eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
سید مرتضی آوینی.mp3
764.7K
🎶 بشـــنوید صدای مسحـور ڪننده ما پروانه های عاشقِ نوریم و هر جا ڪه نور ولایت هست گردِ آن حلقه می‌زنیم ... 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و سوم: سلول انفرادی(۳) سه شبانه روز در چهار سلول جداگانه زندانی شدیم. سلول‌ها در تاریکی مطلق قرار داشتن. هیچ روزنۀ نوری وجود نداشت. نه می‌شد خوابید یا دراز کشید و نه سرِ پا ایستاد. در هنگام ایستاده، باید تا کمر خم می‌شدیم و برای خوابیدن باید پاها رو جمع می‌کردیم. روزی یه بار درِ سلولا باز می‌شد و بعد از اینکه چند نفری با کابل به جونمون می‌افتادن و مفصلاً کتک کاری می‌شدیم دوباره به سلول برمی‌گرداندن. شبانه روز اول بدون آب و غذا و استفاده از دستشویی گذشت. عرق از سر و رومون شرشر می ریخت. روز دوم صدای بلند در کوبیدن به گوشم رسید. نگو نادر داره محکم به در می کوبه. یکی از نگهبانا خودشو به در انفرادی ها رسوند و داد زد چه مرگتونه؟ نادر با عصبانیت گفت نیاز به دستشویی داریم و یه شبانه روزه آب و غذا نخوردیم. داریم می‌میریم. نگهبان رفت و برگشت و از افسر اردوگاه اجازه گرفته بود. در حد پنج دقیقه اجازه استفاده از توالت بهمون دادن و بعد از یه کتک مفصل دوباره انداختنمون داخل. نصف لیوان آب گرم، یه دونه صمون، تمامی سهمیۀ غذایی بود که بعد از ۲۴ ساعت به ما داده شد. روز سوم یکی از نگهبانا، قاچاقی به اندازه کف یه دست برنج به ما داد. برای قضای حاجتِ ضروری یه قوطی یه کیلویی گوشه سلول بود که می‌بایست با لمس کردن کف سلول اونو پیدا می‌کردیم. هوای داخل سلول مثل حمام عمومی بشدت گرم و شرجی بود و همون روز اول آدم بشدت دچار ضعف و بی حالی می‌شد. رحیم تونسته بود با یه قاشق روحی که پیدا کرده بود، قفل کشویی رو به زحمت باز کنه و درِ سلول نادر رو هم باز کرده بود و تا صبح توی راهروی باریک سلول ها کنار هم نشسته بودن و صحبت می کردن. کمی بعد درِ سلول منو و سید قاسم رو هم باز کردن. سرکی به راهرو زدم. سرمای زمستون کشنده بود و دوباره از شدت سرما به داخل سلول پناه بردم و تا صبح بصورت مچاله شده خوابیدم. البته شب و روزش خیلی فرق نداشت و همه ساعات داخل سلول مثل شب تاریک بود و تشخیص شب از روز خیلی مشکل بود. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍂 🔻 💢 قسمت صد و هشتاد و چهارم: سلول انفرادی (۴) کسی که از سلول برمی‌گشت حتی اگه سه روز زندانی بود، بشدت ضعیف و نحیف می‌شد. بعد از رهایی از سلول بچه ها از وضعیت داخل سلول و شکنجه‌های مربوطه سوال می‌کردن و همین سبب می‌شد که بعثیا تصور کنن حالتی از رعب و وحشت بین اسرا ایجاد می‌شه و دست از فعالیت برمی‌دارن. در حالی که واقعا تاثیر چندانی در بازداشتن بچه‌ها از ادامه فعالیت نداشت. به هر حال بعد از سه روز تحمل انفرادی که به لطف هواداران منافقین به ما تحمیل شد، برگشتیم به آسایشگاه و روز از نو و روزی از نو. بچه های آسایشگاه همه اومدن استقبالمون و همه انگار که چند ساله که ازشون دور هستیم بغلمون کردن و خوشحالی می کردن. حس خیلی خوبی بود. آزادی از سلول و برگشتن پیش بچه ها بنوعی حس آزادی به مشام می خورد . گویی از اسارت آزاد شده بودیم و داشتیم توی ایران قدم می زدیم. بعد از یکی دو روز استراحت و حموم و شستن لباسامون که بخاطر فضای داخل سلول بدبو و کثیف شده بودن، دوباره برنامه‌های خودمون رو ادامه دادیم. گر چه در همین سه روز که ما سلول بودیم بقیه بچه ها به خاطر اعلام همسبتگی با ما و ایستادگی در مقابل نقشه‌های شوم اون اقلیت، با قدرت کارا رو ادامه داده بودن. ادامه دارد ⏪ خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
