eitaa logo
تجلّـــی بصیرتـ☀️
406 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
562 فایل
#هوالبصیر 💠کپی برداری از مطالب باذکرصلوات آزاداست اَللهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیڪَ‌الفَرج 👤 @Ya_zahra1111 خادم کانال 🤲 @Besuye_khoda ڪانال بسوے خدا 🎤 @navay_neynava ڪانال نواے نینوا
مشاهده در ایتا
دانلود
تجلّـــی بصیرتـ☀️
❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀ @pm_Basirat 🏴 ❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق * 🌴 🏴*همراه با کارو
@pm_Basirat 🏴 ❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣7⃣ ديگر هيچ كس از جوانان بنى هاشم غير از عبّاس نمانده است. تشنگى در خيمه ها غوغا مى كند، آفتاب گرم كربلا مى سوزاند. گوش كن! آب، آب! اين صداى عطش كودكان است كه صحراى گرم كربلا را در برگرفته است. عبّاس تاب شنيدن ندارد. چگونه ببيند كه همه از تشنگى بى تابى مى كنند. اكنون عبّاس نزد امام مى آيد. اجازه مى گيرد تا براى آوردن آب به سوى فرات برود. هيچ كس نيست تا او را يارى كند؟ كاش ياران باوفا بودند و عبّاس را همراهى مى كردند. عبّاس مشك آب را برمى دارد تا به سوى فرات برود. صبر كن، برادر! من هم با تو مى آيم. اين بار امام حسين(ع) به همراهى عبّاس مى رود. دو برادر با هم به سوى فرات هجوم مى برند. صدايى در صحرا مى پيچد: "مبادا بگذاريد كه آنها به آب برسند، اگر آنها آب بنوشند هيچ كس را توان مبارزه با آنها نخواهد بود".415 حسين و عبّاس به پيش مى تازند. هيچ كس توان مقابله با آنها را ندارد. صداى "الله اكبر" دو برادر در دل صحرا، مى پيچد. دستور مى رسد: "بين دو برادر فاصله ايجاد كنيد سپس تير بارانشان كنيد". تيراندازان شروع به تيراندازى مى كنند. خداى من! تيرى به چانه امام اصابت مى كند. امام مى ايستد تا تير را بيرون بكشد. خون فواره مى كند. امام، خون خود را در دست خود جمع مى كند و به سوى آسمان مى پاشد و به خداى خود عرضه مى دارد: "خدايا! من از ظلم اين مردم به سوى تو شكايت مى كنم".416 لشكر از فرصت استفاده مى كند و بين امام و عبّاس جدايى مى اندازد. خدايا، عبّاس من كجا رفت؟ چرا ديگر صداى او را نمى شنوم؟ امام به سوى خيمه ها باز مى گردد. نكند خطرى خيمه ها را تهديد كند. عبّاس همچنان پيش مى تازد و به فرات مى رسد. اى آب! چه زلال و گوارايى! تشنگى جان او را بر لب آورده است. وقتى دست خود را به زير آب مى زند، او را بيشتر به ياد تشنگى كودكان و خيمه نشينان مى اندازد...، لب هاى خشك عبّاس نيز، در حسرت آب مى ماند. اى حسين! بر لبِ آبم و از داغ لبت مى ميرم! عبّاس، مشك را پر از آب مى كند. صدای دلنشين آب كه در كام مشك مى رود جان عبّاس را پر از شور مى كند.417 اكنون مشك پر شده است. آن را به دوش راست مى اندازد و حركت مى كند. نگاه كن! هزاران گرگ سر راه او قرار گرفته اند. عبّاس نگاهى به آنها مى كند و در مى يابد كه هدف دشمن، مشك آب است. چهار هزار نفر در مقابلش ايستاده اند آب به خيمه ها نرسد، عبّاس مى خواهد آب را به خيمه ها برساند. فرياد مى زند: "من از مرگ نمى ترسم. من سپر جان حسينم! من ساقى تشنگان كربلايم".418 عبّاس به سوى خيمه ها به سرعت باد پيش مى تازد، تا زودتر آب را به خيمه ها برساند. سپاه كوفه او را محاصره مى كنند. يك نفر با هزاران نفر روبرو شده است. عبّاس بايد هم مشك را از خطرِ تيرها حفظ كند و هم شمشير بزند و سپاه را بشكافد. او شمشير مى زند، سپاه كوفه را مى شكافد، مى رزمد، مى جنگد و جلو مى رود. ده ها نفر را به خاك و خون مى نشاند. نگاه او بيشتر به سوى خيمه ها است و به مشك آبى كه در دست دارد، مى انديشد. او بيشتر به فكر مشك آب است تا به فكر مبارزه. او آمده است تا آب براى كودكان ببرد، على اصغر تشنه است! در اين كارزار شمشير و خون، شمشير نَوْفل به دست راست عبّاس مى نشيند. بى درنگ شمشير را به دست چپ مى گيرد و به مبارزه ادامه داده و فرياد مى زند: "به خدا قسم، اگر دست مرا قطع كنيد من هرگز از حسين، دست بر نمى دارم".419 خون از دست عبّاس جارى است. او فقط به فكر اين است كه هرطور شده آب را به خيمه ها برساند. اكنون عبّاس با دست چپ شمشير مى زند! لشكر را مى شكافد و جلو مى رود امّا اين بار شمشير حَكَم بر دست چپ او مى نشيند. دست چپ سقّاى كربلا نيز قطع مى شود، امّا پاهاى عبّاس كه سالم است.420 اكنون او با پا اسب را مى تازاند، شايد بتواند به خيمه ها برسد امّا افسوس...! در اين ميان تيرى به مشك آب اصابت مى كند و اين جاست كه اميد عبّاس نا اميد مى شود. آب ها روى زمين مى ريزد. او ديگر آبى با خود ندارد، پس چگونه به خيمه ها برگردد؟ گرگ هايى كه از صبح تا كنون در دل كينه او را داشتند، دورش جمع مى شوند. آرى، همين عبّاس بود كه چند بار از فرات آب برد. تيرى به سينه او اصابت مى كند و نامردى، عمود آهن به سر او مى زند.421 عبّاس روى زمين مى افتد و صدايش بلند مى شود: "اى برادر! مرا درياب".422 نگاه كن! اكنون سـرِ عبّاس بر زانوى امام حسين(ع) است و اشك در چشم او. اين صداى امام است كه با برادر خود سخن مى گويد: "اكنون كمر من شكست، عبّاسم".423 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ 🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ✅ سروش : (soroush) 👉 http://sapp.ir/pm_basirat ✅ ایتا : (Eitaa) 👉 https://eitaa.com/pm_Basirat
