eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
مدافع حرم 🌹شهید رضا کارگر برزی از زبان مادر رضا روز بيست و چهارم ماه رمضان شهيد شد، به گفته دوستان و همرزمانش، رضا ايام ماه رمضان را روزه مي‌گرفت و گاهي هم در شرايط سخت و كمبود افطار مي‌كردند و روز شهادتش روز جمعه، روز قدس بود. گويي رضا با توجه به اينكه شب قبلش درسه منطقه كارهاي مربوط به خودش را انجام مي داد و تا سحر مشغول كارش بود، بعد از صرف سحري، نزديك‌هاي صبح خبر مي‌دهند كه دوستانشان كمين خورده و تعدادي مجروح شده‌اند و مهدي عزيزي هم شهيد شده است، رضا براي كمك به همرزمانش و همچنين بر‌گرداندن مجروحين و شهيد عزيزي به همراه فرمانده‌اش به منطقه مي‌روند. در آنجا پس از درگيري رضا از ناحيه سينه و پهلو با سه گلوله قناسه زخمي مي‌شود. بچه‌ها را سوار وانتي مي‌كنند و به بيمارستاني كه در آن نزديكي بود مي‌رسانند. رضا پشت وانت بوده و سر يكي از مجروحين را هم روي پايش گذاشته بود. بعدكه به بيمارستان مي‌رسند، مجروحين را با برانكارد به بيمارستان مي‌برند اما رضا با پاي خودش به بيمارستان مي‌رود اما از شدت خونريري داخلي كه بخاطر از بين رفتن جگر، كبد و شكستن استخوان سينه‌اش بود، به شهادت مي‌رسد. رضا خودش گفته بود: «من اسير نمي‌شوم، پيكرم برمي‌گردد و سالم به نزد شما مي‌آيم.» او به قولش عمل كرد و پيكرش سالم به وطن بازگشت. پ ن ؛ رضا هم مانند مادر سادات سینه و پهلوش مجروح شد ... این شهدا انتخاب شده بی بی فاطمه زهرا (س) هستند .. هر کدومشون رو میبینی یه نشونه ای از مادر دارن ... یا زهرا (س) 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هر جا خواستگاری می‌رفت می‌گفت بسم‌الله، من می‌خواهم بروم سوریه! 🔹دوستان شهید محمد حسن قاسمی اولین شهید مدافع حرم جامعه پزشکی ایران می‌گویند یکی از دلایل اینکه ازدواج نکرد، این بود که هر جا خواستگاری می‌رفت، می‌گفت تا وقتی ماجرای سوریه جمع نشود من باید بروم، خیلی‌ها این حرف را قبول نمی‌کردند 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
~🥀 شک نکن بانو!✋🏻 این چادر ضامن امنیت و آرامش توست✨ فراموش نکن سه ساله ارباب💔 به پدرش گفت: غصه حجاب من را نخوری بابا جان🌱 چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر کسی در جنگ شهید شود یکبار شهید شده، اما اگر کسی با هوای نفْس خودش بجنگد، هرروز شهید می‌شود... •آیت‌الله جاودان 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺مراسم تنفیذ ریاست‌جمهوری ۱۲ مرداد برگزار می‌شود 🔹مراسم سیزدهمین دوره‌ی ریاست جمهوری سه‌شنبه ۱۲ مرداد با حضور رهبر انقلاب و جمعی از مسئولان و کارگزاران نظام در حسینیه‌ی امام خمینی (ره) برگزار و منتخب ملت ایران توسط ولی فقیه به سِمت «ریاست جمهوری» منصوب می‌شود. 🔹این مراسم از ساعت ۱۰:۳۰ صبح از شبکه‌های صدا و سیما به‌صورت زنده پخش می‌شود 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰معرفی_کتاب شهدایی 📚 راز سربند ... 🔻 شهید «علی‌اکبر جمراسی» در سوم فروردین‌ماه ۱۳۴۷ در روستای تلخابِ اراک به دنیا آمد. او مانند بسیاری از همسالانش خود را به‌عنوان نیروی داوطلب به جبهه رساند، اما با سابقۀ ۸۵ ماه حضور در خط مقدم شهید نشد. شهید جمراسی همراه دیگر دوستانش واحد اطلاعاتِ سپاه قم را سروسامان بخشید و توسعه داد. او که در تفحص شهدا نقشی پررنگ داشت، سال ۱۳۹۰، در آستانۀ بازنشستگی برای مأموریتی به سردشت اعزام شد و طی عملیات تروریستی گروهک پژاک به شهادت رسید. ✍🏻 به کوشش:فاطمه_دولتی 🖨 انتشارات شهید کاظمی 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیشب بانوی مقاوم و اسوه صبر حاجیه خانم قاسمی، همسر شهید حاج حمزه اسحاقی و مادر شهید امیر اسحاقی، به شهدایش پیوست. این دو شهید بزرگوار پاسدار واحد تعاون لشگر ۱۷ علی ابن ابی طالب علیه السلام بودند که پدر در عملیات خیبر و پسر در عملیات کربلای ۵ جام شیرین شهادت را نوشیدند. از خداوند متعال برای بازماندگان این عزیز سفر کرده صبر جمیل و اجر جزیل خواهانیم. 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 مهرناز با نگرانی ارشیا را می پاید. ارشیا بلند شد و با شانه های افتاده وارد خانه شد. مهرناز خانم به استقبابش رفت و پرسید: -حالش چطور یود؟ ارشیا به مادرش نگاه کرد و گفت: -بهتر شده بود. سرمشو برد خونه. ارشیا چند قدم آمد طرف مادرش دستی توی موهایش کشید کالفه به اطراف نگاه کرد و گفت: -مامان... مهرناز بازوی پسرش را گرفت و با لبخند گفت: -می دونم عزیزم. فردا می ریم عیادت عروس گلم. ارشیا خوشحال مادرش را بغل کرد و گونه اش را بوسید: -به خدا من نوکرتم مامان. -نمی خواد نوکر من باشی. شوهر خوبی باش. -ترنج بله بگه من رو سرم می ذارمش. مهرناز خانم در حالی که به طرف اتاقش می رفت گفت: -عجله نکن از اینجا به بعد و بسپارش به من. صبح که ترنج بیدار شد اثری از ضعف و بیماری دیشب نبود. آرام از تختش بیرون آمد و به ساعت نگاه کرد. هشت بود. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 چرا اینقدر زود بیدار شدم حالا من که طرف صبح کلاس ندارم. هنوز لباس دیشبی تنش بود.با خودش فکر کرد:چه آبرو ریزی شد. حالا ارشیا فکر نکنه بخاطر اون غش و ضعف کردم. بعد برای خودش لبخند زد: بیچاره شیوا اگه بفهمه ارشیا یک بارم نگاش نکرده حتما دق میکنه.و بدجنس خندید. نگاهش توی آینه به تصویر خودش افتاد. برای خودش زبان درآورد و گفت:چیه خوشحالم نمی تونم باشم؟ بعد رفت سمت کمد و لباسش را عوض کرد. شلوار سفیدش حسابی چروک شده بود و چند جایش هم لکه داشت.این شوار دیگه برای ما شلوار نمیشه.تایش زد و گذاشت توی کیسه پلاستیکی که سر راه بدهد خشکشوئی.سلانه سلانا رفت طرف دستشوئی. توی اتاق ماکان هم سرک کشید. نبود. کی رفته من نفهمیدم.! آرام از پله پائین آمد. خانه به طرز فجیعی همچنان به هم ریخته بود. معلوم بود وقتی مهربان نیست اوضاع خانه هم نابسامان میشد.مامان خانمم که حتما خوابه. خوب حق داره نفهمیدم تا کی تو اتاق من بود.آرام ظرفها و استکان های باقی مانده روی میزها را جمع کرد و سالن و پذیرائی را مرتب کرد. پدرش هم که مطمئنا رفته بود سر کار.روی میز آشپزخانه شلوغ بود و از صبحانه هم خبری نبود. بابا اینا چی صبحانه خوردن؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 رفت سمت یخچال و درش را باز کرد. ظرفهای غذای های مانده از دیشب روی سر و کله هم چیده شده بودند. تنها چیزی که اضافه نیانده بود سالاد ترنج بود. خوبه همه رو انداختم تو رودبایستی ته سالاد و بالا آوردن. وگر نه مامان منو خفه می کرد. سالاد سس زده رو که دیگه نمیشه نگه داشت. از سر قوطی آب پرتقال مقداری سر کشید و از پشت در یخچال به بیرون سرک کشید که مامانش نرسد و مچش را نگیرد. یه کم دیگر هم خورد و قوطی را سر جایش برگرداند.به اتاقش برگشت و لباس عوض کرد. کیف لپ تاپش و گیره کاغذ عروسکی اش را هم برداشت و از پله پائین رفت. روی یک کاغذ نوشت. " مامان من کلاس ندارم می رم شرکت." و زیرش هم نوشت ترنج کاغذ را زد به گیره کوچکی که به فنری در پست عروسک نصب شده بود. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت1111 📹 کلیپ | علی آقا؛ سخنان شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با شهید علی ماهانی از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله 🔹انتشار به‌مناسبت سالروز شهادت شهید علی ماهانی https://eitaa.com/piyroo
🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🔴 کانال ازاین ساعت الی ساعت 8:00 صبح تعطیل میباشد⛔️ 🤲اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا 🤲التماس دعای فرج سلام ودرود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد دلـــتنگ شــهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ای بلندترین واژه هستی شما در اوج حضور ایستاده ای و غیبت ما را می نگری و بر غفلت ما می گریی از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🦋 صبحت بخیر آقا 🦋 🌸 اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸 https://eitaa.com/piyroo