eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
6.8هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
329 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash 👨‍🎓درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت پنجاه و نه ماجرای مار🌹 🗣مهدی عمو زاده 👇👇👇 💫ساعت ده شب بود. تو كوچه فوتبال بازی می كرديم. 💫اسم آقا ابراهيم را از بچه های محل شنيده بودم، اما برخوردی با او نداشتم. 💫مشغول بازی بوديم. ديدم از سر كوچه شخصی با عصای زير بغل به سمت ما می آيد. از محاسن بلند و پای مجروحش فهميدم خودش است! 💫كنار كوچه ايستاد و بازی ما را تماشا كرد. يكی از بچه ها پرسيد: آقا ابرام بازی می كنی؟ 💫گفت: من كه با اين پا نمی تونم، اما اگه بخواهيد تو دروازه می ايستم. 💫بازی من خيلی خوب بود اما هر كاری كردم نتوانستم به او گل بزنم! مثل حرفه ای ها بازی می كرد. 💫نيم ساعت بعد، وقتی توپ زير پايش بود گفت: بچه ها فكر نمی كنيد الان دير وقته، مردم میخوان بخوابن! 💫توپ و دروازه ها را جمع كرديم. بعد هم نشسـتيم دور آقا ابراهيم. بچه ها گفتند: اگه ميشه از خاطرات جبهه تعريف كنيد. 💫آن شب خاطره عجيبي شنيدم كه هيچ وقت فراموش نمی كنم. 💫آقا ابراهيم می گفت: در منطقه غرب با جواد افراسيابی رفته بوديم شناسائی. 💫نيمه شب بود و ما نزديک سنگرهای عراقی مخفی شده بوديم. 💫بعد هوا روشن شد. ما مشغول تكميل شناسائی مواضع دشمن شديم. 💫همينطور كه مشغول كار بوديم يكدفعه ديدم مار بسيار بزرگی درست به سمت مخفيگاه ما آمد! مار به آن بزرگی تا حالا نديده بودم. 💫نفس در سينه ما حبس شده بود. هيچ كاری نمی شد انجام دهيم. اگر به سمت مار شـليک می كرديم عراقی ها می فهميدند، اگر هم فرار می كرديم عراقی ها ما را می ديدند. 💫مار هم به سرعت به سمت ما می آمد. فرصت تصميم گيری نداشتيم. آب دهانم را فرو دادم در حالی كه ترسيده بودم نشستم و چشمانم را بستم. گفتم: بسم الله و بعد خدا را به حق زهرای مرضيه سلام الله علیها قسم دادم! 💫زمان به سختی می گذشت. چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز كردم. با تعجب ديدم مار تا نزديک ما آمده و بعد مسيرش را عوض كرده و از ما دور شده! 💫آن شب آقا ابراهيم چند خاطره خنده دار هم برای ما تعريف كرد. خيلی خنديديم. 💫بعد هم گفت: سعی كنيد آخر شب كه مردم می خواهند استراحت كنند بازی نكنيد. 💫از فردا هر روز دنبال آقا ابراهيم بودم. حتی وقتی فهميدم صبح ها برای نماز مسجد می رود من هم به خاطر او مسجد می رفتم. 💫تاثیر آقا ابراهيم روی من و بچه های محل تا حدی بود كه نماز خواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود. 💫مدتی بعد وقتی ايشان راهی جبهه شد ما هم نتوانستيم دوريش را تحمل كنيم و راهی جبهه شديم. 🆔 @nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | ملت مقاومت 🔺 رهبر انقلاب، روز گذشته: آن فریب‌خوردگانی که یک روزی فریاد زدند «نه غزّه، نه لبنان»، آنها نه فقط جانشان را فدای ایران نکردند، حتّی حاضر نشدند راحتی خودشان و منافع خودشان را هم در راه کشور فدا کنند؛ آن کسانی که جانش را فدای ایران کردند باز همین شهید سلیمانی‌ها بودند. ۹۸/۱۰/۲۷ 🏷 🆔 @nahadpnuash
