eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.4هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
جزء اطلاعات و عملیات بودن یعنے بی نام و نشان شدن یعنے دل ڪندن یعنے قید همه چیز را زدن سر دادن و جان دادن امّا تسلیم نشدن ... مردان خدا اینچنین بودند از همه چیزشان گذشتند ولی پای اعتقادشان راسخ ایستادند و عاشقانه سوختند و گفتند هرگز ... اما تسلیم شدن؛ که این روزها به نام مصلحت و اعتدال و ... اتفاق افتاده و لطمه دیده، یعنے تخلیهٔ اطلاعاتے شدن یعنے لو دادن عملیات یعنے سر شکستگی .... مسؤلین مراقب باشند در کدام راه قدم گذاشته اند! بہ یاد بے مزار مهمان حضرت زهرا سلام اللّه علیها فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات لشگر ۲۷ حضرت محمد رسول اللّه (ص) ۵ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
آیت‌الله میردامادی استاد شهید تورجی زاده نقل می کرد: بعد از شهادت محمدرضا خوابش رو دیدم و بهش گفتم:محمدرضا! این همه از حضرت زهرا سلام‌الله علیها گفتی و خوندی، چه ثمری برات داشت؟ شهید تورجی زاده بلافاصله گفت: همین که در آغوش فرزندش حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجهم جان دادم برام کافیه... # شهیدمحمدرضاتورجی_زاده🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
مقید بود هر روز زیارت عاشورا را بخواند ، حتی اگر کار داشت و سرش شلوغ بود سلام آخر زیارت رو می خواند! دائما می گفت ، اگر دست جوان ها رو بزاریم توی دست امام حسین علیه السلام! همه مشکلاتشان حل می شود و امام با دیده لطف به آنان نگاه می کند...:!) 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
عمر تو هزارها سال است وشاید هم میلیون‌ها سال ... اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته است آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا (ع) کسی را میشناسی که بهتر از شهدای ما خدا راعبادت کرده باشد ؟ تو چه کرده ای که سزاوار کرامتِ این همه گشته ای ؟ که سجده‌گاهِ یارانِ خمینی(ره) باشی ؟ چه پیوندی بوده است میانِ تو و کربلا ؟ کدام رسول به خاکِ تو زیسته است ؟ تو کهفِ اعتکافِ کدام عارف بوده ای ؟ اشکِ کدام عزادار حسین(ع) بر تو چکیده است ؟ چه کرده ای دوکوهه ؟ با من سخن بگو ... 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
دست کرد توی کفن و یک تکه استخوان سوخته آورد بیرون گفت اونایی که میگن مدافعان حرم واسه پول میرن ببینید از پسر رشید من یک مشت استخوان سوخته برگشته... مادر 🕊 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مِعـراٰجــ | ¹³⁵: 🌸🍃 می‌گفت تو همین شلوغ پلوغیای دنیا که یکی درگیر یکی دیگست اونی که درگیر خداست رو میخرن، میبرن :)! https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به استقبال نماز می رویم: ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻥ ؛ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻣﺪ ﻛﻦ !... ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺸﻜﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮﻛﻠﺖ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻓﯽ ﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﺕ ﻛﻨﻨﺪ ... ﻭﻗﺘﯽ ﻳﺎﺭﺕ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﺎﺭﻓﻴﻖ ﺷﻮﻧﺪ ... ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻤﺎﻥ . ﭼﺘﺮِ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﭼﺘﺮِ ﺩﻧﻴﺎست..... به وقت نماز نماز اول وقت 🍂 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
✍توانگر علیه السلام: شیعیان توانگر! امانتدار شیعیان نیازمند هستند. پس حق ما را درباره ی آن ها رعایت کنید تا خداوند شمارا نگه دارد. 📚اصول اکافی ج2ص489 https://eitaa.com/piyroo
🔹️ بخشی از وصیت نامه ی تکان دهنده شهیدطالب طاهری : حال چرا تو ای برادر، تو ای دوست، تو ای رفیق و … ◇ چرا به خودمان فکر نمی‌کنیم؟! ◇ یک لحظه شد به خودمان فکر کنیم؟ ◇ چرا نماز نمی‌خوانیم؟ ◇چرا گناه می‌کنیم؟ ◇چرا دروغ می‌گوییم؟ ◇چرا چاپلوسی می‌کنیم؟ ◇ و من می‌خواهم به تمام این کسانی که اگر شد نماز را می‌خوانند و اگر نشد نه و همیشه کارشان را بر نماز مقدم می‌شمرند بگویم: ◇ بالاخره یک روز باید جواب بدهیم ◇یک روز باید تاوان پس بدهیم ◇و آن وقت است که عذابت سنگین‌تر و مشکل‌تر خواهد بود ◇پس چرا زودتر توبه نمی‌کنیم؟ ◇پس چرا زودتر به خودمان نمی‌آییم؟ ◇بچه‌ها به خدا خیلی‌ها که توبه کردند و در مسیر حق و خدا قرار گرفتند درست می‌شوند و هیچ مشکلی هم ندارند، ◇فهم و اراده خودمان را قوی کنیم و با نفس خودمان بجنگیم. 🔹️ خواهر شهید میگوید: مادرم از وقتی فهمید که طالب را با اتو بدنش را داغ کردند وسوزاندند بیشتر از ۳۰ سال است که دست به اتو نزده! 🔹️ براستی ما میتونیم پاسخگوی شهدامون باشیم؟ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گروه سرود آباده بعد از سی سال دوباره دورهم جمع شده و سرود مادر برام قصه بگو را اجرا کردند. ⭕️ بعضی‌ها‌شون به رحمت خدا رفتند و تک‌خوانشون دکتر شده... ‌ ‌ ‌ ‌ 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
