15.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شوخی جالب مجری صداوسیما با سورپرایز آذری جهرمی! 😐😂
❗️خیلیها فکر میکنن قراره قیمت گوشت رو بیاریم پایین! خیر! خیلیها گفتن شاید سرعت اینترنت قراره بره بالا! اون هم خیر! این شما و این... 🐥
کانال طنز «دکترسلام»:
@nahadpnuash
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت سی و پنج
چم امام حسن (ع)🌹
🗣حسین الله کرم
👇👇👇
💫براي اولين عمليات های نفوذی در عمق مواضع دشمن آماده شديم.
💫ابراهيم، جواد افراسيابی، رضا دستواره و رضا چراغی و چهار نفر ديگر انتخاب شدند.
💫بعد دو نفر از كردهای محلی كه راه ها را خوب می شناختند به ما اضافه شدند.
💫به اندازه يک هفته آذوقه كه بيشتر نان و خرما بود برداشتيم. سلاح و مواد منفجره و مين ضد خودرو به تعداد كافی در كوله پشتی ها بسته بندی كرديم و راه افتاديم.
💫از ارتفاعات و بعد هم از رودخانه امام حسن عبور كرديم.
💫 به منطقه چم حسن(ع) وارد شديم. آنجا محل استقرار يک تيپ ارتش عراق بود. ميان شيارها و لا به لای تپه ها مخفی شديم.
💫دشمن فكر نمی كرد كه نيروهای ايرانی بتوانند از اين ارتفاعات عبور كنند. برای همين به راحتی مشغول تهيه نقشه شديم.
💫سه روز در آن منطقه بوديم. هرچند بارندگی های شديد كمی جلوی كار ما را گرفت، اما با تلاش بچه ها نقشه های خوبی از منطقه تهيه گرديد.
💫 پس از اتمام كار شناسايی و تهيه نقشه، به سراغ جاده نظامی رفتيم. چندين مین ضد خودرو در آن كار گذاشتيم. بعد هم سريع به سمت مواضع نيروهای خودی برگشتيم.
💫هنوز زياد دور نشده بوديم که صدای چندين انفجار آمد. خودروها، نفربرهای دشمن را ديديم كه در آتش می سوخت.
💫ما هم سريع از منطقه خطر دور شديم. پس ازچند دقيقه متوجه شديم تانک های دشمن به همراه نيروهای پياده، مشغول تعقيب ما هستند.
💫ما با عبور از داخل شيارها و لابه لای تپه ها خودمان را به رودخانه امام حسن(ع) رسانديم.
💫با عبور از رودخانه، تانک ها نتوانستند ما را تعقيب كنند.
💫محل مناسبی را در پشت رودخانه پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم.
💫دقايقی بعد، از دور صدای هليكوپتر شنيده شد! فكر اين يكی را نكرده بوديم.
💫ابراهيم بلافاصله نقشه ها را داخل يک كوله پشتی ريخت و تحويل رضا داد و گفت: من و جواد می مانيم شما سريع حركت كنيد.
💫كاری نمی شد كرد، خشاب های اضافه و چند نارنجک به آنها داديم و با ناراحتی از آنها جدا شديم و حركت كرديم.
💫اصلاً همه اين مأموريت برای به دست آوردن اين نقشه ها بود. اين موضوع به پيروزی در عمليات های بعدی بسيار كمک می كرد.
💫از دور ديديم كه ابراهيم و جواد مرتب جای خودشان را عوض می كنند و با ژ3 به سمت هليكوپتر تيراندازی می كردند. هليكوپتر عراقی هم مرتب با دور زدن به سمت آنها شليک می كرد.
💫دو ساعت بعد به ارتفاعات رسيديم. ديگر صدايی نمي آمد.
💫يكي از بچه ها كه خيلی ابراهيم را دوست داشت گريه می كرد، ما هيچ خبری از آنها نداشتيم. نمی دانستيم زنده هستند يا نه.