🔰 ضربه حیثیتی سپاه به هیبت ابرقدرتی آمریکا 👈🏻 آمریکا ضربه موشکی سپاه را با هیچ‌چیزی نمیتواند جبران کند 🔻 رهبر انقلاب در خطبه‌های : 🔹 پاسخ قدرتمندانه سپاه هم درخور تدبر است. این یوم‌الله تشییع جنازه و شهادت بزرگ شهید عزیز یک طرف قضیه است، عکس‌العمل و واکنش قدرتمندانه سپاه طرف دیگر قضیه است، آن هم درخور تدبر است. این ضربه به آمریکا بود. البته ضربه موثر نظامی بود اما مهمتر و بالاتر از ضربه نظامی، ضربه حیثیتی بود، ضربه به هیبت ابرقدرتی آمریکا بود. آمریکا سالهاست در سوریه، در عراق، در لبنان، در افغانستان ضربه میخورد. از دست قدرتمند مقاومت ضربه میخورد لکن این ضربه از همه آنها بالاتر بود. این ضربه حیثیتی بود. ضربه به ابهت آمریکا بود. این ضربه با هیچ چیزی جبران نمیشود. حالا اعلام میکنند که ما تحریم کردیم، تحریمها را افزایش میدهند اما این کار نمیتواند آبروی از دست رفته آمریکا را بر گرداند. این پاسخ قدرتمندانه یک چنین خصوصیتی بود. این هم یک جلوه کمک الهی است که پاسخ مجاهدت مخلصانه است. اخلاص برکت دارد، هرجا اخلاص بود خدای متعال به اخلاص بندگان مخلصش برکت میدهد؛ کار برکت پیدا میکند، رشد و نمو پیدا میکند. کار به نحوی میشود که اثر آن به همه میرسد، برکات آن در میان مردم باقی میماند. این ناشی از اخلاص است. نتیجه آن اخلاص همین عشق و وفاداری مردم، همین اشک و آه حضور مردم، همین تازه شدن روحیه انقلابی مردم است. ۹۸/۱۰/۲۷ 🏷 @nahadpnuash
✅ پيامبر رحمت حضرت محمد صلی‌الله‌عليه‌و‌آله فرمودند: 📍 النَّدمُ تَوبَةٌ؛ 📌 پشيماني از گناه، خود، توبه از گناه است. 📚 تحف‌العقول، ص۵۵ 💎 @nahadpnuash 💎
قسمت شصت رضای خدا🌹 🗣عباس هادی 👇👇👇 💫از ويژگی های ابراهيم اين بود که معمولاً کسی از کارهايش مطلع نمی شد بجز کسانی که همراهش بودند و خودشان کارهايش را مشاهده می كردند اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهايش حرفی نمی زد. 💫هميشه هم اين نکته را اشاره می کرد که کاری كه برای رضای خداست گفتن ندارد يا مشکل کارهای ما اين است که برای رضای همه کار می کنيم به جز خدا. 💫عرفای بزرگ نيز در سرتاسر جملاتشان به اين نکته اشاره می کنند که اگر کاری برای خدا بود ارزشمند می شود يا اينكه هر نفسی که انسان در دنيا برای غير خدا کشيده باشد در آخرت به ضررش تمام می شود. 💫در دوران مجروحيت ابراهيم به يکی از زورخانه های تهران رفتيم. ما در گوشه ای نشستيم. 💫با وارد شدن هر پيشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در می آمد و کار ورزش چند لحظه ای قطع می شد. 💫تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران نشان می داد و با لبخندی بر لب، در گوشه ای می نشست. 💫ابراهيم با دقت به حركات مردم نگاه می كرد بعد هم برگشت و آرام به من گفت: اينها را ببين که چطور از صدای زنگ خوشحال می شوند. 💫بعد ادامه داد: بعضی از آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند اينها اگر اينقدر که عاشق اين زنگ بودند عاشق خدا مي شدند ديگر روی زمين نبودند بلكه در آسمان ها راه می رفتند! 💫 بعد گفت: دنيا همين است، تا آدم عاشق دنياست و به اين دنيا چسبيده حال و روزش همين است اما اگر انسان سرش را به سمت آسمان بالا بياورد و کارهايش را برای رضای خدا انجام دهد مطمئن باش زندگيش عوض می شود و تازه معنی زندگی كردن را می فهمد. 💫بعد ادامه داد: توی زورخانه خيلی ها می خواهند ببينند چه کسی از بقيه زورش بيشتر است و چه کسی هم زودتر خسته می شود. 💫اگر روزی مياندار ورزش شدی تا ديدی کسی خسته شده، برای رضای خدا سريع ورزش را عوض کن. 💫من زمانی مياندار ورزش بودم و اين کار را نکردم، البته منظوری نداشتم اما بی دليل بين بچه ها مطرح شدم ولی تو اين کار را نکن! 