🏠 #پنجره | گفتگوی صمیمی صبح امروز فرزندان شهدای امنیت با رهبر انقلاب. ۱۴۰۳/۸/۶ 💻 Farsi.khamenei.ir

خدا می‌دونه چقدر محتاج یک دیدار از این فاصله‌ام💚

نذر فرهنگی به نفع جبهه‌ی مقاومت کتاب من اگر روضه‌خوان بودم به فروش می‌رسد به این صورت که: هزینه‌ی کتاب تمام و کمال به جبهه‌ی مقاومت اهدا می‌شود. و خود کتاب به عنوان نذر فرهنگی به دانش‌آموزان و مدارس اهدا می‌شود. جهت مشارکت در این طرح به نویسنده کتاب پیام بدهید: @mehmane_quran و یا مبالغ مورد نظر خود را به شماره کارت زیر بنام مهدوی واریز بفرمایید:

5859831025491050

.

. كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ... آیه ۲۴ ابراهیم را همیشه دوست داشتم. بخاطرِ "كَلِمَةً" از وصف‌های شاعرانه‌ی قرآن همین تشبیهِ واژه‌ها به صنوبرهاست...🌱 واژه‌های پاک در نگاه قرآن، صنوبرهای سبز و بلندی‌ست که تا خودِ آسمان قد کشیده‌اند... من از کودکی شاعر بودم و حتی پیش از آنکه خواندن و نوشتن بلد باشم، واژه‌ها را بلد بودم... بعدها قرآن را بلد شدم و با "كَلِمَةً " آشنا شدم... "كَلِمَةً" یکی از رازهای قرآن بود، از تمام رازهایش سحرانگیزتر "كَلِمَةً" حتی یکی از نام‌های خدا بود! كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا/ توبه ۴۰ من با "كَلِمَةً" و زیر سایه‌ی صنوبرها قد کشیدم و همیشه خیال می‌بافتم که بالاخره رازِ "كَلِمَةً" را پیدا می‌کنم... تمامِ نوجوانی و جوانیِ من با کلمه‌ها و شعرها سر شد و قلبم از نورِ "كَلِمَةً" همیشه روشن بود... "كَلِمَةً" آن کلمه‌ی رازآلود، آن صنوبرِ پاکِ برافراشته تا آسمان بالاخره مشتش را پیش من باز کرد و محرم سِرَّم نمود... "كَلِمَةً" زینب بود! زینبی که چند ورق برایش نوشتم و خودش نشان داد که شاخ و بَرَش تا کجاها بود... چاپ اول کتاب کنار تمامِ نذر آبها و نذر نانها، نذر کلمه شد و اربعین مهمان کوله‌های زائرانِ اباعبدالله... و حالا چاپِ دومش قاطیِ تمامِ نذر طلاها و نذرِ پول‌ها، نذر نور شده و قربانیِ راهِ حزب‌الله... كَلِمَةً قطعا زینب بود... جز زینب، صنوبر دیگری نمی‌توانست این اندازه سبز و خوش‌یُمن و با برکت باشد... فقط واژه‌های آغشته به عطرِ زینب می‌توانستند از کربلا تا قدس را درنوردند... کسی پیش از زینب راهِ قدس را به ما نشان نداده بود... من و تمام شاعرها به قربان "كَلِمَةً"، بانوی همیشه پیروزِ جبهه‌ی مقاومت 💚 ✍ملیحه سادات مهدوی شاعری که مالِ دنیا نداشت اما کلمه داشت و همان را برای جبهه‌ی مقاومت داد... @sharaboabrisham نذر نور و کلمه:

5859831025491050

.

کلمه‌های ملیحه سادات قششششنگ با جون و دل آدم بازی می‌کنه😍 @sharaboabrisham

محمد حسین وقتهایی که این‌طوری میفتد روی تخت، یعنی دلش از چیزی شکسته یا برای کسی تنگ شده و منتظر است بروم بگیرمش توی بغل و اشک‌هاش را پاک کنم. باید در اتاق بسته باشد تا هیچ کس اشک‌ها را نبیند و بغضش را تک و تنها توی بغلم خالی کند. محمدحسین وقت‌هایی که دلش شکسته و این‌جوری خوابیده روی تخت، موهای جلوی پیشانیش، خیس عرق می‌شود و فر می‌خورد بالا. باید انگشت‌هایم را از هم باز کنم و توی موهاش برقصانم تا زیر نوازش‌هام، قطره‌ها بخار شود! محمدحسین این‌جور وقت‌ها خیلی خواستنی می‌شود. چشم‌هاش می‌شود دریا و مژه‌هاش شبیه بال‌های مرغ دریایی،کش می‌آید... این عکس محمدحسین نیست. تصویر این پسر آبی‌پوش را خبرنگاری گرفته توی قبرستانی در غزه! پسرک افتاده روی قبر مادر. چشم‌هاش را بسته و سؤال‌ها را یکی در میان، با بغضی که نیشتر خورده و مثل دُمل سر باز کرده جواب می‌دهد! صداش با هق هق خفه‌ای توی سکوت و تاریکی قبرستان پخش می‌شود و انگار با هر کلمه خنجر می‌کشد روی قلب روزگار! من آدمِ نشانه‌ها و تلنگرهای گاه و بی‌گاهم. اصلا آمده بودم تولدتان را تبریک بگویم بانو جان. بگویم امشب پا به پای فرشته‌های هلهله‌زن، پر از شورم. بگویم می‌خواهم دستتان را ببوسم حالا که اجازه دادید نام بلندتان هر روز توی چهاردیواری ام بپیچد. آمدم این‌ها را بنویسم که عدل خوردم به این تصویر! امشب، شب روضه نیست، که اگر بود می‌شد هزار بار از شام غریبان کربلا نوشت. امشب که خدا برای عرش و زمین سنگ تمام گذاشته شب روضه نیست. اما هزار سال هم که بگذرد، من آدمِ نشانه‌ها و تلنگرهای گاه و بی‌گاهم، بانوی صبور تاریخ! چهلم سیدِ سربلندِ ما و مقاومت، با شب میلادتان گره خورده؛ و کمی آن‌طرف‌تر پسرکی آبی‌پوش، با موهای مجعد و چشم‌های پرآب روی قبر مادر زیر چنگال‌های خون‌آلودِ اسقاطیل، زهرِ تلخِ زندگی را تاب می‌آورد... تولدتان مبارک بانو جان💚 ممنونیم که این روزها چشمه‌ی صبرتان را جاری کردید توی رگ‌های غزه... @pichakeghalam