eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
6.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1هزار ویدیو
312 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ سیزده یدالله🌹 🗣سید ابوالفضل کاظمی 👇👇👇 💫ابراهيم در يکي از مغازه هاي بازار مشغول کار بود. 💫يك روز ابراهيم را در وضعيتي ديدم که خيلي تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روي دوشش بود. جلوي يک مغازه، کارتن ها را روي زمين گذاشت. 💫وقتی کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام براي شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما! 💫نگاهي به من کرد و گفت: کار که عيب نيست، بيکاري عيبه، اين کاري هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچي نيستم. جلوي غرورم رو ميگيره! 💫گفتم: اگه کسي شما رو اينطور ببينه خوب نيست، تو ورزشكاري و... خیلی ها ميشناسنت. 💫ابراهيم خنديد وگفت اي بابا، هميشه كاري كن كه اگه خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت ميكرديم. 💫يكي از دوستان كه ابراهيم را نميشناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه كرد. بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟ 💫با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟! 💫گفت: من قبلاً تو بازار سلطاني مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سر بازار مي ايستاد. يه كوله باربري هم مي انداخت روي دوشش و بار ميبرد. 💫يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟ 💫گفت: من رو يدالله صدا كنيد! 💫گذشت تا چند وقت بعد يكي از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسي!؟ 💫گفتم: نه، چطور مگه! 💫گفت: ايشون قهرمان واليبال و كشتيه، آدم خيلي باتقوائيه، براي شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلي بزرگيه! 💫بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم! صحبت هاي آن آقا خيلي من رو به فكر فرو برد. 💫اين ماجرا خيلي براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلاً با عقل جور در نمي آمد. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫مدتي بعد يكي از دوستان قديم را ديدم. در مورد كارهاي ابراهيم صحبت ميكرديم. 💫ايشان گفت: قبل از انقلاب يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابي، بهترين غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد. خيلي خوشمزه بود. تا آن موقع چنين غذائي نخورده بودم. 💫بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟ 💫گفتم: خيلي عالي بود. دستت درد نكنه 💫گفت: امروز صبح تا حالا توي بازار باربري كردم. خوشمزگي اين غذا به خاطر زحمتيه كه براي پولش كشيدم!! 🆔 @nahadpnuash
💠 الرَّحْمَنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ» ✍️ چینش و توالی این کلمات بدین معناست که اگر کسی را فرا گرفت می شود، اگر انسان شد سخن او است. در مقابل اگر قرآن را یاد نگرفت، انسان نیست و اگر انسان نبود گفتار او مبهم است (مانند بهیمه) نه مبیِن و بیان. افزون بر آن که هم قبل از ذکر «انسان» عَلَّمَ آمده است و هم بعد از آن. یعنی این موجود زنده، زمانی انسان است که محفوف و پوشیده به باشد و گفتار او زمانی بیان است که با تعلیم الهی همراه باشد وگرنه همچون کلام بهایم مبهم خواهد بود. 💻 @nahadpnuash
🗣آیا این سخن که پیامبر (ص) با کفار پیمان می بست و وقتی کفار پیمان را می شکستند دوباره با آنها پیمان می بست! از نظر تاریخی صحت دارد؟ 📝👇👇 🔰از همان ابتدایی که (ص) در مدینه شکل گرفت، دشمنان آن هم شروع به کار کردند. پیامبر(ص) در دوران حکومت خود، حداقل با سه گروه دشمن مواجه بود: 1️⃣دشمن اول، قبایل نیمه وحشی‌: که اطراف مدینه زندگی می‌کردند «و تمام زندگی آنها عبارت از جنگ و خونریزی و غارت و به جان هم افتادن و از همدیگر قاپیدن است.» 28/2/80 پیامبر «در هر کدام از آنها اگر نشانه‌ی صلاح و هدایت بود، بست ... و بر و پیمان خودش، بسیار پافشاری می‌کرد و پایدار بود.» 28/2/80 اما آنهایی که شریر و بودند، «پیغمبر سراغ آنها رفت و آنها را منکوب کرد و سر جای خودشان نشاند..» 