eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
┅┅✿🍃❀💜♥️❀🍃✿┅┅ 🔥🔻گناهانِ نفتی و بنزینی🔻🔥 بعضی از گناهان مثل «نفت» هستند، و بعضی‌ها هم مثل «بنزین» قرآن درباره گناهانِ نفتی، میگه: ☜ «انجامش ندین» 🕋 لا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ (حجرات/۱۱) 💢 به همدیگه طعنه نزنید، تیکّه نندازید. 🕋 لا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ (حجرات/۱۱) 💢 همدیگه رو با القاب زشت صدا نکنید. 🕋 لا تَجَسَّسُوا (حجرات/۱۲) 💢 توی کار همدیگه تجسّس و فضولی نکنید. 🕋 لا یَغْتَب (حجرات/۱۲) 💢 غیبت همدیگه رو نکنید. امّا درباره گناهانِ بنزینی میگه: ☜ لَا تَقْرَبُوا: یعنی حتّی «نزدیکش هم نشید». چون «بنزین»، بر خلافِ «نفت»، از دور هم آتیش می‌گیره. 🕋 لا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ، مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ (انعام/۱۵۱) 💢 به فواحش و کارهای زشت اصلاً نزدیک نشوید، چه آشکار باشد چه پنهان. 🕋 لا تَقْرَبُوا الزِّنَا، إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلًا (اسراء/۳۲) 💢 به زنا نزدیک نشوید، که کار بسیار زشت، و راه بدی است! خواهرم! برادرم! 👀 نگاه به نامحرم 👤 رابطه با نامحرم 📱 چت کردن با نامحرم 🗣 صحبت کردنِ بی‌مورد با نامحرم و... همه مصداقِ نزدیک شدنِ به زنا هستند. ❌ رابطه بانامحرم و شهوت جزوِ گناهانِ بنزینی هستند. نباید نزدیکش شد. 😈 شیطان برای حضرت موسی قسم خورد، که هرجا زن و مردی تنها باشند، من خودم شخصاً میام کنارشون، نه یارانم. 📚 امالی شیخ مفید، صفحه ۱۵۷. https://eitaa.com/piyroo
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹 ♦️ واقعا به یک مادر راضی شدید؟ آیا به خاطر دل💞 راضی شدید یا نه به یقین رسیدید⁉️ پاسخ مادر می‌توانم بگویم؛ نه برای دل خودم بود و نه دل حسن. در برابر حرف‌هایی که می‌زد نمی‌توانستم نه بگویم. ♦️ یعنی تا این حد کامل بود و به آرزوی شهادت و پاسداری از اسلام رسیده بود؟ پاسخ مادر بله، آن‌قدر برای دفاع از ناموس خدا محکم بود که به خودم نمی‌توانستم اجازه دهم نه بگویم و قلبا 💓هم راضی شده بودم. آیا شهید قاسمی‌دانا دوره‌های رزم را هم گذرانده بود؟ ♦️ پاسخ شهید بله، ایشان مربی بسیج بود و سلاح های نیمه سنگین را آموزش می داد. سربازی ایشان درکجا بود؟ پاسخ مادر شهید را در زاهدان گذرانده بود. با اینکه بسیجی فعال بود و می‌توانست دو ماه آموزشی را نرود، اما باز هم رفت. ♦️بعد هم با اینکه می‌توانست در بماند به مرز طبس رفت و مبارزه با اشرار را یک سال ادامه داد و کاملا در مرز و کمین بود. خلاصه سختی داشت. 🌷 🚩 https://eitaa.com/piyroo
┅┅✿🍃❀💜♥️❀🍃✿┅┅ 🔥🔻گناهانِ نفتی و بنزینی🔻🔥 بعضی از گناهان مثل «نفت» هستند، و بعضی‌ها هم مثل «بنزین» قرآن درباره گناهانِ نفتی، میگه: ☜ «انجامش ندین» 🕋 لا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ (حجرات/۱۱) 💢 به همدیگه طعنه نزنید، تیکّه نندازید. 🕋 لا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ (حجرات/۱۱) 💢 همدیگه رو با القاب زشت صدا نکنید. 🕋 لا تَجَسَّسُوا (حجرات/۱۲) 💢 توی کار همدیگه تجسّس و فضولی نکنید. 🕋 لا یَغْتَب (حجرات/۱۲) 💢 غیبت همدیگه رو نکنید. امّا درباره گناهانِ بنزینی میگه: ☜ لَا تَقْرَبُوا: یعنی حتّی «نزدیکش هم نشید». چون «بنزین»، بر خلافِ «نفت»، از دور هم آتیش می‌گیره. 🕋 لا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ، مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ (انعام/۱۵۱) 💢 به فواحش و کارهای زشت اصلاً نزدیک نشوید، چه آشکار باشد چه پنهان. 🕋 لا تَقْرَبُوا الزِّنَا، إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلًا (اسراء/۳۲) 💢 به زنا نزدیک نشوید، که کار بسیار زشت، و راه بدی است! خواهرم! برادرم! 👀 نگاه به نامحرم 👤 رابطه با نامحرم 📱 چت کردن با نامحرم 🗣 صحبت کردنِ بی‌مورد با نامحرم و... همه مصداقِ نزدیک شدنِ به زنا هستند. ❌ رابطه بانامحرم و شهوت جزوِ گناهانِ بنزینی هستند. نباید نزدیکش شد. 😈 شیطان برای حضرت موسی قسم خورد، که هرجا زن و مردی تنها باشند، من خودم شخصاً میام کنارشون، نه یارانم. 📚 امالی شیخ مفید، صفحه ۱۵۷. https://eitaa.com/piyroo
♨️نمایی از غرب وحشی؛ توهین به پیامبر(ص) آزادی بیان است، نقد هولوکاست جُرم! ❌ماکرون گفته توهین به ساحت مقدس پیامبر(ص)، در راستای آزادی بیانه! 🔸اما این مردک نمیگه چرا در همین فرانسه، روژه گارودی (که سابقه عضویت مجلس مؤسسان فرانسه، نماینده مجلس ملی فرانسه و سناتوری مجلس سنای فرانسه رو داره) به خاطر بیان واقعیات درباره افسانه هولوکاست به زندان محکوم کردن! 🔹روبرت فوریسون فرانسوی هم از جمله کسانی بود که به خاطر نقد افسانه هولوکاست از دانشگاه اخراج و از تدریس محروم شد! https://eitaa.com/piyroo
