#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت بیست و نه
تسبیحات🌹
🗣امیر سپهرنژاد
👇👇👇
💫دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده!
💫برای گرفتن خبر به ستاد اسرای جنگی رفتم اما بی فايده بود.
💫تا نيمه های شب بيدار و خيلی ناراحت بودم. من ازصميمی ترين دوستم هيچ خبری نداشتم.
💫بعد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. سكوت عجيبی در پادگان ابوذر حکم فرما بود. روی خاک های محوطه نشستم. تمام خاطراتی كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور می شد.
💫هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايی درب پادگان باز شد و چند نفری وارد شدند.
💫ناخودآگاه به درب پادگان نگاه كردم. توی گرگ و ميش هوا به چهره آنها خيره شدم.
💫يک دفعه از جا پريدم! خودش بود، يکی از آنها ابراهيم بود. دويدم و لحظاتی بعد در آغوش هم بوديم. خوشحالی آن لحظه قابل وصف نبود.
💫ساعتی بعد در جمع بچه ها نشستيم.
💫ابراهيم ماجرای اين سه روز را تعريف می كرد: با يک نفربر رفته بوديم جلو، نمی دانستيم عراقی ها تا كجا آمده اند.
💫كنار يک تپه محاصره شديم، نزديک به يکصد عراقی از بالای تپه و از داخل دشت شليک می كردند.
💫ما پنج نفر هم در كنار تپه در چاله ای سنگر گرفتيم و شليک می كرديم.
💫تا غروب مقاومت كرديم، با تاريک شدن هوا عراقی ها عقب نشينی كردند.
💫دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند.
💫از سنگر بيرون آمديم، كسی آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درخت ها رفتيم. در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم.
💫بعد از نماز به دوستانم گفتم: برای رفع اين گرفتاری ها با دقت تسبيحات حضرت زهرا(س) را بگوئيد.
💫بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را پيامبر، زمانی به دخترشان تعليم فرمودند كه ايشان گرفتار مشكلات و سختی های بسيار بودند.
💫بعد از تسبيحات به سنگر قبلی برگشتيم. خبری از عراقی ها نبود. مهمات ما هم كم بود.
💫یک دفعه در كنار تپه چندين جنازه عراقی را ديدم. اسلحه و خشاب و نارنجک های آنها را برداشتيم. مقداری آذوقه هم پيدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟
💫هوا تاريک و در اطراف ما دشتی صاف بود. تسبيحی در دست داشتم و مرتب ذكر می گفتم. در ميان دشمن، خستگی، شب تاريک و.. اما آرامش عجيبی داشتيم!
💫نيمه های شب در ميان دشت يک جاده خاكی پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم. به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت. چندين نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهائی هم در داخل مقر ديده می شد.
💫ما نمی دانسـتيم در كجا هستيم. هيچ اميدی هم به زنده ماندن خودمان نداشتيم، برای همين تصميم عجيبی گرفتيم!
💫بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم! با یاری خدا توانستيم با پرتاب نارنجک و شليک گلوله، آن مقر نظامی را به هم بريزيم.
💫وقتی رادار از كار افتاد، هر سه از آنجا دور شديم.
💫 ساعتی بعد دوباره به راهمان ادامه داديم. نزديک صبح محل امنی را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم. باور كردنی نبود، آرامش عجيبي داشتيم.
💫با تاريک شدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياری خدا به نيروهای خودی رسيديم.
💫ابراهيم ادامه داد: آنچه ما در اين مدت ديديم فقط عنايات خدا بود.
💫تسبيحات حضرت زهرا(س) گره بسياری از مشكلات ما را گشود.
💫بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ايمان از نيروهای ما می ترسد.
💫ما بايد تا می توانيم نبردهای نامنظم را گسترش دهيم تا جلوی حملات دشمن گرفته شود.
🔹 #امید_یک_کشور
🔹« دانشجو نیروی مورد امید یک کشور است، دانشجو است که میتواند در مقابل مشکلات بِایستد؛ #دانشجو، #هم_جوان است، #هم_عالم است؛ او است که فردای کشور را باید اداره بکند، او است که باید آگاه باشد تا سنگر ایستادگی را در مقابل زیادهخواهان و فرصتطلبان و دیگران تقویت بکند، این باید محکم باشد.»
