eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.3هزار دنبال‌کننده
35هزار عکس
16.3هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و سوم: سلول انفرادی(۳) سه شبانه روز در چهار سلول جداگانه زندانی شدیم. سلول‌ها در تاریکی مطلق قرار داشتن. هیچ روزنۀ نوری وجود نداشت. نه می‌شد خوابید یا دراز کشید و نه سرِ پا ایستاد. در هنگام ایستاده، باید تا کمر خم می‌شدیم و برای خوابیدن باید پاها رو جمع می‌کردیم. روزی یه بار درِ سلولا باز می‌شد و بعد از اینکه چند نفری با کابل به جونمون می‌افتادن و مفصلاً کتک کاری می‌شدیم دوباره به سلول برمی‌گرداندن. شبانه روز اول بدون آب و غذا و استفاده از دستشویی گذشت. عرق از سر و رومون شرشر می ریخت. روز دوم صدای بلند در کوبیدن به گوشم رسید. نگو نادر داره محکم به در می کوبه. یکی از نگهبانا خودشو به در انفرادی ها رسوند و داد زد چه مرگتونه؟ نادر با عصبانیت گفت نیاز به دستشویی داریم و یه شبانه روزه آب و غذا نخوردیم. داریم می‌میریم. نگهبان رفت و برگشت و از افسر اردوگاه اجازه گرفته بود. در حد پنج دقیقه اجازه استفاده از توالت بهمون دادن و بعد از یه کتک مفصل دوباره انداختنمون داخل. نصف لیوان آب گرم، یه دونه صمون، تمامی سهمیۀ غذایی بود که بعد از ۲۴ ساعت به ما داده شد. روز سوم یکی از نگهبانا، قاچاقی به اندازه کف یه دست برنج به ما داد. برای قضای حاجتِ ضروری یه قوطی یه کیلویی گوشه سلول بود که می‌بایست با لمس کردن کف سلول اونو پیدا می‌کردیم. هوای داخل سلول مثل حمام عمومی بشدت گرم و شرجی بود و همون روز اول آدم بشدت دچار ضعف و بی حالی می‌شد. رحیم تونسته بود با یه قاشق روحی که پیدا کرده بود، قفل کشویی رو به زحمت باز کنه و درِ سلول نادر رو هم باز کرده بود و تا صبح توی راهروی باریک سلول ها کنار هم نشسته بودن و صحبت می کردن. کمی بعد درِ سلول منو و سید قاسم رو هم باز کردن. سرکی به راهرو زدم. سرمای زمستون کشنده بود و دوباره از شدت سرما به داخل سلول پناه بردم و تا صبح بصورت مچاله شده خوابیدم. البته شب و روزش خیلی فرق نداشت و همه ساعات داخل سلول مثل شب تاریک بود و تشخیص شب از روز خیلی مشکل بود. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و چهارم: سلول انفرادی (۴) کسی که از سلول برمی‌گشت حتی اگه سه روز زندانی بود، بشدت ضعیف و نحیف می‌شد. بعد از رهایی از سلول بچه ها از وضعیت داخل سلول و شکنجه‌های مربوطه سوال می‌کردن و همین سبب می‌شد که بعثیا تصور کنن حالتی از رعب و وحشت بین اسرا ایجاد می‌شه و دست از فعالیت برمی‌دارن. در حالی که واقعا تاثیر چندانی در بازداشتن بچه‌ها از ادامه فعالیت نداشت. به هر حال بعد از سه روز تحمل انفرادی که به لطف هواداران منافقین به ما تحمیل شد، برگشتیم به آسایشگاه و روز از نو و روزی از نو. بچه های آسایشگاه همه اومدن استقبالمون و همه انگار که چند ساله که ازشون دور هستیم بغلمون کردن و خوشحالی می کردن. حس خیلی خوبی بود. آزادی از سلول و برگشتن پیش بچه ها بنوعی حس آزادی به مشام می خورد . گویی از اسارت آزاد شده بودیم و داشتیم توی ایران قدم می زدیم. بعد از یکی دو روز استراحت و حموم و شستن لباسامون که بخاطر فضای داخل سلول بدبو و کثیف شده بودن، دوباره برنامه‌های خودمون رو ادامه دادیم. گر چه در همین سه روز که ما سلول بودیم بقیه بچه ها به خاطر اعلام همسبتگی با ما و ایستادگی در مقابل نقشه‌های شوم اون اقلیت، با قدرت کارا رو ادامه داده بودن. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
‼️در زمانیکه صدام ادعای تصرف 7 روزهٔ کشور را در سر میپرواند و با خبرنگاران در میدان آزادی قرار مصاحبه می گذاشت در سپیده‌دم هفتم آذرماه 1359، قهرمانان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، عملیات مروارید را آغاز کردند. ‼️عملیات مروارید یکی از عملیات‌های نیروی دریایی ایران در جنگ ایران و عراق است که در ۷ آذر سال ۱۳۵۹ با پشتیبانی نیروی هوایی ارتش برای بمباران بندر ام‌قصر و دو سکوی نفتی مهم عراق؛ البکر و الامیه در ساحل اروندرود انجام شد. ‼️در آن زمان بخش مهمی از بارگیری و تخلیه کالا برای عراق از طریق بندر ام‌القصر که در ساحل غربی اروند رود است، انجام می‌گرفت. و بخش مهمی