💫ابراهيم می گفت: انسان بايد هر کاری حتی مسائل شخصی خودش را برای رضای خدا انجام دهد. 💫آگاه باش عالم هستی ز بهر توست غير از خدا هر آنچه بخواهی شکست توست 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫نزديک صبح جمعه بود. ابراهيم با لباس های خون آلود به خانه آمد! خيلی آهسته لباس هايش را عوض کرد. 💫بعد از خواندن نماز، به من گفت: عباس، من ميرم طبقه بالا بخوابم. 💫نزديک ظهر بود که صدای درب خانه آمد. كسی بدون وقفه به در می كوبيد! 💫مادر ما رفت و در را باز كرد. 💫زن همسايه بود. بعد از سلام با عصبانيت گفت: اين ابراهيم شما مگه همسن پسر منه!؟ ديشب پسرم رو با موتور برده بيرون بعد هم تصادف کردند و پاش رو شکسته! 💫بعد ادامه داد: ببين خانم، من پسرم رو بردم بهترين دبيرستان. نمی خوام با آدمهائی مثل پسر شما رفت و آمد کنه! 💫مادر ما از همه جا بی خبر بود. خيلي ناراحت شد. معذرت خواهی کرد و با تعجب گفت: من نمی دانم شما چي ميگی! ولی چشم، به ابراهيم ميگم شما ببخشيد.. 💫من داشتم حرف های او را گوش می کردم. دويدم طبقه بالا! ابراهيم را از خواب بيدار کردم و گفتم: داداش چيکار کردی؟! 💫ابراهيم پرسيد: چطور مگه، چی شده!؟ 💫پرسيدم: تصادف کرديد؟ 💫يكدفعه بلند شد و با تعجب پرسيد: تصادف!؟ چی ميگی؟ 💫گفتم: مگه نشنيدی، دم در مامان محمد بود. داد و بيداد می کرد.. 💫ابراهيم کمی فکر کرد و گفت: خب خدا را شکر، چيز مهمی نيست! 💫عصر همان روز، مادر و پدر محمد با دسته گل و يک جعبه شيرينی به ديدن ابراهيم آمدند. زن همسايه مرتب معذرت خواهی می کرد. 💫مادر ما هم با تعجب گفت: حاج خانم، نه به حرفهای صبح شما، نه به کار حالای شما! 💫 او هم مرتب می گفت: به خدا از خجالت نمی دونم چي بگم، محمد همه ماجرا را برای ما تعريف کرد. 💫محمد گفت: اگر آقا ابراهيم نمی رسيد، معلوم نبود چی به سرش مي آمد. بچه های محل هم برای اينکه ما ناراحت نباشيم گفته بودند ابراهيم و محمد با هم بودند و تصادف کردند! 💫حاج خانم، من از اينکه زود قضاوت کردم خيلی ناراحتم تو رو خدا منو ببخشيد. به پدر محمد هم گفتم که خيلی زشته آقا ابراهيم چند ماهه مجروح شده و هنوز پای ايشون خوب نشده ولی ما به ملاقاتشون نرفتيم، برای همين مزاحم شديم. 💫مادر پرسيد: من نمی فهمم، مگه برای محمد شما چه اتفاقی افتاده!؟ 👇👇👇
💫آن خانم ادامه داد: نيمه های شبِ جمعه بچه های بسيج مسجد، مشغول ايست و بازرسی بودند. 💫محمد وسط خيابان همراه ديگر بچه ها بود. يكدفعه دستش روي ماشه رفته و به اشتباه گلوله از اسلحه اش خارج و به پای خودش اصابت ميکنه. 💫او با پای مجروح وسط خيابان افتاده بود و خون زيادی از پايش می رفت. 💫آقا ابراهيم همان موقع با موتور از راه می رسد. سريع به سراغ محمد رفته و با کمک يکی ديگر از رفقا زخم پای محمد را می بندد بعد او را به بيمارستان می رساند. 💫صحبت زن همسايه تمام شد. برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. با آرامش خاصی کنار اتاق نشسته بود. 💫او خوب می دانست کسی که برای رضای خدا کاری انجام داده، نباید به حرف های مردم توجه ای داشته باشد. @nahadpnuash
🍃‌شیخ جعفر مجتهدی (ره): تا آنجا که درتوان دارید در گره گشایی از مشکلات غمدیدگان سعی کنید تا خداوند هم در موقع از شما دستگیری نماید. 💠همه می‌کوشیم در کنار هموطنان عزیز سیل‌زده استان ⁧⁩ باشیم و به کمکشان بشتابیم‌ ‌ ‏ ‌ 💐 کمک به سیل زدگان کشور شماره کارت : ۵۰۴۱-۷۲۱۰-۷۰۸۳-۶۵۶۵ کد دستوری *780*888# بنام جمعیت امام رضایی ها حاج حسین یکتا ⁩‌ @nahadpnuash