2️⃣دشمن دوم، و اهل قریش: «پیغمبر احساس کرد اگر بنشیند تا آنها سراغش بیایند، یقیناً آنها فرصت خواهند یافت؛ لذا سراغ آنها رفت؛ منتها به طرف مکه حرکت نکرد. راه کاروانىِ آنها از نزدیکی مدینه عبور می‌کرد؛ پیغمبر تعرّض خودش را به آنها شروع کرد، که جنگ بدر، مهم‌ترینِ این تعرّض‌ها در اوّلِ کار بود. پیغمبر تعرّض را شروع کرد؛ آنها هم با تعصّب و پیگیری و لجاجت به جنگ آن حضرت آمدند. تقریباً چهار، پنج سال وضع این‌گونه بود؛ یعنی پیغمبر آنها را به حال خودشان رها نمی‌کرد؛ آنها هم امیدوار بودند که بتوانند این مولود جدید - یعنی نظام اسلامی - را که از آن احساس خطر می‌کردند، ریشه کن کنند. و جنگ‌های متعدّد دیگری که اتّفاق افتاد، در همین زمینه بود.» آخرین جنگ پیامبر(ص) با این دشمنان، بود و پس از آن، ماجرای پیش آمد و پیامبر(ص) با آنان پیمان صلح امضا کرد. اما سال هشتم بعثت، «که کفّار کرده بودند، پیغمبر رفت و مکه را فتح کرد، که فتحی عظیم و حاکی از تسلّط و اقتدار آن حضرت بود.» 3️⃣دشمن سوم، یهودی‌ها: «یعنی که علی‌العجاله حاضر شدند با پیغمبر در مدینه زندگی کنند؛ اما دست از موذیگری و اخلالگری و تخریب برنمی‌داشتند... پیغمبر تا آن‌جایی که می‌توانست، با اینها مدارا کرد؛ اما بعد که دید اینها مدارابردار نیستند، مجازاتشان کرد. هرکدام از این سه قبیله عملی انجام دادند و پیغمبر بر طبق آن عمل، آنها را مجازات کرد. اوّل، بودند که به پیغمبر خیانت کردند؛ پیغمبر سراغشان رفت و فرمود باید از آن‌جا بروید؛ اینها را کوچ داد و از آن منطقه بیرون کرد و تمام امکاناتشان برای مسلمان‌ها ماند. دسته‌ی دوم، بودند. اینها هم خیانت کردند لذا پیغمبر فرمود مقداری از وسایلتان را بردارید و بروید؛ اینها هم مجبور شدند و رفتند. 🔰 دسته‌ی سوم بودند که پیغمبر امان و اجازه‌شان داد تا بمانند؛ اینها را بیرون نکرد؛ با اینها پیمان بست تا در جنگ خندق نگذارند دشمن از طرف محلاتشان وارد مدینه شود؛ اما اینها ناجوانمردی کردند و با دشمن پیمان بستند تا در کنار آنها به پیغمبر حمله کنند!... بعد که قریش و هم‌پیمانانشان شکست خوردند و از خندق جدا شدند و به طرف مکه رفتند، پیغمبر به مدینه برگشت. همان روزی که برگشت، نماز ظهر را خواند و فرمود نماز عصر را جلوِ قلعه‌های بنی‌قریظه می‌خوانیم؛ راه بیفتیم به آن‌جا برویم؛ یعنی حتّی یک شب هم معطل نکرد؛ رفت و آنها را محاصره کرد. بیست‌وپنج روز بین اینها محاصره و درگیری بود؛ بعد پیغمبر همه‌ی مردان جنگی اینها را به قتل رساند؛ چون خیانتشان بزرگ‌تر بود و قابل اصلاح نبودند.» ✅بنابراین در هیچکدام از این قضایا، پیغمبر نکرد اما در مقابل نقض عهد آنان، ساکت نماند و پاسخ خیانت‌شان را با کامل داد. چنانچه در قرآن کریم هم خداوند پیامبر اسلام و یاران او را « أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» معرفی می نماید در نتیجه سخن مذکور سخنی بی دلیل و مدرک است و نشانگر عدم اطلاع کافی گوینده از تاریخ اسلام می باشد. 👇👇 @gheshlaghiaghdam @nahadpnuash
۱ چهارده حوزه حاج آقا مجتهدی🌹 🗣ایرج گرائی 👇👇👇 💫سالهای آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود. تقريبًا کسي از آن خبر نداشت. خودش هم چيزي نميگفت. اما كاملا رفتار واخلاقش عوض شده بود. 💫ابراهيم خيلي معنوی تر شده بود. صبحها يک پلاستيک مشكی دستش می گرفت و به سمت بازار ميرفت. چند جلد کتاب داخل آن بود. 💫يك روز با موتور از سر خيابان رد می شدم. ابراهيم را ديدم. پرسيدم: داش ابرام کجا ميري؟! 💫 گفت: ميرم بازار. 💫سوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاستيک رو دستت ميبينم چيه!؟ 💫گفت: هيچي کتابه! 💫بين راه، سر کوچه نائب السلطنه پياده شد. خداحافظي کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟ 💫با كنجكاوي به دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يك مسجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادي جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهميدم دروس حوزوی ميخوانه، از مسجد آمدم بيرون. 💫از پيرمردي که رد ميشد سؤال کردم:ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ 💫جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدي. 💫با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نمی کردم ابراهيم طلبه شده باشه. 