🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_339
ارشیا با اشتیاق و بهت اتاق ترنج را نگاه می کرد.
آخرین تصویری که ازاتاق ترنج به یاد داشت دیوار های تیره و طناب داری بود که ان وسط آویخته شده بود.
خدایا چه اتفاقی برای این دختر افتاده که از این رو به اون رو شده؟
و به سمت اولین تابلو رفت و شعری که به دیوار بود را زمزمه کرد:
"ای مـرا
آزرده از خود ، گــر پشیـمانی ، بیا نغمه های نا موافق گر نمی خوانی ، بیا تا که ســر پیچیدی از راه وفا ، گـفتم:
بروجــز وفــا اگــر راهــی نـمــی دانـــی ، بیا یک نفس با من نبودی مهربان ای سنگدلزان همه نامهربانی ، گر
پـشیمانی ، بیا تاب رنجـوری نـدارم در پـی رنـجـم مباشگر نمی خواهی که جانم را برنجانی، بیا خود تو دانی، دردها
بر جان من بگذاشتیتا نـفـس دارم ، اگــر در فـکـر درمـانی بیا دشمن جانم تو بودی،درد پنهانم ز توستبا همه این
شکوه ها ، گر راحت جانی
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