📙 📚 یه بار شهید محمودرضا و شهید حاج باهم حرف می زدن که شهید بیضایی به حاج قاسم سلیمانی گفته بود: 🌹 من این طور فهمیده ام که خداوند را به کسانی میدهد که پرکار هستند وشهدای ما در جنگ این طور بودند. هم گفته بود: بله همین طور است.. 📚بر گرفته از کتاب "تو شهید نمیشوی" زندگی نامه و خاطرات شهیدبیضایی 💐سالروز شهادت شهید مدافع حرم "محمود رضا بیضایی" گرامی باد. 💎 @nahadpnuash 💎
27.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بازخوانی نگاه رهبر انقلاب به نقش مهم زنان خانه‌دار زن بودن برای زن یک امتیاز است یک افتخار است اگر ما به خانه داری به چشم حقارت نگاه کنیم این می شود « گناه» خانه داری یک شغل بزرگ، شغل مهم،شغل حساس،شغل آینده ساز 🌺❤️✨👇👇 @ezdevajj
🔰جنتلمن‌های پشت میز مذاکره، همان تروریست‌های فرودگاه بغداد هستند 👈🏻 اروپا کوچکتر از آن است که ملت ایران را به زانو دربیاورد 🔻 رهبر انقلاب در خطبه‌های : 🔹این دولتهای حقیر - انگلیس، فرانسه و آلمان - در انتظار این هستند که ملت ایران را به زانو دربیاورند. آمریکا که بزرگتر شما بود، پیشرو شما بود، ارباب شما بود، قادر نبود ملت ایران را به زانو دربیاورد، شما کوچکتر از آن هستید که بخواهید ملت ایران را به زانو دربیاورید. اینها مذاکره هم که میکنند، مذاکره شان آمیخته با دغل و فریبکاری است. همان کسانی که پشت میز مذاکره ظاهر میشوند، آن جنتلمن‌های پشت میز مذاکره، همان تروریست‌های فرودگاه بغداد هستند. اینها همانند تفاوتی نمی کنند. لباس عوض میکنند. دست چدنی است که پوشش و دستکش مخملی را بیرون می آورد و خودش را نشان می دهد. والا باطن همان باطن است، هیچ تفاوتی ندارد. اینها نمی توانند کسانی باشند که انسان به اینها اطمینان پیدا کند. خب حالا ملت ما باید چه کار کنیم؟ ‌من در یک کلمه عرض میکنم، ملت عزیز ایران باید همتشان این باشد که قوی بشوند. تنها راه در پیش پای ملت ایران عبارت است از قوی شدن. البته قدرت، فقط قدرت نظامی نیست. اقتصاد کشور باید قوی شود. وابستگی به نفت بایستی تمام بشود، نجات پیدا کنیم از وابستگی اقتصادمان به نفت. جهش علمی و فناوری باید ادامه پیدا کند. پشتوانه همه اینها هم حضور مردم عزیزمان در صحنه است. ۹۸/۱۰/۲۷ 🏷 💻 @nahadpnuash
✅ امام حسن مجتبی عليه‌السّلام فرمودند: 📍 رأسُ العَقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَميلِ؛ 📌 با مردم، رأس عقل است. 📚 ميزان الحكمه، ح ۱۳۷۰۳ 💎 @nahadpnuash 💎
سلام بر ابراهیم 📖به اطلاع دانشجویان محترم می رساند که سوالات سومین نوبت از سری مسابقات پویش کتابخوانی ، از داستان 41 الی 60 کتاب سلام بر ابراهیم در کانال قرار گرفت. علاقمندان جهت شرکت به کانال زیر مراجعه فرمایند👇👇 🆔 @nahadpnuash
سومین نوبت مسابقه سلام بر ابراهیم.pdf
1.02M
و 👆 سلام بر ابراهیم 📖به اطلاع دانشجویان محترم می رساند که سوالات سومین نوبت از سری مسابقات پویش کتابخوانی ، از داستان 41 الی 60 کتاب سلام بر ابراهیم در کانال قرار گرفت. ✅خواهشمند است تا تاریخ 98/11/10 ضمن پاسخ به سوالات پاسخنامه را به ادمین کانال ارسال و یا به دفتر نهاد تحویل دهید. 🏆🏆به نفرات برگزیده جوایز نقدی اهدا خواهد شد. . 🆔 @nahadpnuash