از صدور نفت عراق هم از طریق دو سکوی عظیم نفتی به نام‌های «البکر» و «الامیه» واقع در مصب اروندرود عملی می‌شد. ‼️در روز هفت آذر ۱۳۵۹ در عملیات مروارید این سکوهای نفتی منهدم شدند و عملاً صدور نفت عراق از طریق دریا قطع گردید. ‼️بدین ترتیب، رفت و آمد کشتی‌های نفت کش و تجاری برای کشور عراق که از این طریق انجام می‌گرفت و برای عراق در زمان جنگ نقش اساسی و تعیین‌کننده داشت، ناممکن شد. ‼️از آن سو، ۹۰ درصد از صادرات و واردات ایران که از طریق دریا بود با پیروزی نیروی دریایی ایران و سیادت دریایی ایران در خلیج فارس، امکان‌پذیر بود. #سالروز_عملیات_مروارید #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌟 تقوای ایشون برای حقیر درس های زیادی داشت به کرّات شاهد بودم با نهی از منکر خاص خودشون جلوی غیبت رو می گرفتند. اگر صحبت از فرد غایبی می شد،اگر فرد غایب رو می شناختند،به نحوی سعی می کردند او را تبرئه کنند مثلا اگر بدی او گفته می شد حاج رضا می گفت:«نه،حالا اینطور ها هم نیست»... اگر می دید بازهم جلسه به غیبت ادامه می دهد،بلند صلوات می فرستاد به طوری که همه ساکت شوند، ☑باز اگر ادامه می دادند ایشون صلوات می فرستاد انقدر صلوات می فرستاد تا گوینده خجالت می کشید و ادامه نمی داد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود،هم موثر واقع می شد. https://eitaa.com/piyroo
#سیـره_شهــدا❤️ 🔸از ویژگی‌های بارز شهید خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود و همین امر در #تواضع و #اخلاص، ایشان را #محبوب دل جوانان می‌کرد. 🔸پرهیز از #ریا، شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانچه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بی‌اطلاع بودند.   🔸ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسی الرضا(ع)، تداوم ارتباط با قرآن و اقامه نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بیکرانه‌اش را زلال‌تر می‌کرد. 🔸 در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش مقام معظم رهبری، آمیخته‌ای از #تحصیل، #تهذیب و #ورزش بود. #شهید_محمدمهدی_مالامیری🌷 #شهید_مدافع_حرم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
[♡] همیشه می‌گفت: می‌خواهم به گونه‌ای شهید شوم که حتی تکه‌ هـای بدنم را نتوانند جمع‌آوری کنند... در مرحله دوم شناسایی منطقه عملیاتی به همراه شهید شوندی و احمد بیابانی به مناطق بازی دراز می‌روند که توسط دشمن دیده و مورد هجوم قرار می‌گیرند. خودرری آنها با گلوله توپ ۱۳۰ مورد اصابت قرار گرفته و پیکر شان درآتش می‌سوزد. پیکر محسن را به تهران بر می‌گردانند و در قطعه ۲۶ بهشت زهرا(س) دفن می‌کنند. اما زمانیکه حسین خدابخش یکی از همرزمان محسن می‌خواهد خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه می‌شود تکه‌ای از بدن او در خودروی سوخته جامانده است. تکه به جامانده بدن را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه بازی دراز یعنی مشهد شهید دفن می‌ کنند تا محسن برای همیشه در غربِ کشور ماندنے شود... ولادت : ۱۳۳۶ تهران شهادت : ۱۳۶۱ سرپل ذهاب سمت : فرمانده عملیات سپاه غرب #شهید_محسن_حاجی_بابا #روحش_شاد_با_صلوات #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
دائما #طاهر باش و به حال خویش #ناظر باش وعیوب دیگران را #ساتر باش. باهمه #مهربان باش واز همه #گریزان باش. یعنی باهمه باش و بی همه باش از دست نوشته های #شهید_محمد_بلباسی🌷 #شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمــ رب الشهدا : جنگ اگرهست همه عشق شهادت داریم مابه دنیای پرازحادثه عادت داریم سالیانیست که اسپنددرآتش هستیم ماهمانیم که رندان بلاکش هستیم عشق آموخت ره کرببلاپروازاست یادمان داددرباغ شهادت بازاست 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها قطعه یک از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور بجنورد 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🍃💔 شهادت سنگ را بوسیدنے کرد؛ شهادت خاک ها را دیدنے کرد؛👌 در آنجایی که عقل و علم ماندند؛ شهادت عشق را فهمیدنے کرد 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور 🌷 https://eitaa.com/piyroo