💎 #مقام_معظم_رهبری
💻 @nahadpnuash
هدایت شده از مهدی قشلاقی
📢📢دانشجویان، طلبه ها، جوانان عزیز
💞کانال#ازدواج_آسان زیر نظر اساتید حوزه و دانشگاه راهاندازی شد:
اگه ازدواج نکردی😔
نمی دونی چطور ازدواج کنی 😔
دختر و پسر خوب سراغ نداری 😅
#واسطه_گری در ازدواج لازم داری 😄😄
و...
🎧#مشاور_مذهبی_رایگان 😍
💞کافیه عضو این کانال بشی 👇👇👇
http://eitaa.com/ezdevajj
💞 پیامبر خدا صلی الله علیه و آله
🔺هرگاه در حضور كسى از برادر مسلمانش غیبت شود و او بتواند ياريش دهد اما به يارى (دفاع از) او برنخيزد، خداوند در دنيا و آخرت تنهايش میگذارد.
📙من لا يحضره الفقيه،4/372
💎 @nahadpnuash 💎
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت سی
شهرک المهدی🌹
🗣علی مقدم
🗣حسین جهانبخش
👇👇👇
💫از شروع جنگ يک ماه گذشت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادی از رفقا به شهرک المهدی در اطراف سرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهای پدافندی را در مقابل دشمن راه اندازی كردند.
💫نماز جماعت صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم می گردند!
💫با تعجب پرسيدم: چی شده؟!
💫گفتند: از نيمه شب تا حالا خبری از ابراهيم نيست!
💫من هم به همراه بچه ها سنگرها و مواضع ديده بانی را جستجو كرديم ولی خبری از ابراهيم نبود!
💫ساعتی بعد يكی از بچه های ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت می يان!
💫اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده بانی رفتم و با بچه ها نگاه كرديم.
💫سيزده عراقی پشت سر هم در حالی كه دستانشان بسته بود به سمت ما می آمدند!
💫پشت سر آنها ابراهيم و يكی ديگر از بچه ها قرار داشت! در حالی كه تعداد زيادی اسلحه و نارنجک و خشاب همراهشان بود.
💫هيچ كس باور نمی كرد كه ابراهيم به همراه يک نفر ديگر چنين حماسه ای آفريده باشد! آن هم در شـرايطی كه در شهرک المهدی مهمات و سلاح كم بود. حتی تعدادی از رزمنده ها اسلحه نداشتند.
💫يكی از بچه ها خيلی ذوق زده شده بود، جلوآمد و كشيده محكمی به صورت اولين اسير عراقی زد و گفت: عراقی مزدور!
💫 برای لحظه ای همه ساكت شدند.
💫ابراهيم از كنار ستون اسرا جلو آمد. روبروی جوان ايستاد و يكی يكی اسلحه ها را از روی دوشش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چی زدی تو صورتش؟!
💫جوان كه خيلی تعجب كرده بود گفت: مگه چی شده؟ اون دشمنه.
💫ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولاً اسيره، در ثانی اين ها اصلاً نمی دونند برای چی با ما می جنگند حالا تو بايد اين طوری برخورد كنی؟!
💫جوان رزمنده بعد از چند لحظه سكوت گفت: ببخشيد، من كمی هيجانی شدم. بعد برگشت و پيشانی اسير عراقی را بوسيد و معذرت خواهی كرد.
💫اسير عراقی كه با تعجب حركات ما را نگاه می كرد به ابراهيم خيره شد.
💫نگاه متعجب اسير عراقی حرف های زيادی داشت!
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫دو ماه پس از شروع جنگ ابراهيم به مرخصی آمد.
💫با دوستان به ديدن او رفتيم.
💫در آن ديدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقات جنگ صحبت می كرد اما از خودش چيزی نمی گفت.
💫تا اينكه صحبت از نماز و عبادت رزمندگان شد.
💫يکدفعه ابراهيم خنديد و گفت: در منطقه المهدی در همان روزهای اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يک روستا باهم به جبهه آمده بودند.
💫چند روزی گذشت. ديدم اين ها اهل نماز نيستند! تا اينكه يک روز با آنها صحبت كردم.
💫بندگان خدا آدم های خيلی ساده ای بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه. از طرفی خودشان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند.
💫من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيش نماز شما، هركاری كرد شما هم انجام بديد. من هم كنار شما می ايستم و بلندبلند ذكرهای نماز را تكرار می كنم تا ياد بگیرید.
💫ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگيرد.
💫چند دقيقه بعد ادامه داد: در ركعت اول وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع كرد سرش را خاراندن.
💫يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!!