💫آنجا روي ديوار حديثي از پيامبر(ص) نوشته شده بود: «آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز براي سه دسته طلب آمرزش ميکنند: علماء، کسانی که به دنبال علم هستند و انسانهاي با سخاوت». 💫شب وقتي از زورخانه بيرون ميرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميري و به ما چيزي نميگي؟ 💫يکدفعه باتعجب برگشت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلي آهسته گفت: آدم حيف عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمي نيستم. همينطوري براي استفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلا به کسي حرفي نزن. 💫تا زمان پيروزي انقلاب روال کاري ابراهيم به اين صورت بود. 💫پس از پيروزي انقلاب آنقدر مشغوليتهاي ابراهيم زياد شد که ديگر به کارهای قبلي نمی رسيد. 🆔 @nahadpnuash
💠امیرالمؤمنین عليه السلام 🔺من لَم يَصحَبْكَ مُعِينا على نفسِكَ فَصُحبَتُهُ وَبالٌ علَيكَ إن عَلِمتَ . 🔰هر كه همنشينى اش با تو به مبارزه با نفست كمكى نكند، آن همنشينى وبال توست، اگر بدانى . 📙غرر الحكم،ح9041 💎 @nahadpnuash 💎
🔹 رهبر معظم انقلاب با اشاره به طرح مدیریت فرمودند در این کار سررشته ندارم و نظرات کارشناسی نیز متفاوت است اما گفته بودم اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند از آن حمایت می‌کنم. 🔹 سران قوا با پشتوانه کارشناسی یک تصمیمی گرفته اند و طبعا باید اجرا شود. 🔹یقینا برخی از این تصمیم نگران وناراحت می شوند یا به ضرر آن هاست اما تخریب و آتش زدن کار مردم نیست کار اشرار است. 🔹 مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند... چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، باید مراقبت کنند. 🔹مسئولان حفظ ا منیت به وظایف خود عمل کنند. 🔹ضد انقلاب ودشمنان ایران همیشه از اینگونه تخریب ها وناامنی ها حمایت کرده اند که اکنون نیز به همین کار مشغولند. در👇👇 . @nahadpnuash
🔰 بیانات رهبر انقلاب درباره مسائل پیش آمده پس از اجرای طرح مدیریت مصرف سوخت 🔻 بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین و لعنة اللّه علی اعدائهم اجمعین 🔹️ قبل از اینکه بحث را شروع بکنیم، من عرض بکنم که در این یکی دو روز خب یک حوادثی به دنبال مصوبه‌ی سران کشور، سران قوا اتفاق افتاد؛ دیروز، دیشب، پریشب، در برخی از شهرهای کشور، و متأسفانه مشکلاتی هم درست شد، تعدادی جان باختند و مراکزی تخریب شد، از این کارها هم شد در این یکی دو روزه. 🔹️ چند نکته را باید توجه داشت؛ اولاً وقتی یک چیزی مصوبه‌ی سران کشور هست، آدم باید با چشم خوشبینی به او نگاه کند، بنده در این قضیه سررشته ندارم یعنی تخصص این کار را ندارم، گفتم هم به آقایان؛ گفتم من چون نظرات کارشناس‌ها هم در این قضیه‌ی بنزین مختلف است، بعضی‌ها آن را لازم و واجب میدانند بعضی‌ها مضر میدانند، بنابراین من هم که صاحبنظر نیستم در این قضایا؛ گفتم من صاحبنظر نیستم لکن اگر سران سه قوه تصمیم بگیرند من حمایت میکنم. من این را گفتم، حمایت هم میکنم. سران قوایند، نشستند با پشتوانه‌ی کارشناسی یک تصمیمی برای کشور گرفتند، باید عمل بشود به آن تصمیم؛ این یک نکته. 🔹️ نکته‌ی دوم اینکه خب بله، یقیناً بعضی از مردم از این تصمیم یا نگران میشوند یا ناراحت میشوند یا به ضررشان است یا خیال میکنند به ضررشان است به هر تقدیر ناراضی میشوند، لکن آتش زدن به فلان بانک این کار مردم نیست، این کار اشرار است؛ کار اشرار است، این را باید توجه داشت. در یک چنین حوادثی معمولاً اشرار، کینه‌ورزان، انسانهای ناباب وارد میدان میشوند، گاهی بعضی از جوانها هم از روی هیجان با اینها همراهی میکنند و این‌جور مفاسد را به بار می‌آوردند. 🔹️ این مفاسد هیچ مشکلی را درست نمیکند جز اینکه علاوه‌ی بر هر مشکلی که هست، ناامنی را هم اضافه میکند. ناامنی بزرگ‌ترین مصیبت برای هر کشوری است، برای هر جامعه‌ای است، اینها قصدشان این است. شما ملاحظه کنید در این دو روز تقریباً یعنی دو شب و یک روزی که از این قضایا گذشته همه‌ی مراکز شرارت دنیا علیه ما این کارها را تشویق کردند، از خانواده‌ی منحوس خبیث خاندان پهلوی تا مجموعه‌ی خبیث و جنایتکار منافقین، اینها دارند مرتباً در فضای مجازی و در جاهای دیگر دارند تشویق میکنند ترغیب میکنند که این شرارتها انجام بگیرد. من عرضم این است هیچ کس به این اشرار کمک نکند، هیچ انسان عاقل و شایسته‌ای که به کشور خودش علاقه مند است، به زندگی راحت خودش علاقه مند است، به اینها نباید کمک بکند؛ اینها اشرارند، این کارها کار مردم معمولی نیست. 