الان قابلیت اینو دارم که به اون DevilVR تو روبلاکس فحش هایی بدم که تو زندگیم ندادم😍
دلقک آمریکایی روانی مشکل دار دارای انواع و اقسام اختلالات مغزی و روانی و روحی و جسمی و غیره
هدایت شده از شماره "۱"
کایرا یه وکیل فوقالعادهست که همیشه با ذهنیت: من کافی نیستم زندگی میکنه.
اون همسر پیتره و در هر شرایطی کنارش بوده، با عشق پیتر به هاکی کنار اومده و کارش رو محدود کرده جون خانواده براش مهم بوده. اما گاهی چیزی از دست ما در میره. و وقتی چیزی از دست کایرا در رفت اون تقریبا نابود شد، چون برای اولین بار نتونست با وکالت حق کسی رو بگیره.
کایرا برای خانوادهاش هرکاری کرد و در برابر همه جنگید،
کسی که با قلب درک نشده به همه کمک کرد.
برای کایرون مونثِ اردوگاه دورگهها شعبه سوگورو
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
کایرا یه وکیل فوقالعادهست که همیشه با ذهنیت: من کافی نیستم زندگی میکنه. اون همسر پیتره و در هر شر
خیلی قشنگ بود ویدار مرسیی😭💞
کایرون مونث🤣
تاحالا کسی نگفته بود بهم😂
هدایت شده از شماره "۱"
جیپ خاکستری از داخل جنگل بیرون میاد، از روی پل چوبی که روی رودخانه بنا شده، میگذره و وارد شهر میشه، اول شهر تابلوی (به نورثبریج خوشآمدید) دیده میشه.
داخل جیپ دو پسر جوان به همراه یک دختر نوجوان نشستهاند، اونا تازه به این شهر کوچیک اومدن، شهری به اسم نورثبریج با گذشتهای طولانی و مردمی سختکوش و جنگجو برای ادامه زندگی.
برنامه اونا زدن یه کافه کوچیک داخل این شهره، اما مشکل اینجاست که مردی مرموز و خطرناک در حاشیه قبرستون یه میکده داره، مرد میتونه هر خلافی بکنه و هر کسی که جلوی راهش بایسته رو نابود کنه.
آرزوی چند تا جوون که نمیتونن ظلم رو بپذیرن، مردی که هر کاری میکنه تا منافعش به خطر نیوفته، شهری که در کنار تعصب، مغرور هم هست. دو طرف و یک جنگ داخلی میان مردم. جنگی که از یک میکده و کافه شروع میشه و حتی به مرگ چند نفر ختم میشه.
🪵وظیفه شما اینه که یه شخصیت بسازید.
🪨از نقش و مسئولیت و اخلاقیات و ظاهرش توی این شهر کوچیک بگید.
🏠و نقشش رو داخل داستان بگید، میتونه یه رهگذر ساده باشه یا یه طرفی رو انتخاب کنه، بکشه یا کشته بشه، طرف مرد میکده دار بشه یا جوون های پر آرزو.
🏛میتونه حتی خود مرد میکده دار یا جزو اون چند تا جوون هم باشه.
🍁قلم رو دست بگیرید و نورث بریج رو بسازید. از اتفاقها جلوگیری کنید یا باعث اونها بشید😶🌫️
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
جیپ خاکستری از داخل جنگل بیرون میاد، از روی پل چوبی که روی رودخانه بنا شده، میگذره و وارد شهر میشه،
این اینجا باشه یادم نره بعد ریاضی بیام بنویسمش😔🤣
اردوگاه دورگه ها شعبه سوگورو؛
جیپ خاکستری از داخل جنگل بیرون میاد، از روی پل چوبی که روی رودخانه بنا شده، میگذره و وارد شهر میشه،
سالیان سال از عمر مِریک گذشته بود. خطوط به هم پیوسته چین و چروک های صورتش ، مو های خاکستری اش ، و صدای خشن شده اش این را اثبات می کردند.
پزشکی به او گفته بود بهتر است برای بهبود مفاصل پایش از عصا استفاده کند. (در واقع منظورش بدتر نشدن بود و برای امید دادن به مریک واژه "بهبود" را به کار برد ، اما مریک که احمق نیست.)
مسلم است که روحیهی مبارزهطلب و لجوج مریک به او اجازه نمی داد این را بپذیرد؛ کهولت سن را ، از کار افتادگی مفاصلش را ، و به پایان رسیدن دورانش را.
مدتی بود که زندگی اطراف مریک خسته کننده شده بود.اتفاقات یکنواخت پشت سر هم تکرار می شدند.هیچ چیز جدیدی نبود ، هیچ هیجان و حتی مصیبتی نبود.
تا اینکه یک روز آنها آمدند. آن سه جوان که رویایی در سر های کوچکشان می پروراندند. قصد داشتند کافه ای در نورث بریج تاسیس کنند. مریک چندان از آنها خوشش نمی آمد ، زیادی امیدوار و خوش خیال بودند. اما همین ها باعث شده بود همراه خودشان شور و هیجان را به شهر بیاورند ؛ و این همان چیزی بود که مریک می خواست. در نظر او کافه ها هم می توانستند سرگرم کننده باشند. پس از پشن صحنه جریانات را زیر نظر می گرفت و در دل امید داشت که آنها ، دختر و دو پسر ، موفق شوند.
اما می دانست خطری هم در کمین است. مرد میکده دار بدنام خصومت شدیدی با آنها داشت. اکنون دوران جولان های بی رحمانهاش گذشته بود ، اما دلیل نمی شد دیگر فتنه بر پا نکند. او گروه نسبتا بزرگی از مردم را ( که بیشترشان پیرمرد های خلافکار دیگر و جوان های بی سر و پا بودند) بر علیه آنها تحریک کرده بود. حتی باعث شده بود هیچ مهمانخانهای به آنها جا ندهد و مجبور شوند در جیپ بخوابند. مریک می دانست که حتی اگر خود میکده دار به آن جوانان بیچاره صدمه نزند ، دار و دسته ای که جمع کرده بود این کار را می کردند. پس کمترین کاری که می توانست را انجام داد: آنها را به منزل خودش دعوت کرد.
جریان داشت جالب می شد. مریک مطمئن بود امکان ندارد زندگی ، حتی اگر مدتی اینطور باشد ، برای همیشه خسته کننده بماند.
https://eitaa.com/loraljud97/648
لورال واییی مال منم قاطیش کرداینسمیت😭💞😂