eitaa logo
منتظران ظهور(پایگاه حضرت جعفربن موسی(ع)بسیج خواهران)
107 دنبال‌کننده
19.5هزار عکس
13.8هزار ویدیو
277 فایل
بسم‌الله الرحمن الرحیم🔰اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم🔰درودخدابرامام خمینی وشهدای عزیز🌷سلام برامام خامنه ای رهبرعظیم الشان آزادگان ومستضعفان جهان وسلام بر مجاهدان راه حق⭐سلام بر مردم شریف ایران وخوبان جهان @pj_emamzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
"خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آوردم، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی... خدایا؛ تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و در عین حال مزه اش را به تو می چشانم...! پس خدا؛ برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست..." 👈قسمتی از مناجات طلبه
🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🚩امام خمینی (ره): رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها‏‎ ‎‏زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و ... و خود نیز شربت شهادت نوشید.‏ 🚩رهبرانقلاب: جوانان و نوجوانان عزیز من! همه شما میتوانید در کشورتان پیدا کنید 👈 یک روز نقش، نقش بود؛ یک روز نقش های دیگر است. 🔹در زمینه مسائل دینی، مسائل فرهنگی، مسائل سیاسی، مسائل اخلاقی، آینده‌نگری، امیدبخشی، نشاط دادن به محیط پیرامون خود و تعبّد و تقیّد و پایبندی به شریعت اسلامی -که سرمایه سربلندی فرد و جامعه است- میتوان مجاهدت کرد.البته در آنها، دادنِ جان مطرح نیست؛ اما و و لازم دارد. 🔹همه می توانید در مدارس، در دانشگاهها، در محیط های کار و غیره، نقش ایفا کنید. 🔺 و بانشاط و پُرامید و پاکدامن، میتواند یک تاریخ را بیمه کند. ۷۷/۸/۸ 🌹يادم هست کلاس چهارم، توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!! قهرمانی که با اسم و خاطره ش بزرگ شدیم!! "پطروس" توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!! همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمون ماندگار بشه!! پطرس ذهنِ ما خسته بود، تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!! سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس، هانس بوده! تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" اون رو نوشته. بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشون هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!... خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!! شاید اون وقتها اگر مى فهميديم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت مى شديم!! 🔰 اما توی همون روزها، سرزمین من پر از بود!! قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!👈 شهید : نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد! 🌹داشتم خونه رو مرتب می کردم... حسین گوشه ی آشپزخونه نشسته و به نقطه ای خیره شده بود.اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چه صداش کردم جواب نداد... رفتم جلوش و گفتم: حسین؟! ... حسین؟! ... کجایی مادر؟!... یهو برگشت و بهم نگاه کرد. گفتم: حسین جان! کجایی مادر؟!... خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان... از تعجب خنده ام گرفت... بهش گفتم: قبرت؟! ... قبرت کجاست مادر جون؟!...گفت: بهشت زهرا( س) ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴... چیزی نگفتم و گذشت... وقتی شهید شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم. با کمال تعجب دیدم دقیقأ همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود. پشتم لرزید ، فهمیدم اون روز واقعا سر قبرش بوده... 🌹روزی بچه ها چشم شان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می آمد . صبر کردند تا اسیرش نمایند.کمی که جلو تر آمد ، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاح شان را به دوش گرفته …« همان مو قع نزد فرمانده رفت و در پا سخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت: « خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است. من به آنجا رفتم، یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است.» 🌹 شهید محمد حسین فهمیده:👈 هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیام ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم... 🌹8 آبانماه؛ سالروز شهادت و روز نوجوان گرامی باد👌 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