🔹️ مسئولین هم البته دقّت کنند، مواظبت کنند، هرچه ممکن است از مشکلات این کار کم کنند. 🔹️ حالا من دیروز دیدم در تلویزیون که بعضی از مسئولین محترم آمدند گفتند که ما مراقبیم که این افزایش قیمت موجب افزایش قیمت اجناس و کالاها نشود؛ خب بله این مهم است، چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود گرانی خب این برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، باید مراقبت کنند. 🔺️ این مراقبت‌ها را اینها بکنند، مسئولین حفظ امنیت کشور هم به وظایفشان عمل کنند، مردم عزیز ما هم که خوشبختانه در قضایای گوناگون این کشور بصیرت خودشان را، آگاهی خودشان را نشان دادند بدانند که این حوادث تلخ از ناحیه‌ی کیست و چگونه است، این آتش زدن و خراب کردن و ویران کردن و دعوا کردن و ناامنی ایجاد کردن مال چه کسی است، این را بفهمند توجه کنند که میفهمند هم مردم ملتفتند، و از اینها فاصله بگیرند. این آن توصیه‌ی ما است، مسئولین کشور هم به وظایف‌شان به طور جدی عمل کنند. ۹۸/۸/۲۶ 💻 @nahadpnuash
🔴چرا رهبری از افزایش قیمت حمایت کردند!؟ 🔹به احتمال زیاد در ذهن شما این سؤال پیش آمده است که چرا رهبری از افزایش قیمت بنزین حمایت کردند در حالیکه اکثر مردم ناراضی هستند!؟ 📍1⃣اولا امام خامنه ای در طول سی سال گذشته بیش از هر فردی در سطوح بالای نظام اسلامی هم عملا ملتزم به قانون بودند و هم از فعالیت های قانونی حمایت کرده و می کنند، بنابراین قانون مداری اقتضاء میکند تا در این جایگاه از اصل تصمیم سران کشور که در چارچوب قانون اتفاق افتاده حمایت کنند ولو در برخی زمینه ها و جزئیات اشکال داشته باشد که دارد! 📍2⃣ثانیا اگر تصور کنیم که رهبری باید بصورت دستوری تصمیم سران کشور در زمینه اصلاح قیمت بنزین را ملغی کنند حداقل سه پیامد خواهد داشت: 1.همان دیکتاتوری خواهد شد که سالها شبکه های رسانه ای بیگانه آرزوی آن را به سر میبرند تا بتوانند موج سواری کرده و اثبات کنند که کشور بر اساس دموکراسی و انتخاب مردم مدیریت نمی شود، بلکه همان دیکتاتوری هست که ما سالها میگفتیم و شما نمی پذیرفتید،حتی امروز بعد از سخنان رهبری مبنی بر حمایت از اصل تصمیم، ملغی کردن طرح های دو و سه فوریتی را به سخنان رهبری منتسب کردند در حالیکه سخنان ایشان در این زمینه نبود بلکه فرمودند بنده در این زمینه تخصص ندارم ولی از تصمیمات سران کشور حمایت میکنم نه اینکه این تصمیم هیچ مشکلی ندارد و هیچ اقدامی در جهت تدبیر بهتر تصمیم نباید صورت بگیرد! 2.این اقدام بر خلاف لوازم دموکراسی و مردم سالاری است چون رهبری نباید تصمیمات مسئولینی که با رأی مردم انتخاب شده اند را ملغی کنند، بلکه قانون همین کشور راهکارهای منطقی برای رفع این مشکلات طراحی کرده مثل نظارت و دخالت مجلس در وضع قوانین بازدارنده یا اصلاحی، مگر اینکه این تصمیم جهت گیری های کلی نظام را هدف گرفته باشد که در اینجا لازم است رهبری دخالت کرده و تصمیمات را ملغی اعلام کنند! 3.موجب باب شدن بنای غلطی خواهد شد مبنی بر اینکه هرگاه مسئولین تصمیمی گرفتند و عده ای مخالف بودند با یک اغتشاش و ایجاد ناامنی اجتماعی تصمیم تغییر خواهد کرد! 📍3⃣ثالثا رهبر انقلاب نسبت به جزئیات این طرح نظری نداده اند بلکه کلیت تصمیم را تأیید کردند، اتفاقا فرمودند این طرح اشکالاتی دارد و مسئولان هرچه می توانند از مشکلات این کار کم کنند چون الان گرانی هست، بنا باشد باز اضافه بشود برای مردم خیلی مشکلات درست میکند، این سخن یعنی طرح اشکالاتی دارد که باید تدبیر شود! 📍4⃣رابعا اگر برخی تا این حد توقع دارند که رهبری در جزئیات مسائل کشور ورود و دخالت کنند چرا در ایام انتخابات به فرمایشات ایشان توجه نمیکنند و در انتخاب های خود دقت نمیکنند که طبق ملاک های ایشان باشد؟! در سال 94 چقدر توصیه کردند که به لیستی که شبکه رسانه ای انگلیس خبیث تأیید کرده رأی ندهید چرا اکثریت توجه نکردند؟! عاقلانه است که ما با انتخاب اشتباه خود برای کشور مشکل درست کنیم بعد رهبری را مسئول حل مشکلات بدانیم و توقع داشته باشیم ایشان مشکلات را حل کنند؟! 📍5⃣خامسا ایشان از افزایش قیمت بنزین حمایت نکردند، بلکه از تصمیم اصلاح قیمت سوخت حمایت کردند که افزایش قیمت سوخت یکی از این تصمیم هاست و اجزاء دیگری مانند اصلاح یارانه حاصل از درآمد این افزایش و نحوه پرداخت آن به اقشار کمتر برخوردار و... دارد که لازم است مسئولین نسبت به اجراء آن دقت بیشتری اعمال کنند تا با حداقل آسیب به سرانجام برسد! حمیدقدیری. @nahadpnuash
