🚩 #سنگر_خاطره
زمان جنگ وقتی فرمانده نیروی زمینی بود، چند ماه خانه نیامده بود. یک روز دیدم در می زنند. دو نفر بودند، یکیشون گفت: منزل جناب سرهنگ شیرازی همین جاست؟ دلم هُری ریخت. با خودم گفتم حتما برایش اتفاقی افتاده! گفت: جناب سرهنگ برایتان پیغام فرستادن. یک پاکت بهم داد و رفت. آمدم توی حیاط و پاکت را باز کردم. هنوز فکر می کردم خبر شهادتش را برایم آوردند. پاکت را باز کردم. یک نامه داخلش بود با یک انگشتر عقیق! توی نامه نوشته بود:《برای تشکر از زحمت های تو! همیشه دعایت میکنم》از خوشحالی اشک توی چشم هایم جمع شد.
📚خدا می خواست زنده بمانی، شهید علی صیاد شیرازی، ص۸
#سپهبدشهید_علی_صیاد_شیرازی
🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
🚩 #سنگر_خاطره
بروجردی همواره از مصاحبههای مطبوعاتی و دوربین تلویزیونی گریزان بود. میخواست از هیاهوها و جنجالها دور بماند و گمنام باشد. همیشه اصرار میکرد که از من فیلمبرداری نکنید؛ بروید از این بچههایی که میجنگند، فیلم بگیرید. یک بار هنگام پاکسازی محور بانه_سردشت و حضور ایشان در شهرستان سردشت، یک فیلمبردار، دوربین خود را به طرف او گرفت و فیلم تهیه کرد. محمد با نهایت ادب نزد وی رفت و آن قطعه فیلمی را که مربوط به خودش بود، پس گرفت و پاره کرد. چنان نفس امارهی خویش را سرکوب میکرد که حاضر بود برای اسلام به هر خدمت و مسئولیتی تن بدهد. برای او علیالسویه بود که بگویند تو فرماندهای یا مسئولیت پایینتری بر عهدهات گذاشته شده است.
#سردارشهید_محمد_بروجردی
🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
🚩 #سنگر_خاطره
بچه ها میگفتند: ما صبح ها کفش هایمان را واکس خورده میدیدیم و نمیدانستیم چه کسی واکس میزند؟ بعدا فهمیدیم که وقتی نیروها خوابند واکس را بر میدارد و هر کفشی که نیاز به واکس داشته باشد، را واکس میزند. مشخص شد این فرد همان فرمانده ما شهید عبدالحسین برونسی بوده است.
#شهید_عبدالحسين_برونسی
#مزارشهید_بهشت_رضا_مشهد
🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
🚩 #سنگر_خاطره
اوایل ازدواجمون بود برا خرید با سید مجتبی رفتیم بازارچه بین راه با پدر و مادر آقا سید برخورد کردیم سید به محض اینکه پدر و مادرش رو دید، در نهایت تواضع و فروتنی خم شد روی زمین زانو زد و پاهای والدینش رو بوسید آقا سید با اون قامت رشید و هیکل تنومند میشود در مقابل والدینش اینطور فروتن بود این صحنه برا من بسیار دیدنی بود.
#سردارشهید_سید_مجتبی_هاشمی
#مزارشهید_بهشت_زهرا_تهران
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🇮🇷
🚩 #سنگر_خاطره
بعضی شبها که نیمه های شب بیدار می شدم می دیدم، محمدرضا با نـور موبایلش قرآن سفید کوچکش را در دست گرفته و در حال قرائت قرآن است. او با قرآن خیلی مأنوس بود و ماهیانه ۳بار ختم قرآن می کرد. با اینکه ۲۰ بهار از عمرش گذشته بود در وصیت نامه اش سفارش کرده بود که برایش تنها ۵ روز روزه و ۲۰ نماز صبح قضا کنم... 📕 مشرق
#شهیدمحمدرضا_دهقان
💠 @sajdeh63