eitaa logo
پیشکسوتان شهرستان مبارکه
157 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
721 ویدیو
30 فایل
این کانال جهت روشنکری ،اطلاع رسانی و گردهمایی ها به اعضا ایجاد شده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 جهان آبستن حوادث ناگواریست 🔥 آیا جنگ جهانی در راه است⁉️ 🔴 ترامپ : پیروز نشوم، حمام خون به راه خواهد افتاد رئیس‌جمهور سابق آمریکا : اگر در انتخابات ریاست‌جمهوری پیروز نشوم حمام خون به راه خواهد افتاد و مطمئن نیستم که دیگر انتخابات دیگری در آمریکا برگزار شود. پیروزی سریع و آسانی را در انتخابات ریاست‌جمهوری محقق خواهیم کرد. 🔴 امانوئل مکرون : اروپا باید آماده جنگ باشد. 🔴 ارتش چین : آمادگی دخالت در نبرد با اوکراین را داریم اما این در صورتی است که فرانسه و ناتو ورود کنند. فرمانده ارتش چین: اروپا حق ندارد ایران را به دلیل فروش تسلیحات به روسیه تحریم کند!! پس ماهم باید آنهارا به دلیل ارسال تسلیحات به اوکراین آن هم به صورت مجانی تحریم کنیم! اطلاعاتی داریم که نشان می دهند ارتش فرانسه درحال تقویت خود در چک است. 🔴 روسیه با انتقال کلاهکهای هسته ای خود به بلا روس برای حمله هسته ای به مواضع متقابل ناتو و آمریکا آمادگی گرفته است. در صورت وقوع حمله هسته ای اینگونه شیطان بزرگ توسط کوچک نابود می شود، لازم به ذکر است نابودی شیطان رجیم صهیونیستی نیز به دست محور مقاومت رخ خواهد داد. 🔴 مدودوف : اگر نیروهای فرانسه وارد اوکراین شوند،سربازان روسیه وارد پاریس خواهند شد. 🔴 اطلاعات مرکزی روسیه : آمریکا و اروپا برای حمله به روسیه آماده میشوند، اولین قدم‌ها هم در رابطه با جنگ برداشته شده است. 🔴 وزیر خارجۀ ایتالیا: ورود به اوکراین برای جنگ با روسیه به معنای آغاز جنگ جهانی سوم خواهد بود. آلمان دانش‌آموزان را برای جنگ آماده می‌کند وزیر آموزش آلمان در سخنانی مدارس این کشور را موظف دانست که دانش آموزان را برای بحران‌هایی از جمله وقوع جنگ آماده کنند💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باسلام قابل توجه همه ولایتمداران!!!! انتشار و پخش این کلیپ در شرایط کنونی، واجب است. لطفاً در رساندن آن به گروه ها و شبکه های اجتماعی، مضایقه نکنید. @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 🌷ارواح مطهر شهدا صلوات🌷
قسمت ۳۳ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی به قلم اقدس نصوحی تعدادی فانسقه و بند حمایل جور کردیم و به‌جای طناب آنها را سر هم کردیم. ساعت یازده شب شد. وسایل لازم را برداشتیم، سینه خیز و بااحتیاط کامل تا زیر سنگر تیربار رفتیم. طناب را به بدن شهید بستیم، چون احتمال تله‌گذاری زیر بدن شهید بود، او را چندمتر روی زمین کشیدیم و وقتی مطمئن شدیم که تلهای در کار نیست، او را در پتویی پیچیدیم و آرام حرکت کردیم. حدود چهل متر از سنگر تیربار دور شدیم، منوّری آسمان را روشن کرد و رگبار گلوله از سنگرهای دشمن بر سر ما بارید. خودمان را داخل گودالی انداختیم و مدّتی آنجا ماندیم تا آتش دشمن کم شد. پیکر شهید را به خط خودی رساندیم. چون منطقه نمکزار بود، بدن شهید فاسد نشده بود. شهید از نیروهای سپاه گرگان بود و محاسن بلند و چهرة زیبائی داشت. شب بعد بچّه های تخریب آمدند و یک سری مواد منفجرة قیف مانند را روی جادّه چیدند و آنها را منفجر کردند؛ امّا به نتيجه‌ای که میخواستند، نرسیدند. یک شب دیگر آمدند و عرض جادّه را به عمق چند متر منفجر کردند. انفجارها شدید بود و تکّه های آسفالت و سنگ و خاک تا چند متر به اطراف پخش میشد. موقع انفجار صدای یا زهرا بلند میشد و ما پناه میگرفتیم تا از پرتاب تکّه های آسفالت در امان بمانیم. کار نتیجه داد، فاصلة بین ما و عراقیها را آب گرفت و مانع خوبی بر سر راه دشمن ایجاد شد. * یک روز بچّه ها صدا زدند: «مؤمنی، هلیکوپتر عراقی.» بلند شدم و از سر خاکریز نگاه کردم. یک فروند هلیکوپتر عراقی، درست در فاصله دویست متری ما، پشت خاکریز خودشان آمادة بلندشدن بود. یکی از بچّه ها به نام میرزائی، قبضة آر.پی.جی آماده روی دوشش بود. نشانه‌گیری و شلیک کرد. موشک به دم هلیکوپتر خورد و آتش گرفت. هلی‌کوپتر که در حال بلندشدن بود، تعادلش را از دست داد و محکم به کمر خاکریز خودشان برخورد کرد و روی زمین افتاد. صدای تکبیر بچّه ها بلند شد. * برای اولین‌بار تانک تی 72، از تانکهای پیشرفتة شوروی سابق، در اختیار عراق قرار گرفته بود و به میدان دشمن آمده بود. موشک آر.پی.جی خیلی بد روی آن عمل میکرد. یکی از آنها بدون ترس روی جادّه حرکت میکرد. یک موشک به طرفش شلیک کردم، به برجکش خورد و کمانه کرد و رد شد. ما در جنگی نابرابر بودیم، دست ما را با تحریمهای سخت بسته بودند و جدیدترین و قویترین سلاحهای مرگبار را در اختیار صدّام جانی قرار میدادند. *** عراقیها یک سنگر تیربار داشتند و خیلی اذیت میکردند. یک قبضه خمپاره‌انداز 60 در خط ما رها شده بود. مسئول آن زخمی شده بود و برای درمان به عقب برگشته بود. سراغ قبضه رفتم. حدود بیست گلوله خمپاره 60 آنجا بود. اصلاً با خمپاره‌انداز کار نکرده بودم. سراغ قبضه رفتم و به یکی از دوستانم گفتم: «من یک خمپاره شلیک میکنم، ببین کجا میافتد و به من گرا بده.» یکی‌یکی گلوله ها را شلیک کردم. آنقدر زاویة خمپاره‌انداز را جا بجا کردم تا اینکه یکی از آن خمپاره ها به سنگر تیربار خورد، امّا اثری روی آن سنگر بتونی و محکم نداشت. ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۳۶ شهید از یک خانواده! 🔰 بامداد امروز خانواده الطبایبی که اعضای آن، خود را برای خوردن سحری آماده می‌کردند، طی بمباران رژیم صهیونیستی ۳۶ نفر از آن‌ها که اغلب کودک و زن بودند، به شهادت رسیدند.
🔴فرمانده نیروی دریایی سپاه: نفت ما را هر جای دنیا بدزدند مقابله‌به‌مثل می‌کنیم ♦️زمانی که نفت ملی شد انگلیسی‌هاایران را ترک کردند و خودشان به عراق رفتند و کارگرهای هندی را به هندوستان فرستادند. ♦️دولت ایران برای اینکه نفت را بفروشد مجبور می‌شود ۳ نفتکش ایتالیایی را بارگیری کند. نفتکش‌ها زمانی‌که وارد اقیانوس هند شدند انگلیسی‌ها هر ۳ را توقیف کردند. ♦️خبر به شاه ایران می‌رسد. شاه می‌گوید بگویید انگلیس یک نفتکش را بر دارد و دوتای دیگر را آزاد کند. انگلیس قبول نمی‌کند و شاه می‌گوید پس بگویید دو نفتکش را به انگلیسی‌ها بدهند. ♦️اما امروز گر نفت ما را بدزدند یا نفتکش ما را درهر جای این دنیا توقیف کنند مقابله‌به‌مثل می‌کنیم. دیگر گذشت زمانی که برای غارت اموال مردم ایران بیگانه‌ای گردن‌کشی کند. 🇮🇷پرچم بالا ست شهدای شهرستان مبارکه
قسمت ۳۴ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی 🔹به قلم اقدس نصوحی یک روز به ما غذا نرسید. بچّه ها از گرسنگی ضعف کرده بودند. ساعت 2 بعدازظهر برای سرکشی، وارد یکی از سنگرهای نگهبانی شدم. غلامعلی صالحی و اکبر جعفری بی‌حال کف سنگر افتاده بودند. به من گفتند: «مؤمنی، تو خیلی ناقلای. حتماً یک کمپوتی، کنسروی، جایی قایم کردی. اگر یک چیزی به ما بدهی بخوریم، شب تا صبح به جات پاس بخشی میکنیم و تو برو راحت بخواب.» یکی از بچّه ها لباس بادگیر پوشیده بود. انفجار خمپارهای جسد یک نفر عراقی را متلاشی کرده بود، یکتکّه از گوشت بدنش پرتاب شده بود و داخل کلاه بادگیر او افتاده بود. آن را برداشتم و گفتم: «من فقط این تکّه گوشت را دارم.» گفتند: «کجا بوده؟» با خنده گفتم: «همینجا، از یک جنازة عراقی برداشتم.» فهمیدند که سر کارشان گذاشته‌ام. بلند شدند، مرا دنبال کردند و هر چه سنگ‌وکلوخ بود، نثارم کردند. * یک شب بلدوزر آمد و خاکریز ما را کمی بلندتر کرد. عراقیها بدجور خمپاره بر سر ما میریختند. انگار از آسمان آتش می‌بارید. من گاهی با آر.پی.جی جواب آنها را میدادم. به‌محض این که شلیک میکردم، با سرعت خودم را به زیر یک ورق پلیت میرساندم و سرم را روی خاکریز میگذاشتم. بوی تَعُفُّن خیلی بدی آزارم میداد. همه جا تاریک بود و چیزی پیدا نبود. صبح شد. بچّه ها با دیدن من شروع به خندیدن کردند و گفتند: «مؤمنی، چی خوردی؟ چی به صورتت مالیده؟» یکتکّه آینه شکسته پیدا کردم و صورتم را در آن دیدم. قیافة چندشآوری داشتم. روی صورتم یک‌لایه گوشت و خون و چربی بود. رفتم به جایی که پناه میگرفتم. یک جسد عراقی با شکم پاره آنجا بود. من در حقیقت سرم را داخل شکم او میکردم و متوجّه نمیشدم. حالم دگرگون شد. رفتم و کمی آبنمک درست کردم و صورتم را با آن تمیز کردم. * یک شب مصطفی جعفری از پشت تیربارش گفت: «مؤمنی، یک عراقی جلوی تیربار منه.» گفتم: «نخ کلاهت جلو چشمت آویزونه، با چشم های خواب‌آلودت آنرا عراقی می‌بینی.» گفت: «نه، به خدا سرباز عراقیه.» دقیق نگاه کردم. من هم او را دیدم. یک سرباز عراقی در چندمتری خاکریز ما ایستاده بود. یک گروه برای پاتک به نزدیک خاکریز ما آمده بودند و با آتشی که بچّه های ما بر سر آنها ریختند، مجبور به فرار شدند؛ این سرباز جامانده بود و میخواست خودش را تسلیم کند. چند بار به عربی تَعال تَعال گفتم. یکی دو متری جلو آمد و دوباره ایستاد. جثّه ام نسبت به او خیلی کوچک بود. به مصطفی گفتم: «من میروم آن طرف خاکریز و میارمش، اگر خواست مرا با خودش ببرد، هر دو نفرمان را به رگبار ببند.» بااحتیاط به او نزدیک شدم. هیکلش درشت و قدّش بلند بود. دو پا و یک‌دستش تیر خورده و مجروح بود. یک قبضه آر.پی.