eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
15.8هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان #جانم_میرود 💠 قسمت ۷۵ امروز، قرار بود، با مریم به بیمارستان بروند وگچ دستش ر
💠 ❁﷽❁ 💠 💠رمـــــان 💠 قسمت ۷۶ مهیا، بعد از تشکر از شهاب و مریم وارد خانه شد...در ورودی را باز کرد.بوی اسپند توی خونه پیچیده بود.مادرش به استقبالش آمد. _عزیزم... خدا سلامتی بده مادر! گونه اش را محکم بوسید. _مرسی فدات شم! بابایی کجاست؟! _اینجام بابا جان! احمد آقا، به طرف دخترش آمد و او را در آغوش گرفت. _از این دست گچیت بالاخره راحت شدی! _آره بخدا! خوب گفتید. هر سه روی مبل نشستند.... مهلا خانم سینی شربت را آورد. _مریم هم زحمت کشید، دستش درد نکنه. مهیا لیوان شربت را برداشت. _راستی؛ شهاب هم باهامون اومد. _شهاب؟! _برادر مریم دیگه... مهلا خانم، چشم غره ای به دخترش رفت. _مادر، یه آقایی چیزی قبل اسمش بزار... برادرته؟؟ نامزدته؟! اینطوری میگی؟! دل و دست مهیا لرزید.کمی از شربت روی لباسش ریخت. _چته مادر؟! _چیزی نیست، نه دستم یه مدته تو گچه... یه دفعه تعادلم رو از دست دادم. _خب با این دست چیزی نگیر. _من برم لباسم رو عوض کنم. _پاشو عزیزم؛ تا من شام رو آماده کنم. مهیا باشه ای آرام گفت و به طرف اتاقش رفت، در را بست و به در تکیه داد. _چته دختر؟! تا اسمش میاد هُل میکنی!! خاک تو سر بی جنبه ات کنند! لباسش را عوض کرد و روی تخت دراز کشید. موبایلش را از کیفش درآورد. تلگرامش را چڪ کرد.پیامی از مهران داشت.با عصبانیت روی اسمش را لمس کرد. _سلام مهیا! شرمنده نمیدونم تو بیمارستان چی شد!.. من فقط میخواستم از دلت در بیارم. تو یک فرصتی بده، جبران کنم... امروز هم که تو بیمارستان با اون پسره بحث نکردم؛ فقط به خاطر تو بود. دوست نداشتم ناراحتی ای پیش بیاد. پیامم رو خوندی حتما جواب بده منتظرتم... مهیا پوزخندی زد.و دکمه بلاک را لمس کرد. _برو به درک. به خاطر من کاری نکرده... صدایش را بلند کرد. _آخه بدبخت... من ترس رو تو چشمات دیدم... به عکس شهید همت، که رو به رویش بود، خیره شد. احساس کرد، عکس به دیونه بازیش می خندد.خودش هم خنده اش گرفته بود...بلند خندید و سرش را به بالشت کوبید. یاد کار شهاب، در بیمارستان افتاد. ذوق زده چشمانش را بست.احساس میکرد، قلبش تند تند، میزند..این حمایت و طرفداری شهاب از او، خیلی برایش شیرین بود.با اینکه از این احساس جدید، میترسید؛ اما هر چه باشد، به او احساس خوبی میداد. _مهیا بیا شام... مهیا، از جایش بلند شد. روبه روی عکس شهید همت ایستاد. احترام نظامی گذاشت. _چاکرتیم فرمانده!! بلند خندید و از اتاق خارج شد. **** محسن، دستی روی شانه ی شهاب گذاشت. _چرا داری خودتو اذیت میکنی؟! بسم الله بگو...برو جلو... _نمیتونم محسن... _یعنی چی؟! یعنی مطمئن نیستی از این تصمیم؟! _نمیدونم... نمیدونم! _این که نشد حرف حساب مومن، این چند روز بشین؛ فکرات رو بکن. فرصت خوبیه... شهاب، فقط سری تکان داد... 👈 .... رمان ✍ نویسنده 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"روایت دو برادر شهید مدافع حرم و بختی مادری نمونه که دوفرزندش باهم شهید شدند و به ایران آمدند ودفن شدند . شهید مصطفی و مجتبی بختی . که با نام مستعار به شهادت رسیدند. ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🕊🌷 شهدا 🌷🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَاءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُؤمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِساءِ العالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَ مَعَکُم. https://eitaa.com/piyroo