🔰 لوح | آتش زدن اموال دولتی و خصوصی کار مردم نیست؛ کار اشرار است. نباید به اشرار کمک کرد. 🔺️ رهبر انقلاب: هیچ انسان عاقلی که به کشور و زندگی خود علاقه‌مند است، نباید به اشرار کمک کند...آتش زدن فلان بانک کار مردم نیست، کار اشرار است؛ این مفاسد، هیچ مشکلی را درست نمیکند و بر که هست، را هم اضافه میکند. ۹۸/۸/۲۶ 💻 @nahadpnuash
✳️ قابل توجه دانشجویان محترم ✳️ ✅اردوی زیارتی قم و جمکران #ویژه_خواهران ⏳مهلت ثبت نام : تا سه شنبه 28 آبان 📅 زمان اردو : 3 تا 6 آذر ماه 💎هزینه سفر هر نفر : 60/000 تومان 🔶 همراه با کارگاه مهدویت 🔺جهت ثبت نام حضوری و کسب اطلاعات بیشتر به کانون الزهرا(س) و برای ثبت نام غیر حضوری به ادمین کانال Quran_tpnu@ مراجعه فرمایید. 💻 @nahadpnuash
✅آغاز ثبت نام ببیست و سومین جشن ✳️شرایط ثبت نام : 🔆 مجاز جهت ثبت نام اوليه 1397/01/01 تا 1398/09/30 مي باشد. 🔆 در مواردي كه هر دو زوج دانشجو هستند ، فقط يكي از آنها به عنوان داوطلب اصلي ثبت نام نمايد. 🔆دانشجويان عزیزتا بعد پس از ثبت نام ، مدارك لازم را جهت تائيد به دفتر نهادرهبری دانشگاه تحویل دهید. 🔆 لازم جهت تاييد: اصل عقدنامه، اصل شناسنامه و كارت ملي زوجين، اصل كارت دانشجويي 🕑 ثبت نام تا 30 آذر ماه 1398 مي باشد. لینک ثبت نام : 👇👇👇👇 http://ezdevaj.nahad.ir/98/ 🆔 @nahadpnuash
۱ پانزده پیوند الهی🌹 🗣رضا هادی 👇👇👇 💫عصر يکي از روزها بود. ابراهيم از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شد براي يك لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. 💫پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از دختر خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. 💫چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا ميخواست از دختر خداحافظي کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. 💫دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. 💫پسر ترسيده بود اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با آرامش خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواده ات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... 💫جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... 💫ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستي، من امشب تو مسجد با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر ازدواج کني، ديگه چي ميخواي؟ 💫جوان که سرش را پائين انداخته بود خيلي خجالــت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه 💫ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناسم، آدم منطقي و خوبیه. 💫جوان هم گفت: نميدونم چي بگم ، هر چي شما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. 💫شب بعد از نماز، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و همسر مناسبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اين صورت اگر به حرام بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوان ها را در اين زمينه کمک کنند. 💫حاجي حرف هاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شد اخم هايش رفت تو هم! 💫ابراهيم پرسيد: حاجي اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو گناه نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ 💫حاجی بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! 💫فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... 💫يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشت شب بود. آخرکوچه چراغاني شده بود. لبخند رضايت بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستي شيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کرده. 💫اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند. 🆔 @nahadpnuash
