⚘﷽⚘
خاطره ای از مادر شهید
زمانی من شروع کردم به نیت امام حسین(علیه السلام) به بافتن تابلوی فرش مزین به عکس بین الحرمین که هدیه کنم به بارگاه ملکوتی حضرت ،یه روزی آقا مسلم وقتی اومد خونه ی ما برای سرکشی چشمش به دار قالی افتاد جلو رفت و دست کشید به قالی و بوسیدو سلام به حضرت داد.
فردای آن روز دخترم گفت که آقامسلم بهم گفت به مامانت بگو یک تابلو مثل همون که واسه امام حسین (علیه السلام) میبافه برای خونمون میتونه درست کنه تا برکتی باشه برامون منم گفتم ان شالله .
چند روزی گذشت تا تابلوی اول تمام شد وقصد کردم تابلوی دوم راببافم
شروع کردم به بافتن هروقت آقا مسلم میومد دست میکشید به دارقالی و میبوسید و میگفت من که کربلا نرفتم لااقل تابلو فرش تصاویر بارگاه باشه تا آرامش بگیریم ......😔
مدتی بعد که برای ماموریت رفت سوریه و من هم مشغول بافتن تابلو تاوقتی اومد از سوریه براش ببرم ولی ......
و الان که خودش پیش حضرت ارباب است من تابلو رابرسر مزارش آوردم وهدیه کردم بهش وازش شفاعت آن دنیا را خواستم
ان شا الله شفیعم باشه اون دنیا...
#شهیـدمدافعحرم #مسلم_خیزاب
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo