گهواره علی اصغر
#ابزار_کار
#محرم
#ایده
#علی_اصغر
#غرفه
در غرفه کودک میتونید کاردستی گهواره درست کنید درحین درست کردن قصه ی شیرخواره کربلا رو بیان کنید
مبارک است بانو! (دلنوشته ای از نزهت بادی)
لالا، لالا … گل پرپر… لالا… لالا… علی اصغر…
چی داریم این جا شیرینم… بجز به مشت خون و پر
مادر بخواب!
امشب بوی کربلا میدهد لالاییهایم.
مادر بخواب؛ نمیخواهم امشب خون دلم را ببینی.
مادر بخواب… علی کوچکم بخواب!
چرا این همه زاری میکنی مادر؟
نکند تو هم فهمیدهای امشب ستارهها برای که جشن تولد گرفتهاند؟
چرا ضجّه میزنی مادر؟
آسمان امشب دارد خودش را سبک میکند روی شانههای زمین.
این باران نیست؛ اشکهای ملائک است برای تطهیر خاک. می دانی کودکم، امشب عشق به دنیا میآید؛ با همه کودکیاش، با همه کوچکیاش. امشب، شیرینترین خواب دنیا آشفته است.
می دانم که فهمیدهای مادر، بگذار قصه تشنهترین لبهای کوچک دنیا را برایت نگویم!
بگذار اندوهم را خواب کنم!
بگذار از ماهیهای بیرون از آب چیزی نگویم!
لالا… لالا… بغضم چرا شکست مادر؟
تشنگیات را پنهان کن! امشب تشنگی تازه به دنیا میآید.
امشب آب برای همیشه تلخ میشود
فرشتهها این پایین، گهواره یکی را نشان هم میدهند و برایش از همین امشب، بهشت را آذین میبندند.
فرشتهها میدانند طولی نخواهد کشید که عشق از گلوی کوچک این پروانه طلوع کند.
ماهیهای بیرون از آب، قدر اشکهای او را بهتر از ما میدانند، مادر!
لالایی امشب از من نخواه کودکم! این که میبینی نمیتوانم آرامت کنم، از ضعف نیست؛ نمیتوانم آهنگ منظّم نفسهایت را بشنوم امشب.
امشب شش ماهه ترین خورشید، بیدار میشود، امشب که ماه، خودش را بر آسمان میکشد، چطور میتوانم تو را آرام کنم؟ کودکم، شیرین، علی کوچک! می دانی چرا تو را علی اصغر نام نهادم؟ آخر این ستارهای که امشب طلوع میکند، چهارده قرنی است
معصومیت را میتوان در قنداقه خونی نوزادها هم دید، میتوان از گلوی شکفته، تصویر خُدا در چشمها جاودانی کرد.
میتوان به خُلود اندیشید، به جذبه رسید و دور گاهوارهای چرخ زد که تمام ستارهها دور آن میچرخند… لالایی کودک شیرینم، لالایی!
این لالایی امشب برای سکوت خوانده میشود.
این لالایی برای اشک است.
این لالایی خون است، لالایی پروانهها،
لالا لالا، گل بی سر.
لالا لالا علی اصغر…
#متن_مجری
#علی_اصغر
لالایی شمع … مرثیه پروانه (دل نوشتهای از امیر مرزبان)
و پلک گشودی دنیایی را که برایت کوچک بود
خدا تو را برای تاریخ مقدّر کرد تا چیزی را به ادراک برسیم
خورشید چشمانت را به زمین تاباند
تا دنیا را از دریچه نگاه نافذ تو ببینیم
چه تقدیری داشتی، طفل آفتاب!
درست لحظهای آمدی که:
زمین در تیر رس نگاه سرد زمستان بود،
و در اسارت شیطان.
درست یک گام مانده به آغاز فراخوان بزرگ عشق و حماسه، آمدی؛
لحظهای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود.
… و تو هم به ضیافت عشق رفتی.
«قنداقه ات» را «اِحرام» خویش کردی و راهی «خانه دوست» شدی
به نیمههای حجّت که رسیدی
تقدیر این شد که پدر
حج نیمه تمامش را در کربلا کامل کند
بسیاری، حسین علیه السلام را که «باطن کعبه» بود، رها کردند و مسافر کربلا نشدند
اما تو ـ که از قبیله عشقی ـ
پشت به قبله قبیله نکردی
تا در «کربلا»، «حاجی» شوی
«شش ماه» برایت کافی بود
تا «کربلا» یی شوی
«شش ماه» کافی بود
تا از بند «ناسوت» برهی
ـ اگرچه آن «شش ماه» هم زمینی نبودی ـ
با یک حنجره «شش ماهه»
همه تاریخ را تکان دادی
با یک قلب «شش ماهه»
به تقدیر آسمانی خویش دل سپردی
یک گام «شش ماهه» برداشتی
تا به «ملکوت» رسیدی
«علی اصغر» بودی،
اما دلت بزرگ بود
گامهایت بلند بود ـ برای عروج به ملکوت ـ
خدا خواست تو بیایی
ـ درست، لحظهای که تاریخ، در آستانه یک اتفاق سرخ بود ـ
و تو اتفاق افتادی
نگاه سبزت را روانه چشم اندازی سرخ کردی
و چشم به راه یک روز ماندی؛
روزی که قنداقه امروز و «لباس احرام» فردایت
بوی «شهادت» بگیرد
#متن_مجری
#علی_اصغر
کربلا آتش به جان آسمانها می زند
کودک بی شیر را بر دست بابا می زند
شیرخواره آمده میدان تیر حرمله
طعنه بر حرف حسین و مشک سقا می زند🖤🖤🖤🖤🖤🖤
شاید که تیر سینه من را هدف گرفت
از چه گلوی تو به سه شعبه سپر شده؟
این ساقهی لطیف که با بوسه میشکست
حالا دو نیم از لب تیز تبر شده🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
در کرب و بلا ظلم و ستم حکمِ روا شد
خون بر دلِ زهرا و علی شیرِ خدا شد
تیر سه سر و پُر شده از زهر شرر بار
آن قسمت حلقوم علی اصغر ما شد🖤🖤🖤🖤🖤
شهادت جانسوز کوچکترین سرباز کربلا, غنچه نشکفته پرپر
آقـا ابـا عبدالله الحسیـن علیـه السـلام, باب الجـوائـج,
حضرت علی اصغرعلیه السلام بر سوگواران حضرتش
و عاشقان اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام تسلیت باد🖤🖤🖤🖤🖤🖤
اصغرم خوابه یا که سیرابه
قلبِ آقایم از چه بی تابه
پشت خیمهها اصغرم تنها
ای شه گلها هرگز نخوابه🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
دریای نخورده آب، اصغر!
خجلت زدهات رباب، اصغر!
از تیر سه شعبه آب خوردی
سیراب شدی، بخواب اصغر!
کشتنـد ز داغ تو، مرا هم
گشتیم شهید هر دو با هم🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
شکسته پشت غم از بار غصههای رباب
از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب
به سوز سینه گهواره داغ غم زده است
شرار زخم دل خون لای لای رباب
#متن_مجری
#علی_اصغر
#پیام_مخاطب
دوتا از الگوی بدن میخاد و چهار تا از الگوی دست
نمد کرم یا سفید رنگ
نخ و سوزن
الیاف برا پر کردن عروسک
و دو عدد چشم
الگوی رو ،روی نمد میکشیم و قیچی ✂️ میکنیم
الگوی بدن رو از قسمت گردن
شروع به دوخت میکنیم
کل سر رو که دوخت زدیم .با الیاف پُرش میکنیم و بعد دوخت رو ادامه میدیم تا دوخت یکی از پا ها که تموم شد اون رو هم با الیاف پر میکنیم و پای بعدی رو هم دوخت میزنیم و باز با الیاف کار رو پر میکنیم
دست ها رو هم دو الگو رو با هم شروع به دوخت میکنیم و با الیاف پُرش میکنیم
چشم ها رو برا عروسک قرار میدیم
و لباس عروسک رو میدوزیم
اگه خواستیم با کاموا براش موی سر میذاریم
اگه نه با تیکه پارچه براش روسری میدوزیم
#هدیه
#عروسک
#حضرت_رقیه
#علی_اصغر
#اربعین
#محرم