جی خالی دستش بود. قبضه را از دستش گرفتم. خون زیادی از بدنش رفته بود و ضعیف و بیحال شده بود. مصطفی کمک کرد و با مکافات او را به این‌طرف خاکریز آوردیم. اهل کربلا بود. امدادگر زخمهایش را بست. او را در یک سنگر جا دادیم و یک نفر تا صبح پرستارش بود و به او آب و غذا میداد و رسیدگی میکرد. صبح او را سوار یک تویوتا کردیم و به عقب فرستادیم. برایم دست تکان میداد و به‌جای قدرت الله میگفت: «ابوقادر، خداحافظ.» *** به‌عنوان پاس بخش، شبها به سرکشی نیروهایی که در سنگرهای نگهبانی بودند، میرفتم و نمیتوانستم درست بخوابم. روزها هم مشغول دفع پاتک یا فراهم‌کردن مهمّات و غذا برای نیروهایم بودم و خیلی کم استراحت میکردم. یک شب آنقدر خواب چشم‌هایم را گرفته بود که به‌زور پلک‌هایم را باز نگه میداشتم. برای اینکه خوابم نبرد، با سرنیزه دوتکه چوب کوچک از جعبة صندوق مهمّات کندم و زیر پلک‌هایم گذاشتم تا باز بماند. خیلی زود زیر چشم هایم زخم شد و درد گرفت. مجبور شدم آنها را بردارم. یک‌مرتبة دیگر هم سر انگشتانم را با سرنیزه کمی بریدم و روی آن آب‌نمک ریختم تا از سوزش زخم، خواب از سرم بپرد و بتوانم تا صبح دوام بیاورم. در طول روز هم آنقدر خمپاره 60 روی سرمان میریخت که کلاً خواب از سرمان می‌پرید. سنگرها یک یا دونفره در دل خاکریز ساخته شده بود و حالت جان پناه داشت. یک روز فرصت پیدا کردم تا در سنگر کوچکم، چرتی بزنم. هنوز چشم هایم، ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
هدایت شده از غلامرضا قنبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام باعرض ادب واحترام وقبولی طاعات وعبادات پیشاپیش سال جدید(۱۴۰۳ )راکه وقتی این اعداد راباهم جمع کنیم میشود(۸)،وروز چهارشنبه ،روزامام رضایی،تحویل سال است رابه شما پیشکسوتان جهادوشهادت لشگری‌وگشوری ومردم شهیدپرور استان اصفهان،شهرستان مبارکه وخانواده محترمتان تبریک عرض میکنم وازخداوند سالی پراز برکت برایتان آرزومندیم ۲۹ اسفند۱۴۰۲ کانون وابستگان وبسیج پیشکسوتان جهادوشهادت شهرستان مبارکه ،هیئت رزمندگان ودفترنشر آثاردفاع مقدس و شهداشهرستان مبارکه
▫️پوستر |جهش تولید با مشارکت مردم . . . @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
.قست ۳۵ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی به قلم اقدس نصوحی هنوز چشم هایم گرم نشده بود که یکی از بچّه ها آمد و بیدارم کرد. پرسیدم: «چه خبره؟» گفت: «تانکهای عراقی روی جادّه اند.» بلند شدم و با چشمهای خواب‌آلود نگاهی به جادّه انداختم. یکی از تانکها آمادة شلیک‌کردن بود. سریع دستم را داخل سنگر کردم تا قبضة آر.پی.جیام را بیرون بیاورم. یک‌مرتبه صدای انفجار بلند شد، سقف پلیتی سنگر افتاد و کل سنگر روی سرم خراب شد. بچّهها و حسن رجایی که معاون گروهان بود، کنار سنگرم ایستاده بودند و حرف میزدند. صدای حسن رجایی را میشنیدم که به بچّه ها میگفت: «بیچاره مؤمنی حیف بود. بچّة زرنگی بود. خیلی خوب آر.پی.جی میزد.» از همان زیر صدا زدم: «این پلیت را از روی من بردارید، دارم خفه میشم، من زندهام.» کمک کردند و مرا از زیر آوار بیرون آوردند. آقای رجایی گفت: «مؤمنی، فکر کردم، گلولة تانک دخلت را آورد.» گفتم: «گلولة تانک نبود، آتش عقبة آر.پی.جی خودم بود که سنگر را روی سرم خراب کرد.» آنقدر خستگی و بی‌خوابی، توان و هوش و حواسم را گرفته بود که موقع برداشتن قبضه، دستم بی‌اختیار روی ماشه رفت و شلیک شد. * خطّ مقدّم عراقیها در سمت ما کمی جلوتر بود و به اصطلاح صاف نبود. برای اینکه خط صاف شود و ما نسبت به لشکرهای چپ و راستمان در یک امتداد قرار بگیریم، باید یک مقر خاکی متعلّق به عراقیها را تصرّف میکردیم. به نظر میآمد که عراقیها در آن مقر خاکی، نیرو ندارند و خالی است. یک شب نصرالله مرادی، فرمانده گروهان کناری ما، با نیروهای یکی از دسته هایش که بیست تا سی نفر میشدند، مأمور به تصرف آن مقر شدند. بعد از نماز مغرب و عشا، مرادی با نیروهایش به سمت مقر خاکی حرکت کردند. یکی از دوستان من به نام امرالله رضایی ، از نیروهای آن دسته بود. قبل از حرکت، چفیه مشکی رنگش را از گردنش باز کرد و به من داد و گفت: «قدرت‌الله، من دیگه برنمیگردم، این چفیه یادگاری از من پیش تو باشد.» برای انجام مأموریت حرکت کردند. در محاصرة عراقیها قرار گرفتند. امرالله و دیگر نیروها همه شهید شدند، فقط دو یا سه نفر توانستند، سالم برگردند. به‌پای نصرالله مرادی هم تیر خورد و مجروح شد. یکی دو روز با بدن مجروح و زخمی، بدون آب و غذا، زیر یک تانک عراقی مخفی شد و در فرصت مناسب خودش را به این‌طرف خاکریز کشاند. آن مقر مدّتی بعد در عملیاتی به نام یا مهدی (عج) به تصرّف ما در آمد. * از طرف واحد مهندسی لشکر، چند دستگاه بلدوزر و لودر آمدند تا خاکریز خط را که بر اثر شلیک های متوالی گلوله های تانک و خمپاره دشمن از بین رفته و ناقص شده بود را ترمیم کنند. ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاخ شمس، کاخ مروارید ✳️ در دهه ‌۴۰ خورشیدی به مبلغ یک میلیون دلار آمریکا، برای زندگی شمس پهلوی، فرزند رضا شاه، ساخته شد. 🌺🍃