💫خيلی خنده ام گرفت اما خودم را كنترل كردم.
💫اما در سجده، وقتی امام جماعت بلند شد مُهری که به پيشانيش چسبيده بود و افتاد. پيش نماز به سمت چپ خم شد كه مُهرش را بردارد.
💫يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند!
💫اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده!
@nahadpnuash
🔴 #نماز_طوطیوار
🔸 #رهبر_انقلاب:
💠 من خواهش میکنم که به مسأله #نماز خیلی جدّی نگاه کنید. البته همه شما نمازخوانید؛ منتها سعی کنید نماز را از حالت #کسالتآور برای خودتان خارج کنید؛ چون اگر نماز را از یک کار همینطور از حفظی و به اصطلاح حالت #طوطیواری خارجش نکنیم، یک چیز کسالتآوری میشود؛ یعنی آدم باید بلند شود #وضو بگیرد و برود یک کاری را که نمیداند چیست، انجام دهد.
💠 اما اگر #معانی این کلمات را بفهمید، آن وقت خواهید دید که نماز اصلاً کسالتآور نیست؛ بلکه #شوقآور است و انسان به سوی #نماز میشتابد. آن وقت "حىّ علی الصّلوة" - بشتاب به نماز - واقعیت پیدا میکند.
۱۳۷۷/۱۱/۱۳
🆔 @nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز_پند
مرد زندگی فقط این بزرگوار :😍😄
همسر این آقا بارداره حال مساعدی هم نداره با این وجود ادمای بافرهنگ ژاپنی هم از روی صندلی بلند نمیشن که خانوم بشینه ببینید مرد چکار میکنه؟؟
😊 @tanz_pand ☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پیشنهاد دانلود 👆👆
کف خیابون چه خبره؟!
#سه_شنبه های_مهدوی به این شکلی دیده بودید؟؟
هل الدین الا الحب (آیا دین جز مهربانی است)
@nahadpnuash
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت سی و یک
حلال مشکلات🌹
🗣دوست شهید
👇👇👇
💫از پيامبر(ص) سؤال شد: کداميک از مؤمنين ايماني کامل تر دارند؟
💫فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود جهاد کند.
💫سردار محمد کوثری فرمانده اسبق لشكر حضرت رسول(ص) ضمن بيان خاطراتی از ابراهيم تعريف می كرد:
💫در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهيم گفتم برادر هادی، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح ميدانی بيا و بگير.
💫در جواب خيلی آهسته گفت: شما کی ميری تهران!؟
💫گفتم: آخر هفته.
💫بعد گفت: سه تا آدرس رو می نويسم، تهران رفتی حقوقم رو در اين خونه ها بده!
💫من هم اين کار را انجام دادم.
💫بعدها فهميدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرودار بودند.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫از جبهه برمی گشتم. وقتی رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولی همراهم نبود.
💫به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول می خواهند. تازه اجاره خانه را چه كنم!؟ سراغ کی بروم؟ به چه کسي رو بيندازم؟
💫خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبی نداشت.
💫سر چهار راه عارف ايستاده بودم.
💫با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند. من اصلاً نمی دانم چه كنم!
💫در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم ابراهيم سوار بر موتور به سمت من آمد. خيلی خوشحال شدم.
💫 تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقيقه ای صحبت كرديم.
💫 وقتی می خواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟!
💫 گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نيست.
💫دست کرد توی جيب و يک دسته اسکناس درآورد.
💫گفتم: به جون آقا ابرام نمی گيرم، خودت احتياج داری.
💫گفت: اين قرض الحسنه است. هر وقت حقوق گرفتی پس ميدی.
💫بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت.
💫آن پول خيلی برکت داشت. خيلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خيلی دعايش کردم.
💫 آن روز خدا ابراهيم را رساند. مثل هميشه حلال مشکلات شده بود.
🆔 @nahadpnuash
🔰 لوح | مذاکره؛ راه نفوذ
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «مهمترین پاسخی که جمهوری اسلامی در مقابل توطئههای آمریکا داده این بوده که راه #نفوذ مجدّدِ سیاسی آمریکا به کشور را بسته. این که گفته میشود «مذاکره نکنیم، #مذاکره نکنیم»، یکی از موارد و ابزارهای همین جلوگیری و بستن راه ورود آمریکا است.» ۱۳۹۸/۰۸/۱۲
@nahadpnuash
هدایت شده از همرسان آذربایجان شرقی
❤️✨❤️✨❤️✨❤️
#مهارتهای_قبل_ازدواج
#اصلاح_نگاه_به_زندگی
مرحوم سهراب سپهری چه زیبا سروده است:
چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد
چترها را بايد بست
زير باران بايد رفت
فکر را خاطره را زير باران بايد برد
با همه مردم شهر زير باران بايد رفت
و..
