🔸️﷽🔸️
⚡#سه_دقيقه_در_قيامت(۵۸)
⭐گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادی
💢۲۶_تنهايی ص ۸۳
🔹️آن روز در بيمارستان، با دعا و التماس از خدا خواستم كه اين حالت برداشته شود. من نمي توانستم اينگونه ادامه دهم.
🔹️با اين وضعيت، حتي با برخي نزديكان خودم نمي توانستم صحبت كرده و ارتباط بگيرم! خدا را شكر اين حالت برداشته شد و روال زندگي من به حالت
عادي بازگشت.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️اما دوست داشتم تنها باشم. دوست داشتم در خلوت خودم، آنچه را در مورد حسابرسي اعمال ديده بودم، مرور كنم.تنهايي را دوست داشتم.
🔹️در تنهايي تمام اتفاقاتي كه شاهد بودم را مرور مي كردم. چقدر لحظات زيبايي بود. آنجا زمان مطرح نبود. آنجا احتياج به كلام نبود. با يك نگاه، آنچه
مي خواستيم منتقل مي شد.
🔹️آنجا از اولين تا آخرين را مي شد مشاهده كرد. من حتي برخي اتفاقات را ديدم كه هنوز واقع نشده بود.
حتي در آن زمان، برخي مسائل و قضايا را متوجه شدم كه گفتني نيست.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️من در آخرين لحظات حضور در آن وادي، برخي دوستان و همكارانم را مشاهده كردم كه#شهيد شده بودند، مي خواستم بدانم اين ماجرا رخ داده يا نه؟!
🔹️از همان بيمارستان توسط يكي از بستگان تماس گرفتم و پي گيري كردم و جوياي سلامتي آنها شدم. چندتايي را اسم بردم. گفتند: نه، همه رفقاي شما سالم هستند.
❖ @pmsh313 ❖
🔹️تعجب كردم. پس منظور از اين ماجرا چه بود؟ من آنها را درحالي كه با#شهادت وارد#برزخ مي شدند مشاهده كردم.چند روزي بعد از عمل، وقتي حالم كمي بهتر شد مرخص شدم.
🔹️اما فكرم به شدت مشغول بود. چرا من برخي از دوستانم كه الان مشغول كار در اداره هستند را در#لباس_شهادت ديدم؟...
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓
❖ @pmsh313 ❖
┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