فرازی از وصیتنامه شهید ✍ ملت شریف و مسلمان ایران راه نا امیدی و یأس را به هیچ عنوان به خود راه ندهید و بدانید که پیروزی از آن مسلمين است ان شاءالله ✍ مادرم:اگر خواستید برایم گریه کنید به یاد علی اکبر امام حسین علیه السلام گریه کن که ما از آن بزرگواران سر مشق گرفته ایم. شهيد والامقام،ابراهیم بهرامی فرزند حسين ولادت: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۳۹ شهرستان مبارکه شهر دیزیچه شهادت: ۲ فروردین ۱۳۶۱ منطقه عملیاتی ام الرصاص 🌷شادی ارواح مطهر شهدا صلوات @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فرازی از وصیتنامه شهید ✍ دل کندن از دنیا بدون داشتن هدف دشوار است و ناگوار اما برای آن کس که راه خود را انتخاب کرده و در آن راه گام بر می دارد به کمتر از آن چیزی که فکر می کند مرگ است، ما با انديشه راهِ اسلام را و راهِ قرآن را انتخاب نموده و مشتاقانه در این راه هدفمند سر و جان می دهیم. شهید والامقام نصراله محمدی فرزند محمد ولادت: ۸ آبان ۱۳۴۱ شهرستان مبارکه بخش گرکن جنوبی آدرگان شهادت: ۲ فروردین ۱۳۶۱ منطقه عملیاتی ام الرصاص 🌷شادی ارواح مطهر شهدا صلوات @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠دعای روز دهم ماه رمضان 🔹اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُتَوَکِّلِینَ عَلَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْفَائِزِینَ لَدَیْکَ وَ اجْعَلْنِی فِیهِ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ إِلَیْکَ بِإِحْسَانِکَ یَا غَایَهَ الطَّالِبِینَ 🔸خدایا! مرا در این روز از آنان که بر تو توکل کنند و نزدت فوز و سعادت یابند، قرار ده و مرا از آنان که مقربان درگاه تو باشند، قرار ده. به حق احسانت، ای منتهای آرزوی طالبین! @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه پیشکسوتان جهاد و شهادت شهرستان مبارکه با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما در ماه میهمانی خدا و همچنین عرض تبریک بمناسبت آغاز سال ۱۴۰۳. به اطلاع می‌رساند در راستای کمک به زندانیان غیر عمد کانون وابستگان و پیشکسوتان استان آماده دریافت کمک‌ های شما می باشد،به همین جهت شماره کارت واریزی۵۸۹۲۱۰۷۰۴۶۲۶۴۹۹۳صحیح میباشد دوستانی که قصد دارند در این امر خدا پسندانه شرکت‌ کنند تصویر فیش اهدایی را به شماره مسؤل کانون ارسال تا به استان ارائه گردد. الله توفیق، کانون وابستگان و بسيج پیشکسوتان جهاد و شهادت شهرستان مبارکه
( گزارش تصویری) سلام برگزاری ویژه برنامه «تحویل سال نو» با حضور امام جمعه شهرستان حاج آقاموسوی وپیشکسوتان جهادوشهادت وخادمیاران امام رضا(ع) ، گفتنی است ویژه برنامه تحویل سال ۱۴۰۳ هجری شمسی با حضور و سخنرانی حضرت حجّت الاسلام و المسلمین موسوی امام جمعه شهرستان مبارکه ، همراه با اقامه نماز جماعت صبح به امامت ایشان و اجرای برنامه های متنوع فرهنگی با حضور اقشار مختلف مردم برگزار گردید . ۱ فروردین ماه ۱۴۰۳ آستان مقدس امامزاده عزالدین محمد (ع) مبارکه کانون وابستگان وبسیج پیشکسوتان جهادوشهادت ناحیه مقاومت بسیج شهرستان مبارکه
