مقام معظم رهبری:👇
مردم همه در انتخابات شركت كنند، پرشور شركت كنند، آگاهانه شركت كنند، فكر كنند، تحقيق كنند و آن كسي را كه ميخواهند انتخاب كنند.
🌷🌷🌷🌷🌷
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_148
بلند شدم.من خیلی وقته اومدم.دسته گل و به طرفش گرفتم.
-بفرما!
لبخند گرمی زد و گفت:
-چرا زحمت کشیدین.
-خواهش می کنم.
-پس شما بشینین من برم الهه رو پیدا کنم و بهش خبر بدم.
بعد کمی کنار کشید و من تازه خانمی که پشت سرش ایستاده بود و دیدم. یه خانم حدود پنجاه پنچاه و پنج چادر مشکی.
-ببخشید مامان ایشون ترنج خانم دوست الهه هستن.
بعد رو به من به خانم چادری اشاره کرد و گفت:
-مامان الهه جون و به خانم دیگه ای که کنار مامان الهه ایستاده بود اشاره کرد و گفت: -ایشون هم مامان خودم.
ناخودآگاه دستم به طرف موهام رفت و در حالی که اونا رو زیر شالم بر می گردوندم آروم سلام کردم.
-سلام خانم.
مامان الهه لبخند زد و گفت:
-سلام عزیزم.
نگاهش جور خاصی گرم و مهربون بود. مامان سامان هم با مهربانی نگاهم کرد گرچه چادری نبود
ولی اونم محجبه بود و بعد سامان ما رو نشوند و به دنبال الهه رفت.
-من برم الهه رو پیدا کنم الان گم میشه.بازم بابت
دسته گل ممنون.
بعد به این حرف خودش خندید و از ما دور شد. با وجود مامان الهه کمی معذب شده بودم. اصلا
همچین تصوری از مامانش نداشتم.
همینجور ساکت نشسته بودم و هر چند دقیقه موهامو که داشتن روی پیشونیم سرک می کشیدن می چپوندم توی شالم.نمی دونم چقدر گذشت که الهه اومد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_149
کمی دلخور بود بعد از سلام و احوال پرسی با مامانش و مادر شوهرش کنار من نشست.به طرم خم شد و با مهربونی گفت:
_خیلی زحمت کشیدی!
_یه دسته گل کوچیکه دیگه
_نه محبت کردی واقعا.
-خواهش میکنم.
مادرها آرام صحبت می کردن و من و الهه سکوت کرده بودیم. خیلی دلم می خواست بدونم چه اتفاقی افتاده که الهه دلخوره.
ولی احساس می کردم خیلی پروئیه که بخوام
ازش بپرسم.الهه نگاهش را توی سالن چرخاند و گفت:
-آقاجونم زیاد دلش نمی خواست مامان بیاد. داداشم دیگه بدتر ولی خوب مامان بالاخره راضیش کرد.
از اینکه خودش سر حرف و باز کرده بود خوشحال شدم
پرسیدم:
-چرا؟
الهه آهی کشید و گفت:
-با رشته سامان مشکل دارن.
-چه مشکلی؟الهه شونه ای بالا انداخت و گفت:
-بابام عقاید خاصی داره. نه که خیلی خشک باشه ولی با موسیقی خیلی جور نیست. خوب سامانم که موسیقی می خونه.
از چیزاهایی که می شنیدم تعجب کرده بودم. با همون حالت داشتم نگاش می کردم که برگشت و گفت:
-چیه باورت نمیشه؟
سر تکون دادم و گفتم:
-پس چطوری موافقت کرده با ازدواجتون؟
الهه آه پر حسرتی کشید و گفت:
-به این راحتی ها هم نبود. نمی دونی چقدر خون دل خوردم. سامان اینقدر اومد و رفت و حرف شنید تا بابام و قانع کرد. ولی بابام همون موقع گفت راضی نیست سامان از این راه پول دربیاره .الانم نبین راحت نامزد کردیم. بابا شرط گذاشته سامان یه کار درست و حسابی پیدا کنه وگرنه نامزدی رو به هم میزنه
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_150
دیگه نمی تونستم ساکت و بی تفاوت بشینم با
ناراحتی گفتم:
_وای الهه حالا چکار میکنین؟
الهه به دستاش نگاه کرد و گفت:
_نمی دونم. اصلا نمی تونم فکر کنم زندگی بدون سامان چه شکلیه.
غصه ام شد. می تونستم بفهمم الهه چی میکشه.دستشو گرفتم و گفتم:
_هنوز که اتفاقی نیافتاده غصه نخور.
الهه با لبخد کوتاهی نگام کرد:
_نه من امیدم و از دست نمی دم سامان داره تمام تلاششو می کنه. می دونم موفق میشه. برام مهم نیست چکار کنه و درآمدش از کجا باشه همین که داره برای راضی کردن بابام تلاش میکنه
یعنی منو خیلی دوست داره.
با صدایی که از میکروفن سالن شنیده شد.
سالن کم کم ساکت شد. الهه هم انگار که همه
چیز یادش رفته بود. باخوشحالی گفت:
_وای الان شروع میشه. الهه براشون دعا کن. این اولین کار جدیشونه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایی قسمت 1053
🎥 مصاحبه چندی پیش خلبان شهید حسین نامنی که در حادثه اخیر نقص فنی جنگنده F-5 به شهادت رسید.
🔹کار ما دادن خون مثل سلیمانی هاست
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عظم البلا ...
همخوانی شهدا ...
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
⚜اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
#سلام_ودرود_برشهیدان
#پایان_مأموریت_هیئتی_شهادت_است
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت
https://eitaa.com/piyroo