‼️در زمانیکه صدام ادعای تصرف 7 روزهٔ کشور را در سر میپرواند و با خبرنگاران در میدان آزادی قرار مصاحبه می گذاشت در سپیده‌دم هفتم آذرماه 1359، قهرمانان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، عملیات مروارید را آغاز کردند. ‼️عملیات مروارید یکی از عملیات‌های نیروی دریایی ایران در جنگ ایران و عراق است که در ۷ آذر سال ۱۳۵۹ با پشتیبانی نیروی هوایی ارتش برای بمباران بندر ام‌قصر و دو سکوی نفتی مهم عراق؛ البکر و الامیه در ساحل اروندرود انجام شد. ‼️در آن زمان بخش مهمی از بارگیری و تخلیه کالا برای عراق از طریق بندر ام‌القصر که در ساحل غربی اروند رود است، انجام می‌گرفت. و بخش مهمی از صدور نفت عراق هم از طریق دو سکوی عظیم نفتی به نام‌های «البکر» و «الامیه» واقع در مصب اروندرود عملی می‌شد. ‼️در روز هفت آذر ۱۳۵۹ در عملیات مروارید این سکوهای نفتی منهدم شدند و عملاً صدور نفت عراق از طریق دریا قطع گردید. ‼️بدین ترتیب، رفت و آمد کشتی‌های نفت کش و تجاری برای کشور عراق که از این طریق انجام می‌گرفت و برای عراق در زمان جنگ نقش اساسی و تعیین‌کننده داشت، ناممکن شد. ‼️از آن سو، ۹۰ درصد از صادرات و واردات ایران که از طریق دریا بود با پیروزی نیروی دریایی ایران و سیادت دریایی ایران در خلیج فارس، امکان‌پذیر بود. #سالروز_عملیات_مروارید #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌟 تقوای ایشون برای حقیر درس های زیادی داشت به کرّات شاهد بودم با نهی از منکر خاص خودشون جلوی غیبت رو می گرفتند. اگر صحبت از فرد غایبی می شد،اگر فرد غایب رو می شناختند،به نحوی سعی می کردند او را تبرئه کنند مثلا اگر بدی او گفته می شد حاج رضا می گفت:«نه،حالا اینطور ها هم نیست»... اگر می دید بازهم جلسه به غیبت ادامه می دهد،بلند صلوات می فرستاد به طوری که همه ساکت شوند، ☑باز اگر ادامه می دادند ایشون صلوات می فرستاد انقدر صلوات می فرستاد تا گوینده خجالت می کشید و ادامه نمی داد نهی از منکر ایشون هم غیر مستقیم بود که کسی ناراحت نشود،هم موثر واقع می شد. https://eitaa.com/piyroo
#سیـره_شهــدا❤️ 🔸از ویژگی‌های بارز شهید خوشرویی و آراستگی ظاهری و پرداختن به ورزش بود و همین امر در #تواضع و #اخلاص، ایشان را #محبوب دل جوانان می‌کرد. 🔸پرهیز از #ریا، شاخصه دیگر ایشان بود؛ چنانچه بعد از شهادت نیز خانواده و نزدیکان وی از برخی مدارج و مراتب علمی ایشان بی‌اطلاع بودند.   🔸ارادت خاص نسبت به مولا علی بن موسی الرضا(ع)، تداوم ارتباط با قرآن و اقامه نماز صبح در مسجد، زیارت هفتگی جمکران و زمزمه همیشگی دعای عهد، روح بیکرانه‌اش را زلال‌تر می‌کرد. 🔸 در یک کلام، زندگی شهید طبق سفارش مقام معظم رهبری، آمیخته‌ای از #تحصیل، #تهذیب و #ورزش بود. #شهید_محمدمهدی_مالامیری🌷 #شهید_مدافع_حرم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