سلام،پبام تبریک کانون وابستگان وبسیج پیشکسوتان ناحیه مقاومت بسیج شهرستان مبارکه به مناسبت سال جدیدو عید باستانی نوروز(سال۱۴۰۳) "بسم الله الرحمن الرحیم" "یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال" خداوند منان را شاکریم که بار دیگربه همت شهداء وایثارگران در بهار دوباره، رستاخیز طبیعت را به نظاره نشسته ایم. بهار، فصل طراوت و ترنم آبشاران را می توان در گذر روزهایش به گوش جان نوش کرد فرارسيدن طليعه بهار طبيعت و ماه مهماني خداوند و همزماني با نوروز باستاني، فرصتي ويژه و استثنايي براي پيراستن جان در جويبار معرفت ماه رمضان و بهار قرآن است سال پیش رو (جهش تولیدبامشارکت مردم)را خدمت شما مردم عزیز و شریف وولایت مداروشهیدپرور شهرستان مبارکه خصوصا، خانواده معظم شهدا، جانبازان،آزادگان ،ایثارگران ویادگاران دفاع مقدس و نیز تمامی کسانی که در ایام تعطیلات نوروز به دور ازخانه و خانواده محترمشان در مشاغل مختلف مشغول خدمت رسانی به مردم شریف هستند تبریک و تهنیت عرض نموده از خداوند متعال آرزومندیم که سال 1403، سالی سرشار از سلامتی، شادمانی و موفقیت برای تمامی عزیزان باشد. یکم فروردین ماه سال۱۴۰۳ شمسی کانون وابستگان وبسیج پیشکسوتان جهادوشهادت ماحیه مفاومت بسیج شهرستان مبارکه
سلام علیکم،، تو هر زمان که بیایی بهار خواهد بود…. مجال شادی بی اختیار خواهد بود…. خوش آن زمان که برآید به یک کرشمه دو کار.... یکی ظهور امام زمان عج و یکی شروع بهار یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ ای تغییر دهنده دلها و دیده‏ ها * ای مدبر شب و روز * ای گرداننده سال و حالت ها * بگردان حال ما را به نیکوترین حال تقارن ماه میهمانی خدابابهارطبیعت وعیدباستانی وسال جدیدرابرشماوخانواده محترم تبریک عرض میکنم. ارادتمندقنبری
( گزارش تصویری) سلام، همزمان با آغازین روز بهار و نهمین روز از ماه مبارک رمضان ؟ حضور امام جمعه در مسجد جامع شهرستان مبارکه و اقامه نماز جماعت ظهر و عصر و شرکت در جلسه تدبّر و جزخوانی قرآن کریم ، گفتنی است دیدار صمیمانه با مومنین وپیشکسوتان کشوری ولشکری و استماع مشکلات و درد دل مردم ، از دیگر برنامه های حضور امام جمعه در مساجد شهر و محلات شهرستان می باشد . ضمناهمه روزه ایام ماه مبارک رمضان نمازجماعت و جلسات تدبروجزء خوانی قرآن کریم با امامت حاج آقامحمدی وقاریان قرآن برگزارمیشود ۱ فروردین ماه ۱۴۰۳ کانون وابستگان و بسیج پیشکسوتان ناحیه مقاومت بسیج شهرستان مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام،عظمت حضرت خدیجه کبری سلام‌الله علیها درسخنان استاد انصاریان ((زیارت نامه حضرت خدیجه (س)) السَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاْنْبِیاءِ، وَ نَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَ بلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَک بِما أَوْلاک اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْک وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ. ◾️ز غم جهان ماتم سرا شد ◾️مدینه شور و غوغایی به پا شد ◾️برفت از عالم هستی خدیجه ◾️در این ماتم جگرخون مصطفی شد 🏴دهم ماه مبارک رمضان، وفات جانسوزنخستین بانوی لبیک گوی رسالت، حضرت خدیجه کبری سلام‌الله علیها را تسلیت می گوییم ۲فروردین سال۱۴۰۳ کانون وابستگان وبسیج پیشکسوتان جهادوشهادت ناحیه شهرستان مبارکه
🔹 تلاوت نور به روح مطهر حضرت خدیجه بانوی بزرگ جهان اسلام ام المؤمنین همسر با وفای پیامبر اکرم خاتم الانبیاء (ص)شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدای گمنام، شهدای مدافع حرم، شهدای امنیت، شهدای مظلوم غزه فلسطین، و شهدای چهارمین هفته اسفندماه دفاع مقدس شهرستان مبارکه شهيدان: قربانعلی احمدی محمد ابراهیمی ناصر حیدری رضا ابراهیمی احمد جوادی اسماعیل جعفر پور ابراهیم بهرامی بهرام سلیمانی نصراله محمدی محمد علی صادقی محمد بهرامی رحیم بهرامی یداله شریعتی علی اکبر قنبری محسن صالحی اسداله شیخی محمد علی ایرانپور یوسف قاسمی علیرضا ایرانپور 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🔹 قاری قرآن جناب آقای حاج حسين پیراکه 🔹 صفحه‌ ۲۵،از آیه ۱۶۴سوره مبارکه بقره 🔹 زمان جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳،سی دقیقه قبل شروع خطبه های عبادی سياسی نماز جمعه 🔹 مکان‌ مصلای نماز جمعه مسجد جامع مبارکه @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
