🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#مونته_سوری
#مهارت_زندگی
پرکردن قالب با دانه ها و قاشق
🚫گروه سنی
#دو_سال_به_بالا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ریاضیات
#اعداد
🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#داستان_سوره_فیل
یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچکس نبود
در روزگاران خیلی دور پادشاهی خیلی بدجنس زندگی میکرد
اسم این پادشاه ابرهه بود
ابرهه یه شب کنار قصر پادشاهی نشسته بود و هر خانوم یا بچه ای از جلوی قصر رد میشد
میبردش تو و میگفت باید بیای برای من کار کنی
نباید برین درس بخونین و بچه هارو میبرد میگفت باید جارو بزنین
ظرف بشورین و اونهام کارهای ابرهه رو انجام میدادن
مردم میرفتند خونه ی خدا و زیارت میکردند
دوتا خانوم داشتن یروزی از جلوی قصر ابرهه رد میشدند تا برسند به خونه ی خدا
ابرهه که اونهارو دید گفت :
کجادارید میرید ؟ (با صدای محکمو خشن)
ماداریم میرم خونه ی خدارو زیارت کنیم
شما حق ندارید برید زیارت کنید و برگردید خونه ی خودتون
ولی بچه ها شب که شد هوا تاریک بود ابرهه خوابید
زنها یواشکی با شوهراشون پا شدندو رفتند خونه ی خدا و رفتند زیارت کردندو برگشتند
نگهبانا دیدند اونا رفتن زیارت خونه ی خدا واومدن بالا سر ابرهه گفتند :
ابرهه ابرهه پاشو پاشو مردم رفتند خونه ی خدارو زیارت کردند
باید یه فکری بکنم
آها یه فکری به ذهنم رسید
زودبرید یه عالمه طلاو جواهرو یاقوت بیارید تا یه قصر طلایی بسازم
تا مردم نرن خونه ی خدارو زیارت کنن و بیان قصر منو زیارت کنن و عبادت کنن
خلاصه یاران ابرهه شروع کردن به ساختن یه قصر بزرگ با سرعت زیاد
یه قصر زیبای طلایی ساختن که وقتی نور خورشید هم به اون میخورد درخشانتر میشد
اما بچه ها ابرهه دید بازم مردم توجهی به قصر اون ندارن وبازم میرن سمت خونه ی خدا
دوباره ابرهه نشست فکر کرد
ابرهه یه کید بدی کرد (یعنی یه نقشه ی بدی کشید)
تصمیم گرفت اصحاب فیل رو درست کنه که برن خونه ی خدارو خراب کنن
(الم یجعل کید هم فی تضلیل)
بچه ها فرشته ی مهربون رو که یادتونه؟
از طرف خداوند وقتی که دید اصحاب فیل که دارن به سمت خونه ی خدا حرکت میکنن دستور داد برن طیرا ابابیل رو بیارن
بچها طیرا ابابیل پرنده های خدا بودن
(و ارسل علیهم طیرا ابابیل)
فرشته داد زد آهای طیرا ابابیل . طیرا ابابیل اومدن پیش فرشته ی مهربون
به اونها گفت برین از توی آتش جنهم سجیل بیارید (سجیل مثل سنگ ریزه)
(ترمیهم بحجاره من سجیل)
سجیل سنگ ریزه هاییه که طیرا ابابیل رفتن از توی آتیش جهنم آوردن
بچه ها طیرا ابابیل رسیدن بالای سر اصحاب فیل
و سنگهای خیلی داغ رو ریختن روی سر اصحاب فیل
ابرهه و یارانش بچها کعصف ماکول شدن
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#داستان_سوره_فلق
یکی بود یکی نبود غیر از خدای خوب و مهربون هیچکس نبود
یکی از روزها علی کوچولوی قصه ی ماتوی رختخوابش خوابیده بود
داشت خوابهای خوبی میدید و مامانش اومد روی سرش و گفت:
علی جان پاشو فلق شده
پاشو صبح خیلی زود شده فلق شده
علی بلند میشه و چشمهاشو به هم میماله و میگه : آی مامان فلق شده صبح خیلی زود شده ((قل اعوذو برب الفلق))
برم دست و رومو بشورم
میره دست و روشو میشوره میخاد بیاد صبحانه بخوره تا با بابا بریم گردش تو طبیعت
آماده میشن و مامان و بابا و علی راه میفتن میرن به طرف یه جای سرسبز
میرن و میرن و میرن تا میرسن کنار یه رودخانه ی قشنگ
مامان قالیچرو پهن میکنه و علی توپش رو برداشت و رفت کنار رودخانه تا بازی کنه