✨عصر کنوني، عصر ارتباطات و اطلاعات و سخنراني و کنفرانس و پايان نامه و بيان مطالب در قالب هاي گوناگون مي باشد. گاهي اينقدر گرفتار نوشتار و گفتار مي شويم که از رفتار و عمل باز مي مانيم. و چه بسا اعمال مان خلاف گفتارمان باشد. 💫ولي مهم ترين ويژگي منتظران مهدي، اينست که رفتارشان، گفتارشان را تاييد ميکند. ⭐️ در روايتي تکان دهنده از امام کاظم نقل شده که مي فرمايند: «اگر شيعيانم را زير و رو کنم، جز ادعا، چيز ديگري ندارند! و اگر آنان را آزمايش کنم سر از ارتداد (کُفر) در آورند! اگر ايشان را تصفيه نمايم از هزار نفر جز يک نفر خالص و بي غش نباشد! و اگر غربالشان کنم؛ با من جز خواص و نزديکانم نمانند! فراوانند افرادي که بر پشتي ها تکيه مي زنند و مي گويند: “ما شيعه علي هستيم” شيعه علي کسي ست که کردار و رفتارش [بر شيعه بودن] گواهي بدهد» 📚کافي؛ ج8 ص228 🌺امام زمان علیه السلام در آینه کلام معصومین علیهم السلام 🌹رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم): «طوبى للصابرین فى غیبته، طوبى للمقیمین على محبته». 🌹خوشا به حال صبر کنندگان در ایام غیبتش، خوشا به حال پایداران بر دوستى و محبتش. 🌹 امیرالمؤمنین (علیه السلام):« انتظروا الفرج ولاتیأسوا من روح الله، فان احب الاعمال الى الله عزوجل انتظار الفرج ... والمنتظر للفرج کالمتشحط بدمه فى سبیل الله». 🌹انتظار فرج بکشید و از رحمت خدا ناامید نگردید، زیرا محبوبترین اعمال نزد خداى عزوجل، انتظار فرج است. و همانا منتظران فرج مانند شهیدانى هستند که در راه خدا، در خون خود مى غلتند. 📚بحارالانوار، ج 52، ص 123. 🌹حضرت زهرا (س) می‌فرمایند: قال لی رسول اللّه (ص) أبشری یا فاطمه، المهدیّ منک. 🌹رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به من فرمودند: ای فاطمه، تو را بشارت باد به اینکه حضرت مهدی (عج) از نسل توست. 📚 منتخب الاثر صفحه 192 ⭕تعیین کنندگان وقت ظهور، دروغگویند* *🔻درباره - زمان ظهور امام عصر علیه السلام - ما هيچ حق نداريم به اينكه وقت ، معين كنيم، حساب بكنيم چند سال ديگر، ده سال ديگر،* *🔻از اين حساب ابجدهايى كه هر روز مى‏ كنند.* *يك دفعه مى ‏آيند آيه «انَّ الْارْضَ لِلَّهِ يورِثُها مَنْ يَشاءُ» و يك وقت آيه «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ انَّ الْارْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحونَ» را حساب مى‏ كنند كه مثلًا در فلان سال حضرت ظهور مى‏ كند.* *از اينها بترسيد و تكذيب بكنيد كه: «كَذِبَ الْوَقّاتونَ» (یعنی : تعیین کنندگان وقت ظهور ، دروغگو یند).* *🔻هيچ كس هم در دنيا، نه ما و شما و نه هيچ مصلح ديگرى نمى ‏تواند ادعا بكند كه من مى‏ خواهم آن كار را - اصلاح و عدالت جهانی بمعنای واقعی - انجام بدهم. او بالاتر از اين است.* *🔻- نکته دیگر* *آنکه : ظهور و قیام وجود مقدس* *حضرت حجت علیه السلام- جنبه جهانى دارد نه اينكه* *مخصوص به عالم شيعه باشد،؛* *ایشان مربوط به همه عالَم‏ اند.* *آنهايى كه شنيده ‏ايد در منبرها مى‏ گويند بيايد يك مشت شيعه را نجات دهد، دروغ است.* *او مصلح كلّ عالم است.* *▪️مجموعه آثار استاد شهيد* *مطهرى(ده گفتار) ؛ ج‏25 ؛* *ص500-499- با تلخیص و ویرایش جزئی -* 🚩قسمتی از وصیت نامه :👇 💥 خدايا! تو شاهدی چندين بار به عناوين مختلف، خطر منافقين انقلاب😈 را گوشتزد کرده ام... 🎩 به مسئولين بارها گفته‌ام که خطر اينان به مراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است، چرا که علاوه بر همه شيوه‌های منافقانه‌ی منافقين، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته و کم‌کم آنان را در صفوف آخرين و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان سوق شان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده‌اند، به گونه‌ای که عملاً عقل و اراده منفصل برخی تصميم گيرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصب‌ها و حفظ و ابقاءها دست به تخريب می‌زنند و اعمال قدرت می‌کنند .😇(یکی از دلایلی که منافق داخلی و خارجی, کینه از شهید لاجوردی داشته و دارند به این دلیل است که منافقان داخلی را شناسائی کرده بود وداشت کارهای آنها را رصد میکرد و درحال شناسائی آنها بود و این شهید مانند شهید آیت و دیالمه تنها شهیدانی بودند که هم منافقان داخلی و هم منافقان خلق, از ترورشان خشنود و خوشحال شدند....)  
