🌷همیشه کہ شهادتـــ بہ" #رفتن" نیستـــ
گاهےشهادتـــ در "ماندن" استـــ...🙂
🌷همیشه شهادتـــ با زیر آتش دشمن "سوختن" میسر #نمےشود ...
با هر روز " سوختن و #ساختن " در این دنیا میسر مےشود...👌
🌷همیشه ڪه شهادتـــ بہ" #خونے" شدن نیستـــ
گاهى شهادتـــ بہ " #خاکے" شدن استـــ ...
🌷شهادتـــ بہ "آسمان رفتن #نیستـــ"🕊کہ
گاهی بہ "خود آمدن" استـــ ...
🌷براے شهید شدن نیازے بہ "بال" ندارے🕊
بلکہ نیاز بہ"دل"❣ دارے ...
🌷 #شهادتـــــ !
رحمتـــ خاص خداستـــــ؛
و بارانى استـــــ که بر هر کس #نمیبارد...😔
🌾 #شهید_سید_مرتضی_آوینی
#سید شهیدان اهل قلم گفت:
شهادت لباس 👕تک سایزے است کہ باید تن آدمےبه اندازۀ آن درآید،هر وقت بہ سایز این لباس تک سایز درآمدے، #پرواز مےکنے🕊 مطمئن باش.😍
#شهادتـ_اتفاقے_نیستـ
♨️مراقبـ اعمالمون باشیم
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
🌹🍃🌹🍃
🔴🔴🔴#سید پا برهنه
آقـا حمیـد قصه ی مـا، جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد ،
لات هـای محله کلی ازش حساب
می بردنـد .
خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش.
یـه روز مادر ایـن آقـا حمید ، ایـشون رو از خونه بیرون انـداخـت و گـفت :
بـرو دیگـه پـسر ِمـن نیستـی ،خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو دادم ...
همه ی همسایه هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد ...
تا اینکه برادرش شهید شد و حمید تحت تاثیر پیکر برادر ...
روزی از روزهـا یـک راننـده ی کـامیون
بهش می گه حمیـد تـو نمی خـوای آدم شی ؟؟! بیـا بـا من بریم جبهه، حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این
سابقه، راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش ...
سید حمید مـا مدتی بعد بر میگرده رفسنجـان ،اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر کوچه بودن !!
می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه !!
شماها هم بیائیـد!! می گه بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا ؛ پاشیم بریم
ناموسمـون در خطـره...!
اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت ... بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی ، و دیگـه تو جبهه کسی
اونـو با کفش نـدیـد ، می گفت :
اینجا جایی که خون شهدامـون ریخته شده ؛ حرمت داره ... و معروف شــد به
"سید پا برهنه"
اونقدر مونـد تـا آخـر با شهید همت دو تایی سـوار موتـور ،
هدف قرار گرفتن و رفتن پیش
سید الشهداء..(عملیات خیبر سال ۶۲)
🌷شهید سید حمید میرافضلی🌷
🍃🌼 هدیه به روحش صلوات 🌼🍃
https://eitaa.com/piyroo
❂○° من در جمع شما هستم °○❂
💠 خوابی که سردار سلیمانی پس از شهادت سردار #مهدی_زینالدین دید:
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جادهی #سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی #شهدا_زندهاند.»
🔸عجله داشت. میخواست برود. یك بار دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد.
- قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس.
هول هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگهی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.» بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم»
🔹همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت:
« #سیدمهدی_زین_الدین»
نگاهی بهتزده به امضا و نوشتهی زیرش كردم. با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه #سید نبودی!»
گفت؛ "اینجا بهم مقام سیادت دادن."
از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم»
📚 برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران"
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
🌸 #اخلاص سید زبانزد عام و خاص بود. یکبار یکی از بچه های #هیئت آمد و به سید گفت:
تو مراسم ها و روضه اهل بیت اصلاً گریه ام نمی گیرد و نمی توانم #گریه کنم!