مامان میگه پسرم مراقب باش که یوقت توپت توی رودخانه نیفته
اما همون موقع توپش افتاد توی رودخانه و بعدشم باد شدیدی اومد و کلاه علی رو با خودش برد
علی گفت وای وای مامان مامان باد کلاهمو برد
علی گریه کنان اومد پیش مادرو گفت چرا خدای مهربان باد رو خلق کرده؟
خلق یعنی چی؟یعنی آفریده
چرا رودخانه رو خلق کرده که توپ و کلاه منو برد؟
مامان گفت رودخانه محل زندگی ماهی هاست و آب مایه ی حیاته
ما وقتی تشنه میشیم آب میخوریم
با آب غذا درست میکنیم
حمام میریم
پس آب خیره
اما وقتی رودخانه سیل بشه میشه شر
باد ابرهارو برای ما میاره تا بارون بباره
پس باد خیره
اما بعضی وقتها باد طوفان میشه و این میشه شر
آتیش خوبه و خودمونو باهاش گرم میکنیم و غذا درست میکنیم
باد لباسهای مارو خشک میکنه
اینها خیرن اما اگه زمین بلرزه و زلزله بیاد باد طوفان بشه و رودخانه سیل بشه اینا میشن شر
ولی خدای مهربون که خیلی هم قوی هست یه راهی برای ما گذاشته گفته :
از شر اون چیزایی که من آفریدم به کی پناه ببرید؟
به خدای مهربون پناه ببریم
علی فهمید که باید چیکار کنه ؟ ((من شر ما خلق))
بچه ها کم کم هوا غاسق شد (تاریک شد))
بچها چه وقتی ماهو ستاره میان تو آسمون؟
وقتی هوا تاریک بشه و شب بشه
بچها هوا تاریک شد غاسق شد
خب بچها وقتی هوا تاریک بشه غاسق بشه آدم اگه راه بره میبینه؟
نه نمیبینه پس ممکنه بیفته توی چاله
پس ماباید از شر چاله هایی که توی تاریکی هست به کی پناه ببریم؟
به خدا
پس از شر تاریکی ها به خدای مهربون پناه میبریم
(( و من شر غاسق اذا وقب ))
بچها علی با مامانو باباش داشتن برمیگشتن خونشون توراه چشمشون افتاد به یک پیرزن که توی تاریکی وایساده بود
بابا گفت شاید کمک بخواد و اومد پایین از ماشین و گفت میشه کمک کنیم؟
پیرزن پفت نه نمیخوام
ازش پرسیدن اسمت چیه؟
گفت من نفاثاته فی العقد هستم
نفاثات فی العقد دیگه کیه؟
پیرزن بهشون گفت بیا فالت بگیروم و کف دست مامان علی رو گرفت و گفت:
شما توراه که برید میخورید به یک دیوار
گفتن آخه تو جاده که دیوار نیست
بچها ولی نفاثات فی العقد دروغ میگفت و نباید هرچی میگفت رو گوش کنیم
باید از شر نفاثات فی العقد به کی پناه ببریم؟
اشاره به آسمون : به خدای مهربون پناه ببریم
بچها علیو مامانو باباش برگشتن خونشون
فردا ساعت 10 صبح علی به مامان گفت میخوام برم با دوستم بستنی بخورم
مامان گفت باشه و علی با دوستش دوتا بستنی خریدن
آقای مغازه دار یه بستنی به علی داد و یکی هم به دوستش
بچها میدونید اسم دوست علی چی بود؟ اسمش حاسد بود
بچها تا علی خواست بستنی اش رو بخوره دوستش حاسد با تنه زد به علی و از دست علی افتاد زمین
علی گریه کنان اومد خونه
و به مامانش گفت : حاسد بستنی منو انداخت زمین
آخه حاسد همه چیز رو برای خودش میخواد
نمیخواد کسی چیزی داشته باشه
حاسد یعنی چی؟
یعنی حسود
مامان به علی گفت از شر حاسد به کی پناه ببریم؟
(( و من شر حاسد اذا حسد ))
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#نمونه_نقاشی_پیش_دبستانی
ارسالی خانم شاهی از بوشهر🌹
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#نمونه_نقاشی_پیش_دبستانی
ارسالی خانم شاهی از بوشهر🌹
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#نمونه_نقاشی_پیش_دبستانی
ارسالی خانم شاهی از بوشهر🌹
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#نمونه_نقاشی_پیش_دبستانی
ارسالی خانم شاهی از بوشهر🌹
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA
#نمونه_نقاشی_پیش_دبستانی
ارسالی خانم شاهی از بوشهر🌹
🌀🌀🌀🌀
@PISHDABESTANIKIA