✅ رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمووند: 📍 خمسٌ مِن سُنَن المُرسَلینَ: اَلحَیاءُ وَ الحِلمُ وَ الحِجامَةُ وَ السِّواک وَ التَّعَطُّرُ؛ 📌 پنج چیز از سنت پیامبران است: حیا، حلم، حجامت، مسواک و عطر زدن . 📚 نهج الفصاحه، ص۴۶۲، ح۱۴۶۳ 💎@nahadpnuash 💎
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: این نکته از معلومات و واضح و آشکار و از مسلّمیات شرع است که چنانچه مسلمانی دید که مسلمانی گرفتار است و با #اندک_همت، گرفتاری او رفع می‌شود، در این صورت اگر همت نکند، معاقَب(مورد عقاب) خواهد بود. 📚 در محضر بهجت، ج۳، ص٢٨ #کنارتم_هموطن⁩‌ @nahadpnuash
قسمت شصت و یک اخلاص🌹 🗣عباس هادی 👇👇👇 💫با ابراهيم از ورزش صحبت می كرديم. می گفت: وقتی برای ورزش يا مسابقات کشتی می رفتم، هميشه با وضو بودم. هميشه هم قبل از مسابقات کشتی دو رکعت نماز می خواندم. 💫پرسيدم: چه نمازی؟! 💫گفت: دو رکعت نماز مستحبی! از خدا می خواستم يک وقت تو مسابقه، حال کسی را نگيرم! 💫ابراهيم به هيچ وجه گرد گناه نمی چرخيد براي همين الگوئی برای تمام دوستان بود. 💫حتی جایی که حرف از گناه زده می شد سريع موضوع را عوض می کرد. 💫هر وقت می ديد بچه ها مشغول غيبت کسی هستند مرتب می گفت: صلوات بفرست! و يا به هر طريقی بحث را عوض می کرد. 💫هيچگاه از کسی بد نمی گفت، مگر به قصد اصلاح کردن. 💫هيچ وقت لباس تنگ يا آستين کوتاه نمی پوشيد. 💫بارها خودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. 💫زمانی هم که علت آن را سؤال می کرديم می گفت: برای نفس آدم، اين کارها لازمه. 💫شهيد جعفر جنگروی تعريف می کرد: پس از اتمام هيئت دور هم نشسته بوديم. داشتيم با بچه ها حرف می زديم. 💫ابراهيم در اتاق ديگری تنها نشسته و توی حال خودش بود! 💫وقتی بچه ها رفتند. آمدم پيش ابراهيم. هنوز متوجه حضور من نشده بود. 💫با تعجب ديدم هر چند لحظه، سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش می زند! يکدفعه با تعجب گفتم: چيکار می کنی داش ابرام؟! 💫تازه متوجه حضور من شد. از جا پريد و از حال خودش خارج شد! بعد مكثی كرد و گفت: هيچی، هيچی، چيزی نيست! 💫گفتم: به جون ابرام نميشه، بايد بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت. 💫مکثی کرد و خيلی آرام مثل آدم هائی که بغض کرده اند گفت: سزای چشمی که به نامحرم بيفته همينه. 💫آن زمان نمی فهميدم که ابراهيم چه می کند و اين حرفش چه معنی دارد ولی بعدها وقتی تاريخ زندگی بزرگان را خواندم ديدم که آنها برای جلوگيری از آلوده شدن به گناه خودشان را تنبيه می كردند. 💫از ديگر صفات برجسته شخصيت او دوری از نامحرم بود. 💫اگر می خواست با زنی نامحرم، حتی از بستگان، صحبت كند به هيچ وجه سرش را بالا نمی گرفت. 💫به قول دوستانش: ابراهيم به زن نامحرم آلرژی داشت! 💫و چه زیبا گفت امام محمد باقر(ع): از تیرهای شیطان سخن گفتن با زنان نامحرم است. 💫ابراهيم به اطعام دادن نيز خيلی اهميت می داد. هميشه دوستان را به خانه دعوت می کرد و غذا می داد. 💫در دوران مجروحيت که در خانه بستری بود، هر روز غذا تهيه می کرد و کسانی که به ملاقاتش می آمدند را سر سـفره دعوت می کرد و پذيرائی می نمود و از اين کار هم بی نهايت لذت می بُرد. 💫به دوستان می گفت: ما وسيله ايم، اين رزق شماست رزق مؤمنين با برکت است.. 💫در هيئت ها و جلسات مذهبی هم به همين گونه بود. وقتی می ديد صاحبخانه برای پذيرائی هيئت مشکل دارد، بدون کمترين حرفی برای همه مهمان ها و عزادارها غذا تهيه می کرد. 💫می گفت: مجلس امام حسين علیه السلام بايد از همه لحاظ كامل باشد. 💫شب های جمعه هم بعد از برنامه بسيج برای بچه ها شام تهيه می کرد. پس از صرف غذا دسته جمعی به زيارت حضرت عبدالعظيم يا بهشت زهرا سلام الله می رفتيم. 💫بچه هاي بسيج و هيئتی، هيچ وقت آن دوران را فراموش نمی کنند. 💫هر چند آن دوران زيبا و به يادماندنی طولانی نشد! 💫يک بار به ابراهيم گفتم: داداش، اين همه پول از کجا میياری؟! از آموزش و پرورش ماهی دو هزار تومان حقوق می گيری، ولی چند برابرش را برای ديگران خرج مب کنی! 💫نگاهی به صورتم انداخت و گفت: روزی رسان خداست در اين برنامه ها من فقط وسيله ام. 💫من از خدا خواستم هيچ وقت جيبم خالی نماند. خدا هم از جائی که فکرش را نمی کنم اسباب خير را برايم فراهم می کند. 🆔 @nahadpnuash
✅ پيامبر اکرم صلّی‌الله‌عليه‌و‌آله فرمودند: 📍 الضَّيْفُ يَنْزِلُ بِرِزْقِهِ وَيَرْتَحِلُ بِذُنوبِ اَهْلِ الْبَيْتِ؛ 📌 ميهمان، روزى خود را می‌آورد و گناهان اهل خانه را مى‌برد. 📚 بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۴۶۱، ح ۱۴ 💎 @nahadpnuash 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 🍃🔻 موضوع 🔻🍃 🔵 آن کسانی که به دیگران پول و رشوه می دهند در دنیا سرورانند❗️در آخرت چه⁉️ 🌹 بسیار زیباست 👌👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ 💎 @nahadpnuash 💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ازدواج مستحبه؛ ولی گاهی اوقات هم واجبه 🔴 وقتی ازدواج سخت و نشدنی باشه، گناهش گردن همه‌ی کسانیه که ازدواج رو دشوار کردن 🌸🍃🌷🍃🌸 @ezdevajj
🔅 الإمامُ عليٌّ عليه السلام : 🔻 إذا رَأيتَ اللّه َ سُبحانَهُ يُتابِعُ علَيكَ البلاءَ فقَد أيْقَظَكَ ، إذا رَأيتَ اللّه َ سُبحانَهُ يُتابِعُ علَيكَ النِّعَمَ مَعَ المَعاصي فَهُوَ اسْتِدراجٌ لكَ 🔺هرگاه ديدى خداوند سبحان پياپى بر تو #بلا_نازل مى كند هر آينه تو را #بيدار_باش داده است. و چون ديدى خداوند سبحان، با وجود آن كه #گناه مى كنى، پياپى به تو #نعمت مى دهد، اين، براى غافلگير كردن [و به دام انداختن ]توست. 💻 @nahadpnuash
🔴دشمن می‌خواهد از صرف‌نظر کنیم تا بر ما مسلّط شود 🔹هدف دشمن معلوم است؛ دشمن درصدد آن است که ما از نقاط قوّت خودمان صرف‌نظر کنیم، از عناصر اقتدار ملّی خودمان دست برداریم تا راحت‌تر بتواند بر کشور ما، بر ملّت ما، بر سرنوشت ما و آینده‌ی ما مسلّط بشود؛ یک‌چنین فکری را آنها کرده‌اند. ۱۳۹۷/۰۳/۱۴ مقام معظم رهبری 💻 @nahadpnuash
قسمت شصت و دو حاجات مردم و نعمت خدا🌹 🗣 دوستان شهید 👇👇👇 💫همراه ابراهيم بودم. با موتور از مسيری تقريبا دور به سمت خانه بر می گشتيم. 💫پيرمردی به همراه خانواده اش كنار خيابان ايستاده بود. جلوی ما دست تکان داد و من ايستادم. آدرس جائی را پرسيد. بعد از شنيدن جواب، شروع کرد از مشکلاتش گفت. به قيافه اش نمی آمد که معتاد يا گدا باشد. 💫ابراهيم هم پياده شد و جيب های شلوارش را گشت ولی چيزی نداشت. به من گفت: امير، چيزی همرات داری؟! 💫من هم جيب هايم را گشتم ولی به طور اتفاقی هيچ پولی همراهم نبود. 💫ابراهيم گفت: تو رو خدا باز هم ببين. 💫 من هم گشتم ولی چيزی همراهم نبود. 💫از آن پيرمرد عذرخواهی کرديم و به راهمان ادامه داديم. 💫بين راه از آينه موتور، ابراهيم را می ديدم اشک می ريخت! 💫هوا سرد نبود که به اين خاطر آب از چشمانش جاری شود، برای همين آمدم کنار خيابان. با تعجب گفتم: ابرام جون، داری گريه می کنی؟! 💫صورتش را پاک کرد. گفت: ما نتوانستيم به يک انسان که محتاج بود کمک کنيم. 