جنگل و صحرا دریای آبی دنیای زیبا داره تماشا
اما تو دنیا یک جای راحت مثل یک خونه نمی شه پیدا
اینو می دونی با مهربونی خونه ها می شن بهشت دنیا
الهی باشن همه سلامت تو بهترین جا خانه ی زیبا
#واحدکار_خانه_و_خانواده
#واحدکار_خانواده
مانند دست است هر خانواده
هر کس یک انگشت در خانواده
بابا درین دست انگشت شصت است
آن که نخستین انگشت دست است
انگشت بعدی یعنی نشانه
او مادر ماست خانم خانه
انگشت سوم یعنی برادر
اینجا نشته پهلوی مادر
پس این یکی کیست؟ انگشت دیگر
آری درست است او هست خواهر
من هستم آخر انگشت کوچک
انگشت را دیدی تو تک تک
ما پنج انگشت هستیم با هم
با هم شریکیم در شادی و غم
گرچه جداییم ما پنج انگشت
هستیم با هم مانند یک مشت
#واحدکار_خانه_و_خانواده
#واحدکار_خانواده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نغمههای_کودکانه
خانواده_پنج_انگشت
#واحدکار_خانه_و_خانواده
تو خونه ما گلهای زیبا
یکیشون مامان یکیشون بابا
یکی خواهرم یکی داداشم
من دلم میخواد شاپرک باشم
#واحدکار_خانه_و_خانواده
#واحدکار_خانواده
#شعر
بابام میره اداره همیشه گرم کاره
چشم و چراغ خونه مامان مهربونه
داداش جونم چه نازه یه کم زبون درازه
خواهر جونم چه ریزه با نمک و عزیزه
ماییم یه جمع ساده به نام خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🏡👨👩👧👦🏡👨👩👧👦🏡👨👩👧👦🏡👨👩👧👦🏡👨👩👧👦🏡👨👩👧👦
@pishdabestanarghat
#شعر
مانند دست است هر خانواده
هر کس یک انگشت در خانواده
بابا درین دست انگشت شصت است
آن که نخستین انگشت دست است
انگشت بعدی یعنی نشانه
او مادر ماست خانم خانه
انگشت سوم یعنی برادر
اینجا نشته پهلوی مادر
پس این یکی کیست؟ انگشت دیگر
آری درست است او هست خواهر
من هستم آخر انگشت کوچک
انگشت را دیدی تو تک تک
ما پنج انگشت هستیم با هم
با هم شریکیم در شادی و غم
گرچه جداییم ما پنج انگشت
هستیم با هم مانند یک مشت
#واحدکار_خانه_و_خانواده
@pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
کاربرگ واحدکار خانواده
#واحدکار_خانه_و_خانواده
🆔️ @pishdabestanarghat
شعر گلدان خانه
یک خانه داریم مانند گلدان
گلهای خانه بابا و مامان
من دوست دارم پروانه باشم
فرزند خوب این خانه باشم
دائم بگردم دور بران
گلهای زیبا بابا و مامان
#واحدکار_خانه_و_خانواده
#واحدکار_خانواده
قصه
مهمانِ نیمه شب
سنجاب کوچولو گفت:« من دوست دارم در یک خانه دیگر زندگی کنم، خانه ای که فقط برای خودم باشد.»
مامان سنجاب ناراحت شد: «اگر از این خانه بروی، دلم برایت تنگ می شود.»
سنجاب کوچولو خندید: «نگران نباش! هروقت خواستی می توانی بیایی خانه ام و مهمانم شوی.»
مامان سنجاب پرسید: «حالا کجا می خواهی بروی؟»
روی شاخه بغلی یک سوراخ است، مطمئنم لانه ی خوبی می شود، من دیگر باید بروم به لانه ام.
سنجاب کوچولو چند فندق برداشت و رفت توی لانه اش.
آن شب سنجاب کوچولو خوابش نمی برد. صدایی شنید:« هو.... هو... هو...»
با ترس گفت:«این چه صدایی است؟»
سرش را از سوراخ لانه بیرون کرد. دید چیزی به سرعت از این طرف به آن طرف پرواز می کند.
زود رفت درلانه ی مامان سنجاب: «تق...تق...تق...»
مامان سنجاب پرسید: « این وقت شب، کی آمده مهمانی؟ »
سنجاب کوچولو گفت: « من یک سوال دارم.»