‍ 🚩6 اسفند سالگرد شهید حمید باکری 💥آدم عاقل: به حمید التماس می کردم که مرا هم با ماشین اداری ببرد به جایی که محل کار هردویمان بود. من توی بسیج بودم. خانه ما جایی بود که باید ۲۰ دقیقه پیاده می رفتیم تا به جاده برسیم. حمید فقط مرا تا ایستگاه می رساند و خیلی جدی می گفت: «پیاده شو فاطمه! با ماشین راه بیا!»... می گفتم: «من که از بسیج حقوق نمی گیرم، فکر کن روزی یک تومن به من حقوق میدی. این یک تومن رو بذار به حساب کرایه ماشین.» می گفت: «ما نباید باعث بشیم مردم به غیبت و تهمت بیفتند. آدم عاقل هیچ وقت اجازه نمی ده کسی به او تهمت بزنه. ما هم ناسلامتی آدم عاقلیم دیگه، نیستیم؟» 💥هیچ کاره: دنیا اصلا برایش ارزشی نداست و به هر چیز دنیایی که فکرش را می‌شود کرد، می‌خندید و بیشتر از همه به پست و مقام. همیشه می‌گفت: «من فقط یک بسیجی‌ام» یک بار که حمید از عملیات برگشته بود من نتیجه را جویا شدم. او خیلی کلی صحبت کرد و گفت: «بچه‌ها رفتند، گرفتند، آمدند» گفتم: «پس تو آنجا چه کاره‌ای؟» گفت: من؟ هیچ کاره، من فقط با یک دوربین مواظب بچه‌ها هستم که راهشان را عوضی نروند.من داخل هیچ کدام از اینها نیستم... 💥من عروسک نمی خواهم!؟ 🌹همسر حمید در حال جمع کردن لباس ها بود. حمید متوجه او شد. پرسید: این لباسها مال توست؟ کدام لباس ها را می گفت؟! این چند دست لباس که سالها همراه او بوده و فقط چند تای آنها را تازه خریده بود.آره همه اش مال منه چطوره؟ 🌹....تو که از همه ی اینها استفاده نمی کنی؟ _نه! خب هر لباس جای خودش به درد می خورد! همیشه که یک جور نمی شود لباس پوشید. تنوع هم لازمه! به نظر من یکی دو دست کافیه. خودتو با اینها مشغول نکن. آنها را بده به زلزله زده ها. من می خواهم یک همفکر، یک دوست، یک مبارز همراه من باشد، نه خدای نکرده یک عروسک! ... 💥عاشقانه 🌹ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ لحظه هایی ﻛﻪ با ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ... نمازای دو نفره مون بود... ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ...❤ﺍﮔﻪ ﺩﻭﺗﺎیی...💕 کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ... ﺍﻣﻜﺎﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮﻧﻴﻢ.چقدر ﺣﺲ ﺧﻮﺑﻴﻪ. ﻛﻪ ﺩونفر ﺍﻳﻨﻘﺪه همو ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ... منطقه که میرفت... تحمل خونه بدون حمید...💕 واسم سخت بود.وقتی تو نباشی چه امیدی به بقایم…؟ این خانه ی بی نام و نشان سهم کلنگ است… میرﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﭘﻴﺶ ﺩﺧﺘﺮﺍ. ﻳﺎ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺣﻤﻴﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ. ﺑﻌﺪ ﻣﺪتی که برمی گشت. واسه پیدا کردنم، همه جا زنگ میزد. میگفتن: "بازم حمید، ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺭﻭ ﮔﻢ ﻛﺮﺩﻩ...