💫يادم آمد ديروز كه بیكار داخل شيارها مخفی بوديم، ابراهيم با آرامش خاصی مسابقه راه انداخت و بازی می كرد. بعد هم لغت های فارسی را به كردهای گروه آموزش می داد.
💫آنقدر آرامش داشت كه اصلاً فكر نمی كرديم در ميان مواضع دشمن قرار گرفته ايم.
💫وقتی هم موقع نماز شد می خواست با صدای بلند اذان بگويد! اما با اصرار بچه ها خيلی آرام اذان گفت و بعد با حالت معنوی خاصی مشغول نماز شد.
💫ابراهيم در اين مدت شجاعتی داشت كه ترس را از دل همه بچه ها خارج می كرد.
💫حالا ديگر شب شده بود. از آخرين باری كه ابراهيم را دیدیم ساعت ها می گذشت.
💫به محل قرار رسيديم، با ابراهيم و جواد قرار گذاشته بوديم كه خودشان را تا قبل از روشن شدن هوا به اين محل برسانند.
💫 چند ساعت استراحت كرديم ولی هيچ خبری از آنها نشد. هوا كم كم در حال روشن شدن بود. ما بايد از اين مكان خارج می شديم.
💫بچه ها مرتب ذكر می گفتند و دعا می خواندند.
💫آماده حركت شديم که از دور صدايی آمد. اسلحه ها را مسلح كرديم و نشستيم.
💫چند لحظه بعد، از صداها متوجه شديم كه ابراهيم و جواد هستند.
💫خوشحالی در چهره همه موج می زد. با كمك بچه های تازه نفس به كمكشان رفتيم. سريع هم از آن منطقه خارج شديم.
💫نقشه های به دست آمده از اين عمليات نفوذی در حمله های بعدی بسيار كارساز بود.
💫اين جز با حماسه بچه های شجاع گروه از جمله ابراهيم و جواد به دست نمی آمد.
💫فردا ظهر ابراهيم و جواد مثل هميشه آماده و پرتوان پيش بچه ها بودند.
💫با رضا رفتيم پيش ابراهيم.
💫گفتم: داش ابرام، ديروز وقتي هليكوپتر رسيد چه كار كرديد؟
💫با آرامش خاص و هميشگی خودش گفت: خدا كمک كرد. من و جواد از هم فاصله گرفتيم و مرتب جای خودمان را عوض می كرديم و به سمت هليكوپتر تيراندازی می كرديم.
💫او هم مرتب دور می زد و به سمت ما شليک می كرد. وقتی هم گلوله هايش تمام شد برگشت.
💫ما هم سريع و قبل از رسيدن نيروهای پياده به سمت ارتفاع حركت كرديم. البته چند تركش ريز به ما خورد تا يادگاری بمونه!
@nahadpnuash
در بعضی عملیات ها به دلیل کمبود وقت , یک نفر به حالت دراز کش روی #سیمهای_خاردار قرار می گرفت تا سایر رزمنده ها از روی جسم او بگذرند?.
گردان تا بخواهد ازروی او رد شود، فرد بر اثر جراحات فراوان #شهید می شد ...
#وصيتنامه_شهدا سندايمان آنهاست ..
خداوندروح تمامی شهدا راقرین رحمت کند🌸🍃
❤️ @nahadpnuash
👈 شما جوانان، جهاد برای پیریزی «#انقلاب_علمی» را دنبال کنید
🔺 اینجانب همواره به دانشگاهها و دانشگاهیان و مراکز پژوهش و پژوهندگان، گرم و قاطع و جدّی دراینباره تذکّر و هشدار و فراخوان دادهام، ولی اینک مطالبهی عمومی من از شما جوانان آن است که این راه را با احساس مسئولیّت بیشتر و همچون یک جهاد در پیش گیرید. سنگ بنای یک انقلاب علمی در کشور گذاشته شده و این انقلاب، شهیدانی از قبیل شهدای هستهای نیز داده است.
🔺 بهپاخیزید و دشمن بدخواه و کینهتوز را که از جهاد علمی شما بشدّت بیمناک است ناکام سازید.
🏷 بخشی از بیانیه #گام_دوم_انقلاب
💻 @nahadpnuash
هدایت شده از همرسان آذربایجان شرقی
وقت بهتر .mp3
1.32M
#مهارتهای_قبل_ازدواج
🎙 فرصت بهت دادن حالا هی بنداز عقب ، اون وقت رو هم ازت میگیرند!
💠درسم تمام شد بعدش ازدواج میکنم
💠سربازیم که تموم شد بعدش...
💠هنوز که زوده بعدش ...
🔴 استاد_پناهیان
#همه_دعوتید 👇👇
@ezdevajj 🌹
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت سی و شش
اسیر🌹
🗣مهدی فریدوند
🗣مرتضی پارسائیان
👇👇👇
💫 از ويژگی های ابراهيم، احترام به ديگران، حتی به اسيران جنگی بود.
💫هميشه اين حرف را از ابراهيم می شنيديم كه اكثر اين دشمنان ما انسان های جاهل و ناآگاه هستند. بايد اسلام واقعی را از ما ببينند آن وقت خواهيد ديد كه آنها هم مخالف حزب بعث خواهند شد.
💫لذا در بسياری از عمليات ها قبل از شليک به سمت دشمن در فکر به اسارت درآوردن نيروهای آنها بود. با اسير هم رفتار بسيار صحيحی داشت.
💫سه اسير عراقی را داخل شهر آوردند. هنوز محلی برای نگهداری آنها نبود.
💫مسئوليت حفاظت آنها را به ابراهيم سپرديم.
💫هر چيزی كه از طرف تداركات برای ما می آمد و يا هر چيزی كه ما می خورديم ابراهيم همان را بين اسرا توزيع می كرد.
💫همين باعث می شد كه همه، حتی اسرا مجذوب رفتار او شوند.
💫كمی هم عربی بلد بود. در اوقات بيكاری می نشست و با اسرا صحبت می كرد.
💫دو روز ابراهيم با آنها بود، تا اينكه خودرو حمل اسرا آمد.
💫آنها از ابراهيم سؤال كردند: شما هم با ما می آيی؟
💫وقتی جواب منفی شنيدند خيلی ناراحت شدند.
💫آنها با گريه التماس می كردند و می گفتند: ما را اينجا نگه دار، هر كاری بخواهی انجام می دهيم. حتی حاضريم با بعثی ها بجنگيم!
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫عمليات بر روی ارتفاعات بازی دراز آغاز شد. ما دو نفر كمی به سمت بالای ارتفاعات رفتيم. از بچه های خودی دور شديم.
💫به سنگری رسيديم که تعدادی عراقي در آن بودند. با اسلحه اشاره كردم که به سمت بيرون حركت كنيد.
💫فكر نمی كردم اينقدر زياد باشند! ما دو نفر و آنها پانزده نفر بودند.
💫گفتم: حركت كنيد.
💫اما آنها هيچ حركتی نمی كردند! طوری بين ما قرار گرفتند كه هر لحظه ممكن بود به هر دوی ما حمله كنند. شايد هم فكر نمی كردند ما فقط دو نفر باشيم!
💫دوباره داد زدم: حركت كنيد و با دست اشاره كردم ولی همه عراقی ها به افسر درجه داری كه پشت سرشان بود نگاه می كردند!
💫 افسر بعثی ابروهايش را بالا می انداخت يعنی نرويد.
💫خيلی ترسيدم، تا حالا در چنين موقعيتی قرار نگرفته بودم.
💫دهانم از ترس تلخ شد. يك لحظه با خودم گفتم: همه را ببندم به رگبار، اما كار درستی نبود.