مامان سنجاب در را بازکرد : « چه سوالی؟ »
سنجاب کوچولو پرسید: « اون چیه که شب ها همه اش می گوید: هو... هو... هو...؟ »
مامان سنجاب جواب داد:« او یک جغد است . شب، جغدها آواز می خوانند.»
سنجاب کوچولو تشکرکرد و به لانه اش رفت؛ اما دوباره زود برگشت :« تق...تق...تق...»
اون چیه سیاه رنگ است و شب ها به سرعت از این طرف به آن طرف پرواز می کند.
مامان سنجاب گفت: «اویک خفاش است. آن ها در شب پرواز می کنند.»
سنجاب کوچولو با خودش گفت: «پس چرا شب های قبل این ها را متوجه نمی شدم؟»
مامان سنجاب دستش را روی سر سنجاب کوچولو کشید: « می خواهی بیایی توی لانه ؟ شاید باز هم سوالی به فکرت برسد.»
سنجاب کوچولو با خوش حالی قبول کرد و توی لانه رفت.
همینکه سرش را روی بالش گذاشت،زود خوابش رفت.
این بار به جای سوال، یک عالمه خواب های رنگی داشت
#واحدکار_خانه_و_خانواده
#واحدکار_خانواده
❌خانه یخی و متفاوت اسکیموها
با این كه خانه های سنگی و چوبی در میان اسكیموها بیشتر معمول شده است، آنها هنوز در مسافرت ها و مواقع لازم خانه های یخی می سازند. این خانه ها فوراً ساخته می شود و در مقابل هر نوع هوایی مقاوم است.
وقتی خانه ای ساخته می شود، وقت فعالیت زن می رسد، او چراغ های مخصوصی را كه با چربی نهنگ می سوزد، روشن می كند تا فضا گرم شود و در خانه را با یك قطعه یخ می بندد و همه جا را مسدود می كند. در این هنگام برف ها شروع می كنند به آب شدن اما به دلیل سقف گنبدی و محدب خانه، تكه های یخ سقوط نمی كنند. وقتی قالب های یخ به اندازه كافی تر شدند، چراغ را خاموش و در را باز می كنند، هوای فوق العاده سرد به داخل خانه هجوم می آورد و در مدت چند دقیقه یك ساختمان برفی شكستنی به گنبدی از یخ تبدیل می شود. حالا این خانه به قدری محكم است كه یك خرس قطبی در پشت بام آن بدون آنكه سقف خانه شكسته شود، می تواند بخزد. البته در آخر زمستان وقتی درجه حرارت بالا می رود خانه اسكیموها شروع به ذوب شدن می نماید و معمولاً اول سقف خانه فرو می ریزد.
برف چیست؟
در حقیقت برف همان آب یخ زده و منجمد شده است . پس چرا شبیه یخ نمی باشد؟
در هر دانه برف تعداد فراوانی « بلور یخ» موجود می باشد و انعکاس نور در تمام جهات این «بلور»ها سبب می شود که دانه های برف برنگ سفید مشاهده شوند و
زمانی که بخار آب در جو زمین منجمد شود، برف تشکیل شده و سپس می بارد.
«بلور»های کوچک برف شفاف می باشند . چون در جو زمین جریان هائی وجود دارد، لذا «بلور»های برف هم همراه این جریان به حرکت در می آید و بالا و پایین برده می شود.
وقتی که این شرایط مناسب جوی بوجود آمد ، «ذرات بلورها» در پیرامون هسته جمع می شوند و بدین گونه ممکن است بیش از یکصد «بلور» کوچک بهم پیوسته گردد.
چرا برف از نظر ظاهری ، با یخ تفاوتهای بسیاری دارد؟! در حقیقت در هر دانه برف ، تعداد زیادی بلور یا کریستال یخ وجود دارد و انعکاس نور از تمام رویه های این بلورها ، باعث می گردد که ، دانه برف سفید رنگ دیده شود. برف هنگامی که بخار آب در جو منجمد می شود، تشکیل و سپس باریدن می گیرد. بلورهای ریز برف روشن و شفاف اند. زیرا در هوا جریانهای گوناگون به حرکت در می آیند. هنگامی که این شرایط پدید می آید، بلورهای برف در اطراف هسته ای جمع می شوند. هنگامی که این گروه متشکل از بلورهای برف ، به اندازه کافی بزرگ شدند، شناور گردیده و به سمت پایین حرکت می کنند. برخی از این بلورها مسطح ، برخی دیگر سوزنی و یا گرد هستند. اما ، صرفنظر از شکل آنها ، بلورهای برف همواره شش پهلو ، یا زاویه دارند. جالب آنکه شاخه های هر دانه برف به تنهایی شبیه هم هستند، اما در هر حالت ، طرز قرار گرفتن شاخه ها متفاوت است.
