هدایت شده از Harry Potter
چنل های یونیورس(univers) و استوری هوس(storyhouse) ,مای ورلد (My world)
دیگه نمی خوان همسایه باشن؟؟؟😔
👤: در گذشته دختری بود به نام عالیس او هفت سال سن داشت و در کودکی مادرش رو از دست داده بود و پدرش با زن دیگری ازدواج کرده بود و عالیس 2 خواهر ناتنی داشت زن پادشاه با عالیس بد رفتاری میکرد لباس های کهنه به تن اون میکرد و مجبورش میکرد قصر رو تمیز کنه وقتی پادشاه روزی برای سفری رفت زن که جادوگری پلید بود دخترک را طلسم کرد و او را در قصری بلند زندانی کرد او طلسم شده بود و نمیتونست از قصر بزرگ خارج بشه و تنها راه شکستن طلسم این بود که از شاهزاده ای رومی بچه دار بشه و گوشت نوزادش رو بخوره تا طلسم شکسته بشه.
😐😐خب.....
هدایت شده از "ماه سبز..."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام😁👋
خوبی؟
اهل کتاب خوندن و رمان هستی؟
تابحال از ذهن خودت داستان یا شخصیت ساختی؟ 👀📕
دوست داری وارد به دنیا با کلی داستان جذاب و باحال بشی؟😍🤩
معطل نکن و سریع بکوب روی لینک
https://eitaa.com/plmqazqwertyuiop
تو این کانال پره از داستانهای جذاب و شخصیتهای جذابتر، اگر داستانی هم داری که دوست داری تو کانال بزاریم، کافیه برای مدیر کانال بفرستیش🤩
عضو این کانال شو و با داستانها و شخصیتهاشون آشنا شو 😍🤩
https://eitaa.com/plmqazqwertyuiop
May 11
👤: پارت دوم
وقتی پادشاه برگشت از زن بشنید که دخترش توسط گرگ ها در دشت کشته شده
شاهزادگان زیادی به قلعه میرفتن اما هیچ کدام شاهزاده ای رومی نبودند و عالیس تک تک ان شاهزادگان را به قتل میرساند و گوشتشان را میخورد زیرا غذایی در قصر نبود زن هفته ای یکبار برایش طعامی میفرستاد و اون برای غذا نمیتوانست از قصر خارج شود پس از گرسنگی شاهزادگان دیگر را میخورد تا زنده بماند هفت سال بگذشت عالیس 14 ساله گشت، زن با حیله و نیرنگ پادشاه را از سلطنت برکنار کرد. و در ان زمان بود که بالاخره شاهزاده ای رومی به قصر پای گذاشت عالیس از او بچه دار شد. و در یکی از روز ها که شاهزاده رومی به او سر میزد شاهزاده رومی را به قتل رساند
........ دوست عزیز پارت ۳ شما اخرش نیومده برام
لطفا پارت سه رو نصف کن متنشو
هدایت شده از Boku no Hīrō Akademia❤️
لوسیفر رو نیستم ولی گرین ارو رو خیلللللللللللللی هستم
@DEKO_MHA
فقط سخت؟؟؟؟
من الیور بگه گرین ارو بازی نمیکنم زمین و زمان رو در هم فروووووو میکنم
👤: پارت سوم(پایانی)
بالاخره روزی رسید که کودک عالیس به دنیا امد عالیس زمانی که فرزندش به دنیا امد همانطور که زن گفته بود فرزندش را خورد و طلسمش باطل گشت. از قصر خارج گشت نخست به سراغ زن رفت گویی قدرتی به دست اورده بود او جادوی زن را بع دست اورده بود سربازان کاخ را کنار زد وارد قصر شد زن را بگرفت و با دستانش قلب اورا از سینه بیرون کشید و خورد و جنازه اش را در کوزه انداخت حال او فرمانروا بود دستور داد پدرش را به زندان بیاندازند. خواهران ناتنی اش را دستور داد دست ها و پاهایشان را ببرند و به انها تجاوز کنند. رفته رفته جادویش کم میشد با کسی که از کودکی عاشقش بود ازدواج کرد و فرزندی به دنیا اورد فرزندش چو شیطان بود او هر روز که میگذشت یک سال بزرگتر میشد او میترسید پیر شود میدانست نوعی طلسم است که از قلب زنی که مادرش خورده بود بهش رسیده برای باطل کرد طلسم باید پدر و مادرش را میکشت و این کار را کرد طلسم باطل شد ولی خود به جنون کشیده شد به جنگل فرار عذاب وجدان داشت دیوانه شده بود تمام کارهایی که مادرش و زن و خودش کرده بودند در ذهنش میگذشت او دیگر نمیتوانست این همه درد را تحمل کند پس خودش را دار زد
هدایت شده از دلقکان فیلتری²🤡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حق بقران حققققق😂
@dalghakfilter