#تفسیر
#کودکانه
#تفسیر_کودکانه
سوره #کوثر
در زمان های خیلی خیلی قدیم، یه مردی زندگی می کرد که اسمش محمد بود و پیامبر مردم بود✨
بچه ها حضرت محمد خیلی مهربون بود و خدا هم خیلی دوسش داشت. پیامبر اون زمان بچه ای نداشت و یه همسایه ی بدجنسی داشت به اسم شانئکه.
شانئکه بچههای زیادی داشت و همیشه جلو راه پیامبر می ایستاد و اون رو مسخره می کرد و می گفت:
«پیامبر تو ابتری! تو بچه نداری، ولی من کلی بچه دارم.»
پیامبر از شانئکه دلخور نمیشد، چون میدونست خدا پیامبر و فراموش نکرده و بهش کمک میکنه.
تو یکی از روزها خدا یه بچه به پیامبر داد که اسمشو گذاشتن ابراهیم.
اما بچه های عزیز! ابراهیم تو بچگی مریض میشه و چون حالش خیلی بد میشه، نمیتونه زنده بمونه و میره پیش خدا😭
شانئکه دوباره خوشحال میشه و دوباره سر راه مسجد رفتن پیامبر یا بازار رفتنش جلوشو می گیره و همه ش مسخره میکنه پیامبرو.
پیامبرم همیشه با خدا راز و نیاز میکنه و دعا میخونه و از خدا صبر می خواد و اینکه یه بچه به پیامبر بده🤲
تا اینکه یکی از روزهافرشته های خدا اومدن پیش پیامبر و بهش گفتن:
«ای پیامبر! خدا به تو یک دختر اعطینا میکنه و تو باید فصل کنی و ونحر کنی (یعنی نماز بخونی و شتر قربانی کنی در راه خدا)»🌺
پیامبرم قبول میکنه و به پاس تشکر از خدا برای فرزندش نماز شکر بجا میاره و شتر قربانی میکنه👏
اسم دختر پیامبر کوثر هست✨و کوثر همون حضرت فاطمه و شجره ولایت هست که همه از نسل حضرت فاطمه هستند
🌸 @pishdabestanaye 🌸