قسمت۳۶ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی به قلم اقدس نصوحی بلدوزرها با بیلشان خاکها را در پای خاکریز جمع میکردند. لودرها خاکها را روی خاکریز میریختند و ارتفاع آن را بلند و عریض میکردند. من جلوی خاکریز ایستاده بودم و به رانندة یک دستگاه بلدوزر فرمان میدادم. سخت مشغول کار بودیم که یک گلولة خمپاره 60 به طرف ما شلیک کردند. گلوله دقیق جلوی بیل بلدوزر منفجر شد. یک ترکش به ران پای راستم خورد. من درست جلوی بیل بلدوزر، روی زمین افتادم. گردوخاک بلند شد. تاریکی شب و سروصدای زیاد، اجازة دیدن و شنیدن را به کسی نمیداد. رانندة بلدوزر اصلاً متوجّه افتادن من نشد. هر چه دادوفریاد میکردم، بی‌فایده بود. داشتم زیر خاکی که بلدوزر با خودش میآورد، دفن میشدم. فکر هر جور کشته‌شدن را کرده بودم غیر از این. گفتم: «خدایا، من دارم زنده‌زنده زیر خاک دفن میشم. هیچ‌کس متوجّه من نیست. خودت به دادم برس.» یک‌مرتبه شخصی به نام قدمعلی اکبری یزد آبادی که امدادگر بود، به من نزدیک شد. نمیدانم چه طور مرا دیده بود. سریع کشیدم عقب و بردم داخل سنگر، شلوارم را که یک شلوار سبزرنگ تکاوری بود و خیلی دوستش داشتم، با قیچی چید تا زخمم را پانسمان کند. ترکش کوچک بود؛ ولی پایم خونریزی داشت. نمیتوانستم درست راه بروم. رضا کرمی که معاون گروهان بود، کمک کرد و مرا به سنگر اورژانس برد. اصلاً دوست نداشتم خط را ترک کنم. بر خلاف میلم، مرا روی برانکارد خواباندند و داخل آمبولانس گذاشتند. رانندة آمبولانس هم پایش را روی گاز گذاشت و رفت. ماشین داخل چاله ‌چوله‌هایی که بر اثر انفجار در جاده ایجاد شده بود، چنان بالا و پائین میرفت که چند بار سرم به سقف آمبولانس خورد. مثل کبابی که روی آتش زیر و رویش کنند، پشت‌ورو میشدم. به اورژانس کنار اروندرود رسیدیم. تخت آمبولانس آغشته‌به‌خون مجروحی بود که قبل از من آورده بودند. تمام لباسهایم خونی بود. نیروهای اورژانس با دیدن لباس غرق خونم، دست پاچه شدند. فکر کردند که تمام بدنم پر از ترکش است. جراحت من را پانسمان کردند. با یک فروند بالگرد به عقب برگشتم. چند روز در مقری که کنار رودخانة بهمن شیر بود، ماندم. مأموریت گردان ما در خط تمام شد و همه به پایگاه شهید مدنی برگشتند. من هم به آنجا رفتم و بعد از چند روز پایانی گرفتم و به مبارکه برگشتم. درمان جراحت پایم مدتی طول کشید و مرا پایبند خانه کرد. 🔹واحد کاتیوشا ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🔰جشن‌ میلاد نورانی امام‌ حسن مجتبی (ع) 🚩 سخنران: حجت الاسلام ایرانپور 🚩 با اجرای گروه‌همخوانی و مدیحه سرایی معراج 🚩 اهدای جوایز به اسامی حسن و برگزاری مسابقه 📌دوشنبه ۶ فروردین ماه ۱۴۰۳ همزمان با نماز مغرب و عشا 🔅مجتمع فرهنگی معارفی الزهرا(س)🔅
شهید مصطفی صدرزاده: وقتی کار فرهنگی را شروع می کنیم با اولین چیزی‌که باید بجنگیم خودمان هستیم. وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می‌شود، تازه اول مبارزه‌است؛ زیرا تازه شیطان به سراغ‌تان می‌آید. || @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه
🔷 امروز ۳ فروردین سالروز شهادت او است! چرا تاکنون نام او را نشنیده بودیم؟ 🔸در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۲ مسابقه بزرگی میان جبهه حق و باطل شکل گرفت. صدام حسین (لعنت الله علیه)، ماهر عبدالرشید، هشام صباح الفخری و صابر عبدالعزیز الدوری و سید روح الله خمینی (ره) محسن رضایی، علی صیاد شیرازی و حسن باقری و یارانشان رودرروی یکدیگر قرار گرفتند. 🔸در اوایل جنگ، ۲۵۰۰ کیلومتر از خاک کشور از جمله ده ها روستا به اشغال دشمن درآمد و هر روز خبر ناراحت کننده ای از مناطق اشغال شده کشور به گوش می رسید که حس ناموس پرستی اسلامی اجازه بیان آن را نمی دهد! 🔸ارتش با ۳۵ گردان و سپاه نیز با ۱۰۰ گردان و در آن طرف عراق با ۷ تیپ زرهی، ۲۰ تیپ پیاده و ۱۰ گردان توپخانه که معادل با حدود ۸۰ تا ۱۶۰ هزار نیرو بود وارد عمل شدند. 🔸مهم ترین اهداف ما در این عملیات عبارت بود از ۱_ آزادسازی بخش های وسیعی از مناطق مناطق غرب دزفول، شوش و اندیمشک و ده‌ها روستا، ۲_ خارج کردن شهرهای دزفول، شوش و اندیمشک از تیررس آتش توپخانه عراق، ۳_ دور کردن آتش مؤثر ارتش عراق از جاده اهواز به اندیمشک. 