eitaa logo
#محتوای_مربی_طرح_امین_پرورشی teacher plan Amin
1.5هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
11.3هزار فایل
محتوای مربی طرح امین و پرورشی ‌مقطع متوسطه اول و دوم . جهاد تبیین . نذر فرهنگی ، هدیه به شهدای اسلام و میهنم
مشاهده در ایتا
دانلود
📙 داستان کوتاه عاقبت عروس 🌟 در مدینه ، 🌟 شهرت و احترام پیامبر اکرم 🌟 صلی الله علیه و آله بالا گرفت ، 🌟 شخصی به نام عبدالله بن اُبَی ، 🌟 که از بزرگان یهود بود 🌟 نسبت به پیامبر حسادت می ورزید 🌟 و هر روز ، حسدش بیشتر می شد 🌟 یک روز تصمیم گرفت 🌟 پیامبر صلی الله علیه و آله را 🌟 به قتل برساند . 🌟 عروسی دخترش نزدیک بود . 🌟 برای ولیمه عروسی دخترش ، 🌟 پیامبر و اصحابش را دعوت نمود 🌟 ابتدا در میان خانه خود ، 🌟 چاله ای حفر کرد 🌟 و روی آن را با فرش پوشانید . 🌟 و میان آن گودال را ، 🌟 پر از تیر و شمشیر و نیزه نمود . 🌟 سپس دستور داد تا غذا را ، 🌟 به زهر آلوده نمایند ، 🌟 و جماعتی از یهودان را نیز ، 🌟 در اتاقی جدا پنهان کرد . 🌟 و به آنها شمشیرهای زهرآلود داد 🌟 تا پیامبر و اصحابش را ، 🌟 بعد از آنکه در گودال افتادند 🌟 با شمشیرهای برهنه بیرون بیایند 🌟 و آنان را به قتل برسانند . 🌟 بعد با خود تصور کرد 🌟 که اگر این نقشه بر آب شد 🌟 با غذای زهرآلود ، 🌟 مسموم شوند و بمیرند . 🌟 جبرئیل از طرف خدای متعال ، 🌟 ماجرای حیله های عبدالله را ، 🌟 که از حسادت او سرچشمه گرفته 🌟 با پیامبر در میان گذاشت . 🌟 و سپس گفت : 🕋 خدایت می‌ فرماید : 🕋 خانه عبدالله بن ابی برو 🕋 و هر جا گفت بنشین ، قبول کن 🕋 و هر غذائی آورد ، تناول کنید 🕋 که من شما را از شر و کید او ، 🕋 حفظ و کفایت می‌کنم . 🌟 پیامبر و اصحابش ، 🌟 وارد منزل عبدالله شدند ، 🌟 عبدالله به آنها گفت 🌟 که در صحن خانه بنشینند 🌟 و همگی روی همان گودال نشستند 🌟 اما هیچ اتفاقی نیفتاد 🌟 عبدالله خیلی تعجب کرد . 🌟 دستور آوردن غذای مسموم را داد 🌟 پس طعام را آوردند ، 🌟 پیامبر صلی الله علیه و آله ، 🌟 به علی علیه السلام فرمود : 🌟 بر این طعام دعا بخوان . 🌟 امام علی هم خواند : 🌹 بسم الله الشافی ، بسم الله الکافی 🌹 بسم الله المعافی ، بسم الله الذی 🌹 لایضر مع اسمه شی ء و لاداء 🌹 فی الارض و لا فی السماء 🌹 و هو السمیع العلیم 🌟 پس همگی غذا را میل کردند 🌟 و از مجلس به سلامت بیرون آمدند 🌟 عبدالله ، خیلی تعجب کرد 🌟 و گمان کرد زهر در غذا نکردند . 🌟 با ناراحتی دستور داد 🌟 آن یهودیان شمشیر به دست ، 🌟 از زیادتی غذا میل کنند . 🌟 و همگی پس از خوردن غذا ، 🌟 از بین رفتند . 🌟 ناگهان ، دخترش که عروس بود 🌟 روی فرشی که روی گودال بود 🌟 نشست 🌟 که ناگهان در گودال فرو رفت 🌟 و صدای ناله‌اش بلند شد 🌟 تا اینکه از دنیا رفت . 🌟 عبدالله حسود و مغرور گفت : 🔥 هیچ کس نباید ، 🔥 علت فوت را اظهار کند . 🌟 چون این خبر به پیامبر رسید 🌟 از عبدالله حسود ، علت را پرسید ؟ 🌟 عبدالله گفت : 🔥 دخترم از پشت بام افتاد ، 🔥 و آن جماعت دیگر ، 🔥 به اسهال مبتلا شدند .
🤲🏻 دعای خلاص شدن از شر حسود 🌹 خدایا ! 🌹 اگر در این جهان کسی هست 🌹 که طاقت دیدن خوشبختی ما را ندارد 🌹 یک جوری خوشبختش کن 🌹 که خوشبختی ما را از یاد ببرد .