و استقلال ایران گفتند و آینده‌ای که گرچه ممکن است با سختی همراه باشد؛ ولی روشن است. بعد از سخنرانی هم چند لحظه‌ای به احساسات مردمی که خود را به جایگاه نزدیک کرده بودند، پاسخ دادند. ... از حسینیه با احساس انسجام، برادری، یکی بودن، و امید بیرون آمدم. کاش این احساس در همه‌ی ما باقی بماند. کاش من و دوستی که کنارش نشسته بودم، هم‌چنان در همان حس حسینیه باقی بمانیم. مهراب صادق‌نیا ۱۴۰۳/۱۰/۲۱ @sadeghniamehrab