💫گفتم: خُب پول نداشتيم، اين که گناه نداره. 💫گفت: می دانم، ولی دلم خيلی برايش سوخت توفيق نداشتيم کمکش کنيم. 💫کمی مکث کردم و چيزی نگفتم. بعد به راه ادامه دادم اما خيلی به صفای درون و حال ابراهيم غبطه می خوردم. 💫فردای آن روز ابراهيم را ديدم. می گفت: ديگر هيچ وقت بدون پول از خانه بيرون نمی آيم تا شبيه ماجرای ديروز تکرار نشود. 💫رسیدگی ابراهیم به مشکلات مردم مرا به یاد حدیث زیبای حضرت سیدالشهدا (ع) انداخت که می فرمایند: حاجات مردم به سوی شما از نعمت های خدا بر شماست در ادای آن کوتاهی نکنید که این نعمت در معرض زوال و نابودی است. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫اواخر مجروحيت ابراهيم بود. زنگ زد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت: ماشينت رو امروز استفاده می کنی!؟ 💫گفتم: نه، همينطور جلوی خانه افتاده. 💫بعد هم آمد و ماشين را گرفت و گفت: تا عصر بر می گردم. 💫عصر بود که ماشين را آورد. پرسيدم: کجا می خواستی بری!؟ 💫گفت: هيچی، مسافرکشی کردم! 💫با خنده گفتم: شوخی می کنی!؟ 💫گفت: نه، حالا هم اگه کاری نداری پاشو بريم، چند جا کار داريم. 💫خواستم بروم داخل خانه. گفت: اگر چيزی در خانه داريد که استفاده نمی کنی مثل برنج و روغن با خودت بياور. 💫رفتم مقداری برنج و روغن آوردم. بعد هم رفتيم جلوی يک فروشگاه. 💫 ابراهيم مقداری گوشت، مرغ و.. خريد و آمد سوار شد. 💫از پول خُردهائی که به فروشنده می داد فهميدم همان پول های مسافرکشی است. 💫بعد با هم رفتيم جنوب شهر، به خانه چند نفر سر زديم. من آنها را نمی شناختم. 💫ابراهيم در می زد، وسائل را تحويل می داد و می گفت: ما از جبهه آمده ايم، اينها سهميه شماست! 💫ابراهيم طوری حرف می زد که طرف مقابل اصلاً احساس شرمندگی نکند. اصلاً هم خودش را مطرح نمی کرد. 💫بعدها فهميدم خانه هايی که رفتيم، منزل چند نفر از بچه های رزمنده بود. مرد خانواده آنها در جبهه حضور داشت. برای همين ابراهيم به آنها رسيدگی می کرد. 💫کارهای او مرا به یاد سخن امام صادق (ع) انداخت که می فرماید: سعی کردن در برآوردن حاجت مسلمان بهتر از هفتاد بار طواف دور خانه خداست و باعث در امان بودن در قیامت می شود. 💫اين حديث نورانی چراغ راه زندگی ابراهيم بود. او تمام تلاش خود را در جهت حل مشكلات مردم به كار می بست. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫دوران دبيرستان بود. ابراهيم عصرها در بازار مشغول به کار می شد و برای خودش درآمد داشت. 💫متوجه شد يکی از همسايه ها مشکل مالی شديدی دارد. آنها علی رغم از دست دادن مرد خانواده، کسی را برای تأمين هزينه ها نداشتند. 💫ابراهيم به كسی چيزی نگفت. هر ماه وقتی حقوق می گرفت، بيشترِ هزينه آن خانواده را تأمين می کرد! 💫هر وقت در خانه زياد غذا پخته می شد، حتما برای آن خانواده می فرستاد. 💫اين ماجرا تا سال ها و تا زمان شهادت ابراهيم ادامه داشت و تقريبا کسی به جز مادرش از آن اطلاعی نداشت. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫شخصی به سراغ ابراهيم آمده بود. قبلاً آبدارچی بوده و حالا بيکار شده بود. تقاضای کمک مالی داشت. 💫ابراهيم به جای کمک مالی، با مراجعه به چند نفر از دوستان شغل مناسبی را برای او مهيا کرد. 💫او برای حل مشکل مردم هر کاری که می توانست انجام می داد اگر هم خودش نمی توانست به سراغ دوستانش می رفت از آنها کمک می گرفت. 💫اما در اين کار يک موضوع را رعايت می کرد با کمک کردن به افراد، گداپروری نکند. 💫 ابراهيم هميشه به دوستانش می گفت: قبل از اينکه آدم محتاج به شما رو بياندازد و دستش را دراز كند شما مشكلش را بر طرف کنيد. 💫او هر يک از رفقا که گرفتاری داشت يا هر کسی را حدس می زد مشکل مالی داشته باشد کمک می کرد. آن هم مخفيانه، قبل از اينکه طرف مقابل حرفی بزند. 💫بعد می گفت: من فعلاً احتياجي ندارم. اين را هم به شما قرض می دهم هر وقت داشتی برگردان اين پول قرض الحسنه است. 👇👇👇
