💠 مراسم عزاداری شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام)
📚سخنران : حجت الاسلام سعید قیدری
🔹مداح : کربلایی مهدی عبدی
⏰ زمان :سه شنبه 98/08/14 بعد از نماز ظهر و عصر
🕌 مکان : حسینیه دانشگاه پیام نور مرکز تبریز
🆔 @nahadpnuash
#یک_آیه
🔺عسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ
🔰چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شرِّ شما در آن است.
📙قسمتی از آیه 216 سوره بقره
@nahadpnuash
روزی حلال🌹
💫پيامبر اعظم(ص) می فرمايد: فرزندانتان را در خوب شدنشان ياری كنيد، زيرا هر كه بخواهد می تواند نافرمانی را از فرزند خودبيرون كند.
💫بر اين اساس پدرمان در تربيت صحيح ابراهيم و ديگر بچه ها اصلا كوتاهی نكرد.
💫البته پدرمان بسيار انسان با تقوائی بود. اهل مسجد و هيئت بود و به رزق حلال بسيار اهميت می داد.
💫او خوب می دانست پيامبر (ص) می فرمايد: عبادت ده جزء دارد كه نه جزء آن به دست آوردن روزی حلال است.
💫برای همين وقتی عده ای از اراذل و اوباش در محله اميريه شاپور آن زمان، اذيتش كردند و نمی گذاشتند كاسبی حلالی داشته باشد، مغازه ای كه از ارث پدری به دست آورده بود را فروخت و به كارخانه قند رفت.
💫آنجا مشغول كارگری شد. صبح تا شـب مقابل كوره می ايستاد. تازه آن موقع توانست خانه ای كوچك بخرد.
💫ابراهيم بارها گفته بود: اگر پدرم بچه های خوبی تربيت كرد، به خاطر سختی هائی بود كه برای رزق حلال می كشيد.
💫هر زمان هم از دوران كودكی خودش ياد می كرد می گفت: پدرم با من حفظ قرآن را كار ميكرد. هميشه مرا با خودش به مسجد ميبرد. بيشتر وقت ها به مسجد آيت الله نوری پائين چهارراه سرچشمه می رفتيم.
💫آنجا هيئت حضرت علی اصغر(ع) بر پا بود. پدرم افتخار خادمی آن هيئت را داشت.
💫يادم هست كه در همان سال های پايانی دبستان، ابراهيم كاری كرد كه پدر عصبانی شد و گفت: ابراهيم برو بيرون، تا شب هم برنگرد.
💫ابراهيم تا شب به خانه نيامد. همه خانواده ناراحت بودند كه برای ناهار چه كرده. اما روی حرف پدر حرفی نمی زدند.
💫شــب بود كه ابراهيم برگشت. با ادب به همه سلام كرد.
💫بلافاصله سؤال كــردم: ناهار چيكار كردی داداش؟!
💫پدر در حالي كه هنوز ناراحت نشان می داد اما منتظر جواب ابراهيم بود.
💫ابراهيم خيلی آهسته گفت: تو كوچه راه می رفتم، ديدم يه پيرزن كلی وسائل خريده، نميدونه چيكار كنه و چطوری بره خونه. من هم رفتم كمك كردم. وسايلش را تا منزلش بردم. پيرزن هم كلی تشكر كرد و سكه پنج ريالی به من داد. نميخواستم قبول كنم ولی خيلی اصرار كرد. من هم مطمئن بودم اين پول حلاله، چون براش زحمت كشيده بودم ظهر با همان پول نان خريدم و خوردم.
💫پدر وقتی ماجرا را شنيد لبخندی از رضايت بر لبانش نقش بست. خوشحال بود كه پسرش درس پدر را خوب فرا گرفته و به روزی حلال اهميت می دهد.
💫دوستی پدر با ابراهيم از رابطه پدر و پسر فراتر بود. محبتی عجيب بين آن دو برقرار بود كه ثمره آن در رشد شخصيتی اين پسر مشخص بود.