[♡] همیشه می‌گفت: می‌خواهم به گونه‌ای شهید شوم که حتی تکه‌ هـای بدنم را نتوانند جمع‌آوری کنند... در مرحله دوم شناسایی منطقه عملیاتی به همراه شهید شوندی و احمد بیابانی به مناطق بازی دراز می‌روند که توسط دشمن دیده و مورد هجوم قرار می‌گیرند. خودرری آنها با گلوله توپ ۱۳۰ مورد اصابت قرار گرفته و پیکر شان درآتش می‌سوزد. پیکر محسن را به تهران بر می‌گردانند و در قطعه ۲۶ بهشت زهرا(س) دفن می‌کنند. اما زمانیکه حسین خدابخش یکی از همرزمان محسن می‌خواهد خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه می‌شود تکه‌ای از بدن او در خودروی سوخته جامانده است. تکه به جامانده بدن را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه بازی دراز یعنی مشهد شهید دفن می‌ کنند تا محسن برای همیشه در غربِ کشور ماندنے شود... ولادت : ۱۳۳۶ تهران شهادت : ۱۳۶۱ سرپل ذهاب سمت : فرمانده عملیات سپاه غرب #شهید_محسن_حاجی_بابا #روحش_شاد_با_صلوات #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
دائما #طاهر باش و به حال خویش #ناظر باش وعیوب دیگران را #ساتر باش. باهمه #مهربان باش واز همه #گریزان باش. یعنی باهمه باش و بی همه باش از دست نوشته های #شهید_محمد_بلباسی🌷 #شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمــ رب الشهدا : جنگ اگرهست همه عشق شهادت داریم مابه دنیای پرازحادثه عادت داریم سالیانیست که اسپنددرآتش هستیم ماهمانیم که رندان بلاکش هستیم عشق آموخت ره کرببلاپروازاست یادمان داددرباغ شهادت بازاست 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها قطعه یک از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور بجنورد 🌷 https://eitaa.com/piyroo
🍃💔 شهادت سنگ را بوسیدنے کرد؛ شهادت خاک ها را دیدنے کرد؛👌 در آنجایی که عقل و علم ماندند؛ شهادت عشق را فهمیدنے کرد 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 میهمان شــ🕊ــهید پنجشنبه ها از شــــ💔ــهدای شـــهرستان شهید پرور 🌷 https://eitaa.com/piyroo
💐گلزار شهدا شهر سردشت زیدون استان خوزستان ارسالی کاربران کانال https://eitaa.com/piyroo
فڪر نڪنید خوابیده‌ایم ! پست نگهبانے ما تمام شده‌است و اڪنون نوبت شماست ڪه ادامه دهید... https://eitaa.com/piyroo
دوری از گناه سال آخر دبیرستان که با احمد هم‌کلاسی بودم، قرار شد دختر خانم‌ها را بیاورند و کلاس‌ها را به صورت مختلط و مشترک برگزار کنند. وضع ظاهری‌شان خوب نبود. ما به این مسأله اعتراض کردیم، البته خیلی از بچه‌های کلاس هم، بدشان نمی‌آمد! احمد خیلی جدّی و محکم به معلم ریاضی که این کار را کرده بود اعتراض کرد و گفت: بچه‌های مردم به گناه می‌افتند. معلم ریاضی هم رفته بود دفتر و گفته بود: اگر رحیمی توی کلاس باشه، من دیگه درس نمی‌دم. خلاصه قرار شد احمد این درس را غیرحضوری بخواند. اینقدر پشتکار داشت که همان سال در رشته پزشکی دانشگاه تهران با رتبه عالی پذیرفته شد. شهید دکتر احمد رحیمی ظرافت‌های اخلاقی شهداء، ص22 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم زیاد وضو بگیرید، تا خداوند عمر شما را زیاد گرداند. اگر توانستید شب و روز با طهارت باشید. این کار را بکنید؛ زیرا اگر در حال طهارت بمیرید، شهید خواهید بود. منتخب میزان‌الحکمه، ص595، ح6531 https://eitaa.com/piyroo