👨‍👩‍👧‍👦🕺🕺راهپيمايي پرشور و شعورمردم تبريز ،درحمايت از بيانات مقام معظم رهبري و انزجار از اقدامات آشوب گرانه اشرار 🕙ساعت 10صبح ازميدان ساعت بطرف مصلي اداره کل تبليغات اسلامي آذربايجان شرقي 98 @nahadpnuash
📚 پویش کتابخوانی سلام بر ابراهیم هر روز یک قسمت از کتاب سلام بر ابراهیم را در کانال دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه پیام نور استان آ ش مطالعه فرمایید و در کتابخوانی سلام بر ابراهیم شرکت فرمایید. 🆔 @nahadpnuash
۱ شانزده ایام انقلاب🌹 🗣امیر ربیعی 👇👇👇 💫ابراهيم از دوران کودکي عشق و ارادت خاصي به امام خميني(ره)داشت. هر چه بزرگتر می شد اين علاقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سال هاي قبل از انقلاب به اوج خود رسيد. 💫در سال 1356 بود. هنوز خبري از درگيري ها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه اي مذهبي در ميدان ژاله (شهدا)به سمت خانه بر ميگشتيم. 💫از ميدان دور نشده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. ابراهيم شروع کرد براي ما از امام خميني(ره) تعريف کردن بعد هم با صداي بلند فرياد زد: درود بر خميني ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. 💫دقايقي بعد چندين ماشين پليس به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم. 💫دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي سينما ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. 💫صحنه جالبي ايجاد شده بود. دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم جمعيت را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم. 💫دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوي ماشين ها را ميگيرند مسافران را تک تک بررسي ميکنند. چندين ماشين ساواک و حدود 10مأمور در اطراف خيابان ايستاده بودند. 💫چهره مأموري که داخل ماشين ها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود!به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. 💫قبل از اينکه به تاکسي ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. 💫مأمور وسط خيابان يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش... 💫مأمورها دنبال ابراهيم دويدند. 💫ابراهيم رفت داخل کوچه، آنها هم به دنبالش بودند. 💫حواس مأمورها که حسابي پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم... 💫ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبري نداشتم. تا شب هم هيچ خبري از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آنها هم خبري نداشتند. خيلي نگران بودم. 💫ساعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم. يکدفعه صدائي از توي کوچه شنيدم .دويدم دم در، با تعجب ديدم ابراهيم با همان چهره و لبخند هميشگي پشت در ايستاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلي خوشحال بودم. نميدانستم خوشحالي ام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوري؟ 💫نفس عميقي کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبيني که سالم و سر حال در خدمتيم. 💫گفتم: شام خوردي؟ 💫گفت: نه، مهم نيست. 💫سريع رفتم توي خانه، سفره نان و مقداري از غذاي شام را برايش آوردم. 💫رفتيم داخل ميدان غياثي (شهيد سعيدي) بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قوی همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كرد. با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. 💫آن شب خيلي صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شب ها با هم برويم مسجد لرزاده پاي صحبت حاج آقا چاووشي. 💫شب بود که با ابراهيم و سه نفراز رفقا رفتيم مسجد لرزاده. 💫حاج آقا چاووشی خيلي نترس بود. حرف هایی روي منبر ميزد که خيلي ها جرأت گفتنش را نداشتند. 💫حديث امام موسي کاظم(ع) که ميفرمايد: مردي از قم مردم را به حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون او جمع ميشوند. 💫خيلي براي مردم عجيب بود. صحبت هاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت. ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدايي شنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند. 