💫اما اين رابطه دوستانه زياد طولانی نشد! ابراهيم نوجوان بود كه طعم خوش حمايت های پدر را از دست داد. در يك غروب غم انگيز سايه سنگين يتيمی را بر سرش احساس كرد. از آن پس مانند مردان بزرگ به زندگی ادامه داد.
💫آن سال ها بيشتر دوستان وآشنايان به او توصيه می كردند به سراغ ورزش برود او هم قبول كرد.
🆔 @nahadpnuash
✅ خدا دنيا را براي #آزمون خلق كرد..
🔸وجود مبارك حضرت امير فرمود: ما اين چند سالي كه (در دنیا) هستيم مرتب داريم امتحان ميدهيم، يا #امتحان_شكر است يا #امتحان_صبر است يا در كلاس شكر نشستيم يا در كلاس صبر نشستيم.
🔸خداي سبحان با فراز و فرودهايي كه درباره ما اعمال ميكند ما را ميآزمايد تا بعد از امتحان به مقصد برسيم و مقصودمان را در آن مقصد زيارت كنيم، اگر ما موجود ابدي هستيم و اگر روح نميميرد كه نميميرد, معلوم ميشود شما يك مروري داريد، يك قرارگاهي داريد، جايي كه انسان عبور ميكند ميشود مَمرّ، جايي كه براي ابد ميماند ميشود مَقرّ. ما چنين عالمي در پيش داريم.
🔸حضرت در اين نامه ـ گرچه معاويه و تفكّر اموي قدرت كشيدن بار اين نامه را ندارند ـ فرمود معاويه بدان خدا دنيا را براي آزمون خلق كرد، اصلاً دنيا كلاس امتحان است، منتها امتحانها دو قسم است،گاهی امتحان هر روز است ولي گاهي امتحانهاي سنگين سالي يك بار يا دو بار است.
🔸 براي مؤمنان در صدر اسلام همان غزوات بود، الآن عزيزان مدافع حرم برايشان امتحان سالانه يا سالي دو بار است يا سالي يك بار است، هر وقت كه شبهاي عمليات بود امتحان بود، گرچه ما در تمام مدت مشغول امتحان دادنيم ولي امتحانهاي بزرگ سالي يك يا دو بار است.
🔸 گاهي يك بار يا دو بار انسان يا بيمار ميشود يا مال فراواني به او پيشنهاد ميدهند يا مقامي به او پيشنهاد ميدهند در بوته آزمايش قرار ميگيرد وگرنه امتحانات جزئي هر روز و هر لحظه هست.
✳️ #آیت_الله_جوادی_آملی
💻 @nahadpnuash
⚪️امام حسن عسکری (ع) :
◾️بدانید که غیبت فرزندم به قدری طولانی میشود که مردم در شک واقع میشوند مگر افرادی که خدا ایمانشان را نگهداری کند.
🌑 شهادت مظلومانه امام حسن عسکری (علیه السلام ) تسلیت باد.
🆔 @nahadpnuash
#همه_دعوتید
#پویش_کتابخوانی
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم ۱
#قمست پنج
ورزش باستانی🌹
🗣دوستان شهید
👇👇👇
@nahadpnuash
👇👇👇
💫اوايل دوران دبيرستان بود كه ابراهيم با ورزش باستانی آشنا شد. او شب ها به زورخانه حاج حسن می رفت.
💫حاج حسن توكل معـروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسـته بود. او زورخانه ای نزديك دبيرستان ابوريحان داشت.
💫ابراهيم هم يكی از ورزشكاران اين محيط ورزشی و معنوی شد.
💫حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع می كرد. سپس حديثی می گفت و ترجمه می كرد.
💫بيشتر شب ها، ابراهيم را می فرستاد وسط گود. او یک سوره قرآن، دعای توسل و يا اشعاری هم در يك دور ورزش، معمولاً در مورد اهل بيت می خواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمک ميكرد.
💫از جمله كارهای مهم در اين مجموعه اين بود كه هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رسيد، بچه ها ورزش را قطع می كردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند. به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق را در كنار ورزش به جوان ها می آموخت.