♥️🎉♥️🎉 🎉♥️🎉 ♥️🎉 📖 (داستان واقعی) 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت هفتم از خوشحالی گریه ام گرفته بود، باورم نمی شد. یه لحظه به خودم اومدم. - اما من بچه دارم. زینب رو چی کارش کنم؟ - نگران زینب نباش، بخوای کمکت می کنم. ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد. چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم. گریه ام گرفته بود. برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه. علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود. خودش پیگر کارهای من شد، بعد از 3 سال! پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود، کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد. اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند. هانیه داره برمی گرده مدرسه. ساعت نه و ده شب، وسط ساعت حکومت نظامی، یهو سر و کله پدرم پیدا شد. صورت سرخ با چشم های پف کرده، از نگاهش خون می بارید. اومد تو. تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی. بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش؛ - تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید، زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد. بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود. علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم. نازدونه علی بدجور ترسیده بود. علی عین همیشه آروم بود. با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد، _هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ قلبم توی دهنم می زد. زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم. از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه. آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام. تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید. علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم، _دختر شما متاهله یا مجرد؟ و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید. - این سوال مسخره چیه؟ به جای این مزخرفات جواب من رو بده - می دونید قانونا و شرعا، اجازه زن فقط دست شوهرشه؟ همین که این جمله از دهنش در اومد، رنگ سرخ پدرم سیاه شد. - و من با همین اجازه شرعی و قانونی، مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه. کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه. از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید. چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد. لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ♦️ادامه دارد.. 🚩 https://eitaa.com/piyroo
♥️🎉♥️🎉 🎉♥️🎉 ♥️🎉 📖 (داستان واقعی) 🌹 شهید سیدعلی حسینی 📌 قسمت هشتم علی سکوت عمیقی کرد، - هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم. باید با هم در موردش صحبت کنیم، اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم. دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد. - اون وقت، تو می خوای اون دنیا، جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ تا اون لحظه، صورت علی آروم بود. حالت صورتش بدجور جدی شد، - ایمان از سر فکر و انتخابه. مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام، چادر سرش کرده. ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست. آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ، ایمانش رو مثل ذغال گداخته، کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه. ایمانی که با چوب بیاد با باد میره. این رو گفت و از جاش بلند شد. _شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما، قدم تون روی چشم ماست. عین پدر خودم براتون احترام قائلم، اما با کمال احترام، من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه. پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد. در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در. - می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو. تو آخوند درباری. در رو محکم بهم کوبید و رفت. پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم. خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت، یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند و اکثرا نیز بدون حجاب بودند. بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند. علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید. مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم. نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام. نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت. تنها حسم شرمندگی بود. از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم. چند لحظه بعد، علی اومد توی اتاق. با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد. سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم. - تب که نداری، ترسیدی این همه عرق کردی یا حالت بد شده؟ بغضم ترکید. نمی تونستم حرف بزنم. خیلی نگران شده بود. - هانیه جان، می خوای برات آب قند بیارم؟ در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد، سرم رو به علامت نه، تکان دادم. - علی؟ - جان علی؟ - می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ لبخند ملیحی زد، چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار. - پس چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟ - یه استادی داشتیم، می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کف هم باشن تا خوشبخت بشن. من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم، خدا کف من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده. سکوت عمیقی کرد. - همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست، تو دل پاکی داشتی و داری. مهم الانه. کی هستی، چی هستی و روی این انتخاب چقدر محکمی. و الا فردای هیچ آدمی مشخص نیست. خیلی حزب بادن، با هر بادی به هر جهت. مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی. ♦️ادامه دارد... 🚩 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ» این، (اعلام) بیزارى از سوى خدا و پیامبر او، به کسانى از مشرکان است که با آنها پیمان بسته اید! (سوره مبارکه توبه/ آیه ۱) 🚩 https://eitaa.com/piyroo
با ذکر سلام و صلوات بر محمد و آل مطهرش السلام علیک یا محمد یا رســـول الله السلام علیک یا مـولا امـیرالمؤمنین السلام علیک یا فاطــمة الزهــــــرا السلام علیک یا مـعزالمـومنین یا حســــــــن ابن عـلی المـجتبـــی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین السلام علیک یا علی موسـی الرضـا السلام علیک یا ابا صـــالحَ المھــــــدی 🚩 https://eitaa.com/piyroo
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🚩 https://eitaa.com/piyroo
🌺ای شهـید ازمیلہ هاے این قفس نگاهم میرسدبہ تو تویے ڪہ رهاشده اے ازهمہ تیروترڪشهاے گناه جداشده اے ازاین تن خاڪے پرواز را یادم بده اے پرستوے عاشق ❣ 🚩 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 این فیلم را از دست ندهید || لحظاتی از شهادت مدافع حرم شهیدعلی تمام زاده وشهید مرتضی عطایی بربالین او.. 🔹️ چقدر آرام خوابیده و چقدر زیبا شهید عطایی بالای سرش حاضر میشود 🚩 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌دستور تخریب پناهیان؛ چرا؟! 🔺شاید مهم‌ترین سخنرانی استاد پناهیان و شروع تخریب‌ها رو بشه سخنرانی ایشون درباره ترور سپهبد قرنی به دست لیبرال‌ها و فرزندان معنوی بازرگان و انتقاد از شورای شهر تهران در نامگذاری خیابانی به اسم بازرگان دونست! پ.ن: بنا بر بسیاری از شواهد، گروهک فرقان که سپهبد قرنی را ترور کردند، شاخه نظامی سازمان مجاهدین (فرزندان عزیزِ بازرگان!) بودند... 🌷🌷🌷🌷🌷 🚩 https://eitaa.com/piyroo
"شهیدی که او را مسخره می کردند" 📜 وصیت نامه عبدالمطلب اکبری، شهید ناشنوا: بسم الله الرحمن الرحیم یک عمر هرچی گفتم به من می خنــدیدند ، یک عمر هــرچی میخواستـم به مردم محبت کنم ، فکــر کردند من آدم نیستم ، مسخره ام کــردند… یک عمر هـرچی جدی گفــتم ، شوخی گرفتند… یک عمر کسی رو نداشتــم باهاش حــرف بزنم ، خیلـی تنــها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونیــد، هر روز با آقــام حـرف می زدم. آقا بهم گفت : تو شهیــد می شی . جای قبــرم رو هم بهم نشـون داد این رو هم گفتم اما بــاور نکردید! شهید عــبدالمطلـب اکبـری مزار شهید.. شهید آباد صفاشهر شهادت4/12/65 🚩 https://eitaa.com/piyroo
🌹خاطره ای از شهید محمد اسدی 🍃نیمه شب بود دیدم غلامعباس نیست، رفتم دنبالش، دیدم داره گریه میکنه، رفتم پیشش گفتم دلاور چرا گریه میکنی؟ بهم گفت حاجی دلم میسوزه بعضی از بچه هایی که اومدن مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها شدن گوش میدن،😔 🍃گفت ما شاید ما کم کاری کردیم، بعدشم اینا بچه های حضرت فاطمه سلام الله علیها هستن ما وظیفه داریم بهشون بگیم، 🍃فردا صبحش رفت به مادرش زنگ زد پول واسش ریخت، رفت تو شهر و چندتا فلش خرید و توش مداحی ریخت و به بچه‌ها گفت اینم هدیه ی من به شما مدافعان حرم. بچه ها از این به بعد به جای گوش کنین.... از اون روز به بعد همه ی بچه ها مداحی گوش میکردند...❤️ ۹۵ 🚩 https://eitaa.com/piyroo