💫جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچه ها رحم نميکردند. 💫ابراهيم خيلي عصباني شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورهادرگير شد. 💫نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد. خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند. 💫ابراهيم با شجاعت با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. 💫بعدها فهميديم که در آن شب حاج آقا را گرفتند. چندين نفر هم شهيد و مجروح شدند. ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، کمردرد شديدي براي او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت. 💫با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلاميه ها و... او خيلي شجاعانه کار خود را انجام ميداد. 💫اواسط شهريور ماه بسياري از بچه ها را با خودش به تپه هاي قيطريه برد و در نماز عيد فطر شهيد مفتح شرکت کرد. 💫بعد از نماز اعلام شد که راهپيمائي روز جمعه به سمت ميدان ژاله برگزار خواهد شد. 🆔 @nahadpnuash
💠رسول خدا صلي الله عليه و آله 🔺شرُّ النّاسِ عِندَ اللّه يَوْمَ القِيامَةِ الَّذينَ يُكْرَمُونَ اتّقاءَ شَرِّهِمْ. 🔰در روز قيامت، بدترين مردم نزد خدا، کسانی هستند مردم از ترس گزندشان به آنها احترام بگذارند. 💢 نكته : برخى بر دلها حكومت مى كنند، بعضى بر جمجمه ها! 📙میزان الحکمه، ج 5 ص 495 💎 @nahadpnuash 💎
🔺غالباً جوانهای امروز ما، #قدر_استقلال را نمیدانند؛ 🔹#جوان_دانشجو از اوّل عمرش، در یک کشوری زندگی کرده که هیچ وابستگی به قدرتهای خارجی نداشته ... آن دوره‌ای را که هر چه آمریکا و انگلیس میگفت باید در کشور تحقّق پیدا میکرد، درک نکرده‌اند، لذا #قدر_استقلال را نمیدانند؛ این باید توسط اساتید به دانشجویان تفهیم بشود. ✅ #مقام_معظم_رهبری 💻 @nahadpnuash
۱ هفده ۱۷ شهریور🌹 🗣امیر منجر 👇👇👇 💫صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال ابراهيم. با موتور به همان جلسه مذهبي رفتيم. اطراف ميدان ژاله (شهدا). جلسه تمام شد. 💫سر و صداي زيادي از بيرون مي آمد. نيمه هاي شب حكومت نظامي اعلام شده بود. بسياري از مردم هيچ خبري نداشتند. سربازان و مأموران زيادي در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادي هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام ميكردند كه: متفرق شويد. 💫ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟! 💫آمدم بيرون. تا چشم کار ميکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان مي آمد. شعارها از درود بر خميني به سمت شاه رفته بود. فرياد مرگ بر شاه طنين انداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم مي آورد. بعضي ها ميگفتند: ساواکي ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و... 💫لحظاتي بعد اتفاقي افتاد که کمتر کسي باور ميکرد! از همه طرف صداي تيراندازي مي آمد. حتي از هليکوپتري که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. 💫سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجي پيدا کردم. ماموری در آنجا نبود. 💫ابراهيم سريع يکي از مجروح ها را آورد.با هم رفتيم سمت بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروح ها را ميرسانديم و بر ميگشتيم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود. 💫يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه ميکردند. هيچکس جرأت برداشتن مجروح را نداشت. 💫ابراهيم ميخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. 💫گفتم: آنها مجروح رو تله کرده اند. اگه حركت كني با تير ميزنند. 💫ابراهيم نگاهي به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو ميگفتي!؟ 💫نميدانستم چه بگويم فقط گفتم: خيلي مواظب باش. 💫صداي تيراندازي کمتر شده بود. مأمورها کمي عقب تر رفته بودند. ابراهيم خيلي سريع به حالت سينه خيز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دســت مجروح را گرفت و آن جوان را انداخت روي کمرش. بعد هم به حالت سينه خيز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبي از خودش نشان داد. 💫بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامي شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوري بود برگشتم به خانه. 