کافی‌ست صبــح که چشمانت را باز میکنی ، به شهــدا سلام کنی... صبــح که جای خودش را دارد ، ظهر و عصر و شب هم بخیـر می شود . . لشکر۱۴امام حسین علیه السلام،جاده اهواز ابادان،شهرک دارخویین🕊 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز سالروز شهادت وارث داغ کربلاست بزرگ مردی که در طول سالیان دراز غم عظیم کربلا را لابلای بغض و مناجات به زمینیان و اهل آسمان هدیه کرده... علیه السلام یاور تنهایی و غربت و اسارت حضرت زینب (س) محضر حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی و همه عاشقان و شیفتگان آن حضرت تسلیت و تعزیت عرض می نماییم🏴 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
⚠️ 🥀 امام سجاد عليه السلام فرمودند : 🔷 ثلاثُ مُنجيات للمومن : 🔷کَفُّ لسانه عن النّاسِ واغتيابِهم 🔷و إشغالُهُ بما يَنفَعُهُ لآخِرتِه و دُنياهُ 🔷 و طُولُ البُكاءِ على خَطيئَتِه . 🔹سه چیز مایه نجات مومن است : 🔹نگه داشتن زبان خود از مردم و از غیبت کردن آنها ، 🔹مشغول ساختن خود به اموری که . برای آخرت و دنیایش سودآور است 🔹و گریه طولانی بر گناهان خویش . 📗 تحف العقول : ص : ۴۹۶ ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸سلام بر تمامی همسنگران ✨عزیزانی که امروز گلزار شهدای شهرشون رفتن عکسی از 🌹قبور مطهر شهدا ارسال نمایند به آی دی خادم کانال @shahiid61 تا در کانال قرار بگیرد منتظر تصاویر شما عزیزان هستیم.التماس دعا با مطالب عالی 👇👇👇 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در برنامه حسینیه بهشت شبکه دو اتفاق ناگواری برای حاج اکبر بازوبند، پیرغلام اهل بیت علیهم السلام افتاد اما او روضه حضرت عباس علیه السلام را ترک نکرد... ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
خاطرات کوتاه ازشهید مسعود یوسف نیا 🌹مجید رمضان نژاد : قبل از شکل گیری انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی اخلاق بسیار پسندیده ای داشت،طوری که در خانواده ممتاز بود. انسان وارسته ای بود. از همان موقع خصوصیات خوب وی همه را متعجب می کرد که او روزی برگزیده خواهد شد. همیشه لباس ساده می پوشید. او آنقدر مقید بود که هیچ گاه محاسن خود را با تیغ اصلاح نمی کرد. بسیار رعایت می کرد. همچون باقی افراد حزب اللهی همیشه محاسن داشت. یادم می آید در محوطه مسجد آقایی به نام علی آقا، که ترک و قوی هیکل بود آمد. برای آموزش کاراته بچه ها را درحیاط مسجد جمع کرد. گفت با همین لباس های معمولی آموزش می دهیم. یکی از افرادی که می خواست مورد ضربه های آزمایش استاد قرار بگیرد، ایشان بود. با شجاعت و بی باکی سینه را سپر کرد و استاد حرکات و لگدهای آموزش اش را روی سینه وی انجام می داد. سردار بهرام سعادتی سمت راست تصویر به همراه دیگر پاسداران در مراسم تشییع پیکرپاک ومطهر شهید مسعود یوسف نیا ‍‌ https://eitaa.com/piyroo