🔸قرار بود که این عملیات روز اول فروردین اجرا شود اما دشمن در روز ۲۹ اسفند دو حمله غافلگیرانه انجام داد و در جلسه میان فرمانده نیروی زمینی ارتش (صیاد شیرازی) و فرمانده سپاه (محسن رضایی) اجرای عملیات با تردید مواجه شد که محسن رضایی به دلیل نگرانی از شنود در خصوص جلسه پیش رو و همچنین حفظ محرمانگی آن، با یک فروند جنگنده و در حالی که در کابین عقب و پشت سر خلبان نشسته بود سریعاً خود را به تهران و محضر امام خمینی (ره) رساند تا از ایشان کسب تکلیف نماید. 🔸حضرت امام به ایشان فرمودند: «بروید که ان‌شاءالله پیروزید، اما اگر خواستید، استخاره کنید.» بعد از آن استخاره انجام شد و سوره فتح و آیه «إِنَّا فَتَحنَا لَكَ فَتحَا مُّبِينٗا _ به راستى ما براى تو پيروزى آشكارى فراهم آورديم» آمد و به این دلیل نام این عملیات هم «فتح‌المبین» انتخاب شد. بعداً ثابت شد که نه تنها نام این عملیات، بلکه در طول هشت سال جنگ تحمیلی نیز به لحاظ مادی و استراتژی نظامی این عملیات حقیقتاً «فتح المبین» و فتح الفتوح جبهه های حق محسوب شد! 🔸النهایه: ۱_ ۲۵۰۰ کیلومتر مربع از خاک کشور شامل ده‌ها بخش و روستا، سایت ۴ و ۵ رادار، جاده مهم دزفول به دهلران آزاد شد، ۲_ نیروهای اسلام در منطقه غرب شوش و دزفول به مرز نزدیک شدند، ۳_ شهر‌های دزفول، اندیمشک و شوش و مراکز مهمی همچون پایگاه هوایی دزفول از تیررس توپخانه دشمن خارج شد، ۴_ به چاه های نفت ابوغریب در ارتفاعات تینه عراق دسترسی حاصل شد، ۵_ بیش از ۴ لشکر، ۳۶۱ دستگاه تانک و نفربر، ١٨ فروند هواپیما، ۳۰۰ دستگاه خودرو، ۵۰ توپ و ۳۰ دستگاه مهندسی ارتش عراق منهدم شد، ۶_ سیصد و بیست دستگاه تانک و نفربر، ۵۰۰ دستگاه خودرو، ۱۶۵ توپ، ۵۰ دستگاه مهندسی و مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات انفرادی از ارتش عراق به غنیمت گرفته شد، ۷_ بیش از پانزده هزار نفر از نیرو‌های دشمن به اسارت درآمد، ۸_ بیش از پانزده هزار نفر از نیروهای دشمن کشته و بیش از ده هزار از آنان زخمی شدند و حتی صدام حسین نیز در شرف اسارت قرار داشت و با خودرو حامل زخمی ها از منطقه فرار کرد! ♦️اما حقیقت ماجرا چه بود؟ 🔸سنگر تیربار بعثی ها بر روی یک تپه قرار داشت که چون با بتن و استحکامات سخت آهنی ساخته شده بود به سادگی قابلیت انهدام را نداشت و یکی از تیربارچی های آنها همه رزمنده ها را در یکی شیار زمین گیر و چند صد نفر را شهید و زخمی کرده بود. نزدیک بود که دستور عقب نشینی صادر شود و هیچ چیز به فکر هیچ‌کس نمی رسید تا اینکه ناگاه سر کالیبر آن تیربار به سمت آسمان رفت و گلوله ها برای مدتی به سمت ماه و ستاره ها شلیک شدند! 🔸بچه ها از این فرصت استفاده و خود را به آن سنگر رسانده و با پرتاب نارنجک تیربارچی را به درک واصل کردند و همین عمل موجب پیشروی های بعدی و آن پیروزی تاریخی شد و همه خیال کردند که تیربارچی عراقی ترسیده و سنگر و اسلحه اش را رها کرده است! 🔸فردا صبح و زمانی که آن منطقه تثبیت شد همه با صحنه عجیبی روبرو شدند! یکی از رزمنده ها که در آن شیار قرار داشت و گلوله آن تیربار به شکمش وارد و همه روده هایش بیرون زده بود، خود را به بالای آن تپه رسانده و در حالی که با دست چپ خود روده هایش را‌ گرفته تا بیشتر بیرون نزند، با دست راستش لوله سرخ تیربار را گرفته و به سمت آسمان هدایت کرده بود تا بچه ها بتوانند با نزدیک شدن به آن تیربارچی را از پای درآورند و به دلیل داغ بودن لوله آن تیربار، دست وی تا کتف ذغال شده و همانگونه بر تیربار خشک شده بود و ایشان در حالتی که ایستاده و با دست دیگرش روده های خویش را گرفته بود به شهادت رسید. 🔹او کسی نبود جز شهید «علی اکبر جزی» از اصفهان، شادی روح این شهید بزرگوار صلوات شهدای شهرستان مبارکه