🌺سید گفت: اینجا هم که من خواندم گریه ات نگرفت
🔹گفت: نه!
🔸سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیرد!
🌼این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن،گریه ات می گیرد!اما این #سید می گوید مشکل از من است!
شهیـد سیـد مجتبے علمـدار🌹🍃
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
#امام_خامنه_ای 💕
💖جان خود در ره "#اولاد.علی" می بازیم
همچو "#مالك" به "#عدوان.علی" می تازیم
ای كه گویی كه خلایق ز "#ولی" خسته شدند
كوری چشم تو بر "#سید.علی" می نازیم🇮🇷
#رهبرانه💞 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
افطاری #عید_غدیر 🌸
#سید همیشه دوست داشت عید غدیر به همه عیـــــدی بده😌 حتی تو این روز هرکیا که بهش می رسید چه کوچیک و چه بزرگ بهش عیدی می داد.
هرساله هم با بـــرادراش خانواده را شام دعوت می کرد در این روز تا اینکه اقا سید پارسال ی طرحی دادند و گفتند که چه خوبه این کار را گسترش بدیم و سعی کنیم با کمک مردم و پایگاه بسیج کل محله رو افطاری بدیم👌... و این طرح برای اولین بار با حضور سید اجرا شد که واقعا مراسم خییلی عالی بود😍و حتی سید باعث سنتی شد در محل تا که از اون سال به بعد همه منتظر بودند برای جشن غدیر و امسال نیز مثل سالهای دیگر قراره برگزار بشه ولی بدون حضور آقا سید....😔💔
شهید مدافع حرم
#سید_یحیی_براتی🌹
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
عید غدیر
در روز #عید_غدیر حتما به دیدن #سید های فامیل میرفت☝️.عید غدیر را عید اصلی شیعیان میدانست.و روی اعمال مستحبی آن روز تاکید داشت✨. و بعد از آن به دیدن اقوام میرفت.
و این عید را به هرکسی که میرسید تبریک میگفت🌸
تماس میگرفت یا به دیدنشان میرفت.
و در آخر کاری که هرسال میکرد و ترک نمیشد، به گلستان شهدا میرفت 🕊
شهیدمدافع حرم حسین رضایی🌹
#فقط_به_عشق_علی 💕
🍃🌹
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
تنبیه محمدعلی ....😢
بچه های گردان کربلا، مانند دیگر گردان های لشکر 7 ولی عصر (عج ) در منطقه رقابیه جمع شده بودند تا با گذراندن دوره های فشرده ، برای عملیات والفجر مقدماتی آماده شوند .
فرمانده گروهان نجف اشرف ، موقع آموزش بسیار جدی رفتار می کرد و مدام تذکر می داد تا بچه ها تمام حواسشان به آموزش های او باشد . اما این حرفها به خرج محمد علی آزادی نمی رفت که روحیه شادی داشت و یک جا آرام نمی گرفت .
عاقبت فرمانده گروهان به ستوه آمد و از سیاست تنبیه😱 علیه محمد علی استفاده کرد . پس محمد علی را از صف گروهان خارج کرد و چند دقیقه ای بفکر فرو رفت . در اطراف ما چند راس گاو و گوسفند قرار داشت . ناگهان چهره فرمانده از فکر بکری که کرده بود خندان شد و با جدیت به محمد علی گفت :
باید سریع بدوی و دستت را به آن گاو 🐄 خال خالی بزنی و برگردی !
محمد علی هم بدون هیچ چون و چرایی شروع به دویدن 🏃🏃 به سمت گاوها کرد . گاوها از دیدن محمد علی که با سرعت به طرف آنها می رفت ، وحشتزده شدند و رو به سمت دیگری در بیابان رم کردند .
محمد علی که شیطنتش گل کرده بود ، مصمم برای اجرای دستور فرمانده با سرعت بیشتری پشت سر گاوها می دوید .
حالا گاوها 🐄🐂🐃 بدو .... محمد علی 🏃 بدو ...