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 📡 @pm_Basirat 💯 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣ اكنون، ما آرام آرام در محلّه عسكر قدم برمى داريم، من مى خواهم درِ خانه امام را به تو نشان بدهم. از تو مى خواهم وقتى به آنجا رسيديم بى تابى نكنى! نگويى كه مى خواهم امام را ببينم. گفته باشم اين كار خطرناك است! قدرى راه مى رويم. نسيم میوزد، بوى بهشت به مشام مى رسد، آنجا خانه آفتاب است. با بى قرارى و وجدى كه دارى سلام مى كنى: سلام بر آقا و مولاى من! سلام بر نور خدا در زمين! تو مى خواهى به سوى بهشت بروى، من دست تو را مى گيرم! كجا مى روى؟ تو به خود مى آيى و سپس مى گويى: دستِ خودم نبود! بعد از يك عمر آرزو ، به اينجا رسيده ام، امامِ من در چند قدمى من است و من نمى توانم او را ببينم! * * * آنجا چند مأمور ايستاده اند. آنها به ما نگاه مى كنند. زود اشك چشمانت را پاك كن! بايد فكرى بكنيم. ــ شما كجا مى رويد! ــ ما به درِ خانه قاضى شهر مى رويم. ــ چرا رفيقت گريه كرده است؟ ــ بعضى از نامردها، همه سرمايه ما را گرفته اند. وقتى اين را مى گويم، آنها اجازه مى دهند كه برويم. بيا تا به درِ خانه قاضى برويم كه حرف من دروغ نباشد. خانه قاضى آنجاست. تو به من نگاه مى كنى و مى گويى: چقدر قشنگ جواب دادى! اين نامردها، همه سرمايه ما را گرفته اند. ناراحت نباش، ما بايد براى روزگارى كه امام زمان(ع) از ديده ها پنهان مى شود آمادگى پيدا كنيم. من شنيده ام امام دوازدهم ما، غيبتى طولانى خواهد داشت. اگر همه شيعيان مى توانستند به راحتى امام خود را ببينند و با او ارتباط داشته باشند در دوران غيبت فرزندش نمى دانستند چه كنند; امّا الآن شيعيان كم كم براى روزگار غيبت آماده مى شوند. تو اكنون تا درِ خانه امام آمدى، ولى نتوانستى او را ببينى، تو مى توانى در روزگار غيبت هم دوام بياورى! * * * بيا به مسجد شهر برويم تا در آنجا نماز بخوانيم. مسجد كجاست؟ اين كه ديگر سؤال نمى خواهد. مسجد در كنار برج متوكّل واقع شده است. آن برج آن قدر بلند است كه به راحتى مى توانى آن را ببينى. چه مسجد بزرگى! چقدر با صفا! چند نهر آب از ميان آن عبور مى كند.11 اين مسجد چقدر شلوغ است. مردم در صف هاى مرتّب نشسته اند و منتظر آمدن خليفه مى باشند. با آمدن خليفه همه از جا بلند مى شوند. آنها اعتقاد دارند كه اين خليفه، نماينده خدا بر روى زمين است. آنها خيال مى كنند همه اسلام در اين خليفه جلوه كرده است. هر كس با خليفه مخالف باشد با اسلام مخالف است! امروز اين حكومت، ادامه حكومت پيامبر است و همه بايد آن را تأييد كنند! آنها فراموش كرده اند كه اين حكومت، بسيارى از فرزندان پيامبر را شهيد كرده است. امروز خليفه، فرزند پيامبر را در خانه اش زندانى كرده و آزادى را از او گرفته است. كسى حق ندارد به اين چيزها فكر كند. فكر كردن در اين روزگار جرم است. تعجّب مى كنى كه چگونه هزاران نفر پشت سر يك ستمگر نماز مى خوانند؟ مگر نمى دانى سال هاست كه اين مردم، پشت هر كس و ناكسى نماز مى خوانند؟12 فقط ما شيعيان هستيم كه مى گوييم بايد امامِ جماعت، عادل باشد.13 بيا جلو برويم تا خليفه را ببينم. نگاه كن! اين خليفه كه خيلى جوان است.14 نماز جماعت برپا مى شود، من و تو، پشت سر خليفه نماز مى خوانيم. اين نماز براى اين است كه جانمان در امان باشد و كسى به ما شك نكند. به سجده مى روم، از خدا مى خواهم يك آشنا در اين شهر پيدا كنيم تا بتوانيم چند روزى در اين شهر بمانيم. به طرف درِ مسجد حركت مى كنيم. همين كه از مسجد بيرون مى رويم، پيرمردى به سوى ما مى آيد. به دلم افتاده كه او از شيعيان است. او فهميده است كه ما در اين شهر غريب هستيم. از ما دعوت مى كند و ما را به خانه مى برد. خيلى زود همه چيز روشن مى شود، حدس من درست بود. او از شيعيان امام عسكرى(ع) است. نام او بِشر انصارى است. به هر حال ما مى توانيم چند روزى در اين شهر بمانيم. تو رو به او مى كنى و مى گويى: ــ چگونه مى شود به خانه امام برويم؟ من مى خواهم آن حضرت را ببينم. ــ اين كار بسيار خطرناكى است، پسرم! ــ من همه خطرات آن را به جان مى خرم. ــ عزيزم! با رفتن ما به خانه امام عسكرى(ع) براى آن حضرت دردسر درست مى شود. چند مدّت پيش عدّه اى از شيعيان به خانه امام رفتند، وقتى خبر به خليفه رسيد امام را براى مدّتى زندانى كرد. آيا حاضر هستى براى امام مشكلى پيش بيايد؟ و تو به فكر فرو مى روى. تو هرگز حاضر نيستى كه به خاطر رسيدن به آرزويت، مشكلى براى امام پيش بيايد. ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ 🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ✅ تلگرام : 👉 https://t.me/pm_Basirat ✅ سروش : 👉 http://sapp.ir/pm_basirat ✅ ایتا : 👉 https://eitaa.com/pm_Basirat 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
تجلّـــی بصیرتـ☀️
❀🍃✿🍃❀🌴⚫️🌴❀🍃✿🍃❀ @pm_Basirat 🏴 ❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق * 🌴 🏴*همراه با کارو