بنابراین حتی دو دانه برف را نمی توانید پیدا کنید که مشابه همدیگر باشند. نکته جالب دیگر آن که برف فقط به رنگ سفید نمی بارد! در خیلی از نقاط جهان برف قرمز ، سبز و حتی آبی و سیاه رنگ نیز مشاهده شده است. علت این حالت و رنگهای متفاوت ، وجود گرد و غبار ، آلاینده های طبیعی یا صنعتی و حتی وجود قارچهای ریز شناور در هواست، که هنگام ریزش برف جمع شده و مخلوط با آن فرو می ریزند. چون برف محتوی مقدار زیادی هواست، هادی ضعیفی برای گرما به شمار می رود، و این از جمله شگفتیهای بی نظیر برف به شمار می رود. در حقیقت به همین علت است که پوششی از برف ، می تواند، سبزیهای در حال خواب مزارع را محافظت کند و یا از درختان ، در مقابل سرمای بیش از حد نگهداری کند و اسکیموها را در کلبه های برفی امان دهد، در حقیقت برف بزرگترین پشتوانه ، بر زندگی بشر ، در زمینه آبیاری و کشاورزی است
#واحدکار_خانه_و_خانواده
#واحدکار_خانواده
قصه
🍃خرگوشی که تو اتاق خودش نمی خوابید.🐰
یکی بود یکی نبود
تو یه جنگل سرسبز و قشنگ تویه لونه بزرگ با اتاقای خوشگل
مامان خرگوشه و بابا خرگوشه با دم پنبه ای خرگوشک ناز و بلا زندگی میکردند.🐇
مامان خرگوشه وبابا خرگوشه خیلی دم پنبه ای رو دوسش داشتن و همیشه واسش هویج خوشمزه و آبدار از مزرعه ی هویج میکندن و اونم هویجا رو با اشتها میخورد و از مامان خرگوشه و باباخرگوشه تشکر میکرد. اونا خیلی از دم پنبه ای راضی بودن و دوسش داشتن اما دم پنبه ای کوچولو یه اشکال بزرگ داشت که خیلی مامان بابا رو ناراحت میکرد.
بله ! دم پنبه ای عادت نداشت تو اتاق خواب خودش بخوابه و دوس داشت شبا پیش مامان باباش بخوابه. 😔😔وقتی روی تخت پیش مامان خرگوشه و بابا خرگوشه میخوابید جاشونو تنگ میکرد و مامان و باباش هر روز صبح با گردن درد از خواب بیدار میشدن. 😭😭
یه شب مامان خرگوشه بهش گفت: دم پنبه ای جان برو تو رخت خواب خودت بخاب ،مثل خرس کوچولو🐻 و سنجاب کوچولو 🐹که روی تخت خودشون و تو اتاق خودشون میخوابن . ولی او گریه افتاد وگفت: .من می ترسم آخه شبا سایه ی اقا روباهه رو تو اتاقم میبینم . میترسم اقا روباهه بیاد منو ببره!
مامان خرگوشه بهش گفت بریم تو اتاقت ببینیم اون سایه ای که میگی چیه؟ مگه میشه وقتی مامان و بابا تو خونه پیشتن روباه بیاد ؟🐱
دم پنبه ای به همراه مامان خرگوشه به اتاقش رفتن و چراغها رو خاموش کردن. ناگهان مامان خرگوشه و دم پنبه ای یه سایه رو دیوار دیدن .دم پنبه ای ترسید و با گریه به مامانش گفت : این همون سایه س .ببین روباه تو اتاقمه. اون میخواد وقتی خوابیدم منو با خودش ببره..
مامان خرگوشه که شجاع بود دست دم پنبه ای رو گرفت و به سمت اون چیزی که سایه ش رو دیوار افتاده بود به راه افتادن. وسایل اتاق دم پنبه ای رو یکی یکی برداشتن تا بالاخره اون وسیله ای رو که سایه ی ترسناک درست میکرد ؛پیدا کردن. مامان خرگوشه لامپ رو روشن کرد. شما فکر میکنید اون سایه ،سایه ی چی بود؟
بله سایه ی عروسک دم پنبه ای بود که تو اتاق می افتاد . دم پنبه ای که از اشتباه خودش شرمنده شده بود و خیلی خجالت کشیده بود .رو به مامانش کرد و گفت:مامان جون من دیگه نمیترسم و دیگع تو اتاق خودم میخوابم ولی ازتون خواهش میکنم شما واسم یه قصه ی قشنگ بگین. مامان خرگوشه قبول کرد که واسش یه قصه ی قشنگ بگه.