💫هر لحظه ممكن بود اتفاق بدی رخ دهد. از ترس اسلحه را محكم گرفتم. از خدا خواستم كمكم كند.
💫يكدفعه از پشت سنگر ابراهيم را ديديم. به سمت ما می آمد. آرامش عجيبی پيدا كردم.
💫 تا رسيد، در حالی كه به اسرا نگاه می كردم گفتم: آقا ابرام، كمک!
💫پرسيد: چی شده؟!
💫 گفتم: مشكل اون افسر عراقيه. نمی خواد اين ها حركت كنند!
💫بعد با دست افسر را نشان دادم.
💫لباس و درجه اش با بقيه فرق داشت و كاملاً مشخص بود.
💫ابراهيم اسلحه اش را روی دوشش انداخت و جلو رفت. با يک دست يقه افسر بعثی و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يک لحظه او را از جا بلند كرد! چند متر جلوتر او را جلوی پرتگاه آورد.
💫تمامی عراقی ها از ترس روی زمين نشستند و دستشان را بالا گرفتند.
💫افسر بعثی مرتب به ابراهيم التماس می كرد و می گفت: الدخيل الدخيل، ارحم ارحم و همينطور ناله می كرد.
💫ذوق زده شده بودم در پوست خودم نمی گنجيدم تمام ترس لحظات پيش من برطرف شده بود.
💫ابراهيم افسر عراقی را به ميان اسرا برگرداند.
💫آن روز خدا ابراهيم را به كمک ما فرستاد.
💫بعد با هم اسرا و افسر بعثی را به پايين ارتفاع انتقال داديم.
@nahadpnuash
🔸«نسل نو و پرشور و تشنهی تلاش و کار، امروز بحمداللّه #نسل_جوان_کشور ما این خصوصیات را دارند.
🔸سرشار از نیرو و توان و انگیزه و آماده برای هر کاری که احساس وظیفه کنند که باید این کار را انجام داد؛ #وجود_میلیونها_جوان در کشور - کشوری که این همه ظرفیت کار و تلاش دارد - یک #نعمت_بزرگی است.»
✅ #مقام_معظم_رهبری
🆔 @nahadpnuash
هدایت شده از طنز سیاسی دکترسلام
9.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم کوتاه «عدم»
💠 امام صادق عليه السلام:
هنگامى كه به #نماز ايستادى بدان كه در پيشگاه خداوند هستى و اگر او را نمى بينى، او تو را مى بيند. پس به نمازت توجه كن...
کانال طنز «دکترسلام»:
@Drsalaam
📚 به مناسبت روز پژوهش مراسم تجلیل از پژوهشگران برتر دانشگاه پیام نور استان برگزار شد.
🏛 در این مراسم حجت الاسلام دکتر جلیلی مسئول دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه پیام نور استان و ریاست دانشگاه پیام نور استان به ایراد سخنرانی پرداختند.
🔸 لازم به ذکر است مهمان و سخنران ویژه این مراسم دکتر پورمحمدی استاندار آذربایجان شرقی بودند.
🆔 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
#مهارتهای_قبل_ازدواج
معیار اصلی انتخاب همسر تدین اوست نه ثروت و زیبایی اش.
✍️پیامبر خدا(ص) :
با زن به خاطر چهار ویژگی
ازدواج می شود:
☜ثروتش
☜زیبایی اش
☜دین داری اش
☜و شرافت و خانواده اش
و"تو با زنان متدین ازدواج کن"
📚میزان الحکمه،ج۵،ص۸۸
🌸🍃🌷✨🌷🍃🌸 #همه_دعوتید
@ezdevajj
🔹 عواقب #دوری_از_یاد_خدا_و_نماز👆👆
🔹آیا اضطراب و هیجان های روانی ، تزلزل خانوادگی ، احساس غربت و تنهایی درون ، درجامعه بی نماز بیشتر است یا بانماز⁉️
📚 استاد قرائتی
🆔 @nahadpnuash