❀🍃✿🍃❀🌴⚫️🌴❀🍃✿🍃❀ @pm_Basirat 🏴 ❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣8⃣ سپاه عمرسعد به سوى كوفه حركت كرده است. ديگر هيچ كس در كربلا باقى نمى ماند. پيكر مطهر امام حسين(ع) و ياران باوفايش، روى خاك افتاده است و آفتاب گرم كربلا بر بدن ها مى تابد. تا غروب آفتاب يازدهم چيزى نمانده است. با رفتن سپاه عمر سعد، طايفه اى از بنى اَسَد كه در نزديكى هاى كربلا زندگى مى كردند، به كربلا مى آيند و مى خواهند بدن هاى شهدا را دفن كنند.508 آنها اين بدن ها را نمى شناسند، امّا كبوترانى سفيد رنگ را مى بينند كه در اطراف اين شهدا در حال پرواز هستند.509 به راستى، كدام يك بدن امام است؟ بنى اسد متحيّراند كه چه كنند؟ اين يك قانون است: پيكر امام را بايد امامِ بعدى به خاك بسپارد. اين يك قانون الهى است، ولى امام سجّاد(ع) كه اكنون در اسارت است؟ به راستى، چه خواهد شد؟ اين جاست كه خداوند به امام سجّاد(ع) اجازه مى دهد تا از قدرت امامت استفاده كند و به اذن خدا خود را به كربلا برساند و بر بدن پدر و ياران باوفاى كربلا، نماز بخواند و آنها را كفن نمايد و به خاك بسپارد. حتماً مى گويى، شهيد كه نيازى به كفن ندارد، پس چرا مى گويى شهدا را كفن كردند؟ آرى! شهيد نيازى به كفن ندارد و لباسى كه شهيد در آن به شهادت رسيده است، كفن اوست، امّا نامردان كوفه لباس شهدا را غارت كرده اند و براى همين، بايد آنها را كفن نمود و به خاك سپرد. امام سجّاد(ع) به راهنمايى بنى اسد مى آيد و آنها را در به خاكسپارى شهدا كمك مى كند. نگاه كن! امام به سوى پيكر پدر مى رود. او پيكر صد چاك پدر را در آغوش مى گيرد و با صدايى بلند گريه مى كند و بر بدن پدر نماز مى خواند. دست هاى خود را زير پيكر پدر مى برد و مى فرمايد: "بـسم الله و بالله" و پيكر پدر را داخل قبر مى نهد. خداى من! او صورت خود را بر رگ هاى بريده گلوى پدر مى گذارد و اشك مى ريزد و چنين سخن مى گويد: "خوشا به حال زمينى كه بدن تو را در آغوش مى گيرد. زندگى من بعد از تو، سراسر غم است تا آن روزى كه من هم به سوى تو بيايم". آن گاه روى قبر پوشانده مى شود و با انگشت روى قبر چنين مى نويسد: "اين قبر حسينى است كه با لب تشنه و غريبانه شهيد شد".510 بنى اَسَد نيز همه شهداى كربلا را دفن كرده اند. خداى من! اين بوى عطر از كجا مى آيد؟ چه عطر دل انگيزى! ــ اين بوى خوش از بدن آن شهيد مى آيد؟ ــ اين بدن كيست كه چنين خوشبو شده است؟ ــ اى بنى اسد! اين بدن جَوْن است، غلام سياه امام حسين(ع)! همان كسى كه از امام حسين(ع) خواست تا بعد از مرگ، پوستش سفيد و بدنش خوشبو شود. * * * امروز، دوازدهم محرّم است و كاروان به سوى كوفه مى رود. عمرسعد اسيران را بر شترهاى بدون كجاوه سوار نموده است و آنها را همانند اسيرانِ كفّار حركت مى دهد. آفتاب گرم بر صورت هاى برهنه آنها مى خورد. كاروان اسيران همراه عمرسعد و عدّه اى از سپاهيان، به كوفه نزديك مى شوند. همان شهرى كه مردمش اين خاندان را به مهمانى دعوت كرده بودند.511 زينب بعد از بيست سال به اين شهر مى آيد. همان شهرى كه چند سال با پدر خود در آن زندگى كرده بود، امّا نسل جديد هيچ خاطره اى از زينب ندارند و او را نخواهند شناخت. كاروان اسيران به كوفه مى رسد. همه مردم كوفه از زن و مرد، براى ديدن اسيران بيرون مى ريزند. هميشه گفته اند كه كوفيان وفا ندارند، امّا به نظر من اينها خيلى با وفا هستند. حتماً مى گويى چرا؟ نگاه كن! زن و مرد كوفه از خانه ها بيرون آمده اند تا مهمانان خود را ببينند.512 آرى! مردم كوفه روزى اين كاروان را به شهر خود دعوت كرده بودند. آيا انسان، حقّ ندارد مهمان خود را نگاه كند؟ آيا حقّ ندارد به استقبال مهمان خود بيايد؟ اى نامردان! چشمان خود را ببنديد! ! اين كاروان يك مرد بيشتر ندارد، آن هم امام سجّاد(ع) است. بقيّه، زن و كودك اند و امام باقر(ع) هم كه پنج سال دارد در ميان آنهاست. اسيران را از كوچه هاى كوفه عبور مى دهند. همان كوچه هايى كه وقتى زينب(س)مى خواست از آنها عبور كند، زنان كوفه همراه او مى شدند و زينب(س) را با احترام همراهى مى كردند. كوچه ها پر از جمعيّت شده و نامردان به تماشاى ناموس خدا ايستاده اند. زنان و دختران چادر و روسرى و مقنعه مناسب ندارند. عدّه اى نيز، بر بام خانه ها رفته اند و از آنجا تماشا مى كنند. نيروهاى ابن زياد به جشن و پايكوبى مشغول اند. آنها خوشحال اند كه پيروز شده اند و دشمن يزيد نابود شده است. ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ 🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ✅ تلگرام : 👉 https://t.me/pm_Basirat ✅ سروش : 👉 http://sapp.ir/pm_basirat ✅ ایتا : 👉 https://eitaa.com/pm_Basirat
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 📡 @pm_Basirat 💯 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣1⃣ صدايى به گوش مى رسد: خوش آمديد! بِشر وارد خانه مى شود، زانوهاى نرجس مى لرزد، بوى گل محمّدى به مشامش مى رسد. اينجا بهشت نرجس است. اشك در چشمان او حلقه زده است. امام هادى(ع) به استقبال او مى آيد. نرجس سلام مى كند و جواب مى شنود. امام هادى(ع) به روى او لبخند مى زند و مى گويد: آيا مى خواهى به تو بشارتى بدهم كه چشمانت روشن شود؟ امام مى داند كه نرجس در اين سفر با سختى هاى زيادى روبرو شده و رنج اسارت كشيده است، اكنون بايد دل او را با مژده اى شاد كرد. اى نرجس! خشنود باش و خوشحال! به زودى خداوند به تو فرزندى مى دهد كه آقاىِ همه دنيا خواهد شد و عدالت را در اين كره خاكى برقرار خواهد كرد. نرجس مى فهمد كه او مادرِ مهدى(عج) خواهد شد، همان كسى كه همه پيامبران به آمدنش مژده داده اند. به راستى چه مژده اى از اين بهتر! گوش كن! نرجس سؤالى مى كند: ــ آقاى من! پدرِ اين فرزند كيست؟ ــ آيا آن شب را به ياد دارى؟ شبى كه عيسى(ع) و جدّم، پيامبر(ص) مهمان تو بودند. آن شب، پيامبر تو را براى چه كسى خواستگارى كرد؟ ــ فرزندت حسن(ع) را مى گويى! ــ آرى، تو به زودى همسر او خواهى شد. اينجاست كه چهره نرجس از خوشحالى همچون گل مى شكفد. خدا سرور مردان جهان را براى همسرى با او انتخاب نموده است.28 * * * امام هادى(ع) در انتظار آمدن خواهرش حكيمه است. حتماً او را به ياد دارى، همان بانويى كه مدّتى قبل به خانه اش رفتيم. حكيمه دارد به اين سو مى آيد. امام هادى(ع) به استقبال خواهر مى رود. اكنون امام هادى(ع) با دست اشاره به نرجس مى كند و به خواهر مى گويد: "اين همان بانويى است كه در مورد آن با تو سخن گفته بودم". حكيمه لبخندى مى زند و به نزد نرجس مى رود و او را در آغوش مى گيرد. حكيمه از شوق، اشكش جارى مى شود. او خدا را شكر مى كند كه اين خاندان را مى بيند. حكيمه بارها و بارها از برادرش خواسته بود تا مقدّمات ازدواج امام عسكرى(ع) را فراهم كند، حكيمه آرزو داشت تا عروسِ آن حضرت را ببيند. امام هادى(ع) به او گفته بود بايد صبر كنى تا نرجس بيايد، فقط اوست كه شايستگى دارد مادر مهدى(عح) بشود. حكيمه خيلى خوشحال است. به چهره نرجس نگاه مى كند، يك آسمان نجابت و پاكى را در اين چهره مى بيند. به راستى تو چه كردى كه شايسته اين مقام شدى، نرجس! امام هادى(ع) از حكيمه مى خواهد تا نرجس را به خانه خود ببرد و به او احكام اسلام را ياد بدهد.29 مدّتى مى گذرد، وقت آن است تا مراسم ازدواج برگزار شود; ! من با خود فكر مى كنم كه حتماً براى اين ازدواج، جشن باشكوهى برگزار خواهد شد; امّا متوجّه مى شوم كه هيچ جشنى در كار نيست. اين ازدواج به صورت مخفى صورت مى گيرد و فقط چهار نفر در اين مراسم شركت دارند: امام هادى و امام عسكرى(ع) و نرجس و حكيمه. شايد تعجّب كنى؟ تو تا به حال مراسم عروسى اين طورى نديده اى؟ عبّاسيان شنيده اند سرانجام كسى مى آيد كه همه حكومت هاى ظلم و ستم را نابود مى كند. آنها به خيال خود مى خواهند كارى كنند كه آن حضرت هيچ نسلى نداشته باشد.30 امروز امام هادى(ع) مى خواهد ازدواج پسرش مخفى باشد تا دشمنان حسّاس نشوند. همسفرم! ماندن ما در اين شهر ديگر به صلاح نيست. بايد به وطن خود برويم، مى ترسم مأموران حكومتى به ما شك كنند. من به تو قول مى دهم كه باز هم به اينجا بياييم. ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ 🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ✅ تلگرام : 👉 https://t.me/pm_Basirat ✅ سروش : 👉 http://sapp.ir/pm_basirat ✅ ایتا : 👉 https://eitaa.com/pm_Basirat 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
تجلّـــی بصیرتـ☀️
@pm_Basirat 🏴 ❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شا
@pm_Basirat 🏴 ❣﷽❣ 🌴* * 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 ⃣9⃣ امام جواب مى دهد: "اى يزيد، قبل از اينكه تو به دنيا بيايى، پدران من يا پيامبر بودند يا امير! مگر نشنيده اى كه جد من، على بن ابى طالب در جنگ بَدْر و اُحُد پرچمدار اسلام بود، امّا پدر و جد تو پرچمدار كفر بودند!".572 يزيد از سخن امام سجاد(ع) آشفته مى شود و فرياد مى زند: "گردنش را بزنيد".573 ناگهان صداى زينب در فضا مى پيچد: "از كسى كه مادربزرگش، جگرِ حمزه سيدالشهدا را جويده است، بيش از اين نمى توان انتظار داشت".574 مجلس، سراسر سكوت است و اين صداىِ على(ع) است كه از حلقوم زينب(س) مى خروشد: آيا اكنون كه ما اسير تو هستيم خيال مى كنى كه خدا تو را عزيز و ما را خوار نموده است؟ تو آرزو مى كنى كه پدرانت مى بودند تا ببينند چگونه حسين را كشته اى. تو چگونه خون خاندان پيامبر را ريختى و حرمت ناموس او را نگه نداشتى و دختران او را به اسيرى آوردى؟ بدان كه روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار كرد وگرنه من تو را ناچيزتر از آن مى دانم كه با تو سخن بگويم. اى يزيد! هر كارى مى خواهى بكن، و هر كوششى كه دارى به كار بگير، امّا بدان كه هرگز نمى توانى ياد ما را از دل ها بيرون ببرى. تو هرگز به جلال و بزرگى ما نمى توانى برسى.575 شهيدانِ ما نمرده اند، بلكه آنها زنده اند و در نزد خداى خويش، روزى مى خورند. اى يزيد! خيال نكن كه مى توانى نام و يادِ ما را از بين ببرى! بدان كه ياد ما هميشه زنده خواهد بود.576 يزيد همچون مارى زخمى به گوشه اى مى خزد. سخنان زينب(س) او را در مقابل ميهمانانش حقير كرده است. او ديگر نمى تواند سخن بگويد. آرى! بار ديگر زينب (س)افتخار آفريد. او پاسدار حقيقت است و پيام رسان خون برادر. همه مهمانان يزيد از ديدن اين صحنه ها حيران شده اند. يزيد ديگر هيچ كارى نمى تواند بكند، او ديگر كشتن امام سجّاد(ع) را به صلاح خود نمى بيند و دستور مى دهد تا مهمانان بروند و غُل و زنجير از اسيران باز كنند و آنها را به زندان ببرند.577 كاش يزيد اسيران را به زندان مى برد. حتماً تعجّب مى كنى! آخر تو خبر ندارى كه يزيد، اسيران را در خرابه اى برده است. در اين خرابه كه كنار قصر يزيد است، روزها آفتاب مى تابد و صورت ها را مى سوزاند و شب ها سياهى و تاريكى هجوم مى آورد و بچّه ها را مى ترساند. نه فرشى، نه رو اندازى، نه لباسى و نه چراغى... سربازان شب و روز در اطراف خرابه نگهبانى مى دهند. مردم شام براى ديدن اسيران مى آيند و به آنها زخم زبان مى زنند.578 هنوز بسيارى از مردم اين اسيران را نمى شناسند. خدايا! چه وقت حقيقت را خواهند فهميد؟ شب ها و روزها مى گذرد و كودكان همچنان بى قرارى مى كنند. خدايا، كى از اين خرابه بيرون خواهيم آمد؟ او مى دود و پاى امام سجّاد(ع) را بر صورت خود مى گذارد و مى گويد: "آيا خدا توبه مرا مى پذيرد؟ من يك عمر قرآن خواندم، ولى قرآن را نفهميدم".562 آرى! بنى اُميّه مردم را از فهم قرآن دور نگه مى داشتند. چرا كه هر كس قرآن را خوب بفهمد شيعه اهل بيت(عليهم السلام) مى شود. امام سجّاد(ع) به او نگاهى مى كند و مى فرمايد: "آرى، خدا توبه تو را قبول مى كند و تو با ما هستى".563 پيرمرد از صميم قلب، توبه مى كند. او از اينكه امام زمان خويش را شناخته، خوشحال است. او اكنون كنار امام سجّاد(ع)، احساس خوشبختى مى كند. پير مرد فرياد مى زند: "اى مردم! من از يزيد بيزارم. او دشمن خداست كه خاندان پيامبر را كشته است. اى مردم! بيدار شويد!". مردم همه به اين منظره نگاه مى كنند. ناگهان همه وجدان ها بيدار شده و دروغ يزيد آشكار شود. خبر به يزيد مى رسد. دستور مى دهد فوراً گردن او را بزنند، تا ديگر كسى جرأت نكند به بنى اُميّه دشنام بدهد. پيرمرد هنوز با مردم سخن مى گويد و مى خواهد آنها را از خواب غفلت بيدار كند، امّا پس از لحظاتى، سربازان با شمشيرهايشان از راه مى رسند و سر پيرمرد را براى يزيد مى برند. مردم مات و مبهوت به اين صحنه نگاه مى كنند. اوّلين جرقه هاى بيدارى در مردم شام زده شده است. يزيد، ديگر، ماندن اسيران را در بيرون از قصر صلاح نمى بيند و دستور مى دهد تا اسيران را وارد قصر كنند. اين صداى قرآن از كجا مى آيد؟ يكى از قاريان شام قرآن مى خواند، او به آيه 9 سوره "كهف" مى رسد: ( أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـبَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَـتِنَا عَجَبًا ); آيا گمان مى كنيد كه زنده شدن اصحاب كهف، چيز عجيبى است؟ ناگهان صدايى به گوش مى رسد، خداى من! اين صدا چقدر شبيه صداى مولايم حسين است! همه تعجّب كرده اند، آرى، اين سر امام حسين(ع) است كه به اذن خدا اين چنين سخن مى گويد: "ريختنِ خون من، از قصه اصحاب كهف عجيب تر است!".564 ... ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ━═━⊰✾▪️🔳▪️✾⊱━═━ ✍ JOin 🔜 @pm_Basirat
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 📡 @pm_Basirat 💯 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣2⃣ هیچ کس باور نمیکرد که اینان می خواهند خانه فاطمه (س) را به آتش بکشند . آنها این سخن را از پیامبر شنیده بودند:. هر کسی فاطمه را آزار دهد مرا آزار داده است ". 83 پس چرا آنها میخواستند درِ خانه فاطمه(س) را آتش بزنند؟ امّا بار ديگر صداى دوّمى در فضاى مدينه پيچيد: ــ اى فاطمه ! اين حرف هاى زنانه را رها كن ، برو به على بگو براى بيعت با خليفه بيايد . ــ آيا از خدا نمى ترسى كه به خانه من هجوم مى آورى ؟84 ــ در را باز كن، اى فاطمه! باور كن اگر اين كار را نكنى من خانه تو را به آتش مى كشم .85 فاطمه(س) به يارى على(ع) آمده بود، آنها چه بايد مى كردند؟ بعد از لحظاتى، دوّمى در حالى كه شعله آتشى را در دست داشت به سوى خانه فاطمه(س) آمد.86 او فرياد مى زد: "اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد" .87 هيچ كس باور نمى كرد ، آخر به چه جرم و گناهى مى خواستند اهلِ اين خانه را آتش بزنند ؟ چند نفر جلو آمدند و گفتند: ــ در اين خانه فاطمه و حسن و حسين هستند . ــ باشد ، هر كه مى خواهد باشد ، من اين خانه را آتش مى زنم .88 هيچ كس جرأت نداشت مانع كارهاى دوّمى شود . سرانجام او نزديك شد و شعله آتش را به هيزم ها گذاشت ، آتش شعله كشيد . درِ خانه نيم سوخته شد . او جلو آمد و لگد محكمى به در زد .89 فاطمه(س) پشت در ايستاده بود... صداى ناله فاطمه(س) بلند شد . دوّمى درِ خانه را محكم فشار داد ، صداى ناله فاطمه(س) بلندتر شد . ميخِ در كه از آتش، داغ شده بود در سينه فاطمه(س) فرو رفت .90 بعد از مدّتى فاطمه(س) بر روى زمين افتاد.91 فريادى در فضاى مدينه پيچيد: "بابا ! يا رسول الله ! ببين با دخترت چه مى كنند ".92 اوّلى همه اين صحنه ها را مى ديد و هيچ اعتراضى نمى كرد، چرا كه او خودش دستور اين كارها را داده بود. در آن روزِ آتش و خون، اوّلى و دوّمى با كمك هم، اين صحنه هاى دردناك را آفريده بودند. چه لزومى دارد كه من نام آنها را ببرم. تو خودت آن دو نفر را خوب مى شناسى.93 اكنون من سؤال مهمّ دارم: آيا آن دو نفر كه خانه فاطمه(س) را آتش زدند و او را مظلومانه شهيد كردند، نبايد سزاى كار خود را ببينند؟ اگر مهدى(عج) در آغوش پدر از مظلوميّت اين خاندان سخن مى گويد، براى اين است كه قلبش داغدار مادرش فاطمه(س) است. مهدى(عج) هنوز در آغوش پدر است. پدر، گلِ نرجس را مى بويد و مى بوسد. پدر گاه دست به چشمان زيباى فرزند خود مى كشد و گاه با او سخن مى گويد، گويا در اين لحظه، تمام شادى هاى دنيا در دل اين پدر موج مى زند. پدر دستِ كوچك مهدى(عج) را در دست گرفته و آن را مى بوسد. اين همان دستى است كه انتقام ظلم هايى را كه بر حضرت زهرا(س) و فرزندان او شده است، خواهد گرفت. بايد اين دست را بوسه زد. اين دست، دست خداست. اين همان دست است كه همه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد در حالى كه پر از ظلم و ستم شده باشد. همسفرم! آيا آنچه را من مى بينم تو هم مى بينى؟ پدر قدم هاى مهدى(عج) را غرق بوسه مى كند! اين كار چه حكمتى دارد؟ من تا به حال كمتر ديده يا شنيده ام كه پدرى، پاىِ فرزندش را ببوسد. وقتى امام عسكرى(ع) بر پاى مهدى بوسه مى زند در واقع، تمام هستى بر قدم هاى مهدى(عج) بوسه مى زند.94 به راستى در اين كار چه رمز و رازى نهفته است؟ من بايد براى تو گوشه اى از قصّه معراج را بگويم: * * * پيامبر به معراج رفته بود. او هفت آسمان را پشت سر گذاشته و به ملكوت رسيده بود.95 ... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ 🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ✅ تلگرام : 👉 https://t.me/pm_Basirat ✅ سروش : 👉 http://sapp.ir/pm_basirat ✅ ایتا : 👉 https://eitaa.com/pm_Basirat 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