بچه ها هر چه سعی کردند جلوی فرمانده با صدای بلند نخندند ، نشد که نشد .آنها در حالی که دل خود را گرفته بودند ، صدای قهقهه خنده شان به هوا رفته بود😅😎 😂
راوی : #سید _فرید موسوی
بر گرفته از کتاب دندون موجی
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
#خویشاوند_شهدا
هر سال اول #فروردین برنامه سرکشی به خانواده های معظم شهداء را داشت . یک سال وقتی به منزل شهید رسیدیم و زنگ را زدیم #مادر شهید درب را باز کرد و با عصبانیت گفت چرا اینقدر دیر کردید ؟! من خیلی وقته منتظر تون هستم ، و به برادرها وخواهر های #شهید گفته ام که بیایند و خانه را آب و جارو کنند ، پس چرا دیر آمدیدو... ، ایشان بسیار با خانواده #شهداء مانوس بود ، طوری که او را به چشم فرزند شهیدشان نگاه می کردند .
برادرشهیداحمدمنتظری که اخوی شهیدش باعبدالحسین عقداخوت خوانده بودمی گوید:ماهنوزبه مادرنگفتیم که موسوی نژاد شهیدشده است وقتی هم که گروه آقا #سید بعدازشهادت ایشان دوباره به منزل ماآمدندبه مادر نگفتیم این گروه سیداست تامباداسراغ ایشان رابگیردو ومجبوربه رساندن خبرشهادتش بشویم محبت مادرم به آقاسیدبه گونه ای بودکه می ترسیم خبر شهادتش حال مادررابدکندبه نظرم انس والفت #والدین شهدابه شهیدموسوی نژادبه خاطرارتباط مستمرو #خالصانه اوبود
دیدارباخانواده شهداتنهابخشی ازبرنامه های #فرهنگی سیدبودکه سیدعبدالحسین درارتباط باشهدا انجام می دادبرگزاری یادواره هاوجمع آوری تصاویروخاطرات شهدادرکنارکمک به همه آن کسانی که در #خصوص شهداقدمی برمی داشتندازجمله فعالیت هایی بودکه بادل وجان انجام می دادودرپس تمامی مشغولیات زندگی بااشتیاق به آنهامی پرداخت اوبه خاطر عشقی که به شهداداشت کاربایارانه وبرنامه فتوشاپ رایادگرفته بودتا بتواندازاین نرم افزاربرای تهیه پوسترشهدااستفاده کند.
هرجانامی ازشهیدی بودردپای شهیدموسوی نژادرانیزمی شدآنجاپیداکرد
#شهید_موسوے_نژاد
https://eitaa.com/piyroo
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
فراموش نمی کنم، گفت: من #فرصت زیادی ندارم، به این آسمان پر ستاره اروند بیش از سی سال عمر نمی کنم! از
2⃣8⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💢دامنه کارهای پشت پرده #علیه_سید به محل کار او هم کشیده شده بود. عده ای علناً در حضورش به او بد🚫 می گفتند. به #هیئت رهروان که آن زمان از لحاظ معنویت یکی از بهترین محافل #مذهبی سطح کشور بود، می گفتند هیئت غشی ها و ...
💢من را صدا کردند📢، رفتم دفتر آقای ... در سپاه، آن موقع من در تبلیغات #سپاه ساری مسئولیت داشتم. پرسید: «از #سیدمجتبی علمدار چه می دانی⁉️» گفتم: «چطور!؟🤔»
💢گفت: «خواهش می کنم، مطلب مهمی پیش آمده، هر چه که می دانی #بگو.» گفتم: «پشت سر او👥 خیلی حرف می زنند، ⚡️اما من از زمان جنگ با او دوست هستم💞، هیچ کدام این حرف ها صحیح نیست❌. سید مجتبی یک #شهیدزنده است.»
💢بعد ادامه دادم: «سید با #سربازها خوب برخورد می کند. همه سربازها عاشق او هستند😍، اما برخی از #پرسنل از این کار خوششان نمی آید. سید به برخی از افراد #تذکر می دهد که کارشان را درست انجام دهند✅ اما خیلی ها خوششان نمی آید. بنابر این پشت سر سید حرف می زنند🚫 و ...»
