🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویست و بیست و نهم:
مقاله نویسی
چقدر تأسف میخوردم که چرا دستمون باز نیست که بتونیم با برادرامون توی سوله ها بیشتر ارتباط برقرار کنیم و تجربیات خودمون رو در اختیارشون قرار بدیم و از توانمندی هاشون استفاده کنیم. البته غیر از من تعداد دیگری از بچه ها در فرصت های مناسب اعزام میشدن و ارتباط صمیمانه توام با کار فرهنگی و تبلیغی بین اردوگاه کوچیک ما و سولهها برقرار شده بود و اونا هم مشتاقانه رویِ خوش نشون میدادن و استقبال میکردن.
یه روز یکی از دوستان اومد پیش من و گفت بچههای فعال تو سولهها درخواست کردن مقالهای در زمینه «صبر» براشون تهیه کنیم و بفرستیم. از من خواست که این کار رو انجام بدم. این زمانی بود که کاغذ و قلم بصورت محدود آزاد شده بود. منم یه مقاله دو سه صفحهای نوشتم و خیلی مطمئن نبودم که مقبول واقع بشه چون هیچ منبعی جز قرآن در اختیار نداشتیم و مجبور بودم که به نیمچه معلومات خودم تکیه بکنم و خلاصه خودم خیلی راضی نبودم. در این مقاله ضمن تعریف صبر و فوایدش و توصیه دین اسلام، قرآن و معصومین(علیهم السلام) به صبر، به اقسام سه گانه صبر(صبر در مصیبت و سختی؛ صبر بر طاعات و صبر در مقابل معصیت و گناه) اشاره کردم و هر کدوم رو به اختصار شرح دادم. مقاله برای سوله ها فرستاده شد. بعد از چند روز همون فرد که اسمش یادم نیست گفت بچههای سوله خیلی استقبال کردن و داره بین بچههای اونجا دست به دست می شه. دوستان دیگه هم نوشته ها و مقالاتی رو می فرستادن. اینا همه از برکات محیط سالم و با نشاطی بود که در اردوگاه کوچیک ما ایجاد شده بود.
به برکت همین اتحاد و همدلی بین بچهها، روز به روز بر دامنه کارای گروهی افزوده می شد و به جرأت میتونم ادعا کنم که در طول روز بجز ساعات استراحت و کارهای شخصی، کمتر کسی بود که بیکار بمونه و به کاری مشغول نباشه. سطح برنامهها از برگزاری کلاسای محدود به برنامههای گسترده در داخل آسایشگاها و بعد از اون به برنامههای فرهنگی در سطح اردوگاه کشیده شد که نمونه بسیار بارز و جذاب اون برگزاری هفته بسیج در سطح بند یک بود.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ؛ راز محبوبیت حاج احمد متوسلیان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#قصه_دلبری #قسمت_۴۱ همه ی هم وغمش این بود که تا جایی که بدنمان می کشد, در حرم بمانیم. زیارت نامه
💝🕊💝🕊💝🕊💝
#قصه_دلبری
#قسمت_۴۲
می گفت:( اگه چهار تا پسر داشته باشم, اسم هر چهار تا شون رو
می ذارم حسین.)
با کمک مادرم, داخل ماشین🚙 نشستم راه افتاد , روضه گذاشت, روضه حضرت علی اصغر《 علیه السلام》 سه تایی در بیمارستان🏥 گریه کردیم 😭برای شیر خواره ی امام حسین《 علیه السلام》
زایمانم در بیمارستان خصوصی بود. لباس مخصوص پوشید آمد داخل اتاق, به نظرم پرسنل بیمارستان فکر می کردند الان گوشه ای
می نشیند و لام تا کام حرف نمی زند🤐
بر عکس روی پایش بند نبود.
هی قربان صدقه ام می رفت. برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی واین قدر تقلا و جنب وجوش!
با گوشی📱 فیلم می گرفت.
یکی از پرستارها می گفت:
( کاش می شد از این صحنه ها فیلم بگیری به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن!)
قبل از اینکه بچه را بشو یند: در گوشش اذان و اقامه گفت.
همان جا برایش روضه خواند. وسط اتاق زایمان, جلوی دکتر وپرستارها روضه ی حضرت علی اصغر(علیه السلام) ,
آنجایی که لالایی می خواند, بعد هم کام بچه را با تربت امام حسین《 علیه السلام》 برداشت.
اصرار می کرد شب به جای همراه بماند کنارم.
مدیر بخش می گفت:
( شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه?)
دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند, امّا کادر بیمارستان اجازه ندادند
تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد.
به زور بیرونش کردند.
باز صبح🌄 زود سر وکله اش پیدا شد.
چند بار بهش گفتم :( روز هفتم مستحبه موهای سر و بچه رو بتراشیم!)
راضی نشد☹️
بهش گفتم :( نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی دلت نمیاد!)
می گفت:( حیفم میاد)
امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت
تولد حضرت زینب《 سلام الله علیها》 بود.
و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ.
مدام به من می گفت:
( بچه رو بمال به در و دیوار هیئت!)
خودش هم آمد بردش قسمت آقایون و مالیده بودش به در و دیوار هیئت.
برایش دو بار عقیقه کرد:
یک بار یک ماه ونیم بعد از تولدش که عقیقه را ولیمه داد یکی هم برد حرم حضرت معصومه《 سلام الله علیها》 برای خواندن اذان واقامه در گوشش, پیش هر کسی که زور مان رسید بردیمش. در یزد رفتیم پیش حاج آقا آیت اللهی وحاج آقا مهدوی نژاد.
در تهران هم حاج آقا قاسمیان , حاج منصور ارضی وحاج حسین مردانی.
با هم رفتیم منزل🏚 حاج آقا آیت اللهی .
حرف هایی را که رد و بدل می شد , می شنیدم. وقتی اذان و اقامه حاج آقا تمام شد, محمد حسین گفت:
( دو روز دیگه می رم ماموریت , حاج آقا دعا کنین شهید بشم!) هری دلم ریخت, دیدم دستشان را گذاشتند روی سینه ی️ محمد حسین و شروع کردند به دعا خواندن .
بعد که دعاها تمام شد گفتند:( ان شاءالله خداوند متعال شما رو بموقع ببرد. مثل شهید صدوقی , مثل شهید دستغیب. داخل ماشین 🚙 بهش گفتم:( دیدی حاج آقا هم موافق نبودن حالا شهید بشی?)
سری بالا انداخت و گفت:
( همه ی این حرفها درست ولی حرف من اینه: لذتی که علی اکبر امام حسین برد, حبیب نبرد)
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
روز های آخر پاییز
غم دارد دلم...
جای جوجه، لحظههای
بی تو را باید شمرد...
//۲۱》ایها العزیز ❤️
وَ تَصَدَّق عَلَینا ؛
یَا صاحبَ العصرِ والزَّمان...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
😍شب یلدای جبهه ها😍
کاش فراموش نکنیم چه سختی ها و دوری هایی از خانواده هاشون تحمل کردن تا ما و شما امشب کنار خانواده هامون باشیم.
پای حرفهای شهدا بمونیم و به خون شهدا که برای انقلاب ریخته شده،احترام بگذاریم.
#یلدای_شهدایی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت 540
حاج حسین یکتا
#کلیپ
#دعوت_شهدا
#یلدای_شهدایی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
─┅═ೋ❅🌹❅ೋ═┅─
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo