eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
عطــرِ تولــدِ شَهیـد می‌آیـد . حاج‌عمار؟ چرا اینگونه است؟ من که یک بار هم تورا ندیده ام پس این همه دلتنگی نشات گرفته از چیست؟؟ میدانی جان دل! بر این باور معتقدم که کنون هستی و مرا از آسمان ، آسمانی که تورا دربر گرفته نظاره گری.... دلتنگی متعلق به زمین است همانجایی که تو با آن وداع کردی.... اصلا میدانی چیست؟؟ به گونه ای در احوالاتت غرق هستم که رمقی برای ماندن در جای شلوغ را ندارم اکنون من هم دلم آسمان میخواهد... وداع با گناه را میخواهد... من در تمام این شلوغی ها پشتم به تو گرم است اصلا میدانی چیست؟! جنس تو با دیگران فرق میکند رفیق . . . تولــــــدت‌مبــارک‌حاج‌عمـــار دعا‌کن‌برایم،رفیقِ‌دلم ... به‌وقت‌۹تیر۹۸ . #عمار_حلب #نحن_جنود_الخامنه_ای #شهید_محمدحسین_محمدخانی #مدافعان_حرم #شهید_حاج_عمار❤️ #حاج_عمار #تولدت_مبارک_فرمانده🌷 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
✨ وقتی سوريه بود به خاطر این که ما را نگران نکند چیزی از آن‌جا نمی‌گفت، اما وقتی برمی‌گشت، جسته گریخته حرف‌هایی می‌زد. بهم می‌گفت آن‌جا به وضوح، حضور (عج) را درک می‌کنی🌸 می‌گفت مثل شب عاشورا که امام حسین(ع) دو انگشت‌ مبارک‌شان را باز نگه‌داشتند و جایگاه یاران‌شان را توی بهشت به آن‌ها نشان دادند، توی سوریه امام زمان(عج) این کار را می‌کنند🌿 محمدحسین محمدخانی❤️ 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
🍃حاج عمار! هر چه فکر کردم چگونه بنویسم که خوش تر باشد، باز هم به جانم ننشست! اصلا میخواهم راحت باشم! میخواهم بگویم درخت گناه، شاخ و برگ هایش را اطراف قلبم قفل کرده و قلبم اسیر سیاهی شده! دیگر اشک‌ هایم‌ هم بوی خدا نمیدهد! 🍃گناه وزنه ی سنگینی شده که زمین گیرم کرده و پر پروازم را زخمی کرده است! چنگ می اندازم تا زنجیرش را پاره کنم اما مگر به همین ‌آسانی است! تبِ وجودم را گرفته است و من بیماری درمانده ام که هیچ دارویی جز نگاه تو درمانش نمیکند! 🍃تو هم فرمانده ای دیگر! خوب میدانی سربازانت را چگونه آموزش بدهی که همان بشود درمان تمام دردهایشان! درمانی مثل یک درد و دل سحرگاهی زیر‌نور ماه و ستارگان! اصلا نور ماه هم نباشد عیبی نیست؛ چهره ات همچون ماه میدرخشد و‌نورش قلبم را هدف میگیرد. 🍃نور چشم‌هایت میشود مفتاح الهدایت؛ زنجیر گناه را میگشاید و قلبم نفَس میکشد! روشنایی نگاه تو همانی است که تمام سیاهی های وجودم را به سفیدی مطلق تبدیل میکند. لبخند ارامش بخشت هم که دیگر خودش داستانی سراسر عشق است‌؛ گویا لبخند تو «مبدل السیئات بالحسنات» است و با یک نگاه میتوان فراموش کرد تمام بدی هارا... تمام سیاهی هارا... نا امیدی هارا... 🍃 امروز تولد توست! ما چشم انتظار عیدیِ شماییم! یا شاید هم باید دست هایمان را به سوی شاه خراسان روانه کنیم که اینگونه نوکری دارد و تولد زمینی سربازش است! چشم هایمان را میبندیم؛ انگشتانمان را دخیل پنجره فولادش میکنیم و از عمق جان زمزمه میکنیم: شاه خراسان قسمتمان کن حسین(ع)را... 🍃انگار خودت هم آنجایی آرام و محجوب لب میزنی :«کربلا نه به قسمته! نه به همته! به دعوته ! » با تکیه بر ارامش صدایت مجدد خطاب میکنم ابالجواد را: یا علی بن موسی الرضا دعوتمان میکنی؟! به سمت گنبد برمیگردم؛ دست هایم را روی سینه ام میگذارم به نشانه ی احترام و میگویم: تولدت مبارکِ ما باشد عمارِ مهدی(عج)❤️ ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٩ تیر ۱٣۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ٨ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : سوریه_حلب 🥀مزار شهید : بهشت زهرا_قطعه ۵٣ https://eitaa.com/piyroo
🕊🌺 کار کردن پی در پی بدون استراحت.... میدیدم چطور داره پر میکشه از خنده هاش مشخص بود از شوخیا و شیطنتاش معلوم بود از کار کردنش میشد فهمید که دیگه وقت رفتنشه... عمار کلا خیلی کار میکرد، بخصوص چند شب قبل عملیات تا لحظه ی شهادتش کارش خیلی بیشتر شده بود، واقعا شب و روز نداشت... چندین روز بود نخوابیده بود ماشین یکی از فرمانده ها خراب شد طول میکشید تا مکانیک بیاد، محمدحسین گفت: فرصت خوبیه یه بزنیم. گفت بیا توهم بخواب بعد چشماش رو بست دوربینم رو درآوردم و دوتا عکس ازش گرفتم وقتی به عکس نگاه کردم با خودم گفتم : چقدر آروم خوابیده ، انگار شهید شده ، وقتی عکس بعد از شهادتش رو دیدم ، دیدم انگار خوابیده ، عین همون عکس آروم و آروم و آروم و خوشگل ، حتی خیلی خوشگل تر از اون عکس . میگفت راز اون آرامش رو میدونستم، آخه تازه داشت یه دل سیر استراحت میکرد ، داشت های اون همه کار و زحمت کشیدناش رو در میکرد . میگفت : تو آغوش خداش راحت خوابیده بود ... یَا أَیَّتُها النَّفسُ المُطمَئِنَّة إِرجعی إِلی ربِّکَ راضیةً مَرضیة 🌷دسته گلی ازجنس صلوات نثارشان وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ https://eitaa.com/piyroo