😁😁😁😁
به بابام گفتم:
میخوام زن بگیرم...
چش غره ای بهم رفت و گفت:
"چقد درآمد داری...؟!"
گفتم:
"هعییی...سر جمع یه هشتصد نهصد تومنی میشه..."
زد زیر خنده و گفت: "پاشو برو بچهههه...
با هشتصد نهصد تومن میشه زندگی کرد آخهههه...؟
میخوای دختر مردمو بدبخت کنی...؟"
گفتم :
"اگه یه پولدار بیاد و بهتون بگه...
واسه پسرت زن بگیر...
امضا و تضمین هم بده که...
ماهانه خرج زندگیشو میدم...
قبول میکنی...؟"
نذاشت حرف از دهنم بیفته...زودی گفت:
"خب معلومه که قبول میکنم…!"
گفتم:
"آخه پدر مننن...
قربون اون شکل ماهت بشم من...❤️"
تو حرف و امضای یه پولدارو...
که نه میشناسیش و نه میدونی چه جور آدمیه...
قبول میکنی و...
فقط و فقط...
به پشتوانه اینکه قول داده زندگی پسرتو تأمین کنه...
واسه بچه ت زن میگیری...
ولی قربونش برم...
ضمانت خدا رو قبول نمیکنی...؟"
انگار بهش برخورده بود...
اخماش رفت تو هم و گفت: "یعنی چی…؟"
گفتم:"خدا تو قرآنش گفته...
.
#وَ_أَنکِحُواْ_الْأَیَامَي_مِنکمُْ…
#و_َالصَّالِحِینَ_مِنْ_عِبَادِکمُ_وَ_إِمَائکُم...ْ
#إِن_یَکُونُواْ_فُقَرَاءَ_یُغْنِهِمُ_اللَّهُ_مِن_فَضْلِهِ...
#و_َاللَّهُ_وَاسِع_ٌعَلِیم…
(نور_۳۲)ْ
.
"اون وقت شما…...!!!!"
رفت تو فکر و هیچی نگفت...
صبح روز بعد به مامانم گفت:
"به فکر یه عروس خوب واسه پسرت باش..."
خلاااصههه تحقیق کردیم و...
یه دختر مناسب و هم سطح خودمون پیدا کردیم...
ازدواجمون سر گرفت و الان...
یه زندگی خوب و پُر از عشق رو کنار همسرم دارم...💕
اگه اون موقع شنیده بودم خدا روزی رسونه...
الان با همه وجودم درکش میکنم...
🙏🙏👏👏👏👏
پ.ن:
به جوونه میگیم بیا ازدواج کن،
میگه با کدوم پول؟
میگیم خدا قول داده کمکت کنه
میگه نمیشه که، آخه چجوری؟؟؟
حالا اگه یه بانکی بیاد بگه من فلان قدر بهت پول میدم ، نگران نباش، برو ازدواج کن،
میره ازدواج میکنه
چون تو نگاهش بانک ها از خدا قویتر هستن!
ما توکلمون مشکل داره....
🌹🥀🌺🌸💐🌾
✅پدرها مادرها، دخترها،پسرها بیایید به خدا توکل کنیم و به گفته او اعتماد کنیم و با کمک به ازدواج آسان و به موقع جوانان جلوی فساد و گناه را بگیریم.
🆔کانال #ازدواج_آسان
@ezdevajj
🌸🍃🌷🌺❤️🌺🌷🍃🌸
هدایت شده از همرسان آذربایجان شرقی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
کانال #ازدواج_آسان
#تک_همسری_و_دائم (موقت نداریم)
✳️در راستای عمل به توصیه های دین مبین اسلام و اهل بیت (ع) و دغدغه های فرهنگی رهبر معظم انقلاب در باب تسهیل ازدواج و احیای امر واسطه گری در امر ازدواج، کانال #ازدواج_آسان زیر نظر اساتید و کارشناسان دانشگاه با اهداف زیر افتخار همراهی شما بزرگواران را دارد.