قسمت ۳۷ خاطرات رزمنده جانباز قدرت اله مؤمنی به قلم اقدس نصوحی با شوق سوار اتوبوس‌ها شدیم و به سمت جنوب حرکت کردیم. اتوبوس ما به منطقة زیبا شهر اهواز رفت. روی یک تابلو نوشته بود، مقر توپخانة پانزده خرداد. توپخانة 15 خرداد نیاز به نیرو داشت و ما را از همه‌جا بیخبر، به آنجا فرستادند. به مسئولین آنجا گفتیم: «ما قبلاً نیروی پیاده بودیم. نه تجربة توپخانه داریم و نه علاقه به این کار.» هر چه اصرار کردیم که اجازه بدهند ما به لشکر نجف برگردیم، بی‌فایده بود. ده دوازده نفری بودیم. حدود هشت روز در مسجد آن مقر، خوردیم و خوابیدیم و زیر بار مسئولیت نرفتیم. یک روز حاج صفیان فرمانده توپخانه، آمد و با ما صحبت کرد. قول داد که ما را بیشتر از 45 روز در توپخانه نگه ندارند. راضی شدیم و ماندیم. ما را به مقر کاتیوشا که زیرمجموعة توپخانة پانزده خرداد بود، فرستادند. این مقر درست آن طرف اروند و مقابل شهر فاو بود. قبضة ما، وظیفة ریختن آتش روی مواضع دشمن، در پشت کارخانة نمک شهر فاو را به عهده داشت. سه آتشبار در مقر بود و هر آتشبار یک مسئول و دو قبضه کاتیوشا داشت. ترابی، تاجریان و مؤمنی هرکدام مسئول یک آتشبار بودند. آنها را به فامیل صدا میزدیم و اسم کوچکشان را نمیدانم. تشابه اسمی من با آقای مؤمنی که مسئول آتشبار بود، گاهی برای من مشکل‌ساز میشد و مرا با ایشان اشتباه میگرفتند. هر قبضه کاتیوشا یک مسئول داشت. مسئول قبضة ما قدرت‌الله عبّاسی طالخونچه ای بود. مقر دارای چند سنگر خواب و چند سنگر اجتماعی بود. در یکی از سنگرهای اجتماعی، حدود بیست نفر سرباز سپاه و در سنگر دیگری بیشتر از بیست نفر بسیجی را جا داده بودند. مرا هم پیش بسیجیها گذاشتند. ابتدایی‌ترین کار یعنی پاک‌کردن موشکهای کاتیوشا را به عهدة ما گذاشتند. هوا بسیار گرم یا بهتر است بگویم جهنّم بود. طول موشکهای کاتیوشا حدود 2 متر و 80 سانتی‌متر بود و برد آنها حدود بیست کیلومتر. بدنة این موشکها پر از گریس بود. قبل از قراردادن آنها در قبضة کاتیوشا، باید تمیز میشدند. با یک‌تکّه گونی، مشغول پاک‌کردن آنها شدیم. ماسورة آنها را با آچار مخصوص می‌بستیم و آنها را در انبارهای زیرزمینی قرار میدادیم تا در صورت بمباران هوائی یا حملة توپخانه ای دشمن به مقر، مورد اصابت قرار نگیرند. با دوستانم مشغول این کار بودیم. کار باب میلمان نبود و دلمان پیش بچّه ها در گردان پیادة انبیا بود. چند روزی گذشت. آقای عبّاسی به من گفت: «اگر میخواهی از این کارهای ابتدائی و به قول خودت حمّالی، نجات پیدا کنی، سعی کن کار با خود قبضه را یاد بگیری.» مراحل آماده‌کردن قبضه برای شلیک به این صورت بود که ابتدا کامیونی که گلولههای آماده شده در آن قرار داشت، عقب عقب به نزدیک قبضه میآمد. چند نفر از نیروها کار موشک گذاری درون قبضه را انجام میدادند. سرجنگی موشک را داخل لوله میگذاشتند و با فشار دست کل موشک را درون لوله جا میزدند. بعد از اینکه قبضه مسلّح میشد، آن را به‌وسیله یک شلنگ تراز، میزان میکردند و طبق مختصاتی که فرماندهی قبضه از دیده‌بان‌های مخصوص کاتیوشا دریافت میکرد، قبضه تنظیم میشد. آتش عقبة قبضه خیلی زیاد بود و نباید موقع شلیک کسی پشت قبضه قرار میگرفت. یک نفر از داخل کابین قبضه، طبق دستور فرماندهی و از طریق تلفنهای قورباغه ای، تعداد موشکی که بنا بود شلیک شود را روی دستگاه تنظیم میکرد و آمادة دستور شلیک میشد. مسئول شلیک موشکها از درون کابین با شنیدن الله‌اکبر فرمانده، خمینی رهبر میگفت و دگمة قرمزرنگ را میزد و موشکها را شلیک میکرد. باید حواسش را جمع میکرد تا کسی جلوی قبضه نباشد؛ چون موج حاصل از شلیک موشکها خیلی اذیت‌کننده بود. با کمی دقت و زرنگی که داشتم، خیلی زود کار با قبضه را یاد گرفتم. بیشتر داخل کابین و مسئولیت شلیک موشکها را بهعهده میگرفتم. قبضه های کاتیوشایی که در اختیار ما بود، ساخت کشور چین بود و ظرفیت آن سی عدد موشک بود. ادامه دارد... @shohadamobareke کانال شهدای شهرستان مبارکه 👆 https://eitaa.com/joinchat/3729195051Cf4b67228b8 مسجدی ها 👆👆 @mobsetad کانال ستاد امر به معروف و نهی از منکر شهرستان مبارکه 👆 @setad_mobarakeh👈 کانال ستاد برگزاری نماز جمعه مبارکه کانون بسیج پیشکسوتان مبارکه👇👇👇 @pishkesvatanemobarakeh شهید و امورایثارگران شهرستان مبارکه # دفتر ثبت خاطرات دفاع مقدس شهرستان مبارکه