فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓سی روز با قرآن
روز چهاردهم ماه مبارک رمضان 99
😍 #پخش_برای_اولین_بار
🔴تلاوت شنیدنی و احساسی
🔸استاد محمد اللیثی سوره نحل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
【• #منبر_مجازے☺️ •】
.
.
😇 امیرالمومنین على عليهالسلام
بابركت ترين غذا، غذايى است كه
دست هاى بسيار در آن شريك باشند.
📚 بحارالأنوار، ج۶۶،ص۳۴۹
😍🌿♥️🍃
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد
https://eitaa.com/piyroo
22.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[مُنـاجـاتخــوانی]
مَن هَمون تَنــهاتَرینم...😔💔
اومَده بـازهَمونڪہ...🙂
بیقَراروسَربہ زیره...😞
#بالحُسَینِاِلهیالعَفو♡
#سحرچهاردهم
#چریکیون_انقلابی
-------------------------
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 پدری که چهره پسرش را بعد از اسارت نشناخت❗️
🔺 10سال اسارت و آن سختی ها کجا و این چند ماه در خانه ماندن ما کجا...
شاید کمی درک کنیم چقدر سختی کشیدند تا یک وجب از این خاک کم نشود
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهید_محسن_حججی
#قسمت_نهم
قرار بود صبح اعزام شود سوریه. شب قبلش با هم رفتیم #گلزار_شهدا.
تا بخواهیم برسیم گلزار ، توی ماشین فقط گریه میکردم و اشک میریختم. دیگر نفسم بالا نمی آمد.
بهم می گفت: "صبور باش زهرا. صبور باش خانم."
میگفتم: "نمیتونم محسن. نمیتونم."😭
به گلزار که رسیدیم، رفتیم سر مزار "علیرضا نوری" و "روح الله کافی زاده". بعد از مقداری محسن پاشد و رفت طرف سنگ شهدای #جاویدالاثر.
گفت: "میخوام ازشون اجازه رفتن بگیرم."
دنبالش میرفتم و برای خودم #گریه میکردم و زار میزدم. برگشت.
بازویم را گرفت و گفت: "زهرا توروخدا گریه نکن. دارم میمیرم."😭
گفتم: "چیکار کنم محسن. ناآرومم. تو که نباشی انگار منم نیستم. انگار هیچ و پوچم. نمیتونم بهت بگم نرو. اما بگو با #عشقت چیکار کنم؟"
رفتیم خانه. تا رسیدیم کاغذ و خودکاری برداشت و رفت توی اتاق. بهم گفت: "میخوام #تنها باشم."
فهمیدم میخواهد #وصیت_نامه اش را بنویسد. مقداری بعد از اتاق آمد بیرون. نگاه کردم به #چشمانش. سرخ بود و پف کرده بود.
معلوم بود حسابی گریه کرده. 😭😭
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
روز اعزام بود. موقع خداحافظی. به پدر و مادرش گفت: "نذر کرده بودم اگر دوباره قسمتم شد و رفتم سوریه پاتون رو ببوسم."
افتاد و پای #پدر و #مادر ش را بوسید. بعد هم خواهرهاش رو توی بغل گرفت و ازشان خداحافظی کرد. همه #گریه میکردند.😭
همه #بیقرار بودند. رو کرد بهشان و گفت: "یاد بی بی حضرت زینب علیها السلام کنید. یاد اسیریش. یاد غم ها و مصیبت هاش.😭اینجور آروم میشید. خداحافظ."
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
رفتیم #ترمینال برای بدرقه اش. پدر و مادرم بودند و مامان خودش و آبجی هاش. علی کوچولو هم که بغل من بود.
تک تک مان را بوسید و ازمان خداحافظی کرد.
پایش را که توی اتوبوس گذاشت، یک لحظه برگشت.
نگاهمان کرد و گفت: "جوانان #بنی_هاشم، #علی_اکبرتون داره می ره! "
همه زدیم زیر گریه. 😭😭😭
🍃💕💕💕💕💕💕💕🍃
هر روز محسن با #موتور می رفت به آن شش #پایگاه سر میزد. نیروها را خوب توجیه میکرد، ساعت ها به آن ها آموزش می داد و وضعیت زرهی شان را چک میکرد.😇
چون توی #سفرقبل، دوره ی تانک تی ٩٠ روسی را گذرانده بود و به جز این تانک، از هر تانک دیگری هم خوب و دقیق سر در می آورد، نیرو ها رویش حساب ویژه ای باز میکردند. به چشم یک #فرمانده نگاهش میکردند.
بچه های #عراقی و #افغانستانی به غیر از کاربلدی و مهارت محسن، شیفته اخلاق و رفتارش هم بودند.😍💙
یک #جابر میگفتند، صد بار جابر از زبانش می ریخت.
خیلی از عصرها که محسن می رفت به پایگاه هایشان سر بزند، دیگر نمی گذاشتند شب برگردد.
او را پیش خودشان نگه می داشتند.
میگفتند: "جابر هم #عزیزدل ماست و هم توی این بیابان ،#قوت_قلب ماست."😍😇
✱✿✱✿✱✿✱✿✱
یکبار که توی خط بودیم، بهش گفتم: "محسن. هر بلایی بخواد اینجا سرمون بیاد. ولی خیلی ترسناکه که بخوایم #اسیر بشیم، بعدش #شهید بشیم."
نگاهم کرد. یک حدیث از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را برایم خواند: "مرگ برای #مومن مثل بوییدن یک #دسته_گل خوشبو است."
خندید و گفت: "یعنی انقد راحت و آرام."
بعد نگاهی دوباره بهم کرد و گفت: "مطمئن باش اسارت هم همینه. #راحت و #آرام!"😉
✱✿✱✿✱✿✱✿✱✿
#عکس شهدای #مدافع_حرم نجف آباد را زده بود گوشه چادر. پشت سر هم. 🤗
بین آن عکس ها، یک جای خالی گذاشته بود. بچه های #حیدریون که میرفتند توی چادر، محسن آن جای خالی را نشان می داد و با #عربی دست و پا شکسته به آن ها میگفت: "اینجا جای منه. دعا کنید. دعا کنید هر چه زودتر پر بشه."
بچه های حیدریون با تعجب نگاهش میکردند. میگفتند:"این دارد چه می گوید؟"😳
#ادامهدارد...
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
✾•┈┈••✦🌸✦••┈┈•✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آسیبی جدی که کم و بیش به جان طلاب هم افتاده است...
♨️دلبری با چادر و حجاب!!!!
🌷🌷🌷🌷🌷
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#ڪریم_اهل_بیٺ💚
❣️روزے رسد ڪہ يڪ حرمے را بنا ڪنیم
💐 تا تَحٺِ قُبہ #حسنـےاٺ دعــا ڪنیم
❣️با اولين سـلام بہ درب ورودےاٺ
💐 ذڪر دخول درب #حـرم را نــوا ڪنیم
#سلام_بر_شاه_ڪریمان💚
#میلاد_امام_حسن_مجتبی💖
#مبارڪباد🎊
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری شهدایی قسمت667
#کلیپ_تصویری
#پیشنهاد_دانلود
📹 شباهتهای بسیار عجیب و دوست داشتنی بین رزمندگان دفاع مقدس و کادر درمانی در این روزها از زبان حاج اصغر نقیزاده
همچین زنان غیرتمندی رو به عمرم ندیده بودم👌
صورتهای پرستاران رو که دیدم یاد زمان جنگ و بچههای رزمنده افتادم .
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
طلبه شهید محمود قنبری
سردار شهید محمود قنبری سوم فروردین ماه ۱۳۴۳ درخانواده ای مذهبی و متدیّن در روستای جولرستان ازتوابع شهرستان فلاورجان چشم به جهان گشود. دوران کودکی اش را در دامان پر مهر ومحبت پدر و مادر رشد نمود و با شوق فراوان برای فراگیری علم و دانش پای در سنگرمدرسه گذاشت و تحصیلاتش را تا دوم دبیرستان در رشته علوم انسانی ادامه داد و باشروع تجاوز و جنگ تحمیلی رژیم عراق که برای نابودی اسلام و موجودیت انقلاب اسلامیلشگرکشی کرده بود احساس تکلیف می کند و برای ادای یک تکلیف شرعی و صیانت از ارزشهای انقلاب اسلامی هم صدا با ملت انقلابی از طریق بسیج به عرصه ی مصاف با دشمنانبه کردستان رفته و با رشد باورهای دینی و توسل خالصانه به ائمه ی معصومین علیهمالسلام در فضای معطر به عطر ایمان و معنویت تفکر بسیجی عینیت می بخشد و زیباترینحماسه را درتاریخ حضورش رقم می زند. سپس براساس ضرورت ها و به کارگرفتن تجارب کسبشده عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده و مدت شش ماه در تیپ قمربنی هاشم واحدتخریب خدمت نمود و به پایمردی و ایثار و شجاعت، رنگ زیبای حقیقت بخشید. سپس به جمعدیگر غیور مردان لشگر مقدس ۱۴ امام حسین (ع) پیوست و مسئولیت واحد تخریب لشگر رابه او سپردند تا پیشاپیش همرزمان خود در حماسه عاشورا و رزم سلحشوران، معبر شهادترا برای جوانان عاشقی که برای ملاقات با خدا و شهیدان کربلا سر از پا نمی شناختند،هموار کند. شهید قنبری همزمان با جهاد فی سبیل الله درسنگر علم و دانش، علوم دینی،معارف و احکام الهی مشغول بود. او بعد از پایان جنگ به پیروی از دستورات ولیامرمسلمین امام خامنه ای (مدظله العالی) برای جمع آوری و پاکسازی مناطق مین گذاریمشغول می شود و خدماتارزنده ای را به یادگار می گذارد.اما درنهایت دهم بهمن ماه سال هزار سی صد شصت هفتهنگام پاکسازی وجمع اوری میدان های مین در منطقه خرمشهربه ارزویش می رسد وبا خونخویش وضو سا خت ودرسجا ده خون نماز وصال را اقا مه کرد.شهید قنبری درسفارشا تشجنین فرمودند.هرکسی عزت وشرف دنیا واخرت را می خواهد پیروخط ولایت فقیه باشد وباسلاح دعا به جنگ مشگلات برود اما بدا نید دعا بد ون عمل ما ند درخت بی ثمراست.
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