💫فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظی بودند يكباره مردی سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. بــا رنگی پريده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
💫ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توی گود. خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهيم در يك دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوز دل برای آن كودك دعا كرد.
💫آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گريه ميكرد.
💫دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد!
💫با تعجب پرسيدم: كجا !؟
💫گفت: بنده خدائی كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده.
💫بعد ادامه داد: الحمدالله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده برای همين ناهار دعوت كرده.
💫برگشتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسی که چيزی نشنيده، آماده رفتن میشد. اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهيم با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دينی بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند.
💫يکي از آن ها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دين نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چیز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا هيئت نرفته ام.
💫به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت مياري!؟
💫با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
💫گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين(ع) و کارهاي يزيد ميگفت. اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغ ها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحش هاي ناجور به يزيد ميداد!!
💫ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين(ع)که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.
💫دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد.
💫چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعد گفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...
💫ما هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم. چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين(ع).
💫ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين(ع) افتادم كه فرمودند: يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن می تابد بالاتر است.
👇👇👇#ادامه_دارد
👇👇👇
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫از ديگر کارهائی که در مجموعه ورزش باستانی انجام ميشد اين بود که بچه ها به صورت گروهي به زورخانه هاي ديگر ميرفتند و آنجا ورزش ميکردند.
💫يک شب ماه رمضان ما به زورخانه اي درکرج رفتيم. آن شب را فراموش نميکنم. ابراهيم شعر ميخواند. دعا ميخواند و ورزش ميکرد. مدتي طولاني بود که ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما ابراهيم همچنان مشغول شنا بود. اصلا به کسي توجه نميکرد.
💫پيرمردي در بالاي سكو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش من آمد. ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟!
💫با تعجب گفتم: چطور مگه!؟
💫گفت: من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من با تسبیح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره.
💫وقتی ورزش تمام شد ابراهيم اصلا احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته!البته ابراهيم اين کارها را براي قوي شدن انجام ميداد.
💫هميشه ميگفت: براي خدمت به خدا و بندگانش، بايد بدني قوي داشــته باشيم.
💫مرتب دعا ميکرد كه: خدايا بدنم را براي خدمت كردن به خودت قوي كن.
💫ابراهيم در همان ايام يك جفت ميل و سنگ بسيار سنگين براي خودش تهيه کرد. حسابي سر زبان ها افتاده و انگشت نما شده بود. اما بعد از مدتي ديگر جلوي بچه ها چنين کارهائي را انجام نداد!
💫ميگفت: اين کارها عامل غرور انسان می شه.
💫ميگفت: مردم به دنبال اين هستند كه چه کسي قوي تر از بقيه است. من اگر جلوي ديگران ورزش هاي سنگين را انجام دهم باعث ضايع شدن رفقايم ميشوم. در واقع خودم را مطرح کرده ام و اين کار اشتباه است.
💫بعد از آن وقتي مياندار ورزش بود و ميديد که شخصي خسته شده و کم آورده، سريع ورزش را عوض ميکرد.
💫اما بدن قوي ابراهيم يکبار قدرتش را نشان داد و آن، زماني بود که سيد حسين طحامي قهرمان کشتي جهان و يکي از ارادتمندان حاج حسن به زورخانه آمده بود و با بچه ها ورزش ميکرد.
🆔 @nahadpnuash
هدایت شده از KHAMENEI_IR
EmamHasanAsgari.mp3
3.35M
🎙 بشنوید | رهبر انقلاب: این روزها متعلق به امام عسکری (سلاماللّهعلیه) است، که میتواند الگوی همهی مؤمنان، بخصوص #جوانان باشد.
▪️ پدر امام زمان عزیز ما با آن همه فضیلت، با آن همه مقامات، با آن همه کرامات، وقتی با سم و جنایت دشمنان از دنیا رفت، فقط بیست و هشت سال داشت؛ این میشود الگو؛ جوان احساس میکند یک نمونهی عالی در مقابل چشم دارد.
💻 @Khamenei_ir0