1⃣توسعه و ترویج احکام الهی و فرهنگ ناب محمدی (ص)
2⃣ تسهیل ازدواج جوانان و احیای نقش #واسطه_گری در امر ازدواج
3⃣ آموزش مهارت های قبل از ازدواج
4⃣ آموزش مهارت های انتخاب همسر
5⃣ آموزش مهارتهای همسر داری
6⃣ آموزش مهارتهای تحکیم خانواده
7⃣آموزش مهارتهای فرزند آوری و فرزند پروری
و...
http://eitaa.com/ezdevajj
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت سی و دوم
گروه شهید اندرزگو🌹
🗣مصطفی صفار هرندی
👇👇👇
👇👇👇
💫مدت كوتاهي از شروع جنگ گذشت. فرماندهی سپاه در غرب كشور جلسه ای برقرارنمود.
💫قرار شد نيروهای داوطلب و بچه های سپاه در مناطق مختلف تقسيم شوند.
💫لذا گروهی از بچه ها از سرپل ذهاب به سومار، گروهی به سمت مهران و صالح آباد و گروهی به سمت بستان رفتند.
💫طبق جلسه، حسين الله كرم كه از فرماندهان مناطق عملياتی بود به عنوان فرمانده سپاه گيلان غرب و نفت شهر انتخاب شد. او به همراه چند گروهان از گردان های هشتم و نهم سپاه راهی منطقه گيلان غرب شد.
💫ابراهيم كه از دوران زورخانه رفاقت ديرينه ای با حاج حسين داشت به همراه او راهی گيلان غرب شد و به عنوان معاونت عمليات سپاه منصوب شد.
💫گيلان غرب شهری در ميان كوهستان های مختلف است. در 50 كيلومتری نفت شهر و خط مرزی و در 70 كيلومتری جنوب سرپل ذهاب.
💫عراق تا نزديكی اين شهر و بيشتر ارتفاعات آن را تصرف كرده بود.
💫در اولين روزهای جنگ نيروهای لشکر چهارم عراق وارد گيلان غرب شدند اما با مقاومت غيور مردان و شير زنان اين شهر مجبور به فرار شدند.
💫در جريان آن حمله يكی از زنان اين شهر با ضربات داس دو نظامی عراقی را به هلاكت رساند!!
💫بعد از آن عده ای از مردم شهر از آنجا رفتند. بقيه مردم روزها را به شهر می آمدند و شب ها به سياه چادرها در جاده اسلام آباد می رفتند.
💫 تيپ ذوالفقار ارتش هم در منطقه (بان سيران) در اطراف گيلان غرب مستقر شده بود.
💫مدت كوتاهی از فعاليت سپاه گيلان غرب گذشت. در اين مدت كار بچه ها فقط پدافند در مقابل حمله هاي احتمالي دشمن بود و هيچ تحرک خاصی از نيروها ديده نمی شد.
💫جلسه ای برقرار شد. نيروها پيشنهاد كردند همانطور كه دكتر چمران جنگ های نامنظم را در جنوب و اصغر وصالی جنگ های چريكی را در سرپل ذهاب انجام می دهند يك گروه چريكی نيز در گيلان غرب راه اندازی شود.
💫كار راه اندازی گروه انجام شد. بعد هم مسئوليت عمليات گروه را به ابراهيم و جواد افراسيابی واگذار شد.
💫به پيشنهاد بچه ها قرار شد نام دكتر بهشتی را برای گروه انتخاب كنند
💫اما در بازديدی كه شخص آيت الله بهشتی از منطقه داشت با اين كار مخالفت كرد و گفت: چون شما كار چريكی انجام می دهيد، نام گروه را شهيد اندرزگو بگذاريد چرا كه او بنيان گذار حركت های چريكی و اسلامي بود.
💫ابراهيم تصوير بزرگي از امام(ره) و آيت الله بهشتی و مقام معظم رهبری را در مقر گروه نصب كرد.
💫گروه فعاليت خود را آغاز نمود. نيروهای اين گروه چريكی نامنظم، مانند نام آن نامنظم بودند. همه گونه آدمی در آن حضور داشت! از نوجوان تا پيرمرد، از افراد بی سواد تا فارغ التحصيل دكتری، از بچه های بسيار متدين و اهل نماز شب، تا كسانی كه در همان گروه نماز را فرا گرفتند. از بچه های حوزه رفته تا كمونيست های توبه كرده و... به اين ترتيب همه گونه نيرو در جَوّی بسيار صميميی و دوست داشتنی دور هم جمع شدند.
💫افراد اين گروه تقريباً چهل نفره، در يک چيز با هم مشترک بودند و آن شجاعت و روحيه بالای آنها بود.