💢آن مسئول یک به یک #سؤال می کرد و من با دلیل جواب سخنان او را می دادم. در پایان گفت: «خیلی از تو ممنونم😊. مشکل مرا حل کردی!» تعجب کردم😟. پرسیدم: «چه مشکلی؟!» نمی خواست جواب دهد اما با #اصرار من گفت
💢«برای #سید پرونده درست شده بود📑. قرار بود من پرونده را امضا کنم📝 و به تهران بفرستم. دیروز آخر وقت می خواستم امضا کنم، ⚡️اما گفتم بگذار فردا پرونده را #بخوانم بعد.»
💢دیشب در عالم خواب #شهیدمحلاتی، نماینده امام (ره) در #سپاه، را دیدم، ایشان فرمودند: «حضرت امام (ره) از تو راضی نیست!😔» من گفتم: «چرا؟!» گفتند: «این پرونده چیست که می خواهی امضا کنی⁉️»
💢من از خواب پریدم🗯. تنها پرونده ای که قرار بود امضا کنم همین پرونده #سیدمجتبی بود. برای همین شما را صدا کردم.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
- - ------••~🍃🌸🍃~••------ - -
https://eitaa.com/piyroo
- - ------••~🌸🍃🌸~••------ - -
#سیدالشهدای_حلب
#شهید_سیدعلی_زنجانی🕊
#شهید_زنجانی (رحمه الله علیه) خیلی مهماننواز و کریم بود. #شب_آخری که قرار بود برگردم دمشق، آمد دنبالم به همراه شیخ و چند نفر دیگر ما را به بازار #حلب برد.
به یک مغازه #عطر فروشی رفتیم. یکی از عطرهای خوشبو را پیشنهاد کرد. قصد داشتم آن را به عنوان هدیه با خودم به #ایران ببرم. وقتی قیمت را پرسیدم، فروشنده گفت: «یازده هزار لیر». برای خرید مردد شدم، ولی به خاطر رو دربایستی که با #سید و شیخ داشتم چیزی نگفتم. در دلم گفتم: «چه خبره برا یه عطر یازده هزار لیر بدم!»
وقتی میخواستم پول را حساب کنم، سید اجازه نداد و خودش #حساب کرد. شعارش این بود و همیشه میگفت: من باید ببخشم تا #خدا بهم بده
حالا من میگم #کریم بودن به اینه که آنور دست رفقات هم بگیری ...
راوی
استاد عباسی
🌷🌷🌷🌷🌷
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹پیش بینی عجیب شهید اندرزگو در مورد آینده انقلاب( از زبان همسرش): ۲ سال بعد از انقلاب #سید علی نامی رئیس جمهور خواهد شد و بعد از چند سال #امام_زمان (عج) ظهور میکنند.
#سالروز_شهادت 🕊
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
در زمان فتنه 88 گفته بود هرکس از #سید علی حمایت نکند فردا #امام زمانش را همراهی نخواهد کرد یعنی با آن #سن کم ذوب در #ولایت بود.
همیشه از من بعنوان پدرش میخواست #خاطرات #جبهه و #جنگ را بازگو کنم. وقتی از #عملیاتها و #خاطرات #رزمندگان برایش صحبت میکردم انگار داشت #پرواز میکرد.
#عاشق #روایت فتح بود تا جایی که وقتی #روایت فتح پخش میشد میرفت جلوی تلویزیون مینشست. همیشه میگفت مایی که انقدر درس خواندهایم نمیتوانیم مثل این #رزمندههایی که بعضاً سواد کمی هم دارند باشیم
یکبار حین تماشای#روایت فتح دستهایش را بلند کرد و گفت: "خدایا ای کاش ماهم در زمان #جنگ بودیم و اینقدر #حسرت #دفاع مقدس را نمیخوردیم. اگر من #شهید نشوم نامردی ست"😭
#شهیدمدافع امنیت رضا قربانی میانرودی🌷
#سلام_ودرود_برشهدا_وامام_شهیدان
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo