eitaa logo
دانشجویان دانشگاه پیام نور استان آ .ش
7.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
344 فایل
📣اطلاع رسانی اخبار آموزشی و فرهنگی دانشگاه پیام نور 🙋‍♂️پاسخ به سوالات آموزشی _تبلیغات _تبادل #ادمین_کانال👇 @adminpnuash 👨‍🎓درخواست ثبت #خدمات_آموزشی #کافی_نت کانال👇 @cafipnuash ✅ارتباط با مشاور مذهبی @gheshlaghiaghdam
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت سی و سه شهادت اصغر وصالی🌹 🗣علی مقدم 👇👇👇 💫محرم سال 1359 اتفاق مهمی رخ داد. اصغر وصالی و علی قربانی با نيروهايشان از سرپل ذهاب به گيلان غرب آمدند. 💫قرار شد بعد از شناسايی مواضع دشمن، از سمت شمال شهر، عملياتی آغاز شود. 💫آن ايام روزهای اول تشكيل گروه اندرزگو بود. قسمتی از مواضع دشمن شناسايی شده بود. 💫شب عاشورا همه بچه ها در مقر سپاه جمع شدند. عزادارای با شكوهی برگزار شد. 💫مداحی ابراهيم در آن جلسه را بسياری از بچه ها به ياد دارند. 💫او با شور و حال عجيبی می خواند و اصغر وصالی مياندار عزادارها بود. 💫روز عاشورا اصغر به همراه چند نفر از بچه ها برای شناسايی راهی منطقه «برآفتاب» شد. 💫حوالی ظهر خبر رسيد آنها با نيروهای كمين عراقی درگير شده اند. 💫بچه ها خودشان را رساندند، نيروهای دشمن هم سريع عقب رفتند اما علی قربانی به شهادت رسيد. به خاطر شدت جراحات، اميدی هم به زنده ماندن اصغر نبود. 💫اصغر وصالی را سريع به عقب انتقال داديم ولی او هم به خيل شهدا پيوست. 💫بعد از شهادت اصغر، ابراهيم را ديدم كه با صدای بلند گريه می كرد. می گفت: هيچ كس نمی داند كه چه فرمانده ای را از دست داده ايم، انقلاب ما به امثال اصغر خيلی احتياج داشت. 💫اصغر در حالی كه هنوز چهلم بردار شهيدش نشده بود توفيق شهادت را در ظهر عاشورا به دست آورد. 💫ابراهيم برای تشييع به تهران آمد و اتومبيل پيكان اصغر را كه در گيلان غرب به جا مانده بود به تهران آورد. در حالي كه به خاطر اصابت تركش، تقريبا هيچ جای سالم در بدنه ماشين نبود! 💫پس از تشييع پيكر شهيد وصالی سريع به منطقه بازگشتيم. 💫ابراهيم می گفت: اصغر چند شب قبل از شهادت، برادرش را در خواب ديد. 💫برادرش گفته بود: اصغر، تو روز عاشورا در گيلان غرب شهيد خواهی شد. 💫روز بعد بچه های گروه، برای اصغر مجلس ختم و عزاداری برپا كردند. 💫 بعد بچه ها به هم قول دادند كه تا آخرين قطره خون در جبهه بمانند و انتقام خون اصغر را بگيرند. 💫جواد افراسيابی و چند نفر از بچه ها گفتند: مثل آدم های عزادار محاسن خودمان را كوتاه نمی كنيم تا صدام را به سزای اعمالش برسانيم. @nahadpnuash
💠 انتظار فرج انسان را به صورت سربازی در می‌آورد که مطمئن است فرضاً خودش از میان برود، ایده‌اش و هدفش قطعاً در آینده پیروز است. 📙یادداشت‌های استاد مطهری، ج۹، ص۳۹۵ 🆔 @nahadpnuash
💌 قدم‌های شیطان را دنبال نکنید (آیه ۲۱ نور) همانا شيطان، راه‌هاى خود را برای شما آسان جلوه مى‌دهد، تا گره‌هاى محكم دين شما را يكى پس از ديگرى بگشايد. (خطبه ۱۲۱، نهج‌البلاغه) کار شیطان فقط وسوسه و دعوت است. ترساندن از فقر و مرگ، دستور و دعوت به زشتی، بازداشتن از یاد خدا، وعده و فریب دادن، زیبا نشان دادن کارهای بد و دنیا از مواردی است که او استفاده می‌کند. @nahadpnuash
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مهارتهای_قبل_ازدواج 🎥 چرا ازدواج با شوهر #نمازخوان؟؟ 🔴 #استاد_پناهیان 🆔 @ezdevajj
🔺 #بانماز_میتوانیم_خودرا_ازگناهان_دور_کنیم 🔹خداوند این نعمت را به ما هدیه فرمود که با آن #جان_خود را پالایش کنیم و ارتباطات بشری را برخوردار از معنویت کرده و امن و سلامت روانی و رهایی از چالش‌های ستیزگرانه و بهجت و نشاط را نصیب جامعه‌ سازیم. 🔹 #مقام_معظم_رهبری 💻 @nahadpnuash
قسمت سی و چهار ظاهر ساده🌹 🗣 شهید 👇👇👇 💫در ايام ابتدای جنگ، ابراهيم الگوی بسياری از بچه های رزمنده شده بود. خيلی ها به رفاقت با او افتخار می كردند. 💫اما او هميشه طوری رفتار می کرد تا كمتر مطرح شود. مثلاً به لباس نظامی توجه ای نداشت، پيراهن بلند و شلوار كردی می پوشيد. تا هم به مردم محلي آنجا نزديک تر شود، هم جلوی نفس خود را گرفته باشد. ساده و بی آلايش بود. 💫وقتی برای اولين بار او را ديديم فكر كرديم كه او خدمتكار برای رزمندگان است. اما مدتی كه گذشت به شخصيت او پی برديم. 💫ابراهيم به نوعی ساختارشكن بود. به جای توجه به ظاهر و قيافه، بيشتر به فكر باطن بود. بچه ها هم از او تبعيت می كردند. 💫هميشه می گفت: مهم تر از اينكه برای بچه ها لباس های هم شكل و ظاهر نظامی درست كنيم بايد به فكر آموزش و معنويت نيروها باشيم و تا می توانيم بيشتر با بچه ها رفيق باشيم. 💫نتيجه اين تفكر، در عمليات های گروه كاملاً ديده می شد. هر چند برخی با تفكرات او مخالفت می كردند. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 💫پارچه لباس پلنگی خريده بود. به يكی از خياط ها داد و گفت: يک دست لباس كُردی برايم بدوز. 💫روز بعد لباس را تحويل گرفت و پوشيد. بسيار زيبا شده بود. از مقر گروه خارج شد. 💫ساعتي بعد برگشت. با لباس سربازی!پرسيدم: لباست كو!؟ 💫گفت: يكی از بچه های كُرد از لباس من خوشش آمد من هم هديه دادم به او! 💫ساعتش را هم به يک شخص ديگر داده بود. آن شخص ساعت را پرسيده بود و ابراهيم ساعت را به او بخشيده بود! 💫اين کارهای ساده باعث شد بسياری از كُردهای محلی مجذوب اخلاق ابراهيم شوند و به گروه اندرزگو ملحق شوند. 💫ابراهيم در عين سادگی ظاهر، به مسائل سياسی كاملاً آگاه بود. جريانات سياسی را هم خوب تحليل می كرد. 💫مدتی پس از نصب تصاوير امام راحل و شهيد بهشتی در مقر، از طرف دفتر فرماندهی كل قوا در غرب كشور كه زير نظر بنی صدر اداره می شد دستور تعطيلی و بستن آذوقه گروه صادر گرديد، اما فرمانده ارتش در آن منطقه اعلام كرد كه حضور اين گروه در منطقه لازم است. 💫تمامی حملات ما توسط اين گروه طراحی و اجرا می شود. 💫بعد از مدتی با پيگيری های اين فرمانده، جلوی اين حركت گرفته شد. 💫يک روز صبح اعلام كردند كه بنی صدر قصد بازديد از كرمانشاه را دارد. 💫ابراهيم و جواد و چند نفر از بچه ها به همراه حاج حسين عازم كرمانشاه شدند. 💫فرماندهان نظامی با ظاهری آراسته منتظر بنی صدر بودند. اما قيافه بچه های اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردی و ظاهر هميشگی به استقبال بنی صدر رفتند! 💫هر چند هدفشان چيز ديگری بود. می گفتند: ما می خواهيم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامی جنگ را اداره می كند! 💫آن روز خيلی معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمی آيد. 💫مدتی بعد حضرت آيت الله خامنه ای به كرمانشاه آمدند. ايشان در آن زمان امام جمعه تهران بودند. 💫ابراهيم تمام بچه ها را به همراه خود آورد. آنها با همان ظاهر ساده و بی آلايش با حضرت آقا ملاقات كردند و بعد هم يک يک، ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسی كردند. 🆔 @nahadpnuash
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کشتار شیعیان منطقه نارداران باکو توسط عوامل رژیم صهیونیستی در جمهوری آذربایجان @nahadpnuash
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیشنهاد دانلود وقتی ملاکهای جوانان با خانواده‌هایشان در متفاوت است، باید به کدام یک توجه کرد؟🤔 👳‍♀️پاسخ استاد دهنوی👳‍♂️ 😄😄 @ezdevajj
☘️🌷☘️🌷☘️🌷 🌹☘️🌹☘️🌹☘️ 🌷امام محمد باقر علیه السلام: 🔒هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است. 📚کافی (ط-الاسلامیه) ج2 ، ص118 💎 @nahadpnuash 💎
15.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شوخی جالب مجری صداوسیما با سورپرایز آذری جهرمی! 😐😂 ❗️خیلی‌ها فکر می‌کنن قراره قیمت گوشت رو بیاریم پایین! خیر! خیلی‌ها گفتن شاید سرعت اینترنت قراره بره بالا! اون هم خیر! این شما و این... 🐥 کانال طنز «دکترسلام»: @nahadpnuash
قسمت سی و پنج چم امام حسن (ع)🌹 🗣حسین الله کرم 👇👇👇 💫براي اولين عمليات های نفوذی در عمق مواضع دشمن آماده شديم. 💫ابراهيم، جواد افراسيابی، رضا دستواره و رضا چراغی و چهار نفر ديگر انتخاب شدند. 💫بعد دو نفر از كردهای محلی كه راه ها را خوب می شناختند به ما اضافه شدند. 💫به اندازه يک هفته آذوقه كه بيشتر نان و خرما بود برداشتيم. سلاح و مواد منفجره و مين ضد خودرو به تعداد كافی در كوله پشتی ها بسته بندی كرديم و راه افتاديم. 💫از ارتفاعات و بعد هم از رودخانه امام حسن عبور كرديم. 💫 به منطقه چم حسن(ع) وارد شديم. آنجا محل استقرار يک تيپ ارتش عراق بود. ميان شيارها و لا به لای تپه ها مخفی شديم. 💫دشمن فكر نمی كرد كه نيروهای ايرانی بتوانند از اين ارتفاعات عبور كنند. برای همين به راحتی مشغول تهيه نقشه شديم. 💫سه روز در آن منطقه بوديم. هرچند بارندگی های شديد كمی جلوی كار ما را گرفت، اما با تلاش بچه ها نقشه های خوبی از منطقه تهيه گرديد. 💫 پس از اتمام كار شناسايی و تهيه نقشه، به سراغ جاده نظامی رفتيم. چندين مین ضد خودرو در آن كار گذاشتيم. بعد هم سريع به سمت مواضع نيروهای خودی برگشتيم. 💫هنوز زياد دور نشده بوديم که صدای چندين انفجار آمد. خودروها، نفربرهای دشمن را ديديم كه در آتش می سوخت. 💫ما هم سريع از منطقه خطر دور شديم. پس ازچند دقيقه متوجه شديم تانک های دشمن به همراه نيروهای پياده، مشغول تعقيب ما هستند. 💫ما با عبور از داخل شيارها و لابه لای تپه ها خودمان را به رودخانه امام حسن(ع) رسانديم. 💫با عبور از رودخانه، تانک ها نتوانستند ما را تعقيب كنند. 💫محل مناسبی را در پشت رودخانه پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. 💫دقايقی بعد، از دور صدای هليكوپتر شنيده شد! فكر اين يكی را نكرده بوديم. 💫ابراهيم بلافاصله نقشه ها را داخل يک كوله پشتی ريخت و تحويل رضا داد و گفت: من و جواد می مانيم شما سريع حركت كنيد. 💫كاری نمی شد كرد، خشاب های اضافه و چند نارنجک به آنها داديم و با ناراحتی از آنها جدا شديم و حركت كرديم. 💫اصلاً همه اين مأموريت برای به دست آوردن اين نقشه ها بود. اين موضوع به پيروزی در عمليات های بعدی بسيار كمک می كرد. 💫از دور ديديم كه ابراهيم و جواد مرتب جای خودشان را عوض می كنند و با ژ3 به سمت هليكوپتر تيراندازی می كردند. هليكوپتر عراقی هم مرتب با دور زدن به سمت آنها شليک می كرد. 💫دو ساعت بعد به ارتفاعات رسيديم. ديگر صدايی نمي آمد. 💫يكي از بچه ها كه خيلی ابراهيم را دوست داشت گريه می كرد، ما هيچ خبری از آنها نداشتيم. نمی دانستيم زنده هستند يا نه. 💫يادم آمد ديروز كه بیكار داخل شيارها مخفی بوديم، ابراهيم با آرامش خاصی مسابقه راه انداخت و بازی می كرد. بعد هم لغت های فارسی را به كردهای گروه آموزش می داد. 💫آنقدر آرامش داشت كه اصلاً فكر نمی كرديم در ميان مواضع دشمن قرار گرفته ايم. 💫وقتی هم موقع نماز شد می خواست با صدای بلند اذان بگويد! اما با اصرار بچه ها خيلی آرام اذان گفت و بعد با حالت معنوی خاصی مشغول نماز شد. 💫ابراهيم در اين مدت شجاعتی داشت كه ترس را از دل همه بچه ها خارج می كرد. 💫حالا ديگر شب شده بود. از آخرين باری كه ابراهيم را دیدیم ساعت ها می گذشت. 💫به محل قرار رسيديم، با ابراهيم و جواد قرار گذاشته بوديم كه خودشان را تا قبل از روشن شدن هوا به اين محل برسانند. 💫 چند ساعت استراحت كرديم ولی هيچ خبری از آنها نشد. هوا كم كم در حال روشن شدن بود. ما بايد از اين مكان خارج می شديم. 💫بچه ها مرتب ذكر می گفتند و دعا می خواندند. 💫آماده حركت شديم که از دور صدايی آمد. اسلحه ها را مسلح كرديم و نشستيم. 💫چند لحظه بعد، از صداها متوجه شديم كه ابراهيم و جواد هستند. 💫خوشحالی در چهره همه موج می زد. با كمك بچه های تازه نفس به كمكشان رفتيم. سريع هم از آن منطقه خارج شديم. 💫نقشه های به دست آمده از اين عمليات نفوذی در حمله های بعدی بسيار كارساز بود. 💫اين جز با حماسه بچه های شجاع گروه از جمله ابراهيم و جواد به دست نمی آمد. 💫فردا ظهر ابراهيم و جواد مثل هميشه آماده و پرتوان پيش بچه ها بودند. 💫با رضا رفتيم پيش ابراهيم. 💫گفتم: داش ابرام، ديروز وقتي هليكوپتر رسيد چه كار كرديد؟ 💫با آرامش خاص و هميشگی خودش گفت: خدا كمک كرد. من و جواد از هم فاصله گرفتيم و مرتب جای خودمان را عوض می كرديم و به سمت هليكوپتر تيراندازی می كرديم. 💫او هم مرتب دور می زد و به سمت ما شليک می كرد. وقتی هم گلوله هايش تمام شد برگشت. 💫ما هم سريع و قبل از رسيدن نيروهای پياده به سمت ارتفاع حركت كرديم. البته چند تركش ريز به ما خورد تا يادگاری بمونه! @nahadpnuash
در بعضی عملیات ها به دلیل کمبود وقت , یک نفر به حالت دراز کش روی قرار می گرفت تا سایر رزمنده ها از روی جسم او بگذرند?. گردان تا بخواهد ازروی او رد شود، فرد بر اثر جراحات فراوان می شد ... سندايمان آنهاست .. خداوندروح تمامی شهدا راقرین رحمت کند🌸🍃 ❤️ @nahadpnuash