💫ابراهيم كه عملاً مسئوليت گروه را برعهده داشت هميشه می گفت: ما فرمانده نداريم و از طريق محبت و دوستی خيلی خوب گروه را رهبری می كرد.
💫سيستم اداره گروه به صورتی بود كه همه كارها خودجوش انجام می شد و تقريباً كسی به ديگری امر و نهی نمی كرد. بيشتر كارها با هم فكری پيش می رفت و بيشتر از همه جواد افراسيابی و رضا گودينی همراهان هميشگی ابراهيم بودند.
💫يكی از برنامه های روزانه گروه، كمک به مردم محلی و حل مشكلات آنها بود.
💫بسياری از نيروهای محلي گيلان غرب نيز از اين طريق به گروه جذب شدند.
💫فعاليت گروه اندرزگو، بيشتر تشكيل تيم های شناسايی و عملياتی بود. عبور از ارتفاعات و تهيه نقشه های دقيق و صحيح از منطقه دشمن، از ديگر كارها بود.
💫روش ابراهيم در شناسايی ها بسيار عجيب بود. نيمه های شب به همراه افراد از ارتفاعات عبور می كردند. آنها پشت نيروهای دشمن قرار می گرفتند و از محل استقرار و تجهيزات دشمن اطلاعات بسيار دقيقی را به دست می آوردند.
💫ابراهیم می گفت: اگر چنين كاری انجام نگيرد معلوم نيست در عمليات ها موفق شويم. پس بايد شناسائی ما دقيق و صحيح باشد.
💫ابراهيم روش خود را به ديگر نيروها نيز آموزش می داد و می گفت: در مسئله شناسايی، نيرو بايد شجاعت داشته باشد. اگر ترس در وجود كسی بود نمی تواند نيروی موفقی باشد.
💫بعد هم در مورد تيزبينی و دقت عمل نيروها صحبت می کرد. برای همين بود كه از ميان نيروهای گروه، زبده ترين و بهترين نيروهای اطلاعات و شناسايی و حتی فرماندهانی شجاع تربيت يافتند.
💫به قول فرمانده تیپ۳۱۳ حُر که مسئولیت اطلاعات و عملیات را در قرار گاه نجف به عهده داشت ابراهيم با روش های خود بنيانگذار اين تيپ بود، هر چند كه قبل از تشكيل آن به شهادت رسيد.
@nahadpnuash
🔰 لوح | مسلح به تولید
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: «تولید بایستی در کشور #پیشرفت پیدا کند؛ علاج کار این است. راهبرد اساسی ما مصونسازی اقتصاد از #تحریم است؛ آسیبناپذیرکردن و در واقع مسلّحکردن انقلاب به سلاح #تولید_داخلی و ارادهی داخلی و مانند اینها.» ۹۸/۰۸/۲۸
@nahadpnuash
🌸 امیرالمؤمنین علیه السلام
💌العالِمُ مَن لا يَشبَعُ مِنَ العِلمِ وَ لا يَتَشَبَّعُ بِهِ
🔰دانشمند،كسى است كه از دانش،سيرى نپذيرد و به سيرى از آن نيز وانمود نكند .
📙غررالحکم،ح 1740
💎 @nahadpnuash 💎
💐 مراسم گرامیداشت روز دانشجو در دانشگاه پیام نور مرکز بستان آباد برگزار شد.
🔶 مراسم مذکور با حضور امام جمعه ، فرماندار ، نماینده و دیگر مسئولان شهرستان بستان آباد و جمع کثیر دانشجویان در سالن اجتماعات دانشگاه پیام نور بستان آباد برگزار و با سخنرانی حجت الاسلام دکتر جلیلی مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری دانشگاه پیام نور استان آذربایجان شرقی همراه بود.
💠در این مراسم از دانشجویان برتر علمی ، فرهنگی و ورزشی نیز تقدیر شد.
🆔 @nahadpnuash
حمیدرضا قائم پناه، نماینده بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان در مقابل رئیس جمهور:
📌قرار بود آنقدر رفاه بیاورید که 45 هزار تومان به حساب هم نیاید، نه آنکه امروز خیل مردم گرفتار نان شب باشند
📌قرار بود شفافیت سرلوحه کارتان و مردم محرمتان باشند ، نه اینکه با سرکشی از قانون لیست اموال خود و وزرای میلیاردی تان را ارائه نکنید
📌چه بگوییم از داستان تلخ برجام نافرجامی که قرار بود یک شبه تمامی تحریم ها را بردارد
📌امروز در برابر نسل نوی تحول خواه نظام تربیت رسمی کشور قرار گرفته اید که برعکس شما به جای التماس بیگانه و اجرای سند برجام صفت 2030، راه برون رفت را در اتکای به اندیشه و فکر و همت خود مبتنی بر سند تحول بنیادین می دانند.