شهید دکتر احمد رحیمی 😍😍 https://eitaa.com/piyroo #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد
💝🕊💝🕊💝🕊💝 گاهی به بهزیستی سر می زد و کمک مالی می کرد. وقتی پول 💷نداشت , نصف روز می رفت با بچه ها بازی ⚽️می کرد . یک جا نمی رفت. هر دفعه مکان جدید ی. برای من که جای خود داشت. بهانه پیدا می کرد برای هدیه🎁 دادن. اگر در مناسبتی دستش تنگ بود, می دیدی چند وقت بعد با کادو آمده و می گفت: این به مناسبت فلان روز که برات هدیه نخریدم😍. یامناسبت بعدی , عیدی می داد ودر حد دوتا عیدی , سنگ تمام می گذاشت. اگر بخواهم مثال بزنم , مثلاً روز ازدواج 💞حضرت فاطمه زهرا《سلام الله علیها》 وحضرت علی 《علیه السلام》 رفته بود. عراق برای ماموریت. بعد که آمد, یک عطر وتکه ای از سنگ حرم امام حسین《علیه السلام》 😍برایم آورده بود, گفت: ( این سنگ هم سوغاتی تو, عطر هم قضای روز ازدواج حضرت فاطمه زهرا《سلام الله علیها》وحضرت علی《علیه السلام》 در همان ماموریت خوشحال 😌بود که همه ی عتبات عراق را دل سیر زیارت کرده است. در کاظمین , محل اسکاتش به قدری نزدیک حرم بود که وقتی پنجره را باز می کرد,گنبد🕌 را به راحتی می دید👀 شب 🌃جمعه ها که می رفتند کربلا , بهش می گفتم: (خوش به حالت, داری حال می کنی از این زیارت به اون زیارت!) در ماموریت ها دست به نقد تبریک می گفت: زیر سنگ هم بود, گُلی 🌹پیدا می کرد و ازش عکس می گرفت وبرایم می فرستاد. گاهی هم عکس سلفی اش را می فرستاد یا عکسی که قبلاً با هم گرفته بودیم. همه را نگه داشته ام. به خصوص هدایای🎁 جلسه ی خواستگاری را. کفن, پلاک و تسبیح📿 شهید. در کل چیزهایی را که از تفحص آورده بود, یادگاری نگه داشته ام برای بچه ام تفحص را خیلی دوست داشت. بعد از ازدواج, دیگر پیش نیامد برود زیاد هم از آن دوران برایم تعریف می کرد. می گفت: ( با روضه کار رو شروع می کردیم. با روضه هم تموم!) از حالشان موقعی که شهید🌷 پیدا می کردند می گفت. جزیئاتش را یادم نیست. ولی رفتن تفحص را عنایت می دانست, کلی ذوق داشت که بارها کنار تابوت شهدا خوابیده است. اولین دفعه که رفتیم مشهد🕌, نمی دانستیم باید شناسنامه همراهمان باشد. رفتیم هتل 🏨, گفتند باید از اماکن نامه بیاورید. نمی دانستیم اماکن کجاست. وقتی دیدم پاسگاه نیرو انتظامی است. هول برم داشت. جدا جدا رفتیم در اتاق برای پرس وجو. بعضی جاها خندم ️می گرفت. طرف پرسید:(مدل یخچال خونتون چیه? چه رنگیه?) شماره ی موبایل📱 پدر ومادرت?نامه که گرفتم وآمدیم بیرون تازه فهمیدم همین سوال ها را از محمد حسین هم پرسیده بودند اولین بار زیارت مشترکمان را از باب الجواد򓐊علیه السلام》 شروع کردیم این شعر را هم خواند: صحنتان را می زنم به هم جوابم را بده این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است 🌷 جان من آقا مراسرگرم کاشی ها نکن میهمان مشغول صاحب خانه باشدبهتر است 🌷گنبدت مال همه, باب الجوادت مال من جای من پشت درِ میخانه باشد بهتراست. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💝🕊💝🕊💝🕊💝 اذن دخول خواندیم ورودی صحن کفشش👞 را کند وسجده شکر به جا آورد. نگاهی به من انداخت وبعد سمت حرم : (ای مهربون, این همونه که به خاطرش یه ماه اومدم پابوستون. ممنون که خیرش کردیدبقیه شم دست خودتون تاآخر آخرش) عادتش بود سرمایه گذاری می کرد:چه مکه چه کربلا. چه مشهد. زندگی واگذار می کرد که دست خودتون. جلوی ورودی صحن قدس هم شعر دیگری خواند: 《دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جایی ننوشته است گنهکار نیاید😢》 گاهی ناگهان تصمیم می گرفت انگار می زد به سرش. اگر از طرف محل کار مانعی نداشت , بی هوا می رفتیم مشهد. به خصوص اگر از همین بلیت های چارتر باز می شد. یادم هست ایام تعطیلی بود. بارو بنه بسته بودم برویم یزد. آن زمان هنوز خانواده ام نیامده بودند تهران. خانه خواهرش بودم. زنگ زد📞 :(الان بلیط گرفتم بریم مشهد) من هم از خدا خواسته:(کجا بهتر از مشهد?) ولی راستش تا قبل ازدواج هیچ وقت مشهد این شکلی نرفته بودم: ناگهانی, بدون رزو هتل, ولی وقتی رفتم خوشم 😍آمد. انگار همه چیز دست خود امام رضا《علیه السلام》بود خودش همه چیز را خیلی بهتر از ما مدیریت می کرد. داخل صحن , کفش هایش را در می آورد. توجهش این بود که ( وقتی حضرت موسی " علیه السلام" به وادی طور نزدیک می شد,) خداوند متعال بهش گفت:《فاَخلعَ نعلیکَ.》 صحن امام رضا"علیه السلام" را وادی طور می پنداشت. وارد صحن که می شد, بعد از سلام ✋و اذن دخول گوشه ای می ایستاد با امام رضا "علیه السلام" حرف می زد. جلوتر که می رفت وصل روضه و مداحی می شد. محفل روضه ای بود در گوشه ای از حرم, بین صحن گوهر شادو جمهوری. به گمانم داخل بست شیخ بهایی , معروف بود به《 اتاق اشک😭》 آن اتاق شاید به زور بادو سه قالی سه در چهار فرش شده بود. غلغله می شد. نمی دانم چطور این همه آدم آن داخل جا می شدند. فقط آقایان را راه می دادنند و می گفت: روضه خواص است. عده ای محدود آن هم بچه هیئتی ها خبر داشتند که ظهرها اینجا روضه برپاست. اگر می خواستند به روضه برسند باید نماز شکسته ظهر وعصرشان را با نماز ظهر حرم می خواندند. این طوری شاید جا می شدند. از وقتی در🚪 باز می شد تا حاج محمود , خادم آنجا , در را می بست, شاید سه چهار دقیقه⏳ بیشترطول نمی کشید. خیلی ها پشت در می ماندند. کیپ کیپ می شد. 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
4_5929227997377726107.mp3
6.88M
روایتگری شهدایی قسمت518 💕 جوانمرد قصاب به یاد شهید عبدالحسین کیانی 🔹 سلام خدا بر شهیدان❣ #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
🌺🌺🌺🌺🌺 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
پاسدار شهید علیرضا بنکدار متولد 1336 است. او که از روزهای نخستین جنگ در جبهه‌های جنگ تحمیلی حضور داشت در سال 61 به عنوان معاون گردان کمیل در لشگر 27 محمد رسول الله(ص) با فرمانده این گردان یعنی شهید محمود ثابت نیا در عملیات والفجر مقدماتی شرکت کرد. عملیات والفجر مقدماتی عملیاتی بود که قبل از آغاز برای عراق لو رفته بود اما رزمندگان اسلام در جبهه خودی این را نمی‌دانستند به همین دلیل خیلی زود گردان‌های حاضر در عملیات در محاصره قرار گرفتند. گردان کمیل که یکی از این گردان‌ها بود و تمامی رزمندگان آن به جز یک نفر در همان کانال کمیل و میانه عملیات به شهادت رسیدند. علت مقاومت گردان کمیل بعدا اینگونه عنوان شد که برای به عقب کشیدن و حفظ بقیه گردان‌ها تا نفر آخر مقاومت کردند. وقتی در منطقه فکه گردان کمیل در محاصره قرار گرفت، شهید علیرضا بنکدار معاون گردان کمیل، با معدود نیروهایی که سالم مانده بودند، در حالی که از شدت تشنگی لب‌های آن‌ها خشک شده بود، با اقتدا به مولایشان اباعبدالله الحسین(ع) به جنگ نابرابر خود با ارتش متجاوز بعث ادامه دادند و پاتک‌های متعدد تیپ‌های زرهی عراق را، در هم کوبیدند و سرانجام مظلومانه در قتلگاه فکه جنوبی به شهادت رسیدند و پیکرهای پاکشان در منطقه باقی ماند.به دلیل شرایطی که طی عملیات والفجر یک پیش آمد، ‌منطقه‌‌ فکه تا پایان جنگ میان ما و عراقی‌ها قرار گرفت و بازگرداندن شهدا و مجروحانی که در آنجا و در اثر تشنگی و جراحت‌هاشان به شهادت رسیدند، میسر نشد. چند روز بعد از اتمام عملیات والفجر مقدماتی و شهادت اعضای گردان کمیل رژیم بعث عراق داخل کانال را پر می‌کند و شهدا در آن کانال مدفون می‌شوند.شهید بنکدار به عنوان معاون گردان کمیل نیز در این محاصره در روز 21 بهمن‌ماه 1361 بر اثر اصابت گلوله خمپاره از ناحیه چپ بدن زخمی شد و بعد از چند ساعت خونریزی در کانال کمیل واقع در فکه به شهادت رسید. https://eitaa.com/piyroo
بسمه تعالی ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین خداوندا در این مبارزه پایداری را بر ما فرو ریز و گام‌‌هایمان را استوار ساز و بر گروه کافران پیروزمان گردان. ما عاشقیم، عاشق صبح، در بلندی معراج زندگی به صخره‌ها خورده‌ایم و کف نبودیم تا بمانیم منجلات شویم، ما شیفتیه‌ایم، شیفته رنگی به سرخی گل سرخ، رهسپاریم رهسپار نور تا بوی یاس گیریم ما خوانده‌ایم سرود شهادت را که بسپاریم تن را به گلوله و بگریزیم از زیستن به نابودی دنیا،‌ ما مانده‌ایم که ببینیم که این لحظه‌ها را که ببینیم چگونه تیر خصم یاران را می‌گیرد و به هنگام غروب ما را می‌برد. ما روسیه از دنیاییم که نگران نشسته‌ایم. خدای من! فردای قیامت که میان بندگانت داوری می‌فرمایی مرا به دیدارت شاد گردان،‌ خدای من! چنان کن سرانجام کار من را که در صحرای محشر روی آن داشته باشم که سرفراز آرم و جلال و جبروت تو را بنگرم. خدای من! در آن روز چنان به عفو و بخشش خود امیدوارم گردان که بتوانم دیده به دست جود و کرم تو بدوزم و سر به آستان فضل تو بسپارم. امید آن دارم که پیکرم بازنگردد، امیدوارم که همچون فرزندان مفقودالاثر مادرم فاطمه(س) باشم که از روی هزاران شهیدی که بی هیچ تشییع جانشان را در راه خداوند و انقلاب فدا کرده‌اند شرمنده نشوم و می‌خواهم همچون شهدای گمنام باقی بمانم. در آخر از شما عزیزان خواستارم نگذارید پرچم پرافتخار اسلام بر زمین بماند که منافقان و از خدا بی‌خبرهای کوردل، بی خبران روزگار بتوانند آزادی ملت ما را سلب کرده و خون آنان را لگدمال نمایند و بر این پرچم ارزش بنهند. خدایا از تو می‌خواهم که مرا ببخشی و آمرزیده گردانی  و نگذاری از قافله شهادت عقب افتم. امام این قلب امت را سالم و هر کس بر او دشمن روا می‌دارد نابودش سازی. یاران امام را همچون خامنه‌ای‌ها را حفظ بفرما و این انقلاب را به حکومت امام زمان ملحق نمایی. https://eitaa.com/piyroo