او قصه ی موش کوچولو که شبها تو اتاق خودش میخوابیده. رو واسه ش تعریف کرد و تو قصه ش گفت: وقتی موش کوچولو برای اولین بار تو اتاق خودش خوابید فرشته ی مهربونی که روشونه ی راست او بود رو کرد به فرشته ی مهربونی که رو شونه ی چپ موش کوچولو بود و گفت. حالا که موش کوچولو اینقدر بچه موش🐭 خوبی شده وقتشه که یه هدیه از بهشت واسش زیر بالشش بزاریم، تا صبح که بیدار شد اونو ببینه و خوشحال بشه. وقتی موش کوچولو خوابش برد نزدیکای صبح
فرشته ی مهربون جایزه رو زیر بالش او گذاشت و رفت .
صبح که موش کوچولو بیدار شد تا چشمش به هدیه ای که زیر بالشش بود افتاد از خوشحالی فریاد کشید و پیش مامان موشه رفت تا بفهمه که هدیه از کجا اومده.مامان موشه بهش گفت: وقتی بچه های خوب شبها مثل آدمهای شجاع بدون این که بزرگتراشونو اذیت کنن تو اتاق خودشون میخوابن ،خدا به فرشته ی مهربون اجازه میده که از بهشت واسش یه هدیه ی خوب ببره و زیر بالشش بذاره.حالا توهم چون خوب بچه موشی بودی ؛فرشته ی مهربون واست هدیه آورده ...
وقتی قصه ی مامان خرگوشه به این جا رسید دم پنبه ای خوابش برده بود. او داشت خواب میدید.خواب فرشته ی مهربونی که بهش میگفت : دم پنبه ای! چون تو بچه ی خوبی بودی من میخوام واست هدیه بیارم و زیر بالشت بزارم .
دم پنبه ای هورایی کشید و گفت: مثل اون هدیه ای که به موش کوچولو دادی؟
فرشته ی مهربون جواب داد :بله مثل همون هدیه .
هر وقت بچه ای خوب باشه و مامان باباشو اذیت نکنه و شبها تو رختخواب خودشو و تو اتاق خواب خودش بخوابه ،ما واسش یه هدیه ی خوب میفرستیم که واسه همیشه داشته باشه و یادش بمونه که به خاطر کار خوبشه که این هدیه رو گرفته.
اون شب تا صبح دم پنبه ای با فرشته ی مهربون بازی کرد و صبح که بیدار شد چشمش به یه هدیه ی قشنگ افتاد که زیر بالشش بود. شما فکر میکنید اون هدیه چی بود؟؟
بله اون همون چیزی بود که دم پنبه ای همیشه ارزو می کرد داشته باشه. یه اسباب بازیه قشنگ .
دم پنبه ای از خوشحالی هورایی کشید و با خوشحالی هدیه ی فرشته ی مهربون رو به مامان مهربونش نشون داد و بهش قول داد که همیشه تو اتاق خودش بخوابه...
#واحدکار_خانه_و_خانواده
#واحدکار_خانواده
#جلسه_۴_واحدکار
واحد کار خانواده
هدف
آشنا ساختن کودک با مفهوم خانواده( پدر .مادر.خواهر.برادر.پدربزرگ.مادربزرگ…)
آموزش کودک ب رعایت احترام نسبت به بزرگترها.
آموزش کودک ب داشتن رفتار مناسب در قبال خواهر.برادر کوچکتر
بحث و گفتگو
وظایف و مسولیت هر یک از اعضای خانواده.مهمانی رفتن آداب آن
کمک ب پدر و مادر
قدر دانی از زحماتی ک والدین برای آنها متحمل شده اند
نحوه ارتباط با بزرگترها و زندگی با کسانی ک با ما در یک خانه هستند
مفهوم دینی
تاید اسلام ب صله رحم یعنی دید و بازدید..احترام ب پدرومادر با اشاره به حدیث وبالوالدین احسانا
نکات ایمنی
اگر یکی از اعضای خانواده از سمعک استفاده میکند آنها را مسخره نکنیم
#واحدکار_خانه_و_خانواده.