✨به جای اینکه موضوع را مستقیم مطرح کند، شروع به آمادهکردن ما کرد. مثلاً برخی کارهای بانک را به من میسپرد، یا اینکه میگفت «من زمان ندارم، فلان خرید را شما انجام بده.» یا خیلی کارهای دیگر که تا آن زمان خودش آنها را انجام میداد.
✨حتی یکبار پدرش به او گفته بود «چرا این کارها را از همسرت میخواهی؟» گفته بود «نمیخواهم وقتی به ماموریت یا سفر طولانی میروم، همسرم گرفتار و محتاج دیگران شود.
✨اگر الآن یاد بگیرد خیلی بهتر است. زن من باید همه کار را بلد باشد.»جالبتر اینکه بجز کارهای معمول زندگی، حتی برخی از آموزشهای محل کار را هم با دقت برایم توضیح میداد. تا حدی که واقعاً اگر بیشتر علاقمند بودم و دقت میکردم، الآن حداقل یک دیدهبان حرفهای بودم!
✨حتی یادم هست ماه رمضان سال گذشته، محمد کلاس تفسیر سوره «تغابن» را داشت و مواردی را که باید در کلاس ارائه میداد، شبها برای من میگفت. حرفهایش را با ذوق و شوق گوش میدادم.
✨بعد از شهادت شهید شاطری خیلی منقلب شده بود. میگفت «خوش به حالش! کاش منم شهید شم!» هرچند به روی خودم نیاوردم اما در دلم به حرفهایش خندیدم. فقط گفتم «وا! کو جنگ؟» این اولینبار بود که این حرف را زد. بعد از آن شاید بتوانم بگوییم در تمام نمازهای غفیلهاش که، تقید خاصی هم به آن داشت، اللهم الرزقنا توفیق شهادة فی سبیلک ترک نشد.
✍راوی: همسر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_محمد_طحان
@nahadpnuash