💫عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبري از او نداشت. خيلي ناراحت بوديم. 💫آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوي توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. 💫روز بعد رفتيم بهشت زهرا(س) در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم. 💫بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکي از بچه ها جلسه داشتيم. براي هماهنگي در برنامه ها. مدتي محل تشکيل جلسه پشت بام خانه ابراهيم بود. مدتي منزل مهدي و...در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادي و مسائل سياسي روز بحث ميشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به ايران باز ميگردند. 🆔 @nahadpnuash
سلام بر ابراهیم به اطلاع دانشجویان محترم می رساند که فردا 30 آبان ماه اولین دوره از مسابقه ماهانه پویش سلام بر ابراهیم برگزار خواهد شد و سوالات 18 داستان از اول کتاب در کانال قرار خواهد گرفت. ✅خواهشمند است ضمن پاسخ به سوالات پاسخنامه را به ادمین کانال ارسال و یا به دفتر نهاد تحویل دهید. 🏆🏆به نفرات برگزیده جوایز نقدی اهدا خواهد شد. . @nahadpnuash
۱ هجده بازگشت امام خمینی (ره)🌹 🗣حسین الله کرم 👇👇👇 💫اوايل بهمن بود. با هماهنگي انجام شده، مسئوليت يکي از تيم هاي حفاظت حضرت امام(ره)به ما سپرده شد. 💫گروه ما در روز دوازده بهمن در انتهاي خيابان آزادي منتهي به فرودگاه به صورت مسلحانه مستقر شد. 💫صحنه ورود خودرو حضرت امام را فراموش نميکنم. ابراهيم پروانه وار به دور شمع وجودي حضرت امام ميچرخيد. بلافاصله پس از عبور اتومبيل امام، بچه ها را جمع کرديم. همراه ابراهيم به سمت بهشت زهرا(س) رفتيم. امنيت درب اصلي بهشت زهرا(س) از سمت جاده قم به ما سپرده شد. ابراهیم در کنار در ايســتاد. اما دل و جانش در بهشت زهرا(س) بود. آنجا که حضرت امام مشغول سخنراني بودند. 💫ابراهيم ميگفت: صاحب اين انقلاب آمد، ما مطيع ايشانيم. از امروز هر چه امام بگويد همان اجرا ميشود. 💫 از آن روز به بعد ابراهيم خواب و خوراک نداشت. در ايام دهه فجر چند روزي بود كه هيچكس از ابراهيم خبري نداشت. تا اينكه روز بيستم بهمن دوباره او را ديدم. بلافاصله پرسيدم: كجائي ابرام جون!؟ مادرت خيلي نگرانه. 💫مكثي كرد و گفت: توي اين چند روز، من و دوستم تلاش ميكرديم تا مشخصات شهدائي كه گمنام بودند را پيداكنيم. چون كسي نبود به وضعيت شهدا، تو پزشكي قانوني رسيدگي كنه. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫شب بيست و دوم بهمن بود. ابراهيم با چند تن از جوانان انقلابي براي تصرف کلانتري محل اقدام كردند. 💫 آن شب، بعد از تصرف کلانتري 14 با بچه ها مشغول گشت زني در محل بوديم. صبح روز بعد، خبر پيروزي انقلاب از راديو سراسري پخش شد. 💫ابراهيم چند روزي به همراه امير به مدرسه رفاه ميرفت. او مدتی جزء محافظين حضرت امام بود. بعد هم به زندان قصر رفت و مدت کوتاهي از محافظين زندان بود. در اين مدت با بچه هاي کميته در مأموريت هايشان همکاري داشت، ولي رسماً وارد کميته نشد. 🆔 @nahadpnuash
💠اميرالمؤمنين عليه‌السلام 🔻ما اَقبَحَ البُخلَ بِذَوي النُّبلِ 🔰به راستي چقدر قبيح است که مردمان اصيل و بزرگمنش، خسيس و تنگ‌نظر باشند. 📙فهرست غرر، ص ٣٠ 💎 @nahadpnuash 💎
هدایت شده از مهدی قشلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😃😃😃😃 این دانشجو بعد از گرانی بنزین با الاغ اومده بره دانشگاه آزاد واحد چالوس جلوشو گرفتن اجازه نمی دهند برود داخل!😍😄😄😂😂 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
salam bar ebrahim.pdf
1.22M
و 👆👆 سلام بر ابراهیم به اطلاع دانشجویان محترم می رساند که سوالات 18 داستان از اول کتاب سلام بر ابراهیم در کانال قرار گرفت. ✅خواهشمند است ضمن پاسخ به سوالات پاسخنامه را به ادمین کانال ارسال و یا به دفتر نهاد تحویل دهید. 🏆🏆به نفرات برگزیده جوایز نقدی اهدا خواهد شد. . 🆔 @nahadpnuash
🌸امام هادی علیه السلام 🔺العُجبُ صارِفٌ عَن طَلَبِ العِلمِ ، داعٍ إلَى الغَمطِ والجَهلِ ؛ 🔰 خودپسندى، آدمى را از دانش جويى باز مى دارد و به ناسپاسى و انكار حق مى خواند. 📙 بحارالانوار،ج 72، ص 199 💎 @nahadpnuash 💎
💠 بسیاری از پیشرفت های کشور مرهون تفکر بسیجی است. 📚 مقام معظم رهبری 🔹 هفته بسیج گرامی باد.🔹 🆔 @nahadpnuash