💕"ﺯﻭﺩ ﭘﻴﺪﺍم میکرﺩ. ظرف ﺩﻭ،ﺳﻪ ﺳﺎعت, ولی من ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎله که گلی گم کرده ام می جویم او را... ﺍﮔﻪ ﺑﻬﻢ ﺑﮕﻦ ﭼﻪ قشنگی ای ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎست... ﻛﻪ خیییلیی ﺑﻬﻤﻮﻥ ﺳﺨﺖ ﮔﺬﺷﺖ... ﻣﻴﮕﻢ "💕 ...عشق...💕" عجیب درد عشق و عاشقی مانند افیون است. که هر جا لذتی باشد درون درد مدفون است... 🌹ﻭقتی ﺟﻮﻭﻧﺎی الان میگن ﻛﻪ ﻧﻪ. ﺍصلا ﺍﺯ ﺍﻳﻦ خبرا نیست. از حرفشون  خیلی ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشم. ﭼﺮﺍ ﻣﻔﻬﻮﻡ عشقو درک نمیکنن؟!... ﺍﻻﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﻴﻦ ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ و... خیییلیﺑﮕﻦ ﺍﻳﺪﻩ ﺁﻟﻪ!... تو تقسیم کار خونه ست... ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺍﻳﻨﺠﻮﺭی ﻧﺒﻮﺩ... ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻫﺮ کسی ﺯﺭنگی می کرد... ﺗﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ یکی ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻛﻨﻪ. این در حالی بود که قبل ازدواج...💕 ﺗﻮ خونه بهم میگفتن... ﺁﺷﭙﺰﻱ ﻛﻦ... می گفتم ﺁﺷﭙﺰ می گیرم...می گفتن ﻛﺎﺭ ﻛﻦ... می گفتم ﻛﻠﻔﺖ می گیرم... ﻫﺮ ﻛﺎﺭی می گفتن، ﻳﻪﺟﻮﺍﺏ تو آستینم ﺩﺍﺷﺘﻢ... ﺑﺎ ﺣﻤﻴﺪ که ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻛﺮﺩم...💕ﻧﻤﻴ ﺪﻭﻧﻢ ﺑﺎﻭﺭﺗﻮﻥ ﻣﻴﺸﻪ ﻳﺎ ﻧﻪ... حتی ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻟﺒﺎسای ﺣﻤﻴﺪ ﻟﺬﺕ میبردم...❤ 💥مرد حماسه‌ساز: در عملیات خیبر، عراق که زخم خورده بود، باآتش تهیه بسیار شدیدی که میتوان گفت در یک دقیقه، به چهل هزار گلوله توپ و خمپاره می‌رسید، به پل و اطراف پل که حمید و نیروهایش آنجا مستقر بودند، شلیک می‌کرد. حمید در غروب خونین 6 اسفند ۱۳۶۲ خوشحالی زائدالوصفی داشت. همرزمانش را در آغوش می‌کشید و نغمه سوزناک کربلا یا کربلا را زمزمه می‌کرد. او در آن روز، بادگیری صورتی به تن داشت. پس از این بچه‌ها را جمع کرد و این طور سخن گفت: 🌹 «برادرانم! این مأموریت که قرار است ان شاءالله انجام دهیم، نامش شهادت است. کسی که عاشق شهادت نیست، نیاید. بقای جامعه اسلامی ما در سایه شهادت، ایثار، تلاش و مقاومت شماست. اگر در چنین شرایطی از خودمان نگذریم و به جهاد نپردازیم، ذلت و انحطاط قطعی خواهد بود.» 🌟 ناگهان گلوله خمپاره‌ای به حمید اصابت کرد و افتاد و پس از چندی به دیدار معبود شتافت. هیچ کس رمق نداشت. همه غمگین و افسرده بودند و به پیکر پاک و مطهر و سرد شده فرمانده شهیدشان، که به آرامی روی پل خفته بود، چشم دوخته بودند. هیچ عکس‌العملی از خود نشان نمی‌دادند. حمید باکری که در جزیره، حماسه‌ها آفریده بود و باید گفت که او و دیگر یارانش برای فداکاری و ایثار آفریده شده بودند و برای فداکاری می‌زیستند، به لقاءالله پیوست. 🌷راوی: همسر شهید حمید باکری