📌امروز در برابر نسل نوی معلمی هستید که شرافت معلمی را در هویت خود می یابند و نه با طرح ننگین خرید خدمات آموزشی
@nahadpnuash
هدایت شده از همرسان آذربایجان شرقی
#مهارتهای_قبل_ازدواج
#مجردها_بدانند
🔴 تا قبل از خطبه عقد باید تمام خصوصیات اخلاقی و گرایش های #فرهنگی ، #مذهبی و حتی #سیاسی همسرتان را پیدا کنید.
✅ بعد از ازدواج دیگر وقت #ایراد و #اشکال گرفتن نیست...
☔️#همه_دعوتید 👇👇
🆔 @ezdevajj
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت سی و سه
شهادت اصغر وصالی🌹
🗣علی مقدم
👇👇👇
💫محرم سال 1359 اتفاق مهمی رخ داد. اصغر وصالی و علی قربانی با نيروهايشان از سرپل ذهاب به گيلان غرب آمدند.
💫قرار شد بعد از شناسايی مواضع دشمن، از سمت شمال شهر، عملياتی آغاز شود.
💫آن ايام روزهای اول تشكيل گروه اندرزگو بود. قسمتی از مواضع دشمن شناسايی شده بود.
💫شب عاشورا همه بچه ها در مقر سپاه جمع شدند. عزادارای با شكوهی برگزار شد.
💫مداحی ابراهيم در آن جلسه را بسياری از بچه ها به ياد دارند.
💫او با شور و حال عجيبی می خواند و اصغر وصالی مياندار عزادارها بود.
💫روز عاشورا اصغر به همراه چند نفر از بچه ها برای شناسايی راهی منطقه «برآفتاب» شد.
💫حوالی ظهر خبر رسيد آنها با نيروهای كمين عراقی درگير شده اند.
💫بچه ها خودشان را رساندند، نيروهای دشمن هم سريع عقب رفتند اما علی قربانی به شهادت رسيد. به خاطر شدت جراحات، اميدی هم به زنده ماندن اصغر نبود.
💫اصغر وصالی را سريع به عقب انتقال داديم ولی او هم به خيل شهدا پيوست.
💫بعد از شهادت اصغر، ابراهيم را ديدم كه با صدای بلند گريه می كرد. می گفت: هيچ كس نمی داند كه چه فرمانده ای را از دست داده ايم، انقلاب ما به امثال اصغر خيلی احتياج داشت.
💫اصغر در حالی كه هنوز چهلم بردار شهيدش نشده بود توفيق شهادت را در ظهر عاشورا به دست آورد.
💫ابراهيم برای تشييع به تهران آمد و اتومبيل پيكان اصغر را كه در گيلان غرب به جا مانده بود به تهران آورد. در حالي كه به خاطر اصابت تركش، تقريبا هيچ جای سالم در بدنه ماشين نبود!
💫پس از تشييع پيكر شهيد وصالی سريع به منطقه بازگشتيم.
💫ابراهيم می گفت: اصغر چند شب قبل از شهادت، برادرش را در خواب ديد.
💫برادرش گفته بود: اصغر، تو روز عاشورا در گيلان غرب شهيد خواهی شد.
💫روز بعد بچه های گروه، برای اصغر مجلس ختم و عزاداری برپا كردند.
💫 بعد بچه ها به هم قول دادند كه تا آخرين قطره خون در جبهه بمانند و انتقام خون اصغر را بگيرند.
💫جواد افراسيابی و چند نفر از بچه ها گفتند: مثل آدم های عزادار محاسن خودمان را كوتاه نمی كنيم تا صدام را به سزای اعمالش برسانيم.
@nahadpnuash
💠 انتظار فرج انسان را به صورت سربازی در میآورد که مطمئن است فرضاً خودش از میان برود، ایدهاش و هدفش قطعاً در آینده پیروز است.