💫ابراهيم هيچ حسابی روی اين پول ها نمی کرد. 💫او در اين کمک ها به آبروی افراد خيلی توجه می کرد. هميشه طوری برخورد می کرد که طرف مقابل شرمنده نشود. 💫بزرگان دين توصيه می کنند برای رفع مشکلات خودتان، تا می توانيد مشکل مردم را حل کنيد. 💫همچنين توصيه می کنند تا می توانيد به مردم اطعام کنيد و اينگونه بسياری از گرفتاری هايتان را بر طرف سازيد. 💫غروب ماه رمضان بود. ابراهيم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی يک قابلمه از من گرفت! بعد داخل کله پزی رفت. 💫به دنبالش آمدم و گفتم: ابرام جون کله پاچه برای افطاری! عجب حالی ميده؟! 💫گفت: راست ميگی، ولی برای من نيست. 💫يک دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت. وقتی بيرون آمد ايرج با موتور رسيد. ابراهيم هم سوار شد و خداحافظی کرد. 💫با خودم گفتم: لابد چند تا رفيق جمع شدند و با هم افطاری می خورند. از اينکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شدم. 💫فردای آن روز ايرج را ديدم و پرسيدم: ديروز کجا رفتيد!؟ 💫گفت: پشت پارک چهل تن، انتهای کوچه منزل کوچکی بود که در زديم و کله پاچه را به آنها داديم. 💫چند تا بچه و پيرمردی که دم در آمدند خيلی تشکر کردند. ابراهيم را کامل می شناختند. آنها خانوادهای بسيار مستحق بودند. 💫بعد هم ابراهيم را رساندم خانه شان. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫بيست وشش سال از شهادت ابراهيم گذشت. در عالم رويا ابراهيم را ديدم. سوار بر يک خودرو نظامی به تهران آمده بود! 💫از شوق نمی دانستم چه كنم. چهره ابراهيم بسيار نورانی بود. جلو رفتم و همديگر را در آغوش گرفتيم. 💫 از خوشحالی فرياد می زدم و می گفتم: بچه ها بيائيد، آقا ابراهيم برگشته! 💫ابراهيم گفت: بيا سوار شو، خيلی كار داريم. 💫به همراه هم به كنار يک ساختمان مرتفع رفتيم. مهندسين و صاحب ساختمان همگی با آقا ابراهيم سلام و احوالپرسی كردند. همه او را خوب می شناختند. 💫ابراهيم رو به صاحب ساختمان كرد و گفت: من آمده ام سفارش اين آقا سيد را بكنم يكی از اين واحدها را به نامش كن. 💫بعد شخصی كه دورتر از ما ايستاده بود را نشان داد. 💫صاحب ساختمان گفت: آقا ابرام، اين بابا نه پول داره نه ميتونه وام بگيره من چه جوری يک واحد به او بدم؟! 💫من هم حرفش را تأييد كردم و گفتم: ابرام جون، دوران اين كارها تموم شد، الان همه اسكناس رو می شناسند! 💫ابراهيم نگاه معنی داری به من كرد و گفت: من اگر برگشتم به خاطر اين بود كه مشكل چند نفر مثل ايشان را حل كنم، و گرنه من اينجا كاری ندارم! 💫بعد به سمت ماشين حركت كرد. 💫من هم به دنبالش راه افتادم كه يكدفعه تلفن همراه من به صدا درآمد و از خواب پريدم! 🆔 @nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 🔴 مجموعه درس اخلاق 🔴 💐🎙 🍃🔻 موضوع 🔻🍃 🔵 محبوبترین بندگان خدا 🔻 1️⃣ راستگویی 2️⃣ نماز اول وقت 3️⃣ ادای امانت 🌹 بسیار زیباست 👌👌 ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🆔 @nahadpnuash