🔸️﷽🔸️
⚡#سه_دقيقه_در_قيامت(۵۶)
⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی
💢۲۵_دكتر ص ۸۰
🔹️دكتر جراحي كه مرا عمل كرد، انسان مؤمن و محترمي بود،پزشكي بسيار باتقوا. به گونه اي كه صبح جمعه، ابتدا دعاي ندبه اش را خواند و سپس
به سراغ من آمد.
🔹️وقتي عمل جراحي تمام شد و ديدم كه برخي از انسانها را به#صورت_باطني مي بينم و برخي صداها را مي شنوم، ترسيدم به دكتر نگاه كنم.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️بالاي سرم ايستاده بود و مي گفت: چشمانت را باز كن. فكر مي كرد كه چشم من هنوز مشكل دارد. اما من وحشت داشتم.
🔹️با اصرارهاي ايشان، چشمم را باز كردم. خدا را شكر، ظاهر و باطن دكتر، انسان گونه بود. انگشتان دستش را نشان داد و گفت: اين چندتاست؟ و سؤالات ديگر.
🔹️جوابش را دادم و گفتم: چشمان من سالم است. دست شما درد نكنه، اما اجازه دهيد فعلا چشمانم را ببندم. دكتر كه خيالش راحت شده بود گفت: هر طور صلاح ميداني.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️چند دقيقه بعد، يك جوان كه در سانحه رانندگي دچار مشكلات شديد شده بود را به اتاق من آوردند و در تخت مجاور بستري كردند تا آماده عمل جراحي شود.
🔹️من با چشمان بسته مشغول#ذكر بودم. اما همين كه چشمانم را باز كردم، حيوان وحشتناكي را بر روي تخت مجاور ديدم! بدنش انسان و سرش شبيه#حيوانات_وحشي بود. من با يك نگاه تمام ماجرا را فهميدم.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️او شب قبل، همراه با يك دختر جوان كه مدتي با هم دوست بودند، به يكي از مناطق تفريحي رفته بود و در مسير برگشت، خوابش برده و ماشين چپ كرده بود.
🔹️حالش اصلا مساعد نبود، اما باطن اعمالش برايم مشخص بود. من تمام زندگي اش را در لحظه اي ديدم.ساعتي بعد دكتر او هم بالاي سرش آمد.
🔹️من همين كه بار ديگر چشمم را باز كردم، ديدم يك حيوان وحشي ديگر، بالاي تخت اين جوان ايستاده و دستهايش كه شبيه چنگال حيوانات بود را روي بدن
او مي كشد!
❖ @pmsh313 ❖
🔹️اين دكتر را كه ديدم حالم بد شد. او در نتيجه حرام خواري اينگونه باطن پليدي پيدا كرده بود. مي خواستم از آنجا بيرون بروم اما امكان نداشت.
🔹️چند دقيقه بعد دكتر رفت و پدر اين جوان، در حال مكالمه با تلفن بود. به كسي كه پشت خط بود مي گفت: من چيكار كنم،
🔹️دكتر ميگه غير هزينه بيمارستان، بايد ده ميليون تومان پول نقدي بياوري و به من بدهي تا او را عمل كنم. من روز تعطيل از كجا ده ميليون تومان نقد
بيارم؟!...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @pmsh313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