روزی‌بہ‌مرحوم‌آیت‌اللـہ‌بهجت(ره)گفتند؛ کتابی در زمینـہ‌اخلاق‌معرفـے کنیـد. فـرمودند:لازم‌نیست‌یک‌‌کتاب‌باشد. یـک کلمـہ کافیـست کـہ بدانی‌ : "خدا،مےبیـند! و مرگ می آید!" https://eitaa.com/piyroo
برادر شهیدم دلتنگ ڪه مے شوم به خیالت تڪیه مے دهم برایت شعر مے گویم و مے دانم ڪه در پایان شعرم تمام دلم را برایت روے ڪاغذ ریخته ام 😔دلتنگتم برادر شهیدم چشم انتظار دعوتت هستم😔 https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ظهر وقتی هر دو در حال خارج شدن از شرکت بودند ماکان به ارشیا اصرار کرد. -بیا ظهر بریم اونجا. ولی ارشیا رد کرد و گفت: -نه فکر میکنم تا خانواده ات جواب رسمی ندادن اون ورا نیام بهتر باشه. اوه ادای دخترا رو در میاره بیا بریم دیگه. - نه اینجوری ترنج معذب میشه. -اون که هنوز خبر نداره. -کی میگین بهش پس؟ -نمی دونم صبح با من اومد بیرون نمی دونم کجا کار داشت شاید مامان تا حالا بهش گفته باشه. ارشیا لبش را گزید و گفت: -اگه بگه نه چی؟ ماکان خیلی جدی گفت: -خوب بگه. تو که نباید کوتاه بیای باید اینقدر بیای بری تا شاید راضی شه. ارشیا نگاهی به ماکان انداخت و گفت: -تا داداش به این قلداری داره من چه غلطی می تونم بکنم. شانسم که ندارم برادرم خواهر عروسم هست. -دیگه دیگه. اینجا اولویت با آبجی کوچیکه اس. ارشیا خندید ولی هزار فکر و اضطراب راهی خانه شد قرار بود مادرش امروز با سوری خانم صحبت کند. دو روز از تماس مهرناز خانم گذشته و هنوز خبری از طرف خانواده اقبال نبود. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 حال ارشیا از همه خراب تر بود. چند بار خواست از ماکان بپرسد ولی رویش نشد.وقتی ترنج کلاس دوشنبه اش را هم غیبت کرد و نیامد.. دیگر طاقت ارشیا تمام شد و بعد از پایان کلاسش رفت پیش ماکان. شرکت مثل همیشه شلوغ و پر رفت و آمد بود. اول یواشکی به اتاق ترنج سرک کشید نبود. ناامید رفت سمت اتاق ماکان. منشی ورودش را خبر داد و او هم با شانه هایی آویزان وارد اتاق ماکان شد. ماکان با دیدن حال خراب او دلش سوخت. ارشیا روی مبل نشست و گفت: -این خواهرت می خواد منو بکشه نه؟ ماکان درحالی که با خودکارش بازی می کرد چیزی نگفت. ارشیا دوباره رو به ماکان کرد و گفت: -چیه تو هم لال مونی گرفتی؟ همون اول می زدی گردنمو می شکستی بهتراز این بلاتکلیفی بود. ماکان نگاهش را از روی میز گرفت و به چهره به هم ریخته ارشیا نگاه کرد: -زورش که نمی تونیم بکنیم. ارشیا که سرش را میان دستانش گرفته بود وحشت زده به ماکان نگاه کرد: -گفته نه؟ 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ماکان آه پر صدایی کشید و گفت: -هیچی نمی گه نه ها می گه نه نه. ارشیا نفس راحتی کشید و گفت: -تا رد نکنه هنوز امید هست. بعد دوباره به ماکان نگاه کرد و گفت: -الان بهتر نیست با خودش صحبت کنم؟ -فکر نکنم راه خوبی باشه. ارشیا چنگی توی موهایش زد و گفت: -پس من چه غلطی بکنم. ماکان یه فکری به حال من بکن. به خدا پا در هوا بودن خیلی سخته. -چکار کنم؟ زورش کنم موافقت کنه. ارشیا با حرص بلند شد. -نمی دونم. د بدون هیچ حرف دیگری از اتاق ماکان خارج شد. ماکان بلند شد و صدایش زد -ارشیا. ارشیا برگشت و غم زده نگاهش کرد. -بیا اینجا. ارشیا برگشت به اتاق ماکان. در را بست و رو به روی هم نشستند. -یه راه هست. ارشیا امیدوارنه نگاهش کرد. الان اگر ماکان می گفت باید تا سر قله قاف هم بروی می رفت. -اگه می خوای باهاش صحبت کنی باید بیای. ولی خوب جواب ترنج چی باشه معلوم نیست. -به مامان اینا چی بگم؟ -اونشو دیگه من نمی دونم. من می تونم با مامان اینا صحبت کنم بگم اجازه بدن یه جلسه بیای خودت با ترنج صحبت کنی ببینی حرف حسابش چیه. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ عظم البلا ... همخوانی شهدا ... 🕙سـاعـت عـاشقـے ⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜ سلام و درود بر شهدا و امام شهیدان افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهداےِبجنورد دلتنگ شهادت