4_5830456136255407455.pdf
2.53M
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
آزمون مداد کاغذی واحدکارهای پیش دبستان
#آزمون
#پیش_دبستان
#واحد_کار
ارسالی خانم شاهی از بوشهر🌹🌹
تبادل تجربه در آموزشها قبل از دبستان
http://eitaa.com/joinchat/3881041938C4d28f306b4
لینک گروه آموزشی خانم کیا👆🏻😍
آموزش صفر تا صد مربی گری را با ما آموزش ببینید
به تک تک سوالات شما پاسخ داده میشود😊
🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#نمایش
#قصه
#پیرزن
#حیوانات
#زمستان
پیرزن مهربانی بود که در کلبه ای کوچک زندگی می کرد و کسی را نداشت. یک شب هوا سرد شد و باران شروع به باریدن کرد. پیرزن خواست بخوابد که کسی در خانه اش را زد. پیرزن گفت: کیه کیه در میزنه؟ صدائی گفت: سگ هستم. هوا سرد است جائی را ندارم، بگذار امشب پیش تو بمانم. پیرزن در را باز کرد و دلش سوخت و گفت: بیا تو.
پیرزن خواست بخوابد که دوباره در به صدا درآمد. او در را باز کرد و دید قوقولی خان با خانم مرغه دم درایستادند. قوقولی خان گفت: هوا سرد است. ما جائی را نداریم، بگذار امشب خانه تو بمانیم، صبح زود می رویم. پیرزن گفت: خیلی خوب، بیاید تو. بعد از آن آقا الاغه وآقا گاوه هم آمدند و پیرزن آنها را هم راه داد.مهمانهای ناخوانده
صبح پیرزن بیدار شد و صبحانه اش را خورد. بعد به حیوانات گفت: حالا دیگه وقت خداحافظی است.خروس گفت: من که قوقولی قوقول می کنم برات، همه رو بیدار می کنم برات بزارم برم؟مرغ گفت: من که غد غد می کنم برات، تخم بزرگ میکنم برات، بزارم برم؟ پیرزن گفت: شماها بمانید.
سگ گفت: من که واق واق می کنم برات، دزدا رو چلاق می کنم برات، بزارم برم؟ پیرزن گفت: تو هم بمان.گاو گفت: من که ماع ماع می کنم برات، شیر خوشمزه می دهم برات، بزارم برم؟الاغ گفت: من که عر عر می کنم برات، بارهاتو می برم برات بزارم برم؟ پیرزن گفت: شماها هم بمانید. بعد باهم خانه ای ساختند و کنار پیرزن زندگی کردند.
🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی پرتاب توپ
هماهنگی چشم و دست
🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA