[دوستیها تویِ جبهه
طوری بود که از میونِ گلوله ها
همدیگه روبیرون میکشیدن..
سعی کنید دوستانی داشته باشید که
همدیگه رو از گناه نجات بدید..!]
#حاجحسینیکتا
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فرازی ازوصیت نامه شهید مدافع حرم آل الله ، شهید صادق عدالت اکبری
ولادت : دوم اردیبهشت ۱۳۶۷ در تبریز
شهادت : چهارم اردیبهشت ۱۳۹۵ همزمان با وفات حضرت زینب (س) در کفر حداد واقع در جنوب حلب سوریه
سلام مرا به رهبرم امام خامنه ای برسانید و به ایشان بگویید، از ایشان شرمنده ام، چون یک جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم.
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم .
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
تا میتونی عشق بازی کن 🙂
#شهید _مصطفی _صدرزاده🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
💐 تصویر مشترک از شهیدان مدافع حرم #حسن_غفاری و #محمد_حمیدی که هر دو همراه با شهید علی امرایی در سوریه با هم شهید شدند.
دشمنان بهجای حاج قاسم، خودرویی را که این سه شهید با آن در حال تردد بودند را مورد هدف قرار داد.
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🕊گمنامے!
تنهابراۍ"شـهــدا"نیستمےتونیزندھباشۍو
سربازحضرتزهرا ۜ باشے...
امایہشرطدارھ!؛
بایدفقطبرای
"خدا"کارکنـے
نہریا"💔
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🔸فرشتگان نگهبان در چهارم تیر ماه سال ۴۴ با گریه نوزاد#دختری به خانه ای در سنندج فرود آمدند. مامور بودند مراقبش باشند. به اذن پروردگار از حوادث روزگار به سلامت نگه اش داشتند. و به اذن پروردگار در زمستان سال ۶۰ زمانی که فقط ۱۶بهار را تجربه کرده بود، کنار رفتند تا تاریخ، سمیه ای دیگر را در کردستان ایران برای جهان اسلام نشان بگذارد.
.
🔹دختری که در سن ۱۴ سالگی با کفار #حکومت_طاغوت،جنگیده بود ولی فرشته های نگهبان به اذن پروردگار از هجوم تازیانه ها حفظش کرده بودند. ولی در سن شانزده سالگی....
🔸یازده ماه فرشته های نگهبان با اشک دیدند، کفار کومله کردستان، دختر توحید جو و توحید خواه ایران را همچون #سمیه صدر اسلام، شکنجه میکردند تا به رهبر توحیدی اش توهین کند. آذر ماه سال ۶۱ ، کفار خسته شدند و سمیه احدگوی ایران را زنده به گور کردند. فرشته ها از طریق مردم روستا به گوش خانواده ناهید رساندند، دخترشان را با سر و بدن زخمی و موی تراشیده در روستاها چرخاندند ولی ناهید حسرت به دلشان گذاشت و ذره ای از اعتقادش به #انقلاب_اسلامی عقب نرفت...✌️
🔹مادر با#افتخار پیکر دخترش را به بهشت زهرای تهران آورد تا دور از چشمان کفار با او زندگی کند😢
✍️نویسنده: #نادره_عزیزی_نیک
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهیده_ناهید_فاتحی_کرجو
📅تاریخ تولد:۴ تیر ۱۳۴۴
📅تاریخ شهادت:۱۵ دی ۱۳۶۱
📅تاریخ انتشار : ۳ تیر ۱۴۰۰
🥀مزارشهیده:بهشت زهرا
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
ابوحامد، یکی از بچههای مستعد به اسم خدابخش خاوری را برای آموزش زرهی به دمشق فرستاده بود که در ملیحه خوش درخشید.
خیلی شوخ و پرانرژی بود و حضورش باعث میشد همهی کسانی که کنارش بودند، شارژ روحی شوند. برای همین، به علی شارژی معروف بود.
منطقهی عملیاتی ملیحه، پر از ساختمانهای بلند و کوچه پسکوچه بود و تانکها قدرت مانور زیادی نداشتند. رانندههای سوریِ تانک، به هیچوجه حاضر نمیشدند داخل کوچهها بیایند؛ اما علی شارژی دستفرمانی عالی در راندن تانک داشت. داخل کوچه میشد، چند بار شلیک میکرد و سریع میپیچید داخل یک کوچهی فرعی. یک بار به یکی از خانههایی که پانزده نفر از مسلحین داخلش بودند، آنقدر نزدیک شد که لولهی تانک را از پنجره داخل و بعد شلیک کرد.»
● کتاب «ابو باران»
● خاطرات مدافع حرم، مصطفی نجیب از حضور فاطمیون در نبرد سوریه
● تصویر: شهید خدابخش خاوری (علی شارژی)، سوریه
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهداء دلگٻرم...😔
ازڪہ نمے دانم...ازچہ نمے دانم...
دلم جاٻی را مٻخواهد
مثل شلمچہ، فڪہ، چزابہ، طلائٻہ، #دهلران
.
جاٻـے ڪہ خاڪش آغشٺہ شده بہ #خون
ݐاڪ شما🌹
جاٻـے ڪہ هواٻش بوے عطرسٻب🍎 مٻدهد
بوے سٻدالشهداء...
جاٻـے ڪہ #خدا ☝🏻را مےشودباٺمام وجوداحساس ڪرد...
جاٻـے ڪہ محل فرود فرشٺگان اسٺ وآسمانش محل ݐروازهاے عاشقانه ے شما...
جاٻـے ڪہ خداباشد،شماومــن...😔
.
مے خواهم حدٻث غربٺم را فرٻادبزنم🗣...
حدٻث شرمندگٻم را...
#دلم نفس کشٻدن مے خواهد نفس کشٻدن درهوای شما...بخدا#شهر مان آلوده شده بہ صدگناه...😭
.
#شهدا مرا درٻابٻد به حرمٺِ
چادر خاڪے مادرٺان🥀
مرا ڪہ دٻگرجان بہ لبم رسٻده...
درٻابٻد مرا ڪہ خسٺه ٺرٻنم،خسٺه از خودم ازنفسم،از اطرافٻانم،ازشهر بـے شما...
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگ قبر شهیدی که میخکوب تان میکند ، اگر هنوز دلتان نمرده باشد
یادشهدا کمتراز شهادت نیست
شادی روح امام و شهدا صـــــــــــــــلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از #حاج_قاسم به امتـــــ :
شغل من این است؛ الان ۱۴ سال استـــــ ڪه تمام علمای شیعه و سنی را میشناسم؛ اما ...
#خورشید_ولایتـــــ❤️
#امام_خامنهای❤️
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
شهادتـــــ . . .❣️
یعنی متفاوتـــــ به آخر رسیدن
وگرنه مرگـــــ پایان همه قصه هاستـــــ
#شهید_سید_مهدی_موسوی🌺
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توجه توجه؛ دو دقيقه اقتداررر
رجــز خوانى يك جـــوان ايرانى
در ســـوريه حرم حضرت زينبـــــ( سلام الله علیها)
.
اگه ميخواين از اتفاقاتـــــ تو منطقه
باخبر باشين؛ اين ڪليپ رو حتما ببينين
.
#ما_جنگ_اولى_ها
#ظهور_نزديك_استـــــ
#ما_پلاڪهامون_گردنمونه
#ايران_قدرت_منطقه
#ما_عاشق_جهاديم
#عمار_داره_اين_خاك
#نسل_ما_كابوس_شبانه_شما
#ما_فرزندان_مقاومتيم
🔰نشر حداڪثری با شما
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهید_عبدالحسن_غلامزاده🌹
و امّا خواهران مؤمنه! سنگرهایتان ڪه همان رعایتـــــ حجابـــــ و پاسداری از خون شهداستـــــ را حفظ نمایید و برای رزمندگان در سنگر توحید و عزّتـــــ و شرفـــــ یار باشید
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#شهوت_شهادت
شب عملیات با سید داشتم حرف می زدم.
یهو رفت کنار؛ رو به صحرا، پلاک شو در آورد انداخت تو صحرا!
داد زدم: " سید چیکار می کنی؟ الان شهید می شی، بعد جنازت بر نمی گرده؟! "
گفت: " دارم شهوت شهادت رو تو خودم می خشکونم. "
من که تعجب کردم،
گفتم: " شهوت شهادت دیگه چه صیغه ایه؟ "
گفت: " الان داشتم فکر می کردم می رم شهید می شم. بعد برام یه مجلس خوب می گیرن!
خوشحال شدم.
ولی من دارم واسه خدا می رم میدون. اینا که به خاطر خدا نیست.
برای همین دارم شهوت شهادت رو می کُشم ... " ... هنوز هم جنازه ی سید بر نگشته.
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿انسان برای این آفریده شده است که
منافع کسب کند تا
با منافع معرفت بدست بیاورد
و حتۍ شد بدون منافع، معرفت داشته باشد!'
#شهید_محمد ناظری🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
دیروز از هر چه بود گذشتیم و امروز از هر چه بودیم!!!
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!!!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!!!
جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد!!!
الهی:
نصیرمان باش تا بصیر گردیم!!!
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم!!!
و آزادمان کن تا اسیر نگردیم.!!!
#شهید_شوشتری🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌿اگر ما از واقعيت خودمان دور شديم،
برايمان دنيا سخت و تنگ و تاريك
خواهد شد.
- شهید احمد کاظمی 🕊
🌷🌷🌷🌷🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_205
حداقل اینکه باید محجبه می بود.
صدای آهنگ ملایم باعث شد کم کم چشمهایش گرم شود و به خواب فرو برود.
مهمانی فارغ التحصیلی ارشیا از راه رسید. مهمان های رنگ و وارنگ یکی یکی از راه می رسیدند.
ارشیا کلافه از گرما و اینکه مجبور بود نگاهش را هر چند دقیقه یک بار دور بچرخاند تا نکند روی شخص خاصی
ثابت بماند بیشتر عصبی بود.
اغلب مهمان ها آمده بودند ولی خبری از ماکان و خانواده اش نبود. ارشیا زیر لب
گفت:
-حسابتو می رسم خوب شدم گفتم زود بیا. من حوصله ندارم.
و به ساعتش نگاه کرد. با اشاره مهرناز خانم ارشیا
دوباره به طرف در رفت.
بالاخره خانواده اقبال هم از راه رسیدند.آقای اقبال به گرمی ارشیا را در آغوش گرفت و
گفت:
_تبریک میگم ارشیا جان. مبارکت باشه.
ارشیا لبخند زد و تشکر کرد. بعد نوبت سوری خانم بود.
_خوبی عزیزم؟
ارشیا نگاه کوتاهی به سوری خانم انداخت و گفت:
_ممنونم.
سوری خانم رو به مهرناز خانم گفت:
-عزیزم چشمت روشن. می دونم چقدر سخت بود برات جای خالیشو ببیینی اونم آقایی مثل ارشیا جان.
ارشیا با همان حالت سر به زیر گفت:
-لطف دارین سوری خانم.
مهرناز خانم با تعجب نگاهی به پشت سر انها انداخت و گفت:
_وا سوری جون پس ترنج کجاست؟
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_206
سوری خانم نگاه پرحرصی به مسعود انداخت و گفت:
-چه می دونم والا بچه ها برا خودشون هر کدوم یه سازی می زنن.
مسعود کنار گوش آقا مرتضی گفت:
-تو رو خدا منو ببر تا سوری شروع نکرده.
مرتضی خنده اش را فرو خورد و وسط حرف سوری پرید و گفت:
-مهرناز جان چرا دم در بفرما تو صحبت کنین
و خودش دست مسعود را گرفت و دور شد. ارشیا زد روی شانه ماکان و گفت
- این بود زود اومدنت.
-والا من بی تقصیرم. مامان و بابا
تقصیر دارن.
سوری خانم که حرف ماکان را شنیده بود گفت:
.
-وا ما چکار کردیم اون خواهر چش سفیدت تقصیر
داره.
ماکان ارشیا را به سمت جمع مردانه هل داد و گفت:
-من غلط کردم مامان جان.
ارشیا خنده کنان همراه ماکان رفت. ماکان بعد از احوال پرسی با جمع کنار ارشیا جا گرفت و نفسش را پر صدا بیرون داد:ارشیا پرسید:
-حالا ماجرا چی بود؟
-هیچی ترنج با دوستاش یک مهمونی های هفتگی داره. امشبم باید می رفت. مامان اینا می خواستن به زور بیارنش اونم پاشو کرده بود تو یک کفش که نه. بابام می گفت بذار راحت باشه آخه ترنج جونش بره از این برنامه هفتگیش دست بر نمی داره.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_207
ارشیا با ابروهای بالا رفته گوش میداد با خودش گفت:
-ببین چه مهمونی بوده که سوری خانمم دلش نمی خواسته دخترش بره.
فقط مانده بود که چطور ماکان و آقا مسعود اینقدر راحت با این موضوع بر خورد کرده بودند.
ماکان بحث را به سمت کار ارشیا برد و او هم برایش گفت که خانواده اش هم اصرار داشتند
دعوت بکار دانشگاه را قبول کند و او هم قبول کرده و قرار است از شنبه دنبال کارها باشد.
دخترهای دم بخت جمع که به گوششان خورده بود سوری و مهرناز دارند دنبال زن برای ماکان و ارشیا می گردند سعی داشتند هر چه بیشتر
به چشم بیایند.
ارشیا عصبی بود ولی ماکان حسابی تفریح می کرد و تازه سر به سر ارشیا هم می گذاشت.
-می گما یه نظر حلاله بابا. طرف مرد یه نگاه بش بندازد.
-ماکان به خدا خفت می کنم ها.
گاکان زیر لب خندید و گفت:
- بدبخت رفته چقدر محجوب نشسته که مثلا چشم تو رو بگیره. این که قبلا آتیش می سوزوند.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