📙یادداشتهای استاد مطهری، ج۹، ص۳۹۵
🆔 @nahadpnuash
💌 قدمهای شیطان را دنبال نکنید
(آیه ۲۱ نور)
همانا شيطان، راههاى خود را برای شما آسان جلوه مىدهد، تا گرههاى محكم دين شما را يكى پس از ديگرى بگشايد. (خطبه ۱۲۱، نهجالبلاغه)
کار شیطان فقط وسوسه و دعوت است. ترساندن از فقر و مرگ، دستور و دعوت به زشتی، بازداشتن از یاد خدا، وعده و فریب دادن، زیبا نشان دادن کارهای بد و دنیا از مواردی است که او استفاده میکند.
@nahadpnuash
هدایت شده از همرسان آذربایجان شرقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مهارتهای_قبل_ازدواج
🎥 چرا ازدواج با شوهر #نمازخوان؟؟
🔴 #استاد_پناهیان
🆔 @ezdevajj
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم1
قسمت سی و چهار
ظاهر ساده🌹
🗣#دوستان شهید
👇👇👇
💫در ايام ابتدای جنگ، ابراهيم الگوی بسياری از بچه های رزمنده شده بود. خيلی ها به رفاقت با او افتخار می كردند.
💫اما او هميشه طوری رفتار می کرد تا كمتر مطرح شود. مثلاً به لباس نظامی توجه ای نداشت، پيراهن بلند و شلوار كردی می پوشيد. تا هم به مردم محلي آنجا نزديک تر شود، هم جلوی نفس خود را گرفته باشد. ساده و بی آلايش بود.
💫وقتی برای اولين بار او را ديديم فكر كرديم كه او خدمتكار برای رزمندگان است. اما مدتی كه گذشت به شخصيت او پی برديم.
💫ابراهيم به نوعی ساختارشكن بود. به جای توجه به ظاهر و قيافه، بيشتر به فكر باطن بود. بچه ها هم از او تبعيت می كردند.
💫هميشه می گفت: مهم تر از اينكه برای بچه ها لباس های هم شكل و ظاهر نظامی درست كنيم بايد به فكر آموزش و معنويت نيروها باشيم و تا می توانيم بيشتر با بچه ها رفيق باشيم.
💫نتيجه اين تفكر، در عمليات های گروه كاملاً ديده می شد. هر چند برخی با تفكرات او مخالفت می كردند.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
💫پارچه لباس پلنگی خريده بود. به يكی از خياط ها داد و گفت: يک دست لباس كُردی برايم بدوز.
💫روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد. بسيار زيبا شده بود. از مقر گروه خارج شد.
💫ساعتي بعد برگشت. با لباس سربازی!پرسيدم: لباست كو!؟
💫گفت: يكی از بچه های كُرد از لباس من خوشش آمد من هم هديه دادم به او!
💫ساعتش را هم به يک شخص ديگر داده بود. آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود!
💫اين کارهای ساده باعث شد بسياری از كُردهای محلی مجذوب اخلاق ابراهيم شوند و به گروه اندرزگو ملحق شوند.
💫ابراهيم در عين سادگی ظاهر، به مسائل سياسی كاملاً آگاه بود. جريانات سياسی را هم خوب تحليل می كرد.
💫مدتی پس از نصب تصاوير امام راحل و شهيد بهشتی در مقر، از طرف دفتر فرماندهی كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بنی صدر اداره می شد دستور تعطيلی و بستن آذوقه گروه صادر گرديد، اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه حضور اين گروه در منطقه لازم است.
💫تمامی حملات ما توسط اين گروه طراحی و اجرا می شود.
💫بعد از مدتی با پيگيری های اين فرمانده، جلوی اين حركت گرفته شد.
💫يک روز صبح اعلام كردند كه بنی صدر قصد بازديد از كرمانشاه را دارد.
💫ابراهيم و جواد و چند نفر از بچه ها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند.
💫فرماندهان نظامی با ظاهری آراسته منتظر بنی صدر بودند. اما قيافه بچه های اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردی و ظاهر هميشگی به استقبال بنی صدر رفتند!
💫هر چند هدفشان چيز ديگری بود. می گفتند: ما می خواهيم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامی جنگ را اداره می كند!
💫آن روز خيلی معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمی آيد.
💫مدتی بعد حضرت آيت الله خامنه ای به كرمانشاه آمدند. ايشان در آن زمان امام جمعه تهران بودند.
💫ابراهيم تمام بچه ها را به همراه خود آورد. آنها با همان ظاهر ساده و بی آلايش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم يک يک، ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسی كردند.
🆔 @nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشتار شیعیان منطقه نارداران باکو توسط عوامل رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان
@nahadpnuash