🌺🍃🎉🎊‌∝∝🎀∝∝🎊🎀 🍃🌸✨ 🎉✨🌺 🎊 🎀 📡 @pm_Basirat 💯 ❣﷽❣ 🌹🌴 🌴🌹 😘 ⃣3⃣ اكنون شيخ رو به امام عسكرى(ع) مى كند و مى گويد: "آقاى من! امام بعد شما كيست؟". امام عسكرى(ع) لبخندى مى زند و سپس از جا برمى خيزد و از اتاق خارج مى شود. بعد از لحظاتى، امام عسكرى(ع) در حالى كه كودك سه ساله اى را همراه خود دارد وارد اتاق مى شود. شيخ به چهره اين كودك نگاه مى كند كه چگونه مانند ماه مى درخشد. امام عسكرى(ع) رو به شيخ مى كند و مى گويد: "اين پسرم مهدى(عج) است كه سرانجام همه دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد".131 اشك در چشم شيخ حلقه مى زند. او نمى داند چگونه خدا را شكر كند كه توفيق ديدار مهدى(عج) را نصيب او كرده است. مشتاقانِ بى شمارى آرزو دارند تا گل نرجس را ببينند و از اين ميان امروز او انتخاب شده است. شيخ به فكر فرو مى رود. او مى فهمد كه چرا توفيق اين ديدار را پيدا كرده است. شيعيان قم از تولّد مهدى(عج) خبر ندارند. اگر براى امام عسكرى(ع) اتفاقى پيش بيايد، چه كسى بايد براى مردم، امام بعدى را معرّفى كند؟ امروز او انتخاب شده است تا مهدى را ببيند و اين خبر را به قم ببرد و مردم را به حقيقت راهنمايى كند. مردم قم بايد امام دوازدهم خود را بشناسند. چه كسى بهتر از او می تواند این ماموریت را انجام بدهد؟ همه مردم قم به راستگویی او ایمان دارند. شيخ به فكر فرو رفته است، او به مأموريّت مهمّ خود فكر مى كند. بعد از مدتّى، امام عسكرى(ع) رو به او مى كند و مى گويد: به خدا قسم! زمانى فرا مى رسد كه فرزندم از ديده ها پنهان مى شود و روزگار غيبت فرا مى رسد. در آن روزگار فتنه هاى زيادى روى مى دهد و بسيارى از مردم، دين و ايمان خود را از دست مى دهند. كسانى از آن فتنه ها نجات پيدا خواهند كرد كه در اعتقاد به امامت فرزندم ثابت قدم بمانند و براى ظهور او دعا كنند.132 شيخ كه با دقّت به اين سخنان گوش كرده است به فكر فرو مى رود. به زودى روزگار غيبت آغاز خواهد شد، روزگارى كه ديگر نمى توان امام را ديد، براى شيعيان روزگار سختى خواهد بود، فتنه ها از هر طرف هجوم خواهد آورد. شيخ سخن امام عسكرى(ع) را به دقّت بررسى مى كند. راه نجات از آن فتنه ها مشخص شده است. هر كس بخواهد در آن روزگار، اهل نجات باشد، بايد به دو ويژگى توجّه كند: الف . ثابت بودن بر اعتقاد به مهدى(عج) ب . دعا كردن براى ظهور مهدى(عج) شيخ با خود مى گويد كه وقتى به قم بروم اين سخن ارزشمند را براى مردم نقل خواهم كرد تا آنها به وظيفه خود آشنا شوند، او در همين فكر است كه صدايى توجّه او را به خود جلب مى كند: "اَنا بَقِيّةُ الله : من ذخيره خدا هستم".133 اين صدا از كيست؟ درست حدس زدى، اين امام توست كه خود را معرّفى مى كند. * * * چرا مهدى(عج) خود را اين گونه معرّفى مى كند؟ حتماً ديده اى بعضى افراد، وسايل قيمتى تهيّه كرده و آن را در جايى مطمئن قرار مى دهند. آن وسايل، ذخيره هاى آنها هستند. خدا هم براى خود ذخيره اى دارد. او پيامبران زيادى براى هدايت بشر فرستاد. پيامبران همه تلاش خود را انجام دادند امّا آنها نتوانستند يك حكومت الهى را به صورت هميشگى تشكيل بدهند، زيرا زمينه آن فراهم نشده بود. خدا مهدى(عج) را براى روزگارى ذخيره كرده است كه زمينه ظهور فراهم شود و در آن روز، مهدى(عج)، حكومت عدل الهى را در همه جهان برپا خواهد نمود. آرى، مهدى(عج)، بَقيّةُ الله است، او ذخيره خداست. او يادگار همه پيامبران است. همسفرم! امروز كه مهدى(عج) در آغوش پدر است و بيش از سه سال ندارد، خودش را بَقيّةُ الله معرّفى مى كند، فردا نيز خود را اين گونه معرّفى خواهد كرد. فرداى ظهور را مى گويم. فردايى كه در انتظارش هستى. وقتى كه خدا به مهدى(عج) اجازه ظهور بدهد او به كنار كعبه مى آيد. آن روز فرشتگان دسته دسته براى يارى او خواهند آمد.134 جبرئيل با كمال ادب به نزد او خواهد رفت و چنين خواهد گفت: "آقاى من! وقت ظهور تو فرا رسيده است".135 مهدى(عج) به كنار درِ كعبه رفته و به خانه توحيد تكيه خواهد زد و اين آيه را خواهند خواند: (بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ) اگر شما اهل ايمان هستيد بقيّةُ الله برايتان بهتر است.136 آن روز صداى مهدى(عج) در همه دنيا خواهد پيچيد: "من بقيةُ الله و حجّت خدا هستم".137 همسفرم! قرآن، چقدر زيبا، مهدى(عج) را معرّفى مى كند: بَقِيَّةُ اللَّه. از اين به بعد هر وقت اين آيه قرآن را مى خوانى به ياد مهدى(عج) مى افتى. 💠نویسنده: مهدی خدامیان آرانی ✨✨ ✨✨ ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ 🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ✅ تلگرام : 👉 https://t.me/pm_Basirat ✅ سروش : 👉 http://sapp.ir/pm_basirat ✅ ایتا : 👉 https://eitaa.com/pm_Basirat 🎀 🎊 🎉✨🌺 🍃🌸✨ 🌺🍃🎉🎊∝∝🎀∝∝🎊🎀
┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄ 📡 @pm_Basirat 💯 ❣﷽❣ ☀️🕊🕋 🕋🕊☀️ ⃣ اينجا مكّه است، شب نهم "محرّم"، شب تاسوعا. جهان تشيّع عزادار امام حسين(ع) و برادر با وفايش عباس(ع) است. قرار است اجازه ظهور ازطرف خداوند داده شود; امّا اين كار با تشريفات خاصّى صورت مى گيرد. با اجازه ظهور ديگر حكومت سياهى ها غروب مى كند و هنگام طلوع روشنايى است. امشب انتظار به سر مى آيد و خداوند فرمان ظهور را صادر مى كند. اگر چه ما هم اكنون در مكّه و كنار خانه خدا هستيم; امّا بايد امشب سفرى به آسمان چهارم داشته باشيم. مگر در آسمان چهارم چه خبر است؟ صبر كن، برايت مى گويم. ما بايد به كنار "بيتُ المَعمُور" برويم. حتماً مى گويى: "بيتُ المَعمُور" ديگر كجاست؟ همان طور كه ما كعبه را به عنوان خانه خدا مى شناسيم و گرد آن طواف مى كنيم، خداوند بالاى اين كعبه، در آسمان چهارم، خانه اى ساخته تا فرشتگان گرد آن طواف كنند.17 "بيت المعمور" به معناى "خانه آباد" است و اجازه ظهور امام زمان كنار اين خانه صادر مى شود و همه دنيا آباد مى شود. آرى، در دوران غيبت، دنيا خراب و ويران است. وقتى كه ظهور امام فرا برسد دنيا آباد مى شود، براى همين، آبادىِ دنيا از كنار خانه آباد (بيتُ المَعمُور) آغاز مى شود. بايد امشب با من به آسمان چهارم بيايى. حتماً مى دانى كه قرآن از آسمان هاى هفت گانه سخن گفته است. ما اكنون مى خواهيم به طبقه چهارم آن برويم. خوب نگاه كن! چه مى بينى؟ تمام پيامبران اينجا جمع شده اند. اينجا مى توانى آدم و نوح و عيسى و موسى و ابراهيم(عليهم السلام) را ببينى. گروهى از مؤمنان هم در اينجا هستند. همه منتظرند و نگاهشان به سويى خيره شده است. آن طرف را نگاه كن، چه مى بينى؟ فرشتگان دارند چند منبر نورانى را به سوى "بيتُ المَعمُور" مى آورند.18 خوب دقّت كن، آيا مى توانى تعداد آن منبرها را بشمارى؟ درست است، چهار منبر نورانى ! رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و حضرت على و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) را نگاه كن كه با چه شكوهى به سوى اين منبرها مى روند و بالاى آنها مى نشينند. چه شورى در ميان اين فرشتگان و انبياء و مؤمنان برپا شده است... در اين هنگام، همه درهاى آسمان باز مى شوند.19 پيامبر مى خواهد دعا كند و با خداى خويش نجوا كند. همه فرشتگان و پيامبران نيز آماده اند تا با پيامبر اسلام همنوا شوند. گوش فرا بده تا تو هم سخن پيامبر را بشنوى ! پيامبر چنين عرضه مى دارد: "بار خدايا ! تو وعده دادى كه بندگان خوبت را فرمانرواى زمين گردانى. لحظه عمل به آن وعده فرا رسيده است".20 همه فرشتگان و پيامبران نيز همين سخن را زمزمه مى كنند. نگاه كن ! پيامبر و حضرت على و امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) در بالاى آن منبرها به سجده رفته اند. آنان در سجده چنين مى گويند: "بار خدايا ! بر ستمكاران خشم گير; زيرا حريم تو شكسته شد. دوستانت كشته و بندگان خوبت ذليل شدند".21 همسفر خوبم! تو خوب مى دانى كه منظور آنها از اين سخنان چيست. وقتى كه خانه وحى به آتش كشيده شد و دُرّ يگانه عصمت، فاطمه(س) شهيد شد، همان روز، حريم خدا شكسته شد! آن روزى كه امام حسين(ع) با لب تشنه شهيد شد، ذلّت اهل ايمان شروع شد. و به راستى، پيامبر خوب مى داند چگونه از خداوند اذن ظهور را بگيرد. جالب است بدانى قبل از اينكه پيامبر بالاى منبر برود، خداوند فرشته اى را به آسمان دنيا مى فرستد.22 من مدّت زيادى در اين فكر بودم تا علّت اين كار را بفهمم. آرى، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از اين منبر پايين نمى آيد تا اجازه ظهور امام زمان را بگيرد وخداوند براى شادى دل پيامبر، اين فرشته را قبلا به آسمان دنيا فرستاده است تا وقتى دعاى پيامبر تمام شد، اين فرشته هر چه سريع تر حكم ظهور را در دستان مبارك امام قرار دهد. .... 📚 : دکتر مهدی خدامیان ✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤✨ 🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ✅ تلگرام : 👉 https://t.me/pm_Basirat ✅ سروش : 👉 http://sapp.ir/pm_basirat ✅ ایتا : 👉 https://eitaa.com/pm_Basirat ┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄
┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄ 📡 @pm_Basirat 💯 ❣﷽❣ ☀️🕊🕋 🕋🕊☀️ ⃣1⃣ همه منتظرند تا فرمان حركت صادر شود، لشكر به گروه هايى منظّم تقسيم شده است. در اين ميان متوجّه يك گروه هفت نفرى مى شوم. جلو مى روم و از يكى از آنها مى خواهم كه درباره خودش سخن بگويد. او خودش را "تلميخا" معرّفى مى كند.111 نمى دانم او را مى شناسى يا نه؟ "تلميخا"، نام يكى از اصحاب كهف است، اصحاب كهف همان هفت نفرى هستند كه در قرآن قصّه آنها آمده است. آيا سوره كهف را خوانده اى؟ آن هفت نفر خدا پرست از ترس طاغوت زمان خود به غارى پناه بردند و بيش از سيصد سال در آن غار خواب بودند. شايد بگويى: آقاى نويسنده، عجب حرف هايى مى زنى؟ حواست كجاست؟ نكند خيالاتى شده اى؟ اصحاب كهف هزاران سال است از دنيا رفته اند، آخر چطور آنها را در لشكر امام زمان، مى بينى؟ من در اينجا فقط يك جمله مى گويم: مگر سخن امام صادق(ع) را نشنيده اى كه فرمود: "هرگاه قائم ما قيام كند خداوند اصحاب كهف را زنده مى كند".112 آرى، در لشكر قائم آل محمّد(ع) افراد زيادى هستند كه بعد از مرگ به امر خدا زنده شده اند تا آن حضرت را يارى كنند. يكى ديگر از آنها "مقداد" است. او يكى از بهترين ياران پيامبر و حضرت على(ع) بود كه اكنون به امر خدا به دنيا بازگشته است.113 ديگرى "جابر بن عبد الله انصارى" است. او از ياران نزديك پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)بود و تا زمان امام باقر(ع)، زنده ماند. همان كسى كه روز "اربعين" به كربلا آمد و در آب فرات غسل كرد و قبر شهيد كربلا را زيارت كرد; اكنون، او زنده شده است تا انتقام خون امام حسين(ع) را بگيرد.114 من عدّه زيادى را مى بينم كه مى گويند ما در عالم برزخ بوديم و چون امام زمان ظهور كرد، فرشته اى نزد ما آمد و به ما خبر داد که روزگار ظهور فرا رسیده است برخیزید و به یاری آن حضرت بشتابید. امام زمان برنامه لشكر خود را معيّن نموده است، اوّلين هدف اين لشكر، رهايى شهر مدينه از دست طاغوت است. درست است كه سيصد هزار نفر از سپاه سفيانى در بيابان "بَيْدا" به زمين فرو رفتند; امّا هنوز گروهى از طرفداران سفيانى در مدينه باقى مانده اند و اين شهر را در تصرّف خود دارند. گوش كن ! آيا اين صدا را مى شنوى؟ ــ هيچ كس همراه خود آب و غذا برندارد.115 اين دستور امام است كه به لشكر ابلاغ مى شود. اين تنها لشكر دنياست كه به "واحد تداركات" نياز ندارد ! آخر مگر مى شود لشكرى با بيش از ده هزار سرباز در اين گرماى عربستان هيچ آب و غذايى همراه نداشته باشد. امام براى رفع تشنگى لشكر خود چه برنامه اى دارد؟ چه مى شد اگر هر كسى مقدارى آب و غذا با خود برمى داشت؟ دوست خوب من ! آيا موافقى همراه اين لشكر برويم؟ تو خود مى دانى كه ما هم بايد اين دستور را عمل كنيم و آب و غذا با خود برنداريم. ظاهراً موافقى كه به سفر خود ادامه بدهيم باشد; امّا به من قول بده اگر تشنه ات شد، از من آب نخواهى ! لشكر بزرگ حق، آماده حركت است... هر لشكر و سپاهى براى خود، يك شعارى را انتخاب مى كند به نظر شما شعار اين لشكر چيست؟ گوش كن ! همه لشكر يك صدا فرياد مى زنند: يا لَثاراتِ الحُسَيْنِ; اى خون خواهان حسين(ع)!116 امام مى داند كه صدها سال است شيعه براى امام حسين(ع) اشك ريخته است. آرى، اين نام حسين(ع) است كه دل ها را منقلب مى كند. من در اين ميان به فكر فرو مى روم كه اين لشكر چگونه شعار خود را خون خواهى امام حسين(ع) قرار مى دهد در حالى كه بيش از هزار سال است كه يزيد و سپاهيان او مرده اند؟ اين يك قانون الهى است كه اگر خون مظلومى در شرق دنيا ريخته شود و كسى در غرب زمين به اين كار راضى باشد، او هم شريك جرم محسوب مى شود.117 اگر چه يزيد و يزيديان مرده اند; امّا امروز گروه هاى بسيارى هستند كه به كار يزيد افتخار مى كنند ! سفيانى و سپاهيان او، ادامه دهنده راه يزيد هستند، اگر يزيد، امام حسين(ع) را شهيد كرد، امروز سفيانى كه در شهر کوفه است هر کس را که نامش حسین است شهید می کند .... 📚 : دکتر مهدی خدامیان ✨🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤✨ 🔻ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ✅ تلگرام : 👉 https://t.me/pm_Basirat ✅ سروش : 👉 http://sapp.ir/pm_basirat ✅ ایتا : 👉 https://eitaa.com/pm_Basirat ┄┄┅┅✿❀🌍♥️🌍❀✿┅┅┄┄
4_196006905636717710.mp3
5.35M
#شهر_مه_گرفته صداى موسيقى گوشخراشى مي آيد، موسيقى عجيبيست!!! صداى ما را از جهنم آخرالزمان ميشنويد... #قسمت3⃣ ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ━═━⊰✾🔹💠🔹✾⊱━═━ 🔊 JOin 🔜 @pm_Basirat
4_196006905636717720.mp3
2.67M
#شهر_مه_گرفته صداى موسيقى گوشخراشى مي آيد، موسيقى عجيبيست!!! صداى ما را از جهنم آخرالزمان ميشنويد... #قسمت3⃣1⃣ ڪانال فرهـنگے مذهـبے بصیرتـ❀ ━═━⊰✾🔹💠🔹✾⊱━═━ 🔊 JOin 🔜 @pm_Basirat
🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶 📡 @pm_Basirat 💯 ❣﷽❣ ✨ ⃣1⃣ 👈دستور عمل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی برای سیر و سلوک مهدوی 1⃣.خواندن سه بارسوره توحید بعد هرنماز واجب و هدیه به امام زمان(ع) 2⃣. خواندن دعای معرفت " اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ." که درقنوت نماز یاپس ازنماز بخوانید . 3⃣.خواندن دعای عهد توصیه ایشان بود و خواندن دعای که پیش ازافطار خوانده می شود که دربرآورده شدن حاجات بسیار موثر است. 4⃣.ویژگی دیگری که ایشان توصیه می کردند توسل مداوم به ساحت اهلبیت به ویژه امام زمان (ع) است. ایشان می گفتند که تمامی اهلبیت مشکلات را بر طرف می کنند به ویژه در عصر حاضر امام زمان (ع). به قول (ره) تمامی ائمه رئوف هستند ولی رئوف بودن امام رضا (ع) یک چیز حسی است و آدم حس می کند. 👌هرکدام ازاهلبیت نسبت به بعضی حاجت ها موثر ترند مثلا 👇👇 1⃣.توسل به آقا رسول الله (ص) و حضرت زهرا(ع) امام حسن (ع) و امام حسین (ع) برای طلب توفیق درطاعت و عبادت و کسب رضای حق موثرتراست 2⃣.توسل به امیر المومنین (ع)برای ایمن ماندن ازشر دشمنان و انتقام از ستمگران 3⃣.توسل به امام سجاد (ع)برای ایمن ماندن از وسوسه ی شیاطین وایمنی از شر سلاطین 4⃣توسل به امام باقر (ع)وامام صادق (ع) برای توفیق در امورات اخروی و معنوی و علمی 5⃣.توسل به امام کاظم (ع) برای سلامتی و عافیت و شفای دردها وبیماری ها و دعای سریع الاجابة که ازایشان درمفاتیح الجنان است که دعای بسیار موثری است 6⃣. توسل به امام رضا(ع)برای سلامت ماندن درمسافرت وسیر وسلوک معنوی 7⃣.توسل به امام جواد (ع)برای توسعه رزق و روزی وبی نیازی از مردم. ایت الله کشمیری گفته اند به امام جواد سوره یس اهدا بکنید بعد حاجت خودتون را ازاین امام بزرگوار بخواهید 8⃣.توسل به امام هادی(ع) برای توفیق یافتن برای نوافل و مستحبات و نیکی کردن به مردم واطاعت ازخدا 9⃣.توسل به امام عسکری (ع)برای توفیق در امورات اخروی منظوراین است که از خدا بخواهیم مسیر نزدیک شدن به خدا رابرای ما هموار کند و توفیق ترک گناه را به ما بدهد 0⃣1⃣.توسل به امام زمان (ع) برای برآورده شدن تمامی حاجات چه معنوی و چه اخروی چون امام حاضر دراین عصر هستند تمامی حاجات از طریق ایشان برآورده می شود. ⬅️اینها بعضی از جنبه های سیر وسلوکی و توصیه های میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بود. این توصیه های یه شخصی بود ، که خودش امام زمانش را درک کرد. 💽برگرفته از فایل سلوک مهدوی شماره 2 🎤استاد عبادی .... 💥 مباحث قبلی را در کانال ⤵️ دنبال کنیدودرثواب نشرش سهیم شوید و قدمی برای کسب معرفت امام زمان (عج) بردارید🙏کپی با ذکر صلوات به نیت تعجیل درفرج حلال میباشد 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 ڪانال تجلّـــی بصیرتـ☀️ http://eitaa.com/joinchat/59768